آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده، سنت را به معناى دین و تمدن دینى گرفته و به بررسى تضادهاى تجدد با سنت پرداخته است. وى جمودگرایى و التقاط را دو وجه افراط و تفریط، در برخورد با مسئله سنت و تجدد، مى‏داند و این مسئله را از دیدگاه شهید مطهرى پى مى‏گیرد.

متن

‏شناخت سنت
قرن بیستم، کانون برخوردهاى سخت میان اندیشه‏هاى فلسفى - مکتبى، در راه پى‏ریزى نظام نوین جهانى، بود. این برخوردها، که آمیخته با تفکرات متعدد سیاسى بود، گروه توانمند کشورهاى توسعه‏یافته را وادار کرد تا براى رهایى از این درگیرى‏ها، سنت و تجدد را، به شیوه‏هاى گوناگون، در مقابل هم قرار دهند و توانمندى خود را به تجدد و ناتوانى جهان سوم را به سنت نسبت دهند.
سنت از دین و دین‏دارى تفکیک‏ناپذیر است و در کوتاه‏ترین عبارت، مى‏توان آن را چنین تعریف کرد: سنت، یعنى دین و تمدن دینى با محوریت مردم دینى و دین‏دار. سنت همان باورهاى بى‏پایان دین اسلام است که متأسفانه بخش عظیمى از پیکره آن، هنوز ناشناخته مانده است. تعریف سنت در چارچوب دین و تمدن دینى، هر گونه وجه تمایز بین علوم دینى با علوم غیر دینى را مردود مى‏کند. در این زمینه استاد مطهرى مى‏فرماید: «فرض واجب است بر مسلمین که همه علومى را که مقدمه رسیدن به هدف‏هاى اسلامى است، فراگیرند و کوتاهى نکنند. با این قیاس مى‏توانیم همه علوم مفید را علوم دینى بدانیم».
اگر مفهوم سنت، مجموع تعالیم دینى و فهم و عمل دین‏داران است، پس یقیناً باید کارکرد آن را براى جامعه دین‏دار، روزآمد و، بر مبناى مقتضیات، مشخص و معین کرد؛ چرا که تمدن دینى مساوى است با عملکرد دین‏داران در طول تاریخ.
شهید مطهرى به این نکات توجه عمیق کرده است و گاهى از آن با عنوان «دین و فکر دینى» یاد مى‏کند و مى‏گوید: «دین یعنى حقایق و اصول کلى‏اى که ذکر کرده، و این با فکر دینى، یعنى فکر دین‏داران و طرز تلقى آنها از دین و شیوه عمل آنها به تعالیم دین، متفاوت است» و تصریح مى‏کند که «اسلام یک، حساب دارد و مسلمین، حساب دیگرى».
شناخت تجدد
آنچه در باب ابهام و نارسایى تعریف سنت ذکر شد، عیناً درباره تجدد نیز صادق و جارى است در شناخت تجدد، دو نکته اساسى مطرح مى‏شود: اول، این‏که دشمن‏شناسى مبتنى بر حقایق، و به معناى عام آن است؛ چرا که حق و حقانیت همیشه دشمن داشته و، به علاوه، ادیان آسمانى - به ویژه دین اسلام، که در همه زمان‏ها انعطاف دارد - بیش از دیگر گونه‏هاى هویتى در معرض آسیب‏پذیرى قرار مى‏گیرند. به فرموده قرآن کریم، «بسیارى از اهل کتاب دوست دارند که ما را پس از ایمانمان کافر کنند.» و یهودیان و مسیحیان از ما راضى نخواهند شد، مگر آن‏که از آیین آنها پیروى کنیم. این همان چیزى است که امروزه به نام تجدد و مدرنیته، در سایه تولیدات اقتصادى و ابزار فرهنگى، بیش از هر زمان دیگر از آن سوء استفاده شده و، با مفهومى کاربردى، در خدمت متلاشى ساختن سنت قرار گرفته است. دوم، شناخت جهان جدید و مقتضیات زمان است.
شهید مطهرى ضمن موافق بودن با اصل تغییر و تحولات زمانه و ضرورت شناخت آنها، در دو قسمت، این موضوع را مطرح کرده است: اول، انحرافات زمانه که باید با آن مبارزه کرد؛ دوم ، مقتضیات زمانه که باید به طور اصولى از آن پیروى کرد. نکته مهمى که در دیدگاه‏هاى تاریخى و پى‏گیرى ریشه‏هاى تجدد حائز اهمیت است، تفکیک دلایل معرفتى از عوامل وضعیتى است. به این معنى که باید توجه کنیم سلسله‏اى از آرا و عقاید، از یک‏سو، و زنجیره‏اى از وقایع و حوادث، از سوى دیگر، با فراز و نشیب و تحولاتى خاص، زمینه سازِ به وجود آمدن عقاید و پدیده‏هاى خاصى در دنیاى جدید بوده‏اند. امروزه، در تمام کشورهاى مبتنى بر اصول سنت‏ها و باورها، فوتبال همانند دنیاى مدرن رواج دارد. هر مسابقه با هر هدفى تماشاگران زیادى را به سوى خود جلب مى‏کند. در کشور ما به هنگام تلاوت قرآن، پیش از شروع یک بازى ملى، همه تماشاگران از جا بلند مى‏شوند و با سکوت دل‏نشین به آن گوش فرا مى‏دهند (این یعنى یک علت معرفتى که همه معلول را در بر مى‏گیرد). اما درست دقایقى بعد، در حین بازى یا پس از کسب نتیجه، واکنش‏ها با اصول سنتى فاصله مى‏گیرد و هیچ یک از رفتارهاى تماشاگران (اعم از بروز شادى براى برد یا بروز خشم و ناراحتى براى باخت) مصداق سنتى ندارد و ناشى از دلایل وضعیتى این جماعت است. در واقع، آمیزه‏هایى از الگوهاى تجدد و تجددگرایى است که منجر به بروز چنین رفتارهایى مى‏شود. لذا باید تلاش کرد تا این دو واکنش متفاوت از یک جریان مشترک را به هم متصل نکنیم. با توجه به مثال فوق مى‏توان اذعان کرد آخرین نکته‏اى که در شناخت تجدد نقش دارد، مستقل بودن آن است؛ به گونه‏اى که تقریباً تمام عقیده‏هاى مدرن امروزى میوه‏هاى این درخت مستقل هستند که، به عقیده بسیارى، در اومانیسم ریشه دارد.
در مقابل دیدگاه فوق، نظر دیگرى نیز وجود دارد که مى‏گوید عقیده‏ها و پدیده‏هاى جهان جدید میوه‏هاى یک درخت نیستند، بلکه همه این عقاید منفک از یکدیگر هستند. اتخاذ هر یک از دو موضع فوق در شناخت تجدد، تأثیرى جدى در قضاوت‏هاى بعدى خواهد گذاشت.
تعارض سنت و تجدد
تعارض‏هاى سنت و تجدد را مى‏توان مشتمل بر دو قسم دانست: تعارض‏هاى نظرى و تعارض‏هاى عملى.
نوع اول، بیان‏گر تعارض در جهان‏بینى‏ها، دیدگاه‏ها، طرز تلقى‏ها و آرا و عقاید است و دنیاى جدید را در مقابل دنیاى سنتى قرار مى‏دهد. اما تعارض‏هاى عملى حکایت از شرایطى دارد که در آن، نهادها، پدیده‏ها، نیازهاى زندگى و رفتارهاى فردى و اجتماعى انسان متجدد، مغایر و بلکه متضاد با آن چیزى است که در دنیاى سنتى جریان دارد. استاد مطهرى بروز تعارض‏ها و ایراد شک و شبهه‏ها را مجال و فرصت مغتنمى براى آشکار شدن حقانیت تعالیم اسلام مى‏داند.
یکى از عمده چالش‏هایى که در دوران شکل‏گیرى مدرنیته ایجاد شد، بیگانگى اخلاق شایسته انسانى با ظاهر تجدد بود که انسان را به مسیرهاى ویرانگرى هدایت کرد. با ظهور تجدد و به حاشیه رفتن اخلاق، معنى‏دارى زندگى به سمت پوچى سوق داده شد، دین به عنوان یک پشتوانه قوى براى اخلاق در محدودیت قرار گرفت، اخلاقیات برخاسته از عبودیت و خداپرستى جاى خود را به خودخواهى و منفعت‏طلبى داد و مفاهیم و گرایش‏هاى اخلاقى از حالت بدیهى به سمت نسبیت‏گرایى رفت.
انسان امروزى، در بسیارى از جوامع، خود را پاى‏بند مقدسات نمى‏داند، همه ارزش‏هاى انسانى را قراردادى مى‏داند و در اندیشه‏هاى سیاسى و حقوقى خود، به جاى توجه به فقه الهى و دغدغه تکلیف، به قراردادهاى اجتماعى و مصالح و منافع مادى مى‏اندیشد. در برخى جوامع، پیروى از سنت‏ها، رسوم و آداب - عمدتاً مبتنى بر ارزش‏هاى دینى - اصالت خود را از دست داده‏اند و آرامش ناشى از فرهنگ ایمانى جاى خود را به اضطراب و یأس ناشى از پوچ‏گرایى سپرده است. دین‏دارى واقعى متأثر از دین‏نماهاى انسان‏ساخت (ملاحظات زمانى و مکانى در ایدئولوژى) و آیین‏هاى ابداعى است و بالاخره این‏که ابزار جاى‏گزین اصالت شده است.
از هم‏گسیختگى خانوادگى و برداشته شدن محدودیت‏ها، از دیگر اثرات تجدد و مدرنیته است. از مؤثرترین عضو اثرگذار در ساختار خانواده، یعنى زن، به طور کاملاً حرفه‏اى، استفاده ابزارى شده است. استحکام خانوادگى حتى در کشورى مثل ایران نیز، رفته‏رفته، سست مى‏شود و عواطف سنتى جاى خود را به بى‏عاطفگى مى‏دهد.
نقد سنت و تجدد
اولین نکته قابل بحث درباره نقد این دو اصل، آن است که آیا، در مواجهه با این دو، باید مطلق برخورد کرد، یا نسبى. در نقد هر یک از این دو اصل باید روش مطلق‏نگرى و همچنین تقلید کورکورانه را کنار گذاشت؛ زیرا دو مشکل فوق، مانع از دست یابى به هر گونه نقد سالم و منصفانه مى‏شود. استاد مطهرى، به پیروى از آیات و روایات، یک اشکال عمومى را که در همه اقوام بوده و همه پیامبران با آن روبه‏رو بوده‏اند، تقلید از گذشتگان مى‏داند.
شهید مطهرى، در این مورد، تحلیل‏هاى بسیار منطقى و زمانه‏پسندى ارائه کرده است که، اگر کمى مدبرانه و مسئولانه به آن توجه شود، مى‏تواند راه‏گشاى بسیارى از ابهامات موجود بر سر راه سنت و همسویى آن با تجدد باشد. وى در چهار محور مهم این مقوله را در بوته نقد گذاشته است: علل انحطاط مسلمانان؛ احیاى تفکر دینى و دین‏دارى و اصلاح‏گرى عمقى؛ آسیب‏شناسى دینى و دین‏دارى در کنار نقد سنت. به هنگام نقد تجدد نیز عده‏اى دستاوردهاى دنیاى جدید را مطلق و غیر قابل تردید مى‏دانند و برخى دیگر آن را قابل نقد و بررسى. آنچه در بحث نقد تجدد بیش از همه چیز توجه ما را به خود جلب مى‏کند، بحث تضادى است که با سنت پیدا مى‏کند. نقد تجدد، به صورت جدى و همه جانبه، در آثار شهید مطهرى به چشم مى‏خورد و مى‏تواند الگو و سرمشق قرار گیرد. تجدد، توسط کسان دیگرى که عمدتاً از سنت‏گرایان غرب هستند نیز مورد نقد واقع شده است. این گروه به‏ویژه نسبت به فلسفه جدید غرب، که معتقد است نقش مهمى در شکل دادن به تجدد ایفا کرده، موضع گرفته‏اند و آن را انحرافى از میراث ابدى بشریت مى‏دانند و، در مقابل، خود به حکمت خالده اعتقاد دارند.
دسته‏اى دیگر از منتقدان تجدد، بر خلاف موارد فوق، نه از منظر و ملاک‏هاى سنتى، بلکه از منظر برآمده از دنیاى جدید به نقد آن مى‏پردازند. این جریان اصطلاحاً فراتجدد یا پست مدرنیته نام دارد. هیچ نسبت ضرورى میان پست مدرنیسم و تفکر سنتى - به ویژه ادیان - وجود ندارد و نباید گمان کرد که پست مدرنیسم به معناى نفى مدرنیسم و بازگشت به سنت و تفکر اسطوره‏اى است، یا دینى است براى جبران خلأ معنویت. از دغدغه‏هاى جدى استاد مطهرى در بحث نقد سنت و تجدد، وجود دو گرایش افراطى و تفریطى «جمود و جهالت» است. وى این دو گروه را به زمان کنونى منحصر نمى‏دانست، بلکه سابقه جمودگرایان و متحجران را به خوارج، اشاعره و اخباریون برمى‏گرداند. از سویى دیگر، التقاط و روشن‏فکرمآبى جاهلان را، از زمان خلافت به این سو، مورد بررسى قرار داده است.
باید به این نکته اساسى توجه کرد که ملاک اساسى در موفقیت یک راه حل این است که به دو صفتِ حفظ خلوص تعالیم دینى و توانایى و موفقیت توجه کافى شود. در حال حاضر، اشکال اساسىِ روشن‏فکران مسلمان، در ارائه راه حلِ تعارضات سنت و تجدد، غفلت از یکى از دو صفت فوق است.
اشاره‏
طرح مباحث سنت و تجدد مسئله‏اى نیست که به سادگى کهنه شود یا زوایاى مختلف آن کاویده گردد. از این رو، این بحث هنوز هم براى ما مفید و ضرورى است. نکته مهم، نحوه پرداختن به آن است. انتظار مى‏رود پس از گذشت سال‏هاى متمادى از مطرح شدن این مسئله، در فضاى فرهنگى جامعه ما، اینک به لایه‏هایى عمیق‏تر از این مسئله دست یافته باشیم و مشکلات را در سطوح ژرف‏ترى دنبال کنیم. اما با تأسف باید گفت هنگامى که از این مسئله سخن مى‏گوییم، گویا هنوز باید الفباى آن را بیان کنیم. اغلب نوشته‏هاى ما در این زمینه چنین ویژگى‏اى را دارند.
رابطه سنت و تجدد را باید از ابعاد مختلف معرفت‏شناختى، انسان‏شناختى، هستى‏شناختى، اخلاقى، حقوقى و اجتماعى بررسى کرد. همچنین باید ویژگى‏هاى انسان متجدد و انسان سنتى را از یکدیگر بازشناخت. از باب نمونه، مى‏توان به رویکرد علمى و پیشرفت علوم تجربى، در انسان متجدد، اشاره کرد و یا مباحثى همچون رشد فناورى و صنعت، بالا رفتن سطح مادى زندگى، دین‏زدایى از صحنه‏هاى مختلف زندگى به‏ویژه زندگى اجتماعى، انسان‏گرایى افراطى تا حد انسان‏پرستى، فردگرایى، سرمایه‏دارى، عقل‏گرایى افراطى و اعتماد بیش از حد توان عقل به آن، دموکراسى، لیبرالیسم و... . البته در میان انسان‏هاى متجدد مکاتب دیگرى نیز پدید آمده است، ولى هیچ کدام به وسعت و پایدارى آنچه نام برده شد حمایت نمى‏شوند. براى مثال، مارکسیسم و فاشیسم نیز زاییده مدرنیسم است، اما وسعت دامنه و پایدارى لیبرالیسم را نیافته‏اند.
ویژگى‏هاى یادشده در انسان سنتى به گونه‏اى که بیان شد، یافت نمى‏شود. بررسى تطبیقى ویژگى‏هاى انسان سنتى و انسان متجدد از مسائل لازمى است که در مباحث سنت و تجدد باید به آنها پرداخته شود و بدون توجه به آن نمى‏توان بحثى جدى در مقوله سنت و تجدد داشت.
انتخاب، 31/1/80 و 1/2/81

تبلیغات