فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۶۸۱ تا ۱٬۷۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
477 - 504
حوزههای تخصصی:
در پراگماتیسم پیامبرانه کرنل وست، اخلاق و سیاست در هنر پیوندی عمیق دارند. او فیلسوفی است که بررسی و مبارزه با نژادپرستی در مرکز تفکراتش قرار دارد. در رویکرد وست اخلاق تبدیل پایه زیبایی شناسی و سیاست می شود. او تصویری از زندگی اخلاقی ارائه می دهد که در آن بر منحصربه فرد بودن ویژگی های انسان ها تأکید می شود. هدف او از پراگماتیسم پیامبرانه، ارائه پاسخ به مشکلات کوتاه مدت و تفسیرهای مداوم فرهنگی در دوران تاریخی مشخص است. وست نهیلیسم را شرّ و در تضاد با دموکراسی می داند. از نظر او بدون هنر نمی توان شرایط سخت مبارزه با نهیلیسم را تاب آورد. او معتقد است هنر با اصالت – هنر با دغدغه مشترک با ستمدیدگان و رنگین پوستان– دارای خاصیت ضد نهیلیستی است؛ که در عالی ترین سطح می توان آن را در هنر سیاه پوستان آمریکایی مشاهده کرد. در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی-انتقادی، پس از بررسی و تبیین نظریات وست، رابطه سیاست و اخلاق در هنر از نگاه وست مورد بررسی و نقد قرار می گیرد.
اکسل هونت و اخلاق به رسمیت شناسی: موانع و امکانات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
583 - 615
حوزههای تخصصی:
اندیشه اخلاقی و سیاسی اکسل هونت، فیلسوف آلمانی و برجسته نسل سوم فرانکفورت، از ابتدای انتشار کتاب شناخته شده او، جدال برای به رسمیت شناسی، توجه بسیاری به خود جلب کرد. هونت در آثار خود در تلاش بوده است صورت بندی نوینی از رابطه میان من، دیگری و ما ارائه دهد که با دیگرپذیری، من و دیگری برای تشکیل یک ما، به یکدیگر فروکاسته نشوند و با حفظ هویت، ویژگی ها و افق ارزشی منحصربه فرد خود، یک رابطه و «ما» صلح آمیز تشکیل دهند. در همین راستا، هونت مدل سه سطحی به رسمیت شناسی خود را برای درک بهتر رابطه اجتماعی افراد با یکدیگر و با خود ارائه داده است. بااین وجود، این دیدگاه از اخلاق به رسمیت شناسی در سال های اخیر از سوی منتقدینی چون فریزر و پنسکی با این نقد مواجه بوده است که نه تنها قادر نیست افراد را در افق های ارزشی خود آن ها به رسمیت بشناسد، بلکه آن ها را در افق ارزشی مسلط جامعه منحل می کند. این مقاله در تلاش است با بررسی نقد ریشه ای و رادیکال منتقدان و پاسخ های هونت، دریابد این نظریه تا چه میزان توان تاب آوری در برابر این انتقادات را دارد و آیا پاسخ های ارائه شده توسط هونت توانسته اند اخلاق به رسمیت شناسی را از اتهام نااخلاقی بودن و دامن زدن به سلطه برهانند یا خیر. در نهایت، چنین نتیجه گیری می شود که اخلاق به رسمیت شناسی خود موضوعی است میان فرهنگی، بنابراین نه هونت و نه منتقدان او به تمامی بر حق هستند، چراکه مفهومی را که به خودی خود امری میان فرهنگی است تنها با مشارکت یک فرهنگ یعنی فرهنگ غربی مورد بررسی قرار می دهند.
منظرگرایی ابزارهای علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله با اندیشیدن به شان معرفت شناختی ابزارهای علمی به مناقشه ی واقع گرایی علمی می پردازد. ادعای اصلی مقاله این است که یک دیدگاه منظرگرایانه و در عین حال واقع گرایانه قادر است نقش ابزارها در علم را توضیح دهد. در این راستا، منظرگرایی ابزاری تعریف، و از آن در برابرِ این سه نقد دفاع می شود: 1- منظرگرایی به نسبی گرایی می انجامد، 2- این دیدگاه منظرگرایانه که ابزارها بخشی از واقعیت را بازنمایی می کنند پیش پاافتاده است، 3- این ادعای منظرگرایانه که ابزارها شفاف نیستند یا پیش پاافتاده یا غیرقابلقبول است. در پاسخ، بر اساس مفهوم «قوّت» از نسخه ای واقع گرایانه از منظرگرایی دفاع می کنم، و چنین استدلال می کنم که منظرگرایی دلالت هایی جالب توجه برای تکثرِ بازنمایی های علمی و همچنین برای آموزش علم به عموم دارد. به علاوه، توضیح می دهم که دیدگاه (پسا)پدیدارشناختی درباره ی «میانجی» می تواند این ادعا را که ابزارها شفاف نیستند روشن کند.
مفهوم تعلیم و تربیت در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال بیستم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
107-123
حوزههای تخصصی:
تبیین مفهوم تعلیم و تربیت در جهان بینی صدرایی که هم جامعیت دارد و هم به نگاه دین نزدیک تر است در بنای فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی بسیار ضروری و تأثیرگذار است. در ارائه تعاریف و تبیین مفاهیم هم علاوه بر رعایت سنخیت با ریشه های لغات، باید انطباق و تناسب آنها با فلسفه و جهان بینی مقبول هم مورد لحاظ و اهتمام باشند، این امر ما را به بازنگری در فهم معانی این واژه ها در این چارچوب فرامی خواند. لازمه این امر تتبع و تحقیق و تدقیق در کتب لغت و نیز اهتمام به تأمین نظر جهان بینی صدرایی است. کاربرد واژه تعلیم در مواردی است که با تکرار زیاد، اثری در نفس متعلم ایجاد می شود و این امر با رمز اصلی تعلیم در نگاه صدرایی که رسوخ هیئت حاصل از تکرار در نفس است کاملاً همخوان است. تربیت را از چهار ریشه دانسته اند که در همه موارد معنای افزایش و ازدیاد هست و این معنا با حرکت جوهری، اتحاد عاقل و معقول و اشتداد مرتبه وجود انسانی در آثار صدرالمتألهین سازگاری دارد و آنچه موجب ازدیاد و شدت و افزونی خود متربی بشود، و وجود آن را اشتداد بخشد، تربیت نامیده می شود. آنچه برای اشتداد وجود انسان، باید افزایش یابد، تقواست و اصل و روح تقوا، ایمان است که دستیابی به لایه اول ایمان با تعلیم و لایه دوم با سلوک است و لایه سوم هم پس از کسب تقوا از طرف خداوند افاضه خواهد شد.
مبانی فلسفی فلسفه برای کودکان (فبک) از نظر لیپمن: هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
59 - 77
حوزههای تخصصی:
فلسفه برای کودکان(فبک) ، برنامه ای است که توسط میتو لیپمن و در بستر فلسفه پراگماتیسم و به تاثر از نظریه های روانشناسی جدید به ویژه نظریات ویگوتسکی به ظهور رسیده است. این برنامه ، بی تردید دارای پیش فرض ها و مبانی فلسفی درباره «هستی» و «انسان» و «معرفت» می باشد. باور به جهان متغیر و متکامل ، اعتقاد به انسان خردورز خردسال و پذیرش معرفت پویا در برنامه فبک ، حکایت از جهان بینی خاص این طرح دارد و زمینه ساز طرح پرسش های بنیادی درباره مبانی فلسفی این برنامه می باشد. می توان با تبیین بسترهای ظهور فبک در مسیر تاریخ فلسفه ، پاسخی در خور به این پرسش ها به دست آورد. با این نوع نگرش در این مقاله سعی شده است تا مبانی فلسفی فبک به لحاظ «هستی شناسی» و «انسان شناسی» و «معرفت شناسی» از نظر پایه گذار این برنامه یعنی متیو لیپمن ، تبیین گردد. نتیجه این که از نظر لیپمن پیش فرض فبک از جهان هستی دیدگاهی رئالیستی است که در آن ، جهان رو به تکامل دارد و انسان خردسال به تأثیر از نظریه پراگماتیستی جان دیویی و نظریات روانشناختی ویگوتسکی دارای قابلیت فلسفه ورزی است و این استعداد از همین دوران کودکی باید پرورش بیابد و معرفت مورد نظر فبک همان باور صادق موجه است که با افزایش تعامل کودک با جهان به وسیله تجربه و تعقل در بستر اجتماع ، تکامل می یابد.
«تعلّق به» و «گسستن از»؛ تأمّلی بر نسبت هرمنوتیک گادامر، پداگوژی انتقادی و سنّت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
317 - 330
حوزههای تخصصی:
در عالم فلسفه، بحث ها درباره مناقشه گادامر با هابرماس بر سر موضوع سنّت همچنان جاری است. اما در عرصه فلسفه تعلیم و تربیت معمولاً هرمنوتیک فلسفی گادامر از سوی مدافعان پداگوژی انتقادی، به محافظه کاری متّهم شده و پژوهش های اندکی در دفاع از توان انتقادی هرمنوتیک گادامر به چشم می خورد. در اسناد رسمی نظام آموزشی ایران نیز اگرچه بر پاسبانی و در عین حال بازسازی سنّت ها تأکید می شود، اما در عمل نوعی سرگشتگی در توجه متوازن به این دو مشهود است. این پژوهش در پی آن است تا با بازخوانی جایگاه سنّت در هرمنوتیک گادامر، عناصر انتقادی آن را واکاوی کند و به این ترتیب هم دفاعیه ای از تعلیم و تربیت بر مبنای هرمنوتیک فلسفی در برابر پداگوژی انتقادی ارائه داده و هم الگویی برای مواجهه با سنّت ها در تعلیم و تربیت فراهم آورد. مدّعای اصلی این پژوهش آن است که تلّقی گادامر از سنّت هم زمان واجد بیان توصیفی به عنوان مبنای تربیتی و بیان هنجارین به عنوان اصل تربیتی است و بستر تحقق هر دوی آنها «یادگیری از مسیر منفیّت» است. در چنین بستری، «تأثیر و تأثّر آگاهی و تاریخ »، «در نظر گرفتن سنّت به عنوان پاسخی برای یک پرسش»، «فاصله گیری انتقادی از سنّت» و «کاربست سنّت» مهمترین عناصر انتقادی خواهند بود که هرمنوتیک گادامر را از یک هرمنوتیک محافظه کار و سنّت گرا متمایز خواهند ساخت.
مطالعه تطبیقی زیبایی شناسی در اندیشه افلاطون و حکمت سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
383 - 394
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان در طول تاریخ، با یک دید جدیدی به هستی نگریسته و توانسته اند با نظریه های خود تاریخ فلسفه را متحول کنند. از جمله این فیلسوفان، افلاطون و سهروردی هستند. افلاطون و سهروردی هر یک برای ساخت نظام فکری خود از منابع متعددی سود بردند و از آن ها در آثار خود یاد کردند. علت اینکه نظریه های این دو فیلسوف در این پژوهش مطرح شده است، نزدیکی نظریه ها در اندیشه آن هاست. تفکر افلاطونی یکی از منابع مهم سهروردی در دستیابی به نظام فلسفی اش بوده و به وضوح می توان ردپای آن را در آثار سهروردی مشاهده کرد، با این حال وی کوشید تا به آن اندیشه ها با توجه به نظام فکری خاص خود و با یک دید فلسفی بپردازد و حتی آن ها را دستخوش تغییر و تحول کند تا با اعتقاداتش سازگار شود. در این پژوهش، هدف یافتن وجه اشتراک و افتراق در آراء این دو فیلسوف از جنبه زیبایی شناسی است تا از طریق مقایسه و تمایز این اندیشه ها، میزان تأثیرپذیری یک اندیشه و یا تحول آن را در طول زمان بررسی کنیم. لذا، روش این تحقیق توصیفی- تحلیلی است و جمع آوری اطلاعات با استفاده از روش کتابخانه ای از طریق فیش برداری از کتب مرجع، مقالات و دست نوشته های معتبر می باشد. نتایج نشان داد: افلاطون در تحلیل و بیان حقیقت زیبایی، آن را تناسب و هارمونی، انطباق با فرهنگ یونان، سودمندی و لذت نمی داند؛ بلکه زیبایی را امری فراحسی و عینی می داند که نهایت سیر سالکان و زیبایی ها به آن می انجامد و چنین زیبایی سرمدی، مطلق و فی نفسه و همان ایده و منشأ زیبایی است که به عالم مثل تعلق دارد و اشیای زیبا به اندازه بهره مندیشان از آن، زیبا هستند. از نظر سهروردی، زیبایی به حُسن تعبیر می شود که به جمال و کمال، توامان به یک پدید اشاره دارد، پس هر چه در نهایت کمال قرار دارد، زیباست. همچنین، زیبایی امری عینی است که با عالم خارج منطبق می باشد. روابطی از جمله نورها، رنگ ها و شکل های مختلف (نمودهای عینی) منشأ درک و بروز احساس زیبایی می شود. لذا می توان نتیجه گیری نمود که از دیدگاه افلاطون و سهروردی، زیبایی، لذت ادراک و وصول کمال است که به واسطه عشق تجلی می کند و سبب حرکت می شود.
بررسی انتقادی دیدگاه سهروردی درباره «وجود»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع و دایر مدار مسائل در فلسفه مشاء وجود است. می توان گفت نظام فلسفی مشاء اعم از خداشناسی، جهان شناسی و وجود شناسی مبتنی بر «وجود» است. سهروردی دیدگاه فلاسفه مشاء را درباره وجود در پرتو رابطه آن با ماهیت تحلیل می کند. به نظر وی وجود به عنوان مفهوم کلی صرفا در مرتبه ذهن تقرر دارد؛ اما فلاسفه مشاء با عینی دانستن آن، احکام مفاهیم ذهنی را با امور عینی خلط کرده اند. لذا سهروردی معتقد است فلاسفه مشاء در بحث از وجود دچار مغالطه ذهن و عین شده اند که مالاً به ناسازگاری درونی در نظام فلسفی مشاء می انجامد. وی با اظهار این مغالطه به اعتباری بودن وجود می رسد و مسائل فلسفه را از وجود شناسی به نورشناسی تغییر می دهد. در این مقاله با روش تحلیلی و انتقادی ابتدا فهم سهروردی را از وجود و رابطه آن با ماهیت مطرح و سپس با تکیه بر نظر فلاسفه مشاء، سوء فهم سهروردی را از نظر ایشان بیان می کنیم و در مرحله آخر نظر سهروردی به تفصیل مورد نقد قرار می گیرد. سهروردی در فهم نظر فلاسفه مشاء در باب وجود دچار مغالطاتی شده است که از جمله آنها می توان به مشکلات معرفت شناختی در تصور و فهم وجود، خلط عرض با عرضی، خلط ماهیت من حیث هی هی با ماهیت بشرط شی، خلط عقل با ذهن، خلط انواع تمایز بین وجود و ماهیت و خلط معقولات ثانی فلسفی با منطقی اشاره کرد.
روش شناسی کشف فرضیه تبیین گر: رهیافتی تاریخی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
روش شناسیِ کشف فرضیه تبیین گر چیست؟ در دوران معاصر، و در مغرب زمین، بیش و پیش از همه، پِرس، هارمن، و لیپتون به این پرسش درپیچیده اند. تلاش های آنان به مفهوم «استنتاج بهترین تبیین» انجامیده است، که یک نوع دلیل غیرقیاسی مشتمل بر دو مرحله است: (1) تولید فرضیه های تبیین گر، (2) انتخاب بهترین تبیین. بنابراین، پرسش آغازین به پرسش از چیستیِ روش شناسی هر یک از این دو مرحله فروکاسته خواهد شد. در دوران سنتی، و در جهان اسلام، نزد متکلمان و فقیهان، دو روش استنتاجی رواج داشته است به نام های (الف) طرد و عکس، یا دَوَران؛ (ب) تقسیم و سبر، یا تردید که می توان آن ها را به پیش دیدهایی از استنتاج بهترین تبیین تأویل کرد و به ویژه، به مثابهروش شناسیِ مرحله (1) به کار بست. این خوانش نه تنها دَوَران و تردید را در برابر نقدهای فیلسوفان و منطق دانان مسلمان قابل دفاع خواهد کرد، بلکه از یک سو، به روش شناسیِ طراحان آن دو، چهره ای معاصر بخشیده و از دیگرسو، به استنتاج بهترین تبیین پیشینه ای کهن در فرهنگی کاملاً متفاوت خواهد داد. این یافته ها برای تاریخ منطق، تاریخ کلام، و حتی تاریخ فلسفه علم می توانند مهم باشند.
بازسازی پاسخ ابن عربی به مسئله شرّ بر اساس رویکرد اگزیستانسی هسکر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله شر از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول کرده و اندیشمندان بسیاری از راه های مختلف در صدد پاسخ گویی به آن برآمده اند. این راه ها گاه برای جلوگیری از احساس الحاد یا ناامیدی نسبت به خالق هستی و گاه برای کاهش رنج یا اضطراب در زندگی مطرح شده اند. در سنت عرفان اسلامی، ابن عربی که بنیانگذار عرفان نظری است، بر اساس مبانی عرفانی خاص خود یعنی نظام اسماء و صفات الهی، نظام احسن، اعیان ثابته، و وحدت شخصی وجود به ارائه راه حل در این زمینه پرداخته است. در این مقاله می کوشیم بر اساس همین مبانی عرفانی و با توجه به شباهت رویکردهای عرفانی با رویکرد الهیات اگزیستانسی، به کشف و بازسازی پاسخ ابن عربی در این زمینه در مورد مسئله شر بر اساس تقریر اگزیستانسی هسکر بپردازیم . بر مبنای این راه حل، شر از نگاه ابن عربی، امری نسبی و مقید است و به تعین ها و قابلیتهای پدیده های موجود بازمی گردد و از آنجا که بر اساس اسمای حسنای الهی، کل نظام، نظامی احسن تلقی می شود و بر اساس نظریه وحدت شخصی وجود، حقیقت وجود در خداوند منحصر است، معنا بخشی و تسلادهی با وجود الهی، امکان پذیر می شود.
علامه طباطبایی و نزدیکی به مبانی عرفانی در تبیین ادراک حسی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
191 - 215
حوزههای تخصصی:
تبیین نحوه ادراک از مهم ترین مباحث معرفت شناسی در مکاتب فلسفی است. مُثل افلاطون، تجرید ارسطو، مواجهه ابن سینا، انشا و مشاهده ملاصدرا، عنوان کلی سبزواری و... نمونه هایی از تلاش برای تبیین نحوه ادراک در نفس انسانی بوده اند. در دوره اخیر علامه طباطبایی دیدگاهی متفاوت در ادراک حسی ارائه کرد. به نظر علامه حصول ادراک حسی، مسبوق به شهود حقایق مثالی به علم حضوری است. واقعیت مساوق وجود است و ماهیت اعتباری اضطراری است که از جهت ارتباط نفس با مقدمات طبیعی حاصل شده است. عرفا نیز با تأکید بر وجود واحد مطلق، تعینات و ماهیات را حاصل نسبت و اعتبار معرفی کرده اند. در این مقاله به روش تحلیلی، دیدگاه علامه را تقریر کرده و نزدیکی ایشان به مبانی عرفانی در هستی شناسی و معرفت شناسی را نشان داده ایم. علامه در این نگاه علم حصولی را نه مرتبط با ماهیت خارجی یا حدود وجود مادی که در مواجهه حضوری با وجود، تبیین نموده و از این رهگذر به نگاه عرفان نظری نزدیک شده است.
نقد و بررسی نظریه اخلاقی قرب گرایی؛ دیدگاه آیت الله مصباح(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۵)
109-127
حوزههای تخصصی:
نظریه قرب گرایی، دیدگاه آیت الله مصباح در تبیین ارزش های اخلاقی و نوعی دفاع از واقع گرایی در اخلاق است. در این نظریه حب ذات منشأ ارزش های اخلاقی تلقی می شود و واقعی بودن این حب و تعلق آن به کمال و از طرفی دستوری، سلیقه ای و قراردادی نبودن کمال سبب شده تا ارزش های اخلاقی، واقعی به شمار آیند. آیت الله مصباح بین لزوم و الزام تفکیک می کند و الزامات اخلاقی را اعتباری می داند، با این توجه که این اعتبارات براساس لزوم بالقیاس موجود میان فعل اختیاری و غایت اخلاق انشا شده اند. از نظر ایشان غایت اخلاق قرب الهی است و رفتارهایی ارزشمندند که انسان را به این قرب برسانند. در این مقاله نظر ایشان در باب غیراختیاری بودن حب ذات مورد اشکال قرار گرفته و تقریری خاص از اختیاری بودن حب ذات ارائه شده است. در این تقریر با ارجاع حب ذات به حب اصل کمال و در نتیجه، مقایسه کمال ذات با کمالات برتر از آن، وجهی برای انتخابی و اختیاری شدن حب ذات ارائه شده است. به این ترتیب معیار ارزش های اخلاقی از کمال حقیقی انسان به کمال خداوند متعال تغییر کرده و عمل بر اساس حب به کمال الهی، به عنوان بالاترین ارزش ذاتی اخلاق معرفی شده است. در نتیجه تبیین دیگری از واقع گرایی اخلاقی و غایت اخلاق ارائه شده است. علی رغم این نقدها سایر ابعاد این دیدگاه تأیید، و از نقاط قوت آن دانسته شده است.
سازگاری اصل های اخلاقی با موقعیت وابستگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
39 - 55
حوزههای تخصصی:
در این مقاله نخست یک مبنای متافیزیکی جزئی گرایانه بیان می شود و بر وجاهت آن تأکید می شود: مناسبت اخلاقی توصیف های عمل، براساس موقعیتْ تغییرپذیر است؛ امتیاز مثبت و امتیاز منفی توصیف های عمل، در موقعیت های مختلف می تواند تغییر کند؛ دوم اینکه در مخالفت با جزئی گرا تبیین می شود که اصل های اخلاقی دست کم از دو نظر قابلیت سازگاری با موقعیت وابستگیِ مناسبت اخلاقی توصیف های عمل را دارند: الف) اصل های اخلاقی در جریان اِعمال، سیال هستند؛ چون اساساً اصل های عملی، عمل را (کاملاً) مشخص نمی کنند. ما در هر موقعیت جزئی باید تشخیص دهیم که کدام فرد عمل را انجام دهیم یا کدام طریق خودداری از یک عمل را اِعمال کنیم. اِعمال اصل های اخلاقی، نیازمند حساسیت به موقعیت است؛ ب) اصل های اخلاقی، لغوپذیر هستند. لغوپذیری اصل های عملی که اصل های اخلاقی ازآن جمله اند، به این معنی است که می توانیم جلو عمل به آنها را در یک موقعیت جزئی بگیریم. اصل های اخلاقی به مثابه عزم های مدید، اگر ما نتوانیم در یک موقعیت جزئی به آنها عمل کنیم کنار گذاشته نمی شوند یا باطل نمی شوند. مسدودکردن اصل های اخلاقی دست کم در دو صورت پذیرفتنی است. یکی درصورتی که شامل برخی موقعیت ها نشوند؛ دوم درصورتی که اِعمال یک اصل اخلاقی با اِعمال اصل یا اصل های اخلاقی دیگر در تعارض باشد.
واکاوی مراحل سه گانه نظریه مطابقت از دیدگاه ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۱ شماره ۹۲
67 - 90
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل اصلی درمعرفت شناسی، نحوه «کاشفیت» علم (معرفت) و تحلیل و صورت بندی «صدق» است. درمیاناغلبنظریه های صدق نیز، «نظریه مطابقت»به معنای مطابق بودن گزاره با واقع،به عنوان معیار صدق قضایا،در نزد فلاسفه غرب و مسلمان طرفداران فراوانی یافته است.با این حال، این نظریه فارغ از ایرادلحاظ نشده و بر مبنای ثنویت ذهن و عین، اشکالاتی بر آن وارد شده است، از جمله: اجتماع جوهر و عرض، اندراج شیء تحت دو مقوله متباین و...، که با عنوان «مشکله وجود ذهنی» در میان حکمای مسلمان شهرت یافته است. اما از زمان ملاصدرا و براساس اصول هستی شناختی وی همچون:اصالت وجود و تشکیک وجود، دوگانگی ذهن و عین از دایره بحث خارج می شود و مطابقت به عنوان مطابق بودن یک مرتبه از وجود با مرتبه دیگر آن مطرح می گردد و بر اساس مبانی نهایی صدرائی از جمله: تجرد علم، اتحاد علم و عالم و معلوم، و حضوری بودن همه علوم، شکاف بین مطابِق و مطابَق در نظریه مطابقت، یکسره از میانمی رود. بدین ترتیب،مسئله مطابقت در فلسفه صدرا صورت جدیدی می یابد که مقاله حاضر به به بیان سیر تطور آن اختصاص یافته است.روش تحقیق در این مقاله، توصیفی- تحلیلی- عقلی است.
ادراکات اعتباری: سنجش تعاریف ارائه شده و عرضه تعریف بدیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
139 - 168
حوزههای تخصصی:
علامه طباطبائی از تعابیر گوناگونی برای تعریف ادراکات اعتباری بهره برده اند؛ اما هیچ یک از آن ها تمامی شاخص های یک تعریف مطلوب، مانند جامع بودن، مانع بودن، روشن تر و شناخته شده تر بودن معرِّف نسبت به معرَّف و غیره را دارا نیستند. لذا این نوشتار درصدد است تعریفی از ادراکات اعتباری ارائه کند که حتی الامکان ضمن رعایت الزامات فوق و انطباق حداکثری با این نظریه اعتباریات، چیستی و حدود این ادراکات را به مثابه آیینه ای تمام نمای منعکس نماید تا زمینه فهم دقیق و بهره گیری از این نظریه هرچه بیشتر فراهم گردد. ابتدا در تعریف پیشنهادی تفکیک مفاهیم و گزاره ها صورت پذیرفت. تعریف مفاهیم اعتباری از دو عنصر محوری تشکیل شده است: اولی امر عامی است که مَقسم واقع می شود و همان «تصورات ذهنی» است. دیگری فصلی است که مفاهیم اعتباری را از حقیقی (شامل مفاهیم ماهوی و معقولات ثانی) متمایز می کند. فصل مذکور با بررسی تفصیلی، از میان چهار وصفِ پرکاربرد و محوری مفاهیم اعتباری شامل «تعلق به حوزه عمل»، «عدم تحقق مستقل از ذهن»، «حاصل اعطای حدود اشیاء بودن» و «ساخته افعال ذهنی بودن» انتخاب شد. درنهایت بر رابطه اراده انسان و دواعی باطنی او با ادراکات اعتباری برای جلوگیری از برخی سوءبرداشت ها و فهم بهتر آن نظریه تأکید شده است. خلاصه تعریف حاصل: مفاهیم اعتباری، مفاهیمی هستند که افعال ذهنی، چیستی (ماهیت) آن ها را رقم می زنند. این افعال ارادی با بهره گیری از احساسات و دواعی باطنی در تصورات تصرف کرده و آن ها را پدید می آورند. مجموع این مفاهیم و روابط آن ها، نفس الامری را تشکیل می دهند که گزاره های اعتباری از آن حکایت می کنند.
بررسی تطبیقی جبر و اختیار در سعادت و شقاوت از دیدگاه ملاصدرا و آیت الله مجتبی قزوینی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۴)
103-116
حوزههای تخصصی:
سعادت و شقاوت از آغاز پیدایش بشر، موضوع اساسی و دغدغه اصلی او بوده است. از نظر آیت الله مجتبی قزوینی، بحث سعادت و شقاوت چنان که در فلسفه و عرفان مطرح شده، مخالف معارف قرآنی است. این درحالی است که فلاسفه ای همچون ملاصدرا که در پی سازگار کردن قرآن، برهان و عرفان اند، چنین نظری ندارند. این نوشتار درآمدی است بر بررسی دیدگاه فلاسفه در این زمینه و تجمیع نظر آیت الله مجتبی قزوینی و ملاصدرا، و گام برداشتن در مسیر ایجاد هماهنگی میان فلسفه اسلامی با معارف قرآنی. ارزیابی سخنان این دو اندیشمند در این حوزه نشان می دهد که به طور کلی آیت الله قزوینی دلایل کافی و قانع کننده ای در مخالفت با فلسفه ارائه نداده و نظر او درمورد جبرانگار بودن فلاسفه ازجمله ملاصدرا درست نیست. استاد قزوینی سعادت و شقاوت را امری اختیاری می داند، اما به طبیعت ثانویِ شقاوت و تغییرناپذیری آن قائل است. از دیدگاه او، سعادت و شقاوت در فلسفه امری جبری و تخلف ناپذیر است، اما ملاصدرا عوامل ارادی سعادت را به صراحت برشمرده و موانع دست ساز بشر بر سر راه سعادت را گوشزد کرده است.
کارکرد اخلاقی هنر در کارزار صنعت فرهنگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
1 - 15
حوزههای تخصصی:
ایده پردازانِ دیالکتیک روشنگری با وضع اصطلاحِ اینک مشهورِ صنعت فرهنگ آن را به عنوان وصفی جامع از فریبِ توده ای، رایج و البته مکتوم در نظام سرمایه داری مطرح کرده اند؛ صنعتی فراگیر، با ملغمه ای از حبس، تحریک و انحراف افکار عمومی در جامعه به ظاهر عقلانی و هوادار آزادی. با پیگیری راه علاج از دو مجرای هنر و اخلاق، طرحی استنباط می شود که می تواند امید به مهار امواجِ صنعت فرهنگ، یا ایمنی در برابر سیطره فراگیرش را برانگیزد. مقاله حاضر ضمن تحلیل این مسیر مطلوب و امیدبخش، از منظر موسسان مکتب فرانکفورت، ابتدائا رابطه آرمانی میان هنر و اخلاق را با چشم انداز خروجِ موفق از حصارِ صنعت فرهنگ تشریح می کند. اما، و از پی ملاحظه انتقادی در خصوص پیامدهای اخلاقی- هنری مورد بحث، به نظر می رسد مسیری که در تأملات طولانی آدورنو و هورکهایمر به عنوان راه رهایی از صنعت فرهنگ ترسیم شده در مقام عمل ناموفق مانده و حتی از جهتی که انتظار آن نمی رود، خودشکن یا متناقض است. چرا که: الف) پناه جستن به اخلاق سلبی و هنرِ مفهومی به قطع ارتباط با فرهنگ عمومی خواهد رسید. ب) ثمره این گوشه نشینیْ به جنبش های محفلی محدود می ماند. ج) این زیست جهانِ ایمن، همچون جزئی منفصل از صنعت فرهنگ، همچنان مدیون مناسبات سرمایه داری است.
تحلیل و نقد تقویمِ اگویِ دیگر در پدیدارشناسی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
213 - 233
حوزههای تخصصی:
این مقاله قصد دارد تا رهیافت هوسرل در تقویم دیگری، به مثابه اگوی دیگر را، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. آنچه از بیان هوسرل در تأمل پنجم تأملات دکارتی برمی آید، تقویم دیگری به عنوان آغازی برای پی ریزی جهانی است که در آن، عینیت و ابژکتیویته، برای همه در دسترس باشد. هوسرل این جهان را بیناسوبژکتیو نام می نهد. روایت هوسرل از این تقویم، شامل دو گام اساسی است: در گام نخست، تقلیل دوم به اجرا گذارده می شود که به واسطه آن، از تمامی قصدیت ها، انگیزه ها، معانی و جز آن، معطوف به دیگرانِ غیر از من، قطع نظر می شود. سپس با بیان مشخصه ادراک دیگری به مثابه یک حضور غیر مستقیم، معنای دیگری در یک ادراک غیرمستقیم شبیه ساز و به واسطه یک انتقال معنایی در فرآیند جفت وجورسازی، از بدن من به بدن دیگری منتقل می شود. دست کم می توان سه نقد جدی بر این توصیف وارد ساخت: 1. اپوخه دوم، تمامی معناهای معطوف به دیگری را از اگو سلب می کند و بنابراین، هرگونه ارجاعی به دیگری که بناست معنایش را از اگو دریافت کند، منتفی است؛ 2. توصیف هوسرل از بدن، بسیاری از جوانب درباره آن را مغفول می گذارد؛ و حتی در نقطه آغاز، تفاوت ادراکی میان ادراک بدنِ من وبدن دیگری را مورد ملاحظه قرار نمی دهد؛ 3. بیان هوسرل برای تمیز میان ارگانیسم و شبه ارگانیسم، نا روشن، مبهم و نابسنده است. بیان عباراتی مبهم مانند رفتار متغیر اما هماهنگ، و نیز عدم ارائه معیاری برای تشخیص رفتار هماهنگ یک ارگانیسم، از مواردی است که توصیف هوسرل را دچار دشواری می کند.
تفسیر ایدئالیستی از معرفت شناسی حکمت متعالیه بر پایه فاعلیت ذهن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
107 - 134
حوزههای تخصصی:
نگارندگان در این مقاله معتقدند در فلسفه صدرا مرجعیت عالم خارج شأنیت معرفتی خود را در مقام بالعرض از دست می دهد و صرفاً نقش تلنگری را ایفا می کند تا عاقل، معقولی را که از سنخ خویش است -یعنی معقول بالذات- از روی عین خارجی انشا کند و از طریق آن، به عالم علم پیدا کند. ساحت معرفتی در اختیار معقول بالذات که واقعیت علم است، قرار می گیرد و عالم خارج با استفاده از تعیناتی که عاقل در وعای ذهن ایجاد می کند، شناخته می شود و حیث مطابقت عین و ذهن و حلول صورت و نقش بستن آن بر نفس زیر سؤال می رود. نگارندگان در این مجال می کوشند با کمک گرفتن از معرفت شناسی کانتی -که در آن حیث ذهن در تکوین معرفت نقش محوری را به عهده دارد- تفسیری ایدئالیستی از اندیشه ملاصدرا ارائه دهند. اگر عاقل در اندیشه صدرا به لحاظ معرفتی مقدم بر عالم خارج قرار بگیرد و عالم خارج تنها از طریق تعینات عقل شناخته شود، دیگر حالت تطابق مستقیم عین و ذهن و مرجعیت عین خارجی نسبت به نفس، منتفی خواهد شد. رویکرد صدرالمتألهین به عالم بُردار معرفتی سنتی جهان اسلام را زیر و رو می کند؛ چراکه بردار با صدرا از معقول به واقع حرکت می کند نه بر عکس. اصالت از آن عاقل است و عین تنها شأن معرفتی خود را از آن وام می گیرد.
مکتب تفکیک و انکار عقل ذاتی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۱۰۵
5 - 26
حوزههای تخصصی:
وجود عقل در ذات و سرشت انسان و بالندگی آن با رشد و نمو حیات انسانی مورد پذیرش همه متألهان است که انسان در پرتو آن به شناخت خدا، پیامبران و آموزه های دینی نایل می آید؛ لکن بیشتر تفکیکیان منکر عقل باطنی و متصل انسان شده و به جای آن، به عقل منفصل و بیرونی معتقد شدند که حقیقت آن نور خارجی اعطایی خداست. نویسنده با روش توصیفی و انتقادی نظریه تفکیکیان و ادله عقلی مدعایشان را طرح و به نقد آن می پردازد و روشن می شود که نظریه آنان هم در مقام تصور با ابهامات عقلی مواجه است و هم ادله شان قابل جرح بوده و ادله عقلی و نقلی بر خلاف آن تأکید دارند.