فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۱ تا ۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
63 - 86
حوزههای تخصصی:
Contemplation and theoretical reflections on the "tongue under control" and how it operates, or the reasons and factors that prevent humans from exercising control, are among the most important topics studied by Islamic scholars. This research seeks to elucidate the philosophical foundations of "tongue under control" with an emphasis on the viewpoint of Allameh Javadi Amoli, using a descriptive-analytical approach and through a library method and referencing their numerous works. Based on such an approach, Allameh Javadi considers the fundamental factor in "tongue under control" to be the spiritual faculties(habits). The novelty of this research lies in the enumeration and explanation of the philosophical foundations of the discussion. Therefore, by employing Quranic verses and the principles of Sadra'i wisdom, such as substantial motion, bodily manifestation of the soul, and the explanation of the embodiment and manifestation of actions on the Day of Resurrection; he has identified the repetition and continuity of actions and their transformation into "habits" as the fundamental factor in the issue of "tongue under control"; in fact, "tongue" is not in our control, but rather in the control of the "habits" Therefore, if piety governs human actions, humans can to a large extent take control of their tongue in the world and in a wakeful state. However, in the world of dreams, near death, and also on the Day of Resurrection, the "tongue" is under the control of habits and temperaments, not us.
بازنگری جای فضا در فلسفۀ دیرند برگسن و دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیرند در فلسفه برگسن به نحوی مفهوم سازی شده است که گویا مفهومی غیرفضایی و بدون فضا قابل تصور است و در فلسفه دلوز به نحوی کاملاً مستقل از فضا و به مثابه علت تمام تفاوت یابی و کثرت کیفی خود مفهوم سازی می شود، گویی که فضا فاقد اثر علی بر فرایند تفاوت یابی کیفی دیرند است. این شیوه مفهوم سازی باعث می شود که فضا دارای موقعیت فرعی در فلسفه دیرند برگسن و دلوز باشد و از سوی دیگر، دیرند در چارچوب رویکرد اتمی، فردگرایانه و فارغ از مناسبات اجتماعی و قدرت مطرح شود. هدف مقاله حاضر این بود که با قراردادن برگسن علیه دلوز و دلوز علیه برگسن، دیرند را با اتکاء به دیدگاه دلوز به مثابه یک همبودیِ فضایی مطرح کند تا از این طریق، ابعاد فضایی دیرند برجسته شود و از سوی دیگر، با اتکاء به دیدگاه برگسن، علت تفاوت یابی دیرند را نه آن گونه که دلوز مدعی است تماماً درونی، بلکه بخشی از آن را بیرونی و در فضا قرار بدهد. این استراتژی موجب می شود تا در گام اول جای فضا در فلسفه دیرند با تأکید بر فضا به مثابه علت تفاوت یابی دیرند برجسته شود و درگام دوم دیرند از حوزه خصوصی وارد حوزه عمومی، سیاست و برساخت گرایی اجتماعی شود.
بررسی تطبیقی آراء تجرد و بقای نفس از منظر افضل الدین مرقی و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی به دنبال پاسخ گویی و تحلیل سؤال «نظر باباافضل و ملاصدرا درباره تجرد و بقای نفس چیست؟» شکل گرفته است. تجرد، مهم ترین ویژگی نفس است، چرا که بقای نفس رابطه تنگاتنگی با بحث معاد دارد. در فرایند پژوهش مشخص شده است، دو فیلسوف هر کدام براساس مبنای فکری خود به اثبات تجرد و بقای نفس پرداخته اند. ملاصدرا، نفس را بر اساس حرکت جوهری، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء می داند. از نظر باباافضل، مرگ نه فنا است نه عدم، بلکه تفریق صفت وصل است، به گونه ای که میان روح و جسم و میان ما و آنچه غیرماست، صفت وصل و میراندن است، نه اعدام و نه افناء. آنها معتقدند که نفس بعد از کمال به مرحله ای می رسد که به بدن نیاز ندارد و ذاتاً مستغنی و مستقل از بدن است، به همین دلیل در طول مسیر خود علاقه اش به بدن به تدریج کم می شود تا زمان مرگ که بدن را رها می کند و به زندگی خود در جایی دیگر ادامه می دهد. هر دو فیلسوف قائل به تجرد نفس می باشند، با این تفاوت که ملاصدرا تجرد نفس را ذومراتب می داند. در این مقاله ابتدا پیش فرض های این دو فیلسوف، مراتب نفس و این که نفس در کدام مرتبه خویش به تجرد کامل می رسد، بیان شده، سپس ادله هر دو فیلسوف بر بقاء نفس با هدف تبیین و تحلیل تجرد و بقای آن از منظرافضل الدین کاشانی و ملاصدرا ارائه گردیده است.
عاطفه، اراده و معقولیت باور دینی (تقریری از نقد ویلیام جیمز بر «اخلاق باور»کلیفورد)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
55 - 75
حوزههای تخصصی:
باورهای دینی و معقولیت آن مسئله ای است که با مدعیات فیلسوفان مدرن به مسئله ای جدی در فلسفه دین بدل شد. یکی از مناقشه برانگیزترین مواضع در این مورد قرینه گرایی است که تأکید دارد اعتقادات ما باید همراه با شواهد و قرائن باشد. در دوران معاصر کلیفورد با مطرح کردن ایده اخلاق باور قرینه گرایی را به افراطی ترین شکل خود مطرح کرد. ویلیام جیمز با مطرح کردن نقش اراده و عواطف در شکل گیری باور نظریه کلیفورد را نقد کرده و سعی در دفاع از عقلانیت باور دینی دارد. در این نوشتار سعی می شود به این پرسش پاسخ داده شود که جیمز چگونه با همان مبانی تجربه گرایانه قرینه گرایان به نقد کلیفورد می پردازد و آیا دیدگاه او توان پاسخ به نقدهای مطرح شده را دارد یا نه. تلاش می شود با روش تحلیلی و براساس داده-های کتابخانه ای نحوه مواجهه جیمز با قرینه گرایی از موضعی غیراز ایمان گرایی بررسی و ارزیابی شود. با توجه به دیدگاه های جیمز به ویژه در مقاله اراده معطوف به باور می توان دریافت موضع او در دفاع از عقلانیت باور دینی در مقابل قرینه گرایی نسبتا منسجم است. از نظر ویلیام جیمز موضع قرینه گرایی کلیفوردی برخلاف ادعا غیرعقلانی و جزم گرایانه است و میل و اراده منطقاً نقشی ضروری در حقیقت جویی بازی می کنند.
بررسی الهیات علمی از دیدگاه آرتور پیکاک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۲
129 - 150
حوزههای تخصصی:
الهیات علمی یکی از گرایش های جدید در الهیات مسیحی است که تنها راه برون رفت از چالش های الهیاتی را مددگرفتن از علم می داند. آرتور پیکاک الهی دانان و زیست شیمی دان بریتانیایی از جمله متفکرانی است که طرحی را برای الهیات علمی ارائه داده است. مسئله اصلی نوشتار حاضر این است که الهیات علمی از دیدگاه او چه ویژگی هایی داشته و چه نقدهایی بر آن وارد است. برای پاسخ به این مسئله از روش توصیفی-تحلیلی استفاده شده و هدف از طرح چنین بحث هایی این است که بتوان از تجاربی که الهی دانان مسیحی در برابر چالش های جدید الهیات داشته اند، بهره برد. مراجعه به آثار پیکاک روشن می کند که الهیات علمی او عمدتاً بر یافته های علمی تکیه داشته، از نگاه او، باورهای الهیاتی باید در پرتو یافته های علمی بازبینی شوند. وی همچنین از استنتاج بهترین تبیین به عنوان روش و از واقع گرایی به عنوان مبنای علم در الهیات استفاده می کند تا به الهیات بین الاذهانی و علمی برسد. یکی از اشکالات الهیات علمی پیکاک این است که یافته های علمی قطعیت و ثبات نداشته، گره زدن زلف الهیات به آنها، الهیاتی زودگذر را ثمر خواهد داد که مطلوب نخواهد بود. این اشکال حتی به بهره گیری از استدلال و مبنای علمی نیز وارد است.
مواجهه قرآن با انحصارگرایی یهود و نصاری و بررسی دلالت آن بر حجیت ادیان توحیدی پس از ظهور اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۵۸)
43 - 57
حوزههای تخصصی:
«انحصارگرایی» یکی از قدیمی ترین و مهم ترین رویکردهای موجود نسبت به حجیت ادیان است که بر اساس آن در هر زمان تنها یک دین می تواند هدایت و سعادت پیروان خود را تضمین کند. در مقابل، تکثرگرایان در دوره های متأخر بر این باورند که این نظریه نمی تواند منظومه هدایت الهی را به بهترین وجه توجیه کند. جدا از تحلیل عقلی دلایل انحصارگرایان و تکثرگرایان، تبیین نظر ادیان درباره این مسئله از اهمیت ویژه ای برخوردار است و با توجه به اینکه اسلام آخرین دین الهی است تبیین نظرگاه آن در این مسئله بسیار مهم است. در این تحقیق تلاش شده است با بررسی آیاتی که به انحصارطلبی یهودیان و مسیحیان نظر دارد به ملازمه آن با انحصارگرایی اسلام توجه شود و در آخر به این نتیجه می رسد که اساساً میان نفی انحصارگرایی ادیان دیگر و نفی انحصارگرایی اسلام تلازمی وجود ندارد و باید برای اثبات یا نفی آن به ادله دیگر مراجعه کرد.
ارزیابی آرای ابن سینا درباره فردیت بر اساس این باوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
109-135
حوزههای تخصصی:
وجود ویژگی این بودگی در اشیاء، از جمله راه حل هایی است که برای حل مسئله ی تمایز و مسئله ی فردیت در اشیاء ارائه شده است. باور به وجود چنین ویژگی ای به فلسفه دانس اسکاتس باز می گردد. اغلب اندیشه ی وی را تحت تاثیرابن سینا می دانند. درمتن پیش رو ابتدا برخی مطالب مقدماتی مانند اختلاف نظر در مساوی بودن این بودگی و ذات فردی، به منظور روش شدن نقطه نظر این باوران، بیان شده است. سپس نگرش ابن سینا درباره ی این موضوع شرح داده شده و پس از آن به تاثیر ابن سینا بر اسکاتس به عنوان واضع اصطلاح این بودگی پرداخته شده است. در آخر اندیشه های ابن سینا بر اساس نظرات این باوران معاصر ارزیابی شده و به این نتیجه کلی رسیده که هرچند ابن سینا در ایجاد سوال از تشخص و فردیت در ذهن اولین این باور تاریخ فلسفه، یعنی اسکاتس نقشی برجسته داشته؛ اما باید توجه داشت که در فلسفه ی تحلیلی معاصر آراء بوعلی نه با ذات فردی و نه با این باوری سازگاری ندارد. در نتیجه، نه تنها نمی توان بوعلی را این باور قلمداد کرد بلکه حتی به نظر می رسد می توان وی را از جنبه هایی ضد این باور نیز به شمار آورد.
بررسی نظریه امر الهی در اخلاق و شبهات و چالش های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۲
5 - 25
حوزههای تخصصی:
این نوشتار بر آن است نظریه امر الهی و شبهات و چالش های آن را که مدافع ریشه داربودن اخلاق در دین خداست مورد بحث و بررسی قرار دهد. این نظریه در میان متفکران مغرب زمین از زمان سقراط تاکنون و هم در میان اندیشمندان اسلامی طرفداران خاص خود را داشته است. مطابق این نظریه، ازلحاظ اخلاقی، خوب آن چیزی است که خدا امر کند و بد آن چیزی است که خدا نهی کند. در ابتدا سعی شده است که تعریف های روشنی از اخلاق و دین ارائه شود. منظور از دین، ادیان الهی است که خداوند به پیامبران الهی وحی کرده است که اسلام، تجلی تام و تمام آنهاست و منظور از اخلاق، اخلاق دستوری است که درصدد کشف معیارهای اعمال خوب و بد است. درضمن توضیح این نظریه، شبهات وارد بر این نظریه مطرح شده است. آنها عبارت اند از: 1. راه تشخیص اوامر الهی؛ 2. مسئله الزام در نظریه اوامر الهی؛ 3. خودمختاری در نظریه اوامر الهی؛ 4. بن بست این نظریه. در ادامه، پاسخ های مناسب آنهابه اجمال بررسی شده است به گونه ای که این نظریه با اضافات و تعدیلاتی قابل دفاع باشد.
نقد و تحلیل دیدگاه لاادری گرایانه اونامونو درخصوص اعتقاد به خدا، جاودانگی و اثرات اخلاقی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹
۱۸۷-۱۶۹
حوزههای تخصصی:
میل به جاودانگی به عنوان یکی از تبعات حب ذات، میلی ریشه دار در تمامی انسان هاست. میگل.دی اونامونو اندیشمندِ اگزیستانسیالیست و ادیب اسپانیایی معتقد است میل به جاودانگی، منشاء دین و اعتقاد به خداست. از نظر او اندوهِ ناشی از عدمِ اطمینان نسبت به ارضای شوق ما به وجودی بی پایان، وضعیت طبیعی ماست. به دنبال بروز این وضعیتِ تراژیکِ ناشی از ناتوانی عقل بشری در اثبات وجود خدا و جاودانگی، اونامونو تلاش دارد تا با اتخاذِ روشی لاادری گرایانه از طریق شوق طبیعی اما نامعقولِ همه انسان ها به جاودانگی، اثبات وجود خدا، جهنم، معنای زندگی و نهایتاً ترغیب افراد به اخلاقی تر زیستن بپردازد. از نظر او اعتقاد به جاودانگی می تواند زمینه را برای رشد اخلاق و توسعه فردی فراهم نموده و از تکرار ملال انگیزِ تجربیات در یک زندگی ابدی اجتناب کند. در بادی امر ازجمله شائبه ها درخصوص دیدگاه اونامونو، نگاه پراگماتیستی و خردستیزی و غیرواقع گراییِ حاکم بر اندیشه وی است. در این نوشتار تلاش شده تا با تبیین مفاهیم جاودانگی، خدا، معنای زندگی، عقل و ایمان از منظر او و مقایسه آن با دیدگاه های کانت، نیچه، ویلیام جیمز و برنارد ویلیامز این شوائب بررسی شوند. از دیگر نوآورهای این پژوهش، ارائه یک صورت بندی قیاسی بدیع مبتنی بر دیدگاه اخلاقی اونامونو برای اثبات وجود خدا از طریق جاودانگی شخصی است.
خوانش نقاشی های مسعود عربشاهی از منظرآراء دریدا با تمرکز بر مفهوم پارارگون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
7 - 32
حوزههای تخصصی:
دریدا مقدمات نقد هر اثر را درون همان اثر بازمی یابد. او ایده هایی مانند حقیقت یا هویت را مختل می کند و در مقابل بر غیاب معنا تأکید می کند. مسئله مهم در حیطه زیباشناسی دریدا، موضوع پارارگون به معنای پیرامون کار است که موجب شکل گیری اثر هنری است و علی رغم بی مکان بودن جایی بین درون و بیرون کار قرار دارد. در نگاه نخست، پارارگون از تفسیر، قاب، امضاء و ... شکل گرفته است. در این پژوهش سعی بر این است که با انتخاب برخی از آثار عربشاهی به این پرسش بپردازیم که تحلیل موضوع پارارگون دریدا در حیطه نقاشی های عربشاهی به چه شیوه ای است؟ یک فرضیه این است که درون آثار عربشاهی نمادها و نقش مایه ها و بیرون آثارش منابع الهام و زمینه های تاریخی و فرهنگی می باشد. پژوهش حاضر به روش توصیفی و تحلیلی، پارارگون دریدا را توصیف و آثار عربشاهی را به صورت تصادفی انتخاب و تحلیل می کند و با تکیه بر داده های منابع کتابخانه ای نگاشته شده است. بر اساس یافته های پژوهش، با توجه به نظریه دریدا درباره پارارگون زمینه تفسیرهای متعدد، متضاد یا مخالف با هدف هنرمند و یا آثار باستانی، همچنین نقاشی های مقدماتی خود هنرمند و برخی عناصر موجود در تابلو به مثابه پارارگون و آثار نهایی در جایگاه اِرگون می باشند.
تبیین برنامه درسی ترکیبی دروس فلسفه و منطق با استفاده از روش معکوس
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی استفاده از برنامه درسی ترکیبی و استفاده از روش معکوس در دروس فلسفه و منطق اجرا شده است. روش کار: روش پژوهش حاضر، توصیفی _ تحلیلی است. گستره پژوهش، اسناد و مدارک معتبر است. نتایج: استفاده از برنامه ترکیبی در دروس فلسفه و منطق این امکان را فراهم می کند که با استفاده از تکنولوژی، دسترسی به محتوا و منابع آموزشی به سهولت فراهم شود، کلاس درس محدود به مکان و زمان خاصی نباشد و هم چنین توانایی مربیان برای دریافت بازخورد از پیشرفت یادگیرندگان بهبود یابد و از این طریق بتوان بهتر به اهداف دوره های آموزشی دست یافت. با استفاده از روش معکوس و یادگیری الکترونیکی می توان یادگیری اصول و قواعد را در خارج از کلاس درس انجام داد و کلاس درس بر کاربرد این علوم و انجام تمرین و پروژه متمرکز شود. البته با توجه به اینکه یکی از اصلیترین عوامل تأثیرگذار در اثربخشی یادگیری الکترونیکی، به کارگیری شیوه طراحی آموزشی مناسب برای شکل دهی به محیط یاددهی و یادگیری است؛ بنابراین نقش معلم در این برنامه درسی، طراح آموزشی است. طراحی که بتواند محیط جذابی را در کلاس درس حضوری و مجازی ایجاد کند تا مخاطبان با علاقه دروس مختلف را فرابگیرند. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که استفاده از برنامه ترکیبی به همراه روش معکوس، معلمان را توانمندتر و در فراگیران مهارت های تفکر را افزایش می دهد، به گونه ای که می توانند قواعد منطق و دیدگاه های فیلسوفان مختلف را در فهم و حل مسائل مختلف به کار گیرند.
تبیین مفهوم فرم در زیباشناسیِ کانت و نسبت آن با اندیشۀ راجر فرای و کلایو بل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۹
293 - 310
حوزههای تخصصی:
کانت بحث از فرم را در دقیقه سوم نقد قوه حکم مطرح می کند. از نظر او آنچه در داوری امر زیبا مشترک است و می توان آن را از همه افراد انتظار داشت فرم است. برخلاف فرم، ادراک حسی یک اُبژه ، بسته به توانایی ادراکی افراد متفاوت است. راجر فرای و کلایو بل به عنوان منتقدانی فرمالیست، مفهوم فرم کانتی را در قرن بیستم مطرح نموده و با تاکید بر آن به عنوان تنها عامل زیباساز آثار هنری در دوران مدرن، نقش بی بدیلی در بسط و توسعه دیدگاه کانت در خصوص فرم هنری ایفا نموده اند. این نوشتار بر آن است تا ضمن روشن سازی ادعای فرمالیست ها در خصوصِ فرم و بررسی آن در آثار کانت، به بررسی نسبت میان این مفهوم در اندیشه فرمالیست هایی چون فرای و بل با زیباشناسیِ کانت بپردازد. بررسی این موضوع که فرمالیسم هنری فرای و بل تا چه اندازه ای از زیباشناسی کانت و دیدگاه فرمالیستی مطرح شده در نقد قوه حکم متأثر شده است، اصلی ترین مسأله این مقاله است. لذا باید روشن شود که آیا از لابه لای عبارات کانت در نقد قوه حکم، فرمالیسم هنری ادعا شده؛ استخراج می شود یا نه؟ با بررسی های انجام شده مشخص شد، اگرچه فرمالیست ها برای تایید ادعای فرمالیستی خود می توانند به برخی عبارات کانت در نقد قوه حکم (و نه به همه مطالب او در نقد قوه حکم در مورد فرم) اشاره کنند، اما این کار را گزینشی انجام می دهند و همین امر سبب می شود کلیت دیدگاه کانت در مورد فرم را آن چنان که باید درک نکنند. فرم برای کانت صرفا چینش زمانی-فضایی نیست (اگر چه آن را نیز در بر می گیرد) بلکه هر نوع چینش اجزا و مواد در یک ابژه طبیعی یا اثر هنری که غایت مند بدون غایت است، فرم زیبا نامیده می شود.
نگاه منطبق بکت و هایدگر به مسئله مرگ با تکیه بر نمایش آخر بازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۹
367 - 388
حوزههای تخصصی:
مسئله مرگ همواره در طول تاریخ یکی از بزرگ ترین و اساسی ترین سؤالات انسان بوده و هست. چیستی مرگ و چگونگی فرار از آن یا حتی دست یافتن به اکسیر جاودانگی همواره یکی از موضوعات مهم تاریخ ادبیات بوده است. موضوع مرگ در تاریخ فلسفه نیز جایگاه ویژه ای داشته و دارد. بدین ترتیب این مسئله فلسفی به اشکال مختلف درآثار ادبی و هنری نمود پیدا کرده است. ساموئل بکت نیز به عنوان یکی از بنیانگذاران جریان فکری ابزورد در ادبیات نمایشی، در آثار خود به این موضوع مهم فلسفی پرداخته است. این مقاله سعی در خوانش هایدگری مسئله مرگ در نمایشنامه آخر بازی بکت دارد. در این پژوهش مفهوم ترس آگاهی و رابطه آن با مسئله مرگ در نمایش آخر بازی که به ملال و پوچی ممتدی انجامیده، با استناد به نظریات هایدگر بازخوانی شده است. از آنجایی که در این مقاله تکیه بر نمایش آخر بازی با تم مرگ است، باید گفت فلسفه هایدگر می تواند بینش های فلسفی بکت را در خصوص مرگ در این نمایش برای ما روشن کند. بررسی این موضوع علاوه بر این که می تواند مخاطبان تئاتر بکت را در درک بهتر فلسفه پنهان در پس آثار نمایشی وی کمک کند، همچنین می تواند مثال عملیِ بارزی برای درک مفهوم پدیدارشناسانه مرگ از نظر هایدگر باشد. این مقاله با استناد به منابع و مراجع کتابخانه ای به رشته تحریر درآمده است.
مهم ترین راه کارهای روزآمد سازی فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چند قرن است که فلسفه اسلامی در قسمی "انزوا" به سر می برد، به این معنا که روزآمدی خود را از دست داده است؛ چه این که حل "مسأله" نمی کند، یا دست کم مواجهه جدی و فعال با مسائل روز ندارد. نوشتار حاضر ضمن اشاره به چیستی، امکان و تحقق فلسفه اسلامی؛ دستاوردهای فلسفه اسلامی؛ و سیر تطور فلسفه اسلامی در بستر تاریخ (متقدم، متأخر، و معاصر)، سه قسم فلسفه اسلامی را از هم تفکیک کرده است: فلسفه اسلامی در مقام مفهوم؛ فلسفه اسلامی در مقام تحقق (مشائی، اشراقی، صدرائی، و نوصدرائی)؛ و فلسفه اسلامی آینده. فلسفه اسلامی آینده، فلسفه اسلامی مطلوب است که می تواند بعدها پدید آید و پیدایش آن البته شرایط و لوازمی دارد که باید به آنها التفات کرد، از جمله توجه به مسائل روز به ویژه مسائل اجتماعی- فرهنگی و کاربردی. به نظر می رسد بقای فلسفه اسلامی و نپیوستن آن به تاریخ، در تقابل با ایده "پایان فلسفه اسلامی"، منوط به این مهم است. در ادامه، به مهم ترین و محوری ترین راه کارهایی اشاره شده است که می توانند فلسفه اسلامی آینده یا مطلوب را تحقق بخشند؛ این راه کارها عبارتند از: اعتنای فلسفی به علوم و فناوری های جدید؛ توجه به موج چهارم در فلسفه؛ پرداختن به فلسفه های مضاف؛ اتخاذ رویکردهای انضمامی در فلسفه؛ اجرای پژوهش های میان رشته ای در فلسفه؛ و به کارگیری روش های جدید در فلسفه.
Evolution of Perception: Farabi to Avicenna(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
47 - 61
حوزههای تخصصی:
Maintaining strong flavor of Aristotelian theory of perception, Farabi as well as Avicenna have appended new phases to the theory. Depicting imaginary perception with its crucial jobs, Farabi explains these three activities: storing sensory forms, composing and decomposing sensory forms, as well as imagery. What Farabi names the imaginary faculties, is conceptualized as three inner perceptions, i.e., imagination, estimative and memory faculties in Avicenna’s works. Evolving existing theories of perception, Avicenna delivers an account of five inner perceptions. Beforehand Farabi did not consider any difference between imaginary perception and motekhayelah. However, he mentioned one faculty doing both activities and was usually calling it motekhayelah and sometimes imaginary perception. Conceptualizing imaginary perception with its functions, Farabi deals with three primary activities: storing sensory forms, composing and decomposing sensory forms, and imagery. In other words, Avicenna defines what Farabi calls the imaginary faculties as three inner perceptions, i.e., imagination, estimative and memory faculties.
معنای انشا و قواعد آن در فلسفه زبان آستین و اصول فقه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۸۴)
113 - 131
حوزههای تخصصی:
آستین اولین فیلسوفی بود که متوجه شد نوع مهمی از اظهارات وجود دارد که شکل جملات خبری را دارد، اما نه صادق است و نه کاذب؛ زیرا گوینده در این اظهارات، وضعیت و حالتی را توصیف نمی کند، بلکه با این اظهارات درواقع فعلی را انجام می دهد. از منظر آستین، اظهارات اخباری می توانند صادق یا کاذب باشند، اما اظهارات انشایی صادق یا کاذب نیستند، بلکه بجا یا نابجا هستند. آستین تصریح می کند که در اظهارات انشایی واژه ها باید به صورت جدی بیان شوند تا به صورت جدی در نظر گرفته شوند. عالمان علم اصول فقه هم معتقدند: جملات تام خبری حکایت از تحقق شیء یا عدم تحقق آن می کنند و ازاین رو متصف به صدق و کذب می شوند؛ اما معانی انشایی ایجادی هستند و با لفظ، انشا معنا می شود. مراد از «ایجادی بودن معانی انشایی» ایجاد و انشا در خارج است؛ یعنی حقیقت آن معنای انشایی با لفظ، ایجاد و متحقق می شود. از منظر این عالمان، معنای انشا، مدلول تصدیقی جدی است و تا قصد انشا نباشد، انشا صادق نیست. اما آستین قواعد شش گانه ای را که برای کارکرد مناسب اظهار انشایی ضروری اند، بیان می کند. اصولیان شیعه گرچه به صورت نظام مند دست به تدوین چنین قواعدی نزده اند، اما در مطاوی مباحث خود، به صورت جسته و گریخته، به این مسائل توجه داشته اند. بدین سان تبیین، تحلیل و مقایسه ی نظرات آستین و علمای علم اصول فقه در باب معنای «انشا» و قواعد آن، هدف این مقاله است. روش این پژوهش «توصیفی تحلیلی» و مبتنی بر داده های کتابخانه ای است.
بررسی روند تغییر عقاید دینی با الهام از نحوۀ طرد و پذیرش پارادایم های علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با الهام از نظریات مطرح در روش شناسی علم در فلسفه علم، روند تغییر عقاید دینی و مذهبی در مطالعات ادیان تبیین شده است. بر این اساس دیدگاه ابطال گرایانه پوپر مشابه با دیدگاه رایج متکلمان و عقلگرایان به شمار آمده است که بحث و مناظرات دینی را عامل اصلی و مؤثر در تغییر عقاید افراد به شمار می آورند. در مقابل این دیدگاه و با تکیه بر شواهد تاریخی، تغییر جهان بینی دینداران با تغییر پارادایم های علمی دانشمندان از منظر توماس کوون مشابه دانسته شده است. از این طریق نشان داده شده است که برخلاف دیدگاه سنتی متکلمان، افراد صرفاً از طریق مباحث نظری و اثبات و ابطال های کلامی، عقاید (دین و مذهب) خود را تغییر نمی دهند، بلکه در این زمینه تحت تأثیر عوامل اجتماعی و روانی مختلفی قراردارند. همچنین نشان داده شده است که جهان بینی ادیان و مذاهب مختلف قیاس ناپذیر هستند و در نتیجه منازعات کلامی، مباحثی جدلی الطرفین به شمار می آیند. بر این اساس می توان در حوزه مطالعات ادیان از دیدگاه کوون برای تبیین نحوه تغییر نگرش دینی افراد سود برد. همچنین در چهارچوب ایمان گرایی در فلسفه دین به این سوال پاسخ داده می شود که افراد چگونه ایمان خود را انتخاب می کنند؟
تحلیل این همانی شخصی در دنیا و آخرت در فلسفه ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله این همانی شخصی افراد انسانی در طول حیات دنیوی و اخروی یکی از مباحث اساسی در تاریخ فلسفه و الهیات است. فیلسوفان از منظرهای مختلف به بررسی این مسئله پرداخته و آرای متعارضی در این زمینه مطرح کرده اند. این پرسش برای ابن سینا و ملاصدرا نیز تا حدودی مطرح بوده و هر دو فیلسوف در چارچوب نظام فلسفی خویش به بررسی آن پرداخته اند. ابن سینا بر این باور بود که انسان نوع واحدی است که نفس مجرد او، با عوارض و لواحقی، متشخص و متمایز می شود و هویت و تشخص فرد انسانی با بقای آن همچنان محفوظ است، هرچند بدن او تغییر کرده باشد یا به کلی از بین رفته باشد. ملاصدرا نیز طبق مبانی فلسفی خود، به ویژه حرکت جوهری، براین باور بود که هویت آدمی در تحول وجودی به سر می برد و حرکت اتصالی مساوقِ وحدت شخصی است. بنابراین با بقای این وجود متصل و جامع، هویت فرد در دنیا و آخرت محفوظ است و بر آن اساس می توان گفت که فرد اخروی همان فرد دنیوی است. گرچه هر دو نظر، بر اساس مبانی فلسفی خود، نکات برجسته و قابل دفاعی دارند، لکن از آنجا که طبق نظر هر دو فلسفه، در حیات اخروی، بدن مادی با ویژگی های دنیوی حضور ندارد، لذا شناسایی افراد در حیات اخروی توسط ناظر بشری و تطبیق آنها با افراد دنیوی با چالش مواجه است. بررسی این دو دیدگاه از جهات مختلف با رویکرد توصیفی-تحلیلی وظیفه ای است که این مقاله آن را بر عهده گرفته است.
بررسی تطبیقی جوهریت نفس سینوی و فلسفه ذهن معاصر(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۳ شماره ۹۷
39 - 75
حوزههای تخصصی:
اعتقاد به جوهریت نفس ناطقه نزد ابن سینا دیدگاهی بنیادی بوده و از امهات انسان شناسی سینوی به شمار می رود. مسأله جوهریت نفس برای ابن سینا اساسی است چرا که تبیین کننده مسأله جاودانگی نفس ناطقه انسانی است و بدین جهت وی بصورت مفصل و با ذکر چندین نوع دلیل به دفاع از این آموزه می پردازد. در عوض اغلب دیدگاههای معاصر در فلسفه ذهن منکر جوهریت نفس بوده و حداکثر آن را خاصیتی نشأت گرفته از فرآیندهای فیزیولوژیک و مغزی تلقی می کنند. با اینکه عمده دلیل ابن سینا بر تجرد نفس متکی به تمایز ادراک عقلی از سایر فرآیندهای بدنی است ولی در ضمن ادله دیگر و با رویکردهای پدیدارشناختی ادراکات و تامل در روابط نفس و بدن نیز به دفاع از تجرد و جوهریت تفس پرداخته و در ساخت و پرداخت برهان معروف انسان معلق در فضا از این دست شواهد تجربی بهره برده است. در این نوشتار ضمن معرفی دیدگاه ابن سینا ادله وی از دیدگاهی تطبیقی و با در نظر گرفتن دیدگاههای معاصر فلسفه ذهن و پیشترفتهای علوم بیولوژیک و عصب شناسی بررسی شده و این آموزه مورد بررسی انتقادی قرار خواهد گرفت.
تقریر و نقد دلایل محمد بن زکریای رازی در رد نبوت(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
16 - 33
حوزههای تخصصی:
محمد بن زکریای رازی را هم به نبوت باوری هم به نبوت ستیزی توصیف کرده اند اما درست آنست که وی عقل باور است و نبوت را منافی عقل باوری می داند. بر پایه کتاب الاعلام النبوه، شش دلیل رازی فیلسوف را که به رد نبوت می پردازد می توان استخراج کرد. این ادله شش گانه نشان می دهد رازی نه به ضرورت نبوت بلکه به امکان نبوت به عنوان معرفت و ارتباط ویژه انسانی با خداوند باور ندارد و شخص نبی را به رسمیت نمی شناسد لذا همه انسانها از جهت معرفت و ارتباط انسانی برابرند. وی در نقد نبوت، همسوی با سایر باورهایش در حوزه فلسفه و اخلاق عمل نمی کند و از این جهت نوعی تهافت و عدم انسجام گروی در تبیین ادله اش وجود دارد. ادله رازی مبتنی بر ابهام معنایی تصورات است و نیز مبتنی بر اجمال در مقاله حاضر با روش توصیفی - استنباطی تلاش شده ادله رازی در رد نبوت، بازسازی شود و نیز با روش تحلیلی - انتقادی، ادله رازی مورد سنجش قرار گیرد.