
مقالات
حوزههای تخصصی:
مرگ معمایی است که بشر از آغاز حیات تاکنون با آن مواجه بوده و تدقیق او در چیستی این پدیده، راهگشا نبوده است. گروه های مختلف جامعه باتوجه به عقاید، افکار، محیط و سبک زندگی نگرش های متفاوتی به مرگ دارند و برخوردشان در مواجهه با آن گوناگون است. در این نوشتار کوشیده ایم مجموعه اقوال و احوال صوفیان را در واپسین لحظات حیاتشان در کتاب های تذکره الاولیای عطار و نفحات الانس جامی، بررسی کنیم. مطمح نظر ما در این مقاله فقط مرگ طبیعی است، چه عارفان در کنار مرگ طبیعی به مرگ ارادی نیز معتقدند و بر این باورند که چنین مرگی تنها با غلبه بر هواهای نفسانی میسر می شود. بر این مبنا ایشان پیش از فرارسیدن مرگ جسمانی، به موت ارادی می رسند و قبل از مرگ طبیعی که برای همه انسان ها اتفاق می افتد، مرگ اختیاری را تجربه می کنند. در این پژوهش که به روش توصیفی تحلیلی انجام شده با گردآوری آخرین گفته های عارفان که شامل نیایش و استغفار، وصیت به اطرافیان و جز آن است و نیز احساسات و حالات ایشان، دریافتیم که صوفیان در بسیاری از موارد در حالت احتضار و تجربه مرگ طبیعی، اقوال و احوال مشابهی داشته اند. باوجود این تفاوت هایی نیز در این لحظات خطیر در اقوال و احوال ایشان مشاهده می شود. این تفاوت ها بیشتر ازآن جهت است که تفکر و مشرب صوفیانه آن ها و به طور کلی روان شناسی صوفیان، در برخی عوامل و مؤلفه هایی که با مرگ در پیوند است با هم تفاوت داشته است.
بررسی و تحلیل انتقال شرّ در متون عرفانی فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کرامت از پدیده های بسیار مهم در متون صوفیه است. یکی از انواع کرامت های مبتنی بر تصرف در نفوس، انتقال شرّ است که دقیقاً نقطه مقابل شفابخشی است. در این مقاله سعی شده است باتکیه بر مهم ترین متون عرفانی بر پایه مطالعات کتابخانه ای و به روش توصیفی تحلیلی و البته تطبیق با اسطوره ها مسئله انتقال شرّ و انگیزه ها و انواع آن در حکایت های عرفانی بررسی شود. براساس یافته های تحقیق در این گونه حکایت ها، صاحب کرامت شخصی سالم را با مقاصد و نیات مختلف ازطریق قدرت معنوی به شرّ (مرگ یا بیماری) مبتلا می کند. انگیزه ها و اغراض انتقال شرّ عبارت اند از تشفی خاطر شیخ، اثبات قدرت معنوی شیخ، مطیع ساختن مریدان، دفع بلا و ستم از مردم، تنبیه و هدایت منکران، دفاع از خود (در موقعیت گناه یا وضعیت نامطلوب) و بلاگردانی. افزون بر انگیزه ها، انتقال شرّ از دو منظر قابل طبقه بندی است: نخست از منظر دائمی (مرگ) یا موقتی (بیماری) بودن، دوم از جهت مستقیم (آگاهانه) و غیرمستقیم (ناآگاهانه) بودن انتقال شرّ.
پایش فراشناختی در مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از دغدغه های اصلی مولانا در مثنوی شرایط حصول شناخت، محدودیت و موانع تحقق آن است. توجه او به مسئله شناخت و ابعاد چندگانه آن آرای او را به مرز تفکرات نوین در باب دانش فراشناختی نزدیک می کند. مسئله شناخت برای مولانا مسئله ای چنان جدی است که هر روایت و داستانی درگیر یکی از مسائل شناخت و پیچیدگی های آن است. مقاله حاضر با روشی توصیفی تحلیلی نشان می دهد که دانش فراشناختی یعنی نظارت و پایش شناختی از اصول مهم مثنوی مولوی است. بسیاری از کارکردها و بنیان های فراشناختی در مثنوی قابل ردیابی است که در این مقاله دو بنیان فراشناختی «طرح واره» و «نظام انگیزش شخصی» و دو کارکرد «نظارت بر فرایند شناخت» و «آگاهی از موقعیت شناخت» بررسی شد و نشان خواهد داد مثنوی مولوی به دلیل دربرگرفتن نظارت، ارزیابی، پایش و آسیب شناسی شناخت، اثری دارای ارزش فراشناختی و شناخت شناختی است. این آگاهی نسبت به شرایط حصول شناخت، مولوی را به نقد شناخت های تقلیل گرایانه و تک ساختی می رساند.
پندِ پیران، معرفیِ دست نوشته ها و تحریرِ تازه و ترجمه عربیِ آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کتاب پند پیران براساسِ یک نسخه خطیِ محفوظ در موزه بریتانیا به همت جلال متینی تصحیح و در 1357 منتشر شد. نام کتاب و نام نویسنده و تاریخِ تألیفِ آن در متن کتاب نیامده است. در این مقاله، ابتدا دست نوشته های دیگر پند پیران را معرفی می کنیم که به نام های «مواعظ الفردوس» و «مناقب الأولیاء» مکتوب شده است. سپس، برای نخستین بار، به تحریر تازه آن به نام «جامع الحکایات» اشاره می کنیم که نصرالله بن شهرالله ترمذی در قرن دهم یا یازدهم هجری نوشته است. البته به دلیلِ آن که نصرالله ترمذی هیچ اشاره ای به اصل کتاب نکرده؛ بلکه مدعی شده که حکایت ها را خود جمع کرده است، کارِ او از نوعِ انتحال قلمداد می شود. در ادامه، برای نخستین بار، ترجمه عربیِ پند پیران را به نام «حکایات الصالحین» معرفی می کنیم و اطلاعات و دریافت های تازه ای درباره نامِ اصلیِ پند پیران و نامِ نویسنده و تاریخِ تألیفِ آن مطرح می کنیم. در پایان، با ذکر نمونه هایی نشان می دهیم که تصحیحِ دوباره پند پیران با استفاده از نسخه های خطی نویافته ضرورت دارد.
تحلیل گفتمان بازنمایی چهره حلاج در آثار خواجه عبدالله انصاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انصاری صوفی برجسته شیوه صحو و از علمای مشهور حنبلی است. زندگی اش در اهتمام بر نوشتن حدیث، ارشاد و بدعت ستیزی گذشت. او نیز مانند دیگر صوفیان هم عصر خود چون هجویری و قشیری، در آثار خود ضمن تبیین برخی از مسائل صوفیه، آرای حلاج را نیز انعکاس داده است. هدف مقاله معرفی همین آراست. این پژوهش سعی دارد تا با تلفیقی از روش های تحلیل گفتمان سه سطحی فرکلاف و لاکلو و موف به مطالعه بازنمایی چهره حلاج بپردازد. در بخش توصیف از فرانقش ِاندیشگانی دستور نظام مند هالیدی که برای بررسی فعل ها و فرایند ها مناسب است بهره گرفته ایم. نتایج بررسی نشان می دهد که از نظرگاه یک شیخ الاسلام حنبلی، در کلام حلاج هرآنچه به رعایت حدود شریعت مربوط می شود، مورد پسند است و عدم پایبندی به ظواهر شریعت نارضایتی او را در پی دارد. بااین همه شیخ الاسلام، حلاج را مستحق آن فرجام ناگوار نمی شمارد و آن اتفاق را محصول توطئه اهل کلام می داند. از منظر گفتمان تصوف نیز نظر خواجه عبدالله درباره حلاج تقریباً با دیدگاه دیگر صوفیان اهل صحو مشترک است. وی حلاج را در سیر الی الله صادق می داند، اما آشکارکردن رازهای صوفیان در بین عوام، ناسپاسی اش نسبت به استاد و مواردی ازاین دست را نمی پسندد و بدفرجامی او را نتیجه ناسپاسی به استاد می داند.
«داستان تحول» در کشف الاسرار و عدة الابرار میبدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در برخی حکایت های صوفیانه شاهد تغییروتحول یکی از شخصیت ها هستیم؛ هرچند انتظار می رود در قصه با شخصیت های ایستا روبه رو شویم. در این موارد شخصیت دگرگون می شود و برخلاف ساختار قصه ها، به جای وقایع و حوادث، شخصیت، در مرکز و محور حکایت قرار می گیرد. برخی از این تحول ها ناگهانی و در اثر کرامت یا معجزه و برخی با سیر منطقی و علّی رخ می دهد. در نوبت سوم جلدهای اول تا دهم کشف الاسرار و عده الابرار میبدی (نگارش: حدود سده ششم) 37حکایت ازاین دست وجود دارد. مسئله اصلی پژوهش افزون بر اشاره به دلایل و خاستگاه تحول، بازتاب مکاشفه و تحول درونی بر ساختار روایت و عناصر داستانی است که به شیوه تحلیلی و توصیفی و به کمک جدول و شکل بدان پرداخته شد. دستاورد پژوهش نمونه هایی از حقیقت مانندی نسبی، همدلی مخاطب با حکایت، جوانی جامعه تحول یافته، حضور کم رنگ زنان در ماجرای تحول، لزوم زمینه و استعداد درونی، تحول در جهت مثبت، نقش اراده و اختیار، ماندگاری تجربه، بازگشت به خداوند به عنوان درون مایه کلی حکایات و شگردهایی چون کاربرد پی رنگ پیچیده تر و حکایت های طولانی تر، زاویه دید اول شخص یا ترکیبی، پرداختن به جزئیات حالات شخصیت ها و فضاسازی دقیق تر را نسبت به سایر حکایت های کتاب نشان می دهد. می توان گفت «داستان تحول» یا «رشد و کمال» افزون بر ایجاد بستری مناسب برای نوآوری در قلمرو عناصر داستان با روشنی بخشیدن به منظومه فکری نویسنده، مفهوم تحول، سویه های ادبی، هنری و گفتمان غالب روزگار میبدی به دریافت و فهم کامل تر تفسیر می انجامد.