مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
فلسفه تطبیقی
حوزه های تخصصی:
این نوشتار در پی نشان دادن نحوه مواجهه عالمان شیعی معاصر با فلسفه غرب است. منظور از عالمان شیعی، عالمانی هستند که از حوزه های علمیه شیعه برخاسته اند. غرض، نشان دادن نقش حوزه های علمیه در برخورد با فلسفه غرب است. بنابراین از دانشمندان و نویسندگان دانشگاهی و به طور کلی غیر حوزوی در این مقاله جز به طور گذرا بحثی نخواهد شد. عالمان دینی مورد بحث در این مقاله نیز عالمانی هستند که پیش از انقلاب اسلامی نشو و نما کردند و در این بحث، پیشگام شمرده می شوند. بنابراین، درباره نسل پس از انقلاب اسلامی حوزه علمیه فقط به اشاراتی بسنده خواهد شد.
بنابراین غرض از این نوشتار، طرح کلی بحث، نشان دادن توجه عالمانی دینی به فلسفه غرب، ترسیم جغرافیای مسئله و ذکر برخی از نمونه مباحثی است که آنان طرح کرده اند تا از این طریق بتوان به نوع مباحث طرح شده، ادبیات مورد استفاده، و نحوه مواجهه و موضع گیری آنان در قبال فلسفه غرب راه یافت.
مفهوم شهود در فلسفه غرب و نسبت آن با علم حضوری(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
واژه شهود در فلسفه و عرفان اسلامی، علم حضوری را تداعی می کند؛ علمی که در آن وجود معلوم ـ نه مفهوم آن ـ نزد عالم حضور دارد و احکام خاصی بر آن مترتب شده، اهمیت ویژه ای دارد؛ چندان که مبنای حل پاره ای از مهم ترین مسائل معرفت شناسی قرار گرفته است.
اما واژه «intuition» که معمولاً به شهود ترجمه می شود، در فلسفه غرب دارای معانی گوناگونی است. ریچارد رورتی در نوشته مهم خود با همین عنوان، شش معنای اولیه را برای آن بیان می نماید و چهار معنای مهم تر را بررسی تفصیلی می کند. این مقاله ضمن بیان معانی گوناگون «intuition» (شهود) در فلسفه غرب، نسبت این معانی با علم حضوری را کاویده و به این نتیجه رسیده است که معانی گوناگون شهود در فلسفه غرب بیشتر بر مفهوم بداهت منطبق است تا علم حضوری. همچنین آنجا که از آن واژه، معرفت بدون واسطه نماد یا مفهوم اراده می شود، مقصود علم حضوری با مفهوم خاص آن نزد فلاسفه مسلمان نمی باشد.
بررسی تطبیقی میان حکمت ایران باستان و فلسفه یونان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در برقراری تطبیق و مقایسه میان دو تفکر یا حوزه فکری، بویژه تفکر متعلق به دوره باستان، به دو روش میتوان عمل کرد؛ روش اول، مطالعات تاریخی و اثبات تأثیر و تأثر میان دو فرهنگ بر اساس شواهد تاریخی است و روش دوم آن است که مؤلفه های هر تفکر و شباهتهای آنها با یکدیگر بررسی شود. در این میان، لغت شناسی تعابیر و واژگانی که در هر نظام فکری بکار میرود و بررسی نقاط مشترک و متفاوت آنها، جایگاهی خاص دارد. در مقاله حاضر، تلاش بر این است تا بروش فقه اللغه، بحثی تطبیقی میان تفکر فلسفی در ایران باستان و یونان باستان برقرار گردد. تکیه مقاله تنها بر مشابهتهای دو نظام نیست بلکه تفاوتها را نیز در این خلال، مد نظر خواهد داشت. بررسی عقاید حاکم بر دو نظام مذکور در حوزه یزدان شناسی، جهان شناسی، نگرش به تاریخ و عقل، حکایت از شباهت و همسانی و همریشگی این دو تفکر دارد که در این نوشتار با بررسی موردی و مثالی چند نمونه، این اعتقاد باثبات خواهد رسید.
فلسفه تطبیقی؛ امکان یا امتناع(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه تطبیقی در دوره معاصر به یکی از مباحث فلسفی جذاب در حوزه مطالعات تطبیقی تبدیل شده است. به نحوی که وقوع چنین فلسفه ای سخن گفتن از امکان آن را امری زائد و بیهوده مینمایاند. این نوشتار بر آن است، رهیافت های متنوع و مختلف درباره امکان یا امتناع فلسفه تطبیقی را بررسی کرده، در پایان با جانبداری از یک رهیافت ایجابی، روش، موانع و فواید آن را به دقت بازکاوی نماید.
فلسفه اسلامی در ایران معاصر(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
به گواهی تاریخ، ایران اسلامی همواره مهد حکمت و اندیشه ورزی بوده است. حکیمان و عارفان این دیار از فارابی و ابن سینا و مولوی تا سهروردی و حیدر آملی و صدرای شیرازی در همه جای دنیا به عنوان ستارگان درخشان معرفت و معنویت شناخته شده اند. از این رو، از دیرباز طالبان معرفت از اطراف و اکناف عالم، چشم به فرزانگان این دیار دوخته اند و آثار اندیشوران ایرانی اسلامی را در شرق و غرب عالم می توان ردیابی کرد. اما آیا این افتخار فقط متعلق به گذشته است و به تاریخ پیوسته است؟ یا این چراغ پرفروغ همچنان تابان و درخشان است؟ در پاسخ می توان گفت که هرچند گذر روزگاران، گاه موجب نوسان هایی در فروغ این چراغ شده است، اما خوشبختانه این شعله مقدس هیچ گاه خاموش نشده و تا به امروز همچنان در نورافشانی است. آشنایی با حیات فکری و فلسفی معاصر ایران و پیشگامان آن و معرفی آن به تشنگان حقیقت در داخل و خارج ایران، گامی است سودمند در استمرار این سنت قویم و غنی، و قدمی است ضروری در بهره گیری نسل جدید از این میراث گرانسنگ. نوشتار حاضر نگاهی است گذرا به حیات علمی برخی از پیشروان حکمت و معرفت اسلامی در ایران معاصر.
پولی لوگ به مثابه الگویی برای پژوهش های فلسفی و گذر از فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سالیان اخیر با توجه به رشد فزاینده تحقیقات میان فرهنگی در حوزه های مختلف علوم انسانی به خصوص فلسفه در جامعه ایرانی و طرح مسائل جدی در روش این تحقیقات و اعتبار آن ها دو مطلب بسیار ضروری می نماید. مطلب نخست بررسی روش و اعتبار فلسفه تطبیقی به عنوان الگوی رایج در این تحقیقات، و مطلب دیگر ارائه الگویی متناسب جهت ارائه و انجام تحقیقات منطبق با اهداف این پژوهش ها، یعنی تعامل و گفتگوی میان فرهنگی است. فلسفه میان فرهنگی در جامعه معاصر فلسفی آلمانی زبان اهمیت ویژه ای یافته است. متفکران این عرصه سعی می کنند تا افقی جدید در تعاملات و مطالعات میان فرهنگی ارائه کنند و البته در این میان غالباً فلسفه تطبیقی را نقد می کنند. ما در این مقاله سعی داریم تا ضمن بررسی و نقد فلسفه تطبیقی از حیث روشی در ایران، فلسفه میان فرهنگی را به عنوان افقی دیگر برای مطالعات فلسفی طرح کنیم و به علاوه الگوی پژوهشی پولی لوگ از فیلسوف وینی فرانتس مارتین ویمر را به عنوان برنامه ای تنظیمی برای مطالعات میان فرهنگی معرفی می کنیم. در این الگو استانداردها و شرایط لازم جهت انجام تحقیقات فلسفی در جهت تحقق گفتگوی میان فرهنگی ارائه می شود.
فلسفه تطبیقی چیست؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه تطبیقی، بررسی آراء فلاسفه در یک یا چند موضوع فلسفی و یا میان مکتب های گوناگون فلسفی نیست. در بیشتر این مکتوبات، به بررسی و تبیین تشابهات و تخالفات و یا اشتراکات و تفاوت های موضوع مورد بحث، منتهی می شود.
به طور کلی، شرایط یک تحقیق تطبیقی، سه چیز است: اولاً؛ تطبیق باید میان دو فلسفه ای صورت گیرد که از حیث مبادی، متفاوت باشند. ثانیاً؛ باید زبان هم زبانی دو طرف تطبیق را یافت تا به مبادی آن ها رسید. ثالثاً؛ پس از فهم مبانی و مبادی آن ها، مقصد آن را دریافت. بنابراین فلسفه تطبیقی، تاریخ فلسفه نیست که در آن مختصر تمام آرای فلاسفه را نقل و احیاناً با هم قیاس کنند؛ اگر پژوهنده به آغاز و مبادی فلسفه ها نرود، تطبیق او ظاهری است. پس فلسفه تطبیقی به معنی تطبیق یک فلسفه در تمامیت آن بر یک فلسفه ی دیگر و حتی بر تاریخ فلسفه است؛ از این رو، فلسفه تطبیقی، با هم سخنی و هم زبانی میان فلاسفه و فلسفه های آنان، امکان تحقق می یابد.
فلسفه تطبیقی به مثابه روش (با تأکید بر دیدگاه ماسون−اورسل)(مقاله علمی وزارت علوم)
ماسون− اورسل، فیلسوف، شرق شناس و زبان شناس فرانسوی، تحت تأثیر مطالعات تطبیقی در حوزه های زبان شناسی، دین شناسی و اسطوره شناسی، فلسفه تطبیقی را وجهه همت خود ساخت و برای اولین بار این کلمه را وضع کرد. او فلسفه تطبیقی را به مثابه روش در نظر گرفت و نه یک رشته و گرایش مستقل. اورسل با اثرپذیری از جریان غالب پوزیتیویستی در دهه های نخست قرن بیستم درصدد ارتقای سطح فلسفه به سطح پوزیتیویستی برآمد. از این رو به نظر وی فیلسوف تطبیقی باید به آنچه در زمان و مکان یا تاریخ و جغرافیا واقع شده توجه کند و نه به تخیلات و توهمات خود ساخته. در واقع، داده های فلسفی را باید با توجه به محیطی در نظر گرفت که در آن شکل گرفته اند. در عین حال اورسل با فروکاستن فلسفه تطبیقی به تاریخ فلسفه و ماتریالیسم تاریخی سخت مخالف بود. نکته دوم آنکه فیلسوف تطبیقی باید نگاه اومانیستی به تمام گونه های انسان فارغ از نژاد، رنگ و ملیت و نیز همه گونه های تفکر داشته باشد و به فرضیات و پیش داوری های متافیزیکی وقعی نگذارد. روش تطبیقی ماسون اورسل مبتنی بر تشابه است؛ تشابه گاهی بنا به نسبت است و گاه بنا به تناسب. او به تشابه بنا به تناسب نظر دارد که در آن مقایسه بین دو نسبت صورت می گیرد. برای نمونه، یک بار سقراط با کنفوسیوس مقایسه می شود و بار دیگر سقراط به اعتبار نقشی که در سوفیسم یونانی ایفا می کند، با نقش کنفوسیوس در سوفیسم چینی مقایسه می شود، بی آنکه تمایزات آن دو از میان برخیزد. نوع نخست تشابه بنا به نسبت است و دومی بنا به تناسب؛ در اولی رابطه ذاتی و علّی بین دو چیز برقرار است؛ در حالی که در دومی علّیتی در کار نیست.
دیدگاه استاد مهدی حائری یزدی درباره برهان وجودی در فلسفه غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دکتر مهدی حائری از جمله فیلسوفان مسلمانی است که برهان وجودی را معتبر می داند. وی تقریر آنسلم را قبول دارد اما تقریر دکارت را نمی پذیرد و انتقادات گوناگونی به آن وارد می کند، مانند اینکه دکارت، ذات و ماهیت خدا را مغایر با وجود او می داند؛ در حالی که ماهیت خدا عین وجود او است. همچنین دکارت ضرورت وجود، برای خدا را همانند ضرورت های ریاضی دانسته است. این مقایسه درست نیست زیرا ضرورت های ریاضی، وجود موضوعات آنها را ثابت نمی کند؛ اما ضرورت وجود برای خدا، وجود او را اثبات می کند. توماس آکوئیناس نیز برهان آنسلم را نادرست دانسته است زیرا برهان آنسلم وجود خدا را بدیهی می داند، ولی چون ما ذات خدا را نمی شناسیم، وجود او ذاتاً بدیهی است اما برای ما بدیهی نیست. دکتر حائری این انتقادات را وارد نمی داند و به آنها پاسخ می گوید و برخلاف آکوئیناس عقیده دارد که اولاً قضایای بدیهی یک نوع اند نه دو نوع، و ثانیاً برای صحت برهان آنسلم، شناخت ذات خدا لازم نیست بلکه فهمیدن تعریف لفظی واژه خدا کافی است. افزون بر این، استاد حائری برخی انتقادات کانت را نه به تقریر آنسلم بلکه به تقریر دکارت وارد می داند. این مقاله به معرفی نظرات دکتر حائری درباره تقریرهای آنسلم و دکارت و انتقادات آکوئیناس و کانت به این برهان اختصاص دارد.
گفت وگوی با متن، تلاقی گاه هرمنوتیک اسکینر و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چالش روش های فهم درست اندیشه به طور عام و اندیشه سیاسی به طور خاص، چالشی است که طی چندین سده متأخر میان متفکران این حوزه جریان داشته است. یکی از این روش های پیشنهادی، هرمنوتیک بوده است. اما هرمنوتیک به مثابه روش، گاه مورد این نقد قرار گرفته است که از عینیت گرایی لازم برخوردار نبوده است. رویکرد ذهن گرایانه و روش شناسی فرد گرایانه مستتر در آن از سوی برخی رویکردهای رقیب مورد چالش قرار گرفته است. در این مقاله کوشش می شود که با استفاده از روش فلسفه تطبیقی و استفاده از ابزار و مفاهیم تحلیلی هرمنوتیک اسکینر و گادامر در خوانش متن به شکلی بازاندیشانه به بازسازی یک روش تلفیقی دست یازیم. در این مسیر به شکل تطبیقی از آموزه های اسکینر و گادامر استفاده می کنیم تا با گذر از آنها به یک روش ترکیبی برای فهم اندیشه دست یابیم. در این روش، ضمن استفاده از فن کنش گفتاری مورد استفاده هرمنوتیک اسکینر، به نقش مخاطب در معنایابی نهایی به شیوه گادامری توجه می شود. این روش تلفیقی در خوانش متن بی تأثیر از روش های بازاندیشانه و ساخت یابی نیست.
فلاطوری و پرسش از خاستگاه هایِ قرآنیِ فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله ضمن اشاره به انواع رویکردها به فلسفه و حکمت اسلامی در عالم معاصر، به بررسی رویکرد متفاوت عبدالجواد فلاطوری می پردازد . فلاطوری بر خلاف خوانش های عمدتا شرق شناسانه از فلسفه اسلامی ،که این سنت را ذیل سنت نوافلاطونی در فلسفه فهم می کنند ، می کوشد تا نقش آفرینی قرآن در فلسفه اسلامی را با توجه به مطالعات تطبیقی و زبانی معاصر تبیین کند . از سوی دیگر در تقابل با خوانش صدرایی و نوصدرایی معاصر و از قضا همسو با هایدگر ، فلسفی شدن کلام و الاهیات اسلامی را مورد نقادی جدی قرار می دهد. طبق تحلیل فلاطوری ، فلسفه و حکمت اسلامی حاصل برخورد دو جهان بینیِ از اساس متفاوت یعنی جهان بینی حاکم بر فلسفه و علوم یونانی و جهان بینی قرآنی است.آنچه از برخورد این دو جهان بینی به وجود آمد فلسفه ای بود که اگر چه در صورت بیشتر یونانی ولی در محتوا عمدتا قرآنی بود .بنابراین این فلسفه نه یونانی صرف ، نه قرآنی صرف و نه آمیزه و التقاطی از این دو بلکه جریانی مستقل و ویژه بود که از سنتز و برآیند آن دو به وجود آمد.
نقد و بررسی روش تطبیقی ماسون-اورسل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۷ تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۷
1 - 13
روش تطبیقی ماسون−اورسل مبتنی بر دوگانه زمینه / واقعیت است. او اندیشه های فلسفی را همچون یک واقعیت و داده ای در نظر می گیرد که باید در زمینه و بستری که در آن به ثمر نشسته، بارور شده و تکامل یافته مورد توجه قرار گیرند. ماسون−اورسل در این دوگانه زمینه / واقعیت اولویت را به زمینه و بافت می دهد و بدین ترتیب بر اهمیت و نقش زمینه و تاریخی دیدن اندیشه ها تأکید بسیار دارد. او از موج نخست پوزیتیویسم به ویژه امیل دورکیم تأثیر پذیرفت و بر مؤلفه هایی همچون تاریخی گری و مقایسه اندیشه ها براساس زمینه و زمانه شکل گیری آنها، اومانیسم و در نظر گرفتن همه انسان ها و همه گونه های تفکر، ملاحظه اندیشه های فلسفی همچون داده و واقعیت، دخالت ندادن پیش فرض ها و تأکید بر این نکته اصرار می کند که فلسفه حقیقی همان فلسفه تطبیقی است. هر چند از منظرهای مختلف می توان روش تطبیقی اورسل را به چالش کشید، در مقاله حاضر تنها از نگاه هیدن وایت به فراتاریخ و ساختارگراهایی که کمر همت به واسازی دوگانه های تفکر غربی از جمله دوگانه زمینه / واقعیت بسته اند و نیز از دیدگاه کوئنتین اسکینر به عنوان منتقد قرائت زمینه ای به نقد دیدگاه ماسون−اورسل خواهیم پرداخت. در عین حال نگارنده به اختصار توضیح داده که نقد کربن، ایزوتسو و ادوارد سعید بر ماسون−اورسل وارد نیست.
بررسی روش فراتاریخی ایزوتسو در مطالعات تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پروفسور توشیهیکو ایزوتسو فیلسوف، زبان شناس، شرق شناس و قرآن پژوه، چندین اثر تطبیقی از خود برجا گذاشته است. او از معدود متفکرانی بود که علاوه بر تطبیق فلسفه ها به فلسفه تطبیق و مباحث روش شناسی در مطالعات تطبیقی نیز نظر داشت و به درستی و با بینشی عمیق به این نکته توجه یافت که مهم ترین و اصلی ترین علت ناکامی تلاش های تطبیقی دوران اخیر فقر روش شناختی در انجام چنین مطالعاتی بوده است. در این مقاله برآنیم تا علاوه بر ارائه توصیفی از روش تطبیقی پیشنهادی ایشان، کاستی ها و نقاط قوت احتمالی آن را بیان کنیم. ایزوتسو با روش فراتاریخی تلاش کرده بر این مشکل فائق آید. دو مشکل دیگر هم بر سر راه تطبیق وجود دارد که باید قبل از مشکل پیش گفته مطرح گردد: یکی مشکل زبان و دیگری مشکل تکثر فلسفه های شرقی است که اولی با فراگفت وگو یا همدلی وجودی و دومی از طریق دستیابی به فرافلسفه فلسفه های شرقی قابل حل است. ایزوتسو در فرایند تطبیق فلسفه های شرقی با فلسفه های غربی در پاره ای از موارد برای کشف مفاهیم کلیدی و کانونی فلسفه های شرقی و نیل به یک فرافلسفه فلسفه های شرقی به روش سمنتیکی روی آورده است. ارتباط روش فراتاریخی با روش سمنتیکی در زمانی مبتنی بر تاریخ از جمله موضوعاتی است که باید بدان پرداخت.
فلسفه میان فرهنگی از دیدگاه رام ادهرمال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
31 - 58
حوزه های تخصصی:
مسئله این پژوهش، بررسی چیستی فلسفه میان فرهنگی با رویکردی توصیفی-تحلیلی از دیدگاه رام ادهرمال است که با پیشینه ای هندی به غرب سفر کرده و انجمن فلسفه میان فرهنگی را در آلمان تاسیس کرده است.وی با اتکا بر مبانی ای نظیر نسبت فلسفه و فرهنگ،دیگری فرهنگی، هم پوشانی ها، حقیقت، کثرت گرایی و تساهل، به بسط فلسفه میان فرهنگی با خوانشی شرقی پرداخته است که البتّه در عین آن که بر آمده از یک دارمای هندی به عنوان یک حقیقت و اسامی مختلف است؛ اما به فراروی از مکانمندی خود پرداخته است و کوشیده تا با نقد مرکزیت گرایی اروپایی و قوم گرایانه معکوس شرقی، از فلسفه سفیدی سخن گوید که ذاتاً فاقد رنگ و زبان و نژاد خاصی است و به تعداد فرهنگ های مختلف، ریشه های متنوّعی دارد که در هرمنوتیک چهار وجهی بین اروپائیان و غیر اروپائیان به تصویر کشیده می شود. بدین سان،فلسفه میان فرهنگی یک نگرش یا تعهّد اخلاقی است و منجر به یک سبک زندگی نیز می شود. روش او با تکیه بر منطق چند ارزشی جینیزمی، هرمنوتیک تناسبی و پدیدار شناسانه است که بر اساس ساختارهای مشترک و هم پوشان فرهنگها به تمایزات آنها نیز می پردازد و با طرح فلسفه رهایی بخش، به سمت یک گفتمان چند صدایی در جهان و بدون خود مطلق پنداری حرکت می کند و می کوشد تا با به بازخوانی فلسفه هندی در گفتمان جهانی بپردازد و همچنین، یک جامعه و جهان میان فرهنگی با وحدت بدون همسانی را جستجو می کند.
بررسی تطبیقی هستی هستنده ها در اندیشه پدیدارشناسی هایدگر با وجود لابشرط مقسمی در نظام معرفتی عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۵)
97-108
حوزه های تخصصی:
در بین علوم شرقی، تنها علمی که موضوع آن از هر تقیدی رهاست و درباره هستی طلق بحث می کند، علم عرفان است. موضوع علم عرفان، وجود لابشرط مقسمی است که حتی از قید اطلاق نیز مطلق است. مراد از وجود لابشرط مقسمی، همان هویت غیبیه ذاتیه حق تعالی است که در علم عرفان در مورد آن و شئونات وی بحث می شود. شاید کسی گمان کند که موضوع علم فلسفه نیز از هر قید وجودی رهاست؛ ازاین رو می تواند عدل علم عرفان واقع شود و حال آنکه این تصور ناصحیحی است؛ زیرا در الهیات بالمعنی الاعم فلسفه، درباره وجود لابشرط قسمی و در الهیات بالمعنی الاخص در خصوص وجود بشرط لا بحث می شود که هر دو نسبت به وجود لابشرط مقسمی ضیق وجودی دارند. در میان علوم غربی نیز تنها کسی که توانست در دیدگاه پدیدارشناسی خود در جهت برون رفت از بحران مدرنیته از حصر قیود هستنده ها آزاد گردد و موضوع علم خود را هستی صرف قرار دهد مارتین هایدگر است. این مقاله در مقام تطبیق این دو رویکرد با یکدیگر است که در هر دو مکتب ذهاب به هستی طلق شده است، علی رغم اینکه نگارندگان اذعان دارند که هستی هستنده ها در دیدگاه معرفت شناسی هایدگر این همانی با وجود لابشرط مقسمی در نظام هستی شناسی عرفان ندارد. البته این تمایز لطمه ای به بحث ما وارد نمی کند؛ زیرا هدف تطبیق فقط تأکید بر همسانی ها نیست، بلکه برجسته کردن اختلاف ها نیز حائز اهمیت است.
بررسی چیستی فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال هجدهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۵۶
71 - 86
حوزه های تخصصی:
برای ارائه مفهومی واضح و متمایز از فلسفه تطبیقی باید به طور دقیق گفت فلسفه تطبیقی چیست و چه چیزی نیست.با بررسی نسبت فلسفه تطبیقی با فلسفه و نیز نسبت آن با فلسفه جهانی،حکمت خالده و فلسفه میان فرهنگی تا حدی می توان به چیستی و ماهیت آن پی برد.در این که فلسفه تطبیقی را باید همچون شاخه ای از فلسفه در نظر گرفت یا رشته و گرایش مستقلی در فلسفه در کنار دیگر گرایش ها، و یا همچون یک برنامه و استراتژی روش شناسانه نگریست بحث های زیادی مطرح شده است.از طرفی،بیان ضرورت و اهداف فلسفه تطبیقی نیز می تواند بر نظرگاه متفکران در باب تطبیق پرتو افکند؛به عبارت دیگر،می توان به صرف فهرست کردن شباهت ها و تفاوت ها یا یکی از آن دو بسنده کرد و یا با نقب به گذشته و ایجاد فضای سوم در حل مشکلات انسان معاصر کوشید و یا این که اطلاعات برآمده از مطالعات تطبیقی خود را به رخ دیگران کشاند.انتظار می رود مطالعات تطبیقی با تعمیق و ژرفا بخشی به اندیشه های خودی و آشنایی با ظرفیت ها و امکاناتی که در دیگر سنت های فکری وجود دارد گره ای از کار فروبسته عالم تفکر بگشاید.
بررسی رویکرد کربن به فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
294 - 320
حوزه های تخصصی:
در دهه سوم قرن بیستم تحت تأثیر مطالعات تطبیقی در حوزه دین پژوهی،اسطوره شناسی و زبان شناسی مطالعات تطبیقی در حوزه فلسفه وجهه همت جمعی از اندیشمندان غربی قرار گرفت. اولین تلاش ها در این باره از سوی ماسون-اورسل صورت گرفت؛او متأثر از پوزیتیویست ها با اعمال روش تاریخی گام های آغازین را در این وادی برداشت.کربن ضمن برشمردن معایب روش تاریخی ماسون-اورسل در مطالعات تطبیقی و با بکاربستن رهیافت پدیدارشناسانه در این حوزه تأثیرات بسیاری از خود برجا گذاشت.برای فهم بهتر دیدگاه کربن در باره مطالعات تطبیقی باید به رهیافت پدیدارشناسانه او به همراه نظرگاه هستی شناسانه وی که جولانگاه رهیافت یادشده است و نیز به مقصود او از فلسفه عطف توجه کرد.به طور کلی،مخالفت با اصالت تاریخ و جامعه شناسی،مخالفت با حکمت بحثی و استدلالی،تاکید بر شهود و توجه به درون و شعار بازگشت به خود اشیا یا نجات پدیدارها از جمله نقاط اشتراک کربن با پدیدارشناسان بنام
بررسی رویکرد ژیلسون به فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
133 - 148
ژیلسون تنها در یک مورد واژه تاریخ تطبیقی فلسفه را به کار برده و در بقیه موارد به لفظ مقایسه و تطبیق بسنده کرده است؛ در عین حال، مطالعات تطبیقی او بیشتر از جنس فلسفه تطبیقی است. نگاه ژیلسون به تطبیق بیشتر نگاه ابزاری بود و همواره تلاش می کرد از رهگذر مطالعات تطبیقی تجربه های مشابه فلسفی را آشکار سازد و نیز آنها را به یک تجربه فرو کاهد یا از میان دیدگاههای متعدد و متنوع به چند خانواده مهم برسد و بدین سان بین فلسفه های به ظاهر متعارض آشتی و سازش برقرار کند. او این مهم را با عزل نظر از تاریخ ظاهری و بیرونی و بذل توجه به تاریخ درونی و ارتباط و پیوند ضروری میان مفاهیم انجام می داد. دغدغه اصلی ژیلسون، تبیین دیدگاههای فلسفی مشابه بود. او باوجود نقشی که برای جامعه و نبوغ فیلسوف در شکل گیری اندیشه ها قائل بود، آنها را به تنهایی کافی نمی دانست؛ ازاین رو، بر نقش بی بدیل تاریخ درونی و ارتباط ضروری میان مفاهیم تأکید داشت. به گمان او، تشابه دیدگاهها از تجربه ای واحد و مشابه به درازای تاریخ از ماهیت معرفت فلسفی حکایت می کند. ژیلسون دامنه فلسفه تطبیقی را به فلسفه غرب محدود کرد؛ اما براساس مبانی او می توان فراتر رفت و تجربه ها و خانواده های فلسفی را به سنت های فلسفی دیگر نیز تعمیم داد. ژیلسون هیچ گاه از روش خاصی نام نبرده است و نگارنده با الهام از روش طبقه بندی خانواده های حقوقی، یکی از روش های برتر تطبیقی در آن حوزه، روش ژیلسون را روش تطبیقی طبقه بندی خانواده های فلسفی می نامد.
بازخوانی حکمت تطبیقی از دیدگاه هانری کربن و جایگاه آن در ایران معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال بیستم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۷۸)
129-145
هانری کربن با گذر از خوانش اورسل از فلسفه تطبیقی مبتنی بر پوزیتیویسم و پدیدار شناسی هگلی ذیل سنت شرق شناسی، به نوعی معنویت ناظر به ادیان در چارچوب فلسفه و اسلام ایرانی با چشم انداز شیعی رسیده است. حکمت از دیدگاه او جامع بحث و معنویت و تطبیق، به معنای انطباق تجارب معنوی است. حکمت سهروردی به عنوان کلید فرهنگ معنوی ایران نیز مصداق سنتی این حکمت تطبیقی است. ازجمله مبانی دیدگاه او، متاتاریخ و زمان لطیف، ارض ملکوت و مکان قدسی، حکمت خالده و معرفت اشراقی و قوه خیال است. به لحاظ روشی نیز با کلید هرمنوتیک هایدگری و پدیدار شناسی تأویلی متمایز از پدیدار شناسی هوسرلی و با نظر به گفت وگو و پدیدار کتاب قدسی، به حکمت تطبیقی موردنظر خود پرداخته است. پسینه دیدگاه او در ایران معاصر، ضمن وجود جریانات تقابل و تمایز با نگرش کربنی، تداوم کار او در اندیشه ایزوتسو، داریوش شایگان و سیدحسین نصر نیز با تمایزاتی دنبال شده است؛ اما ویژگی های خاص خوانش کربنی، فلسفه تطبیقی در ایران را به سمت حکمت تطبیقی سوق داده و علی رغم گام ها و نکات مثبت خود، تنوع روشی و خوانشی فلسفه تطبیقی با رویکرد بحثی و تاریخی و متافیزیک تمایز را مورد بی مهری قرار داده است.
بررسی رویکرد کاپلستون به فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال بیستم بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۵۴)
67 - 78
رویکرد کاپلستون به شرق در طول زمان دستخوش تغییر قرار گرفت؛ به گونه ای که می توان از کاپلستون متقدم و متأخر سخن گفت. او هنگام تدوین تاریخ فلسفه غرب دست کم نگاهی مثبت به شرق نداشت. ولی، بعد از فراغت از کار یادشده، به تدریج به اهمیت تفکر شرق و نیز تفکر روسی پی برد و از رویکرد قبلی خود فاصله گرفت و به فلسفه های فرهنگ های شرقی و نیز مطالعات تطبیقی سخت علاقه مند شد و از اهمیت و ضرورت و ارزشمندی این دست مطالعات به تفصیل سخن گفت. از میان آثار بسیار وی، کتاب فلسفه ها و فرهنگ ها و کتاب دین و واحد: فلسفه های شرق و غرب مهم ترین کتاب هایی هستند که با رویکرد تطبیقی نوشته شده اند. رویکرد کاپلستون به مطالعات تطبیقی تاریخی است؛ در عین حال رویکرد وی از رویکرد تاریخی ماسون اورسل متفاوت است. او وسعت دید و غنای تفکر را مهم ترین دستاورد تعامل تفکر شرق و غرب می داند. ضرورت آشنایی تطبیق گر با خطوط کلی فلسفه های فرهنگ های دیگر و زبان آن ها، پرهیز از هر گونه دوگانگی های شتابزده و تعمیم های ناروا، و نیز تأکید بر داشتن پیش فرض از موضوعات مهمی هستند که در رویکرد وی به مطالعات تطبیقی برجسته است.