مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
ماتریالیسم
منبع:
نامه مفید ۱۳۸۲ شماره ۳۹
حوزه های تخصصی:
مفاهیم جدید کلامی که از غرب نشات می گرفت، تقریبا از دوره امیرکبیر و سپهسالار، توسط منورالفکران در ایران مطرح شد و رفته رفته واکنش متکلمان را برانگیخت. نخستین مباحث در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی مطرح شد، که عبارت بود از آزادی، مساوات، قانون عرفی و منشا مردمی حکومت. این مفاهیم از دوره مشروطه به بعد مورد دفاع متکلمان قرار گرفت.پس از مشروطه نیز مباحثی چون علم و دین، ماتریالیسم دیالکتیکی و مارکسیسم به مسائل جدید کلامی افزوده شد. بررسی آسیب شناسانه مواضع متکلمان نشان می دهد که غالب آنها به مسائل جدید آشنایی زیادی ندارند و به ندرت متکلمی در یک مسأله مورد بحث تخصص دارد. آنها با همان ابزار و معارف سنتی به نقد مسائل جدید می پردازند به کارکردهای مثبت این مسائل توجه نداشته، در برخی موارد به دلیل ناآشنایی با مساله کلامی، مواضع متنقاضی اتخاذ می کنند.
اندیشه های فلسفی مارکس
حوزه های تخصصی:
کارل مارکس نظریه پرداز و سازنده سوسیالیست، شخصیتی بزرگ در تاریخ اندیشه فلسفی و اقتصادی و یک معلم بزرگ اجتماعی بود. مارکس مطالعات فلسفی خود را در فضای فکری ای آغاز کرد که تفکرات هگلی بر آن حاکم بود. تفکرات هگلی در بسیاری از جنبه ها، ایده هایی را دنبال می کند که واکنش های محافظه کارانه و ایده های اگوست کنت در عصر روشنگری در آن یافت می شود. هدف کلی مارکس، ارزیابی فلسفه سیاسی هگل بود تا قادر به نقد نهادهای سیاسی موجود و به طور کلی تر بحث درباره ی رابطه سیاست و اقتصاد شود. او با فلسفه هگل به طور دیالکتیکی برخورد کرد و مبهم گویی هگل درباره روان و خوش بینی او به دولت را به مثابه ی یک نهاد انکار کرد یا کنار گذاشت. این پژوهش بر آن است اندیشه های فلسفی مارکس، فلسفه سیاسی هگل ارزیابی کند و همچنین تأثیر گذاری آنها در شکل گیری مکتب فرانکفورت را مورد بررسی قرار دهد.
ماتریالیسم و امکان آگاهى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ماتریالیسم نوعى انحصارگرایى در حوزه وجود است که در دوران مدرن نخست در چارچوب فلسفه هاى مکانیکى و با تکیه بر اتمیسم طرح شد. با اینکه این بیان از ماتریالیسم به دلیل جزم اندیشى حاکم بر آن اکنون طرفدار چندانى ندارد، هنوز پیش فرض هاى ماتریالیستى در معرفت شناسى حضورى پررنگ دارند. این نوشتار با نگاهى انتقادى به بررسى لوازم این پیش فرض ها در ارتباط با دو مؤلفه آگاهى و اختیار مى پردازد. در این مسیر از فیزیک گرایى، رفتارگرایى، الگوى کامپیوترى ذهن و معرفت شناسى طبیعى شده به منزله رویکردهایى ماتریالیستى که در معرفت شناسى معاصر حضور دارند بحث خواهد شد و در نهایت لازمه مشترک این رویکردها مبنى بر تعین گرایى و امکان پیش بینى رفتارهاى فردى و جمعى انسان ها مورد نقد قرار خواهد گرفت. روش بحث، تحلیلى است و نتیجه این پژوهش بر ناکارآمدى رویکردهاى ماتریالیستى در حوزه علوم انسانى تأکید دارد.
بررسی مقایسه ای اصل لذّت در فلسفه چارواکه و فلسفه اپیکوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لذّت گرایی به عنوان یک اندیشه، نظریه ای است که بنا بر آن شادی، خیر نهایی است و ناخشنودی شر غایی. مکاتب فکری ماده گرا، که عموماً به اصالت لذّت قائل اند، در فرهنگ های مختلف انسانی نمودهای متنوعی داشته اند. فرهنگ هندویی نیز از این قاعده مستثنا نبوده است، زیرا در این فرهنگ، مکتب متمایزی به نام چارواکه وجود دارد که با برخورداری از مشرب فکری ماتریالیستی، لذّت را تنها معنا و غایت حیات می داند. فلسفهٔ اپیکوری در یونان شبیه ترین مکتب فکری به چارواکه است. این فلسفه ها، هر دو مکاتبی را با ماهیت لذّت گرایی به وجود آوردند که به رغم معاندان و مخالفت های فراوان توانستند طی قرن ها طرفدارانی را جلب کنند. با مقایسهٔ اصل لذّت از منظر این دو فلسفه بر اساس منابع کتاب خانه ای موجود، روشن می شود که آنها هر دو، ظاهراً چون فقط قائل به اعتبار و وجود دنیای مادی هستند و هستی انسان را فقط بر مبنای بُعد مادی او تبیین کرده اند و نیز هر گونه هستی پس از مرگ را انکار می کنند، بنابراین نتیجه می گیرند که، پس باید شاد بود و از لذات زندگی بهرهٔ کامل برد. با وجود این، بین آنها اختلاف نظرهایی نیز وجود دارد: اپیکوریان مخصوصاً با دستهٔ خاصّی از چارواکه ای ها در معنا و انواع لذّت اختلاف تامّ دارند؛ همچنین اپیکوری ها برخلاف پیروان چارواکه که لذات جسمانی را معتبر می دانند، شادی و لذّت برتر را بیشتر به معنای فقدان الم در نظر می گیرند؛ در حالی که، هدف چارواکه ای ها، تعمیق و گسترش دامنهٔ لذّت است، هدف اپیکوری ها، تقلیل حدالامکان درد است.
بررسی هستی شناسانه نظریات چارلز داروین و میشل فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۴
95 - 110
حوزه های تخصصی:
این مقاله در صدد تحلیلِ هستی شناسانه نظریات چارلز داروین و میشل فوکو با هدف دست یابی به وجوه اشتراک بین آن دو است. در نگاه نخستْ مقایسه چارلز داروین با میشل فوکو مقایسه ای ناهمگون است و شاید در بهترین حالت بعید به نظر آید؛ زیرا از یک سو، شالوده تفکر فوکویی را که یکی از پایه های اصلی جنبش «پسامدرن» است، مفهوم نسبی گرایی (relativism) شکل می دهد؛ از سوی مقابل، تفکر داروینی، یا همان داروینیسم، به عنوان نظریه ای در حوزه علوم تجربی و به طور خاص علم زیست شناسی، بیشتر با عینیت گرایی (objectivism) شناخته می شود که در تضاد با نسبی گرایی (relativism) است. برخلاف تصور بسیاری از داروینیست ها و متفکرین پسامدرن و فوکویی، نوشتار حاضر تلاش می کند تا با بررسی بنیان های فلسفی داروینیسم و نگرش فوکویی اثبات کند که هر دوی آنها از منظر هستی شناسی بر دو اصل «ماتریالیسم» و «پوزتیویسم» بنا گذارده شده اند.
از مادی گرایی تا محیط زیست گرایی (نقش تعدیل گر هویت فرهنگی محلی بر رفتارهای زیست محیطی دانشجویان ایرانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ در دانشگاه اسلامی سال هفتم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۲۵)
485 - 502
هدف: مقاله حاضر، به ارزیابی اثر تعدیل گر هویت فرهنگی محلی بر رابطه مادی گرایی و گرایش به رفتارهای زیست محیطی پرداخته است. روش: این پژوهش مبتنی بر نمونه گیری از دانشجویان هفت دانشگاه در مناطق مختلف کشور است. مدل ساختاری با استفاده از نرم افزار Smart PLS 2.0 بررسی شده است. یافته ها: رابطه مثبت و معناداری بین ماتریالیسم و گرایش به رفتارهای زیست محیطی مشاهده شده است، اما میزان تأثیرگذاری آن قابل تأمل است. نتیجه گیری: نقش تعدیل گر هویت فرهنگی محلی، مدیران را ملزم می دارد که در تمرکز بر تولید و توزیع محصولات سازگار با محیط زیست توجه ویژه ای بر هویت فرهنگی محلی افراد داشته باشند.
هستی شناسی ماتریالیستی: مقایسه فلسفه چارواکه و فلسفه اپیکوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۸ شماره ۲۶
169-193
حوزه های تخصصی:
در تاریخ اندیشه هند، فلسفه چارواکه (لوکایاتا) تنها مکتبی است که با مبانی نظریِ ماتریالیستی، از رهگذرِ نفی ساحتِ ماوراء حسّ، یگانه واقعیت را ماده و تنها ادراک معتبر را ادراک حسّی می داند. فلسفه اپیکوری، به ویژه به دلیلِ بیان جهان شناسی اتمیستی، ظاهراً شبیه ترین مکتب فکری به چارواکه است. پژوهش پیش رو به روش مقایسه ای-تحلیلی و به منظورِ نشان دادن فراگیری اندیشه های ماتریالیستی انجام گرفته است و یافته های آن نشان می دهند که در نگرش های هستی شناختی مکتب اپیکوری و فلسفه چارواکه هم وجوه اشتراک و هم نقاط افتراق وجود دارند. در این دو مکتب، صرفاً ماده واقعیّت دارد، علل فاعلی و غایی جهان نفی می شوند، وجود انسان تنها برمبنای بُعد مادی اش تبیین شده و نیز هر گونه جوهر و هستی پس از مرگ یا آگاهیِ مجزا از بدن، انکار می گردد. لکن در حالی که وجود عناصر اولیه مادی و نشأتِ کثرات از آنها در چارواکه تبیینی حسی دارد، در مکتب اپیکوری از وجهی کاملاً عقلی برخوردار است. این دو فلسفه، درباره شمار عناصر مادی تشکیل دهنده عالم هستی، چیستی و انواع آنها، همچنین درباره مشهود یا نامشهود بودن آنها تفاسیر متفاوتی را ارائه می کنند. برخلاف چارواکه که به نفی خدایان و ارواح می پردازد، اپیکوریسم خدایان و ارواح را ثمره ترکیب اتم های ویژه ای می داند.
ایده آلیسم و روانیدن روشنگری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۸ بهار ۱۳۹۷ شماره ۱
77 - 96
حوزه های تخصصی:
در تاریخ اندیشه، متداول است که هر جنبش فلسفی می بایست در چارچوب تاریخی خویش فهمیده شود. این حکم، به خصوص، حقیقت ایده آلیسم آلمانی را نمایان می کند که اهداف و مسائل آن تنها در چارچوب فرهنگ آلمانِ متأخر قرن هجدهم قابل فهم است. به طور خاص، این فرهنگی که حیات فکری غالب در آلمان از میانه قرن هجدهم به حساب می آمد، روشنگری نامیده می شد. اما، با نزدیک شدن به اواخر قرن هجدهم، نشانه هایی از بحران در روشنگری پدیدار شد. اصول بنیادین روشنگری انتقادگرایی عقلایی و طبیعت گرایی علمی بود. درحالی که فرجام انتقادگرایی افتادن در دام شکاکیت بود، نتیجه طبیعت گرایی در ماتریالیسم نمایان می شد. اما هر دو غیرقابل پذیرش بودند، زیرا اگر شکاکیت باورهای عقل سلیم را در واقعیت جهان برون تحت الشعاع قرار می داد، ماتریالیسم باورهای متعلق به آزادی، ابدیت و [خداوند] را تهدید می کرد. ایده آلیسم آلمانی و همه اشکال آن- ایده آلیسم استعلایی کانت، ایده آلیسم اخلاقی فیشته و ایده آلیسم مطلق رمانتیک ها- کوشش های بسیاری به منظور حل بحران های روشنگری کردند. بدین سان، هدف این مقاله، نمایش ایده آلیسم آلمانی به عنوان کوششی پایدار به منظور حفظ میراث روشنگری است.
تأملاتی بر دیدگاه های اکولوژیکیِ علمای معاصر شیعی، با تأکید بر آراء علامه طباطبائی و علامه جعفری(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
تأثیر محیط بر انسان یا نظریه اکولوژیست، از مسائل اساسی، جریان ساز در عالم تفکر و مورد توجه اندیشمندان متأخر و متقدم بوده است. علم اکولوژی، به تأثیر و نقش عوامل محیطی بر افکار و رفتار انسان می پردازد. جریان هایی همچون ماتریالیسم و گونه های مختلف عوامل محیطی و جریان های کوچک بر آمده از آنها، ناشی از نوع واکنش علمای معاصر شیعی با این مسئله بوده است. این تعامل، در موارد بسیاری وابسته به موضع معرفت شناختی آنها است؛ بدین معنا که با انکار یا پذیرش نقش هریک از این عوامل توسط این علماء، نظریه اکولوژیکی این دانشمندان نیز قلمرو متفاوتی داشته است. ازاین رو، بررسی دیدگاه های اکولوژیکی علمای معاصر شیعی، از اهمیت خاصی برخوردار است. این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، ابتدا نیم نگاهی به دیدگاه فیلسوفان و اندیشمندان متأخر در این زمینه داشته، سپس به طور خاص به بررسی دیدگاه علامه طباطبائی و علامه جعفری در این زمینه می پردازد. حاصل یافته های این پژوهش، دسترسی به رهیافتی است که بر اساس آن، نظریه اکولوژیکی علمای معاصر شیعی را به روشنی اثبات می کند. به گونه ای که علامه طباطبائی و علامه جعفری، بر اثربخشی عوامل محیطی به مثابه یک عامل بیرونی در الگودهی افکار و رفتار انسان اذعان داشته اند.
بررسی انتقادی مبانی انسان شناختی نظریه ماتریالیسم تاریخی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
عصر جدید با ظهور و درخشش انسان به معنای مدرن آن، در عرصه معرفت شناخته می شود. اندیشه و تکاپوی شناختی انسان تعیین کننده آرایش معرفتی این عصر است و همه مقولات علم مدرن به نوعی بر محور و مدار انسان می چرخد. نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس، علاوه بر مبانی هستی شناختی، مبنای انسان شناختی پررنگی دارد و بر مبنای تلقی خاصی از انسان پی ریزی و صورت بندی شده است. مارکس، وجهی از هستی اجتماعی انسان؛ یعنی «کار» را محور و مبنای تحلیل دیالکتیکی خود قرار داده که هم مادی و هم اجتماعی تاریخی است. بر اساس نظر مارکس، جهان انسانی، یعنی همه نماد ها و نمود ها، اشکال آگاهی و نهادهای اجتماعی تاریخی، با همه اشکال و صور مختلف آن، صرفاً محصول و برایند عمل و کار انسانند؛ جلوه ها و تبلوراتی که در هر مرحله از تاریخ به گونه ای عینیت یافته و مختصات هر دوره تاریخی و اجتماعی را شکل داده است. این نوشتار، ضمن تقریر اجمالی نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس، سعی دارد مهم ترین مفروضات انسان شناختی آن را مورد بررسی تحلیلی و انتقادی قرار دهد.
نقش فلسفی دلوز و اسپینوزا در فمینیسم گیلیان هووی نقد کتاب دلوز و اسپینوزا: رایحۀ مسئلۀ بیان(مقاله علمی وزارت علوم)
نقد فلسفی دلوز بر اسپینوزا، که در کتاب اسپینوزا و مسئلة بیان آمده است، اثر بسیار مهمی است، زیرا نتایجی که در آن کتاب به دست آمده اند بنیادهایی فراهم می آوردند برای تأملات مابعدالطبیعی بعدی دلوز درباب طبیعت قدرت، بدن، تفاوت، و شباهت. دلوز و اسپینوزا نخستین کتابی است که آرای فلسفی دلوز را بررسی می کند، در جاهایی که تلاش می کند فلسفة اسپینوزا را ارزیابی کند و استدلال های وی را درباب مسائلی مانند امر مطلق، فلسفة ذهن، معرفت شناسی، و فلسفة اخلاق و سیاست به چالش بکشد. اگرچه نویسنده دلوز را تحسین می کند، با او سر مخالفت دارد و بر آن است که استدلال های وی نه تنها به ماتریالیسم حذفی و گونه ای سیاست هابزی می انجامند، بلکه مبهم گویی و مبهم کردن را رواج می دهند. وی، ضمن مخالفت با نظریه پردازان فمینیست که مفاهیم دلوز را راهی برای نجات نظریه های فمینیستی می دانند، پیش نهاد می دهد که چرخش به سوی مارکسیسم و نظریة انتقادی بهترین راه گشای فمینیسم خواهد بود.
تداوم و گسست در تاریخ فرودستان با نگاهی به آرای والتر بنیامین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیوند تاریخ با «اکنون» در نظریات مختلف به ویژه در دوران اخیر مدّنظر قرار گرفته است. بر این اساس همان قدر که گذشته بر حال مؤثر است، از تأثیر اکنون در فهم ما از گذشته نیز می توان سخن به میان آورد. در تاریخ به ویژه از منظر فرودستان و ستمدیدگان، وضعیت اکنون موقعیتی خاص و استثنایی نیست، چراکه تداوم رنج این اقشار به شکل یک قانون در طول تاریخ، استمرار و تداوم یافته است. «والتر بنیامین» در آثار خود به ویژه در تزهایی درباره تاریخ، به تداوم وضعیت تاریخی رنج کشیدگان اشاره می کند و ضمن تأکید بر ملموس ترین و عینی ترین ابعاد رنج ستمدیدگان تاریخ، به امکان رهایی از وضعیت موجود بر اساس ظهور لحظه ای موعودگرایانه و مسیحایی می اندیشد. این وجه از اندیشه بنیامین، به انحای مختلف آشکار و پنهان در رویکردهای متأخر از قبیل تاریخ فرودستان، مطالعات پسااستعماری و نیز تاریخ بدیل و جایگزین برجسته شده و منشأ تأملات نوینی در رویکرد به تاریخ شده است. یکی از بارزترین وجوه نگاه نقادانه بنیامین، نقد ایده پیشرفت در تاریخ است که از دیدگاه وی برآمده از فلسفه فاتحان تاریخ است؛ این در حالی است که اوضاع شکست خوردگان تاریخ حکایت از رنج پیوسته ایشان است.
معرفی، نقد و ارزیابی کتاب اسپینوزا در فلسفه ی شوروی(مقاله علمی وزارت علوم)
هدف از نگارش این مقاله معرفی، نقد و ارزیابی کتاب اسپینوزا در فلسفه ی شوروی است. این اثر مجموعه ی هفت مقاله از نویسندگان روس درباره ی بخش های مختلف فلسفه ی اسپینوزا است که تاریخ نگارش آن ها به دهه ی بیست میلادی بازمی گردد، درست زمانی که فیلسوفان روسی به فکر تدوین نظامی فلسفی بودند و در میان آنان مجادلات فراوانی در خصوص ماهیت این نظام صورت می گرفت. دستگاه فکری اسپینوزا از جمله ی منابعی بود که گروه های مختلف با رویکردهای کاملاً مخالف، از آن برای پی ریزیِ نظام فلسفی خود استفاده می کردند. جرج ال. کلاین، متفکر و مترجم آمریکایی، با احاطه ی کامل بر فلسفه ی شوروی و فلسفه ی اسپینوزا، در سال 1952 این مقالات را از مجلات مختلف آن دوره انتخاب، ترجمه و به همراه مقدمه ای مفصل منتشر کرد. در این مقاله ابتدا به معرفیِ کلیِ اثر و خاستگاه آن می پردازیم، سپس درون مایه ی مقالات را به صورت مستقل معرفی می کنیم و در پایان رویکردهای مختلف را تحلیل و نقد می کنیم.
تحلیل مفهوم «بیگانگی» در داستان های غلامحسین ساعدی با تکیه بر ماتریالیسم تاریخی- دیالکتیکی مارکس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه بیگانگی، بین ذات و وجود انسان یگانگی مطلقی را تصور می کند و چنان که میانجی بین این دو قرار گیرد و سبب تضاد بین این دو و بروز غیر عادی سرشت انسان شود, بیگانگی رخ داده است. ماتریالیسم تاریخی مارکس که علت العلل همه پدیده های اجتماعی را در مناسبت های مادی و شرایط اجتماعی جست و جو می کند، علت این بیگانگی را تضاد بین نیروها و روابط تولیدی می داند. در این وضعیت، شیء واره گی بر روابط انسانی مسلط می شود و مانع عینیت بخشی و بسط ذهنی شخصیت ها می گردد. در این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی و با استناد به شاهدمثال هایی از داستان های ساعدی و تحلیل آنها بر مبنای ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی مارکس و تضاد نیروهای تولید با مناسبات مادی و روابط اجتماعی، به چرایی و چگونگی دلایل مادی مفهوم «بیگانگی» پرداخته شده است. پیش فرض مقاله این است که ساعدی در داستان-هایش بیگانگی و دگردیسی شخصیت ها را محصول تضاد با عواملی چون تقسیم کار، ابزار تولید انحصاری، کار بیگانه شده، بروکراسی، سرمایه، عدم فراغت، کالایی شدن و همچنین شرایط اجتماعی موجود می داند که شخصیت ها در آن زندگی می کنند و مالک آن هستند.
ارائۀ شیء خیّامی در باز- پیکربندی های ماتریالیستی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۷۲)
219 - 244
تأمل در هستی به مثابه کرداری زبانی، همواره یکی از کارویژه های متعالی ادبیات بوده است. این مسئله در خیّام نمود قابل توجهی داشته، به نحوی که کار خیّام را می توان پیش از هر چیز نوعی پروژه پروبلماتیک پرسش از هستی قلمداد نمود. در پژوهش حاضر سعی گردید با رویکردی ماتریالیستی و از منظری پساساختارگرا، به ادراکات هستی شناختی تازه ای از شیء خیامی دست یافت. در اینجا، شناسایی یک سری همگرا از اشیاء از یک سو و طرح ایده تبدیل و انتقال به مثابه مکانیسم زیربنایی در خیّام از سوی دیگر، امکانات تحلیلی نیرومندی برای صورت بندی های هستی شناختی تازه ای از شیء خیّامی، در اختیار نهاد. طرح ایده تبدیل و انتقال نشان داد که سری هم گرای اشیاء به طور بی وقفه ای در اتصال با یکدیگر قرار گرفته و با تولید نسبت هایی تازه، روندی از قلمرو گستری فیزیکی را به نمایش می گذارد. درنهایت و با تحلیل نظری این روابط توسیعی و گسترش یابنده شیء، چهار ایده هستی شناختیِ پایان ناپذیری هستی، حافظه مندی شیء، درون گستری میل (اقتصاد اُدیپی میل) و فتیشیسم، به مثابه دستاورد مواجهه ای سمپتوماتیک با خیام ارائه گردید.
شریعتی و روش دیالکتیک؛ تقلید یا نوآوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نظریه های اجتماعی متفکران مسلمان دوره یازدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴
111 - 128
حوزه های تخصصی:
روش عمده در فلسفه و علوم انسانی تا اواسط قرن نوزدهم، روش تبیینی علی-معلولی بوده است. با طرح جدید هگل از تاریخ، روش دیالکتیک در علوم انسانی جایگاهی ویژه یافت. هگل با استفاده از بن مایه های دیالکتیک یونانی که در ساحت اندیشه متوقف می شد، دیالکتیک را با تحولاتی در راستای تحلیل تاریخ و وقایع اجتماعی به کار برد. مارکس نیز با رویکردی ماتریالیستی، به تحلیل دیالکتیکال تاریخ پرداخت. شریعتی یکی از نخستین کسانی بود که این روش را در ایران مطرح نمود. هدف ما در این مقاله مشخص کردن میزان تقلید و نوآوری شریعتی در مفهوم دیالکتیک است. از همین رو با روشی کتابخانه ای، به واکاوی مفهوم دیالکتیک در اندیشه ایشان پرداخته ایم. از نظر شریعتی منطق ارسطو ذهنی و انتزاعیست. شریعتی کاربست این روش در عالم اسلام را مانع تحولات و پیشرفت های علمی می داند. علیرغم تأثیر شریعتی از مارکس در منظومه فکری خود، روش او تفاوت های عمده ای با دیالکتیک مارکسیستی و هگلی دارد. شریعتی هم با ابتنای دیالکتیک بر آگاهی مخالف است و هم با ابتنای آن بر ماتریالیسم. علاوه بر این او ضرب دوم دیالکتیک را جدا و بیرون از ضرب اول تعریف می کند و ضرب سوم را نیز حاصل جمع تز و آنتی تز نمی داند. در تحلیل شریعتی از تاریخ و انسان، ضرب اول و دوم دیالکتیک، جریان خیر و شر هستند که در تقابل با یکدیگر، تاریخ و انسان را متحول می کنند و در نهایت نیز با پیروزی جریان حق این مبارزه به نقطه پایان خویش می رسد.
مواجهه با نظریه تکامل داروین در ایران: روایت مارکسیست ها در عصر پهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
105-133
حوزه های تخصصی:
نظریه تکامل داروین و نظریه تکامل اجتماعی مارکس هر دو ریشه در مدرنیته غربی داشتند. بار اصلی ترویج اندیشه داروین در ایران نیز در عصر پهلوی یکم بر عهده مارکسیست ها بود. رویکرد مارکسیست ها به نظریه تکامل داروین در این دوره ضمن شباهت هایی که با مواجهه اندیشمندان ایرانی دوره ی قاجار با نظریه تکامل داشت، اما روایت زیست شناختی دقیق تری را از نظریه تکاملی داروین ارائه می داد، به همین دلیل در طول چند دهه روایت های داروینی مارکسیستی بر جامعه فکری ایران غالب شد. با بررسی آرای تکاملیِ متفکران شاخصِ مارکسیست ایرانی ضمن اینکه در می یابیم چگونه و چرا یک نظریه علمی زیست شناسی موردتوجه احزاب مارکسیستی قرار گرفت، روندصعود و افول سیطره اندیشه های تکاملی مارکسیستی را بر جامعه علمی ایرانی نظاره خواهیم می نماییم.
روایت دینی از ادبیات در تقابل با ماتریالیسم (با تکیه بر آرای مرتضی مطهری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال چهاردهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۳)
205-230
حوزه های تخصصی:
جعفر فسایی* نجمه دری** چکیده ماتریالیسم در معنای هگلی- مارکسی آن، از بدو مطرح شدن در ایران واکنش های بی سابقه ای به ویژه در میان روحانیت برانگیخت. مرتضی مطهری ازجمله نخستین افرادی بود که با درک اهمیت و حساسیت این مفهوم و تبعات ناشی از آن در فضای فکری جامعه، ضرورت مسلّم توجه بدان را دریافت، به نحوی که توانست در تقابل و جبهه گیری در برابر آن، بخشی از جامعه و به خصوص روحانیت را به اجماع نسبی برساند. اینکه در این کارزار، نقش و عملکرد میراث ادبیات فارسی به چه نحو و با چه کیفیتی بوده است، پرسش اصلی و مهم پژوهش حاضر است. برای رسیدن به پاسخ این پرسش، مجموعه آثار مرتضی مطهری را از این منظر خاص، موردتحلیل و بررسی محتوایی قرار داده ایم. نتایج حاصل از دریافت و تشریح این آثار نشان می دهد که ادبیات در کارزار الهیات و ماتریالیسم یا جهان بینی توحیدی و جهان بینی مادی، به مثابه ی ابزاری کارآمد و مؤثر، ایفای نقش کرده است. حافظ شیرازی، مولاناجلال الدین بلخی، حکیم خیام نیشابوری و سعدی شیرازی ازجمله برجسته ترین چهره های ادب فارسی و فرهنگ ایرانی هستند که در این نزاع تعیین کننده یعنی تقابل میان جهان بینی توحیدی و جهان بینی مادی فراخوانده شده و هریک نقش مشخصی را ایفا کرده اند. بر این اساس مطهری خوانشی غیرمادی را از شعر و اندیشه ی حافظ ارائه داده و درحقیقت این خوانش عکس العملی در برابر مفسّران ماتریالیست با محوریت احمد شاملو بوده است. ازطرفی در آثار مطهری، شعر و اندیشه ی مولانا و سعدی نیز درجهت بسط و تقویت ایده ی الهی یا جهان بینی توحیدی، به منظور تضعیف هرچه بیشتر گفتمان های ماتریالیستی به کار رفته است. درنهایت مطهری خیام نیشابوری را در یک فرمول ماتریالیستی می نهد و از رهگذر شعر و اندیشه ی او، تقابل با ماتریالیسم را دنبال می کند. حاصل جمع این آرا، بخشی از عملکرد ادبیات فارسی در مناسبات اجتماعی و سیاسی معاصر را نمایان می کند. * دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی jfasaei@yahoo.com (نویسنده ی مسئول) ** دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس ndorri@modares.ac.ir تاریخ دریافت مقاله: 3/7/1400 تاریخ پذیرش مقاله: 24/12/1400