مقالات: ضرورت های نوین در بازسازی اندیشه دینی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده، در این مقاله، ضمن برشمردن مثالهایى که حکایت از تحول در دنیاى امروز دارد، ضرورت هماهنگ کردن اندیشه دینى با این تحولات را یادآور مىشود.متن
یکى از عللى که سبب مىشود هر دینى، رفته رفته، به فراموشى سپرده شود روىگردانى آن دین از واقعیتهاى زندگى است؛ توجه نکردنش به حقایقى است که مورد تأیید و اثبات علم قرار گرفته است؛ پاى فشردنش بر جزمیاتى است که پیدا نیست چگونه به ارکان و اصول اصلى آن راه پیدا کردهاند.
اگر دین براى پیشرفت و آسایش انسان است چرا باید در بند جزمیات باشد؟ مگر دین براى ایذاى مردم پدید آمده است؟ مگر دین براى به قهقرا بردن مردم خلق شده است؟
دین به تطبیق خود با واقعیتهاى زندگى و حقایق مورد تأییدِ عقل و علم نیاز دارد. البته این نکته را نباید فراموش کرد که در هسته مرکزىِ دین قطعیت و یقین وجود دارد. بنابراین اصلِ دین را نمىشود تغییر داد، ولى مىتوان احکام و شعائر را، با توجه به مسائل در حال تغییر دنیاى کنونى، در قالبى جدید و سازگار با زمانه، عرضه داشت؛ کارى که کلیساى کاتولیک سرانجام، با اکراه تمام و از سر ناچارى، بدان تن داد.
نوگرایى دینى همان است که، در اسلام، «اجتهاد» نامیده مىشود. هورتن، شرقشناس اروپایى، با توجه به مطالعات عمیقى که در آثار و افکار اسلامى به عمل آورد، به این نتیجه رسید که روح اسلام آن قدر پهناور است که باید گفت عملاً مرز نمىشناسد. اسلام، به استثناى عقاید ملحدانه، همه اندیشههاى قابل پذیرش ملل پیرامون را جذب کرده و آنها را، در جهت خاص توسعه و تکامل خویش، به کار برده است. حذف این عامل حیاتى و پویا از پیکر دین و دور داشتن دین از واقعیت، چیزى نیست جز مدفون ساختن آن در زیر غبار ایام. در سالهاى پس از انقلاب اسلامى، حرکتهایى در این مسیر صورت گرفت؛ از آن جمله است صدور احکام جدید در مورد فعالیتهاى اجتماعى زنان - به خصوص در زمینه امور اجتماعى، هنرى، سیاسى و پارلمانى - حرام نشمردن آلات طرب و پرداختن به آنها، و حلال شدن بازى شطرنج. از این رو، گفتههایى از این دست که در اسلام دموکراسى نیست، در اسلام شادى نیست، در اسلام آزادى نیست، محصول تفکراتى است که جریان توفنده واقعیات، و اصل عدم قطعیت را نادیده مىگیرد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که الکترون دین مىتواند تحت شرایط مختلف هم «ذرّه» باشد و هم «موج»، و این به نحوه مشاهده بستگى دارد. دیگر نمىتوان زنان را «نواقصالعقول» دانست. دیگر نمىشود، از سویى، میلیونها تومان در ماه صرف حفظ و حراست از موزهها و دانشکدهها و سازمانهاى هنرى و ترویج هنرهاى نقاشى و مجسمهسازى کرد و، از سویى دیگر، همچنان باور داشت که ملائکه داخل خانهاى که در آن تصویر باشد نمىشوند و معتقد بود که آثار میکلآنژ، بهزاد، داوینچى، رامبراند، بوتیچلى و کمالالملک در پلیدى برابر و مانند سگ است و فرشتگان، که نماد قداستند، به مکانهایى که آثار این هنرمندان در آن باشد، وارد نمىشوند. از این روست که، در ایام متأخر، مصلحان دینىاى چون سید جمال، طالب نقد، اصلاح و بازنگرى در احکام و قوانین فقهى هستند.
سرانجام باید به واقعیتها تن داد و آموخت که مقابله با نوگرایى، در هر امرى از جمله دین، مذموم است؛ زیرا جلوى خلاقیت را مىگیرد و سدى است در برابر حرکتهاى معنوى همگام با پیشرفت زمانه. بنابراین به بسیارى از کسانى که هنوز در عهد کلینى و مجلسىها سر مىکنند و، به قول شریعتى، اسلامشناسند، اما متعلق به این قرن نیستند، باید از قول مصلح بزرگ دنیاى اسلام، علامه اقبال لاهورى، نهیب زد که «دیدن دگرآموز و شنیدن دگرآموز»؛ زیرا:
پشمینه به بر کردى و بىذوق تپیدى
آن گونه تپیدى که به جایى نرسیدى
در انجمن شوق تپیدن دگرآموز!
اشاره
متأسفانه این مقاله بیشتر بیانگر یک شعار است تا بیان مستدل و علمى. نویسنده محترم بیان نمىکند که به چه دلیل باید اندیشه دینى را نو کرد و، از آن مهمتر، آیا نو بودن اندیشه براى صحت آن کافى است. اگر چنین نیست چه شاخصى وجود دارد؟ آیا غیر از این است که باید روشى اجتهادى در میان باشد؟
آیا اثبات یا تأیید یک نظریه در علم براى پذیرش تغییر و تحول در اندیشه دینى کافى است؟ آیا آنچه ظاهراً، در علوم، مورد اثبات تجربى قرار گرفته است، باید بدون کم و کاست پذیرفته شود؟ منظور نویسنده از اینکه مىگوید دین براى پیشرفت و آسایش آمده است، چیست؟ شاخص پیشرفت کدام است؟ چرا دین نباید واجد جزمیات باشد؟
متأسفانه نداشتن یک چارچوب منظم عقلى و نظرى، در مواجهه با چنین پرسشهایى، این گونه مقالات را تا حد بیان سؤال همیشگى ارتباط دین با مقتضیات زمان تنزل مىدهد، بدون آنکه، در پاسخ، رهیافتى به همراه داشته باشد؟
انتخاب، 24/1/81
اگر دین براى پیشرفت و آسایش انسان است چرا باید در بند جزمیات باشد؟ مگر دین براى ایذاى مردم پدید آمده است؟ مگر دین براى به قهقرا بردن مردم خلق شده است؟
دین به تطبیق خود با واقعیتهاى زندگى و حقایق مورد تأییدِ عقل و علم نیاز دارد. البته این نکته را نباید فراموش کرد که در هسته مرکزىِ دین قطعیت و یقین وجود دارد. بنابراین اصلِ دین را نمىشود تغییر داد، ولى مىتوان احکام و شعائر را، با توجه به مسائل در حال تغییر دنیاى کنونى، در قالبى جدید و سازگار با زمانه، عرضه داشت؛ کارى که کلیساى کاتولیک سرانجام، با اکراه تمام و از سر ناچارى، بدان تن داد.
نوگرایى دینى همان است که، در اسلام، «اجتهاد» نامیده مىشود. هورتن، شرقشناس اروپایى، با توجه به مطالعات عمیقى که در آثار و افکار اسلامى به عمل آورد، به این نتیجه رسید که روح اسلام آن قدر پهناور است که باید گفت عملاً مرز نمىشناسد. اسلام، به استثناى عقاید ملحدانه، همه اندیشههاى قابل پذیرش ملل پیرامون را جذب کرده و آنها را، در جهت خاص توسعه و تکامل خویش، به کار برده است. حذف این عامل حیاتى و پویا از پیکر دین و دور داشتن دین از واقعیت، چیزى نیست جز مدفون ساختن آن در زیر غبار ایام. در سالهاى پس از انقلاب اسلامى، حرکتهایى در این مسیر صورت گرفت؛ از آن جمله است صدور احکام جدید در مورد فعالیتهاى اجتماعى زنان - به خصوص در زمینه امور اجتماعى، هنرى، سیاسى و پارلمانى - حرام نشمردن آلات طرب و پرداختن به آنها، و حلال شدن بازى شطرنج. از این رو، گفتههایى از این دست که در اسلام دموکراسى نیست، در اسلام شادى نیست، در اسلام آزادى نیست، محصول تفکراتى است که جریان توفنده واقعیات، و اصل عدم قطعیت را نادیده مىگیرد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که الکترون دین مىتواند تحت شرایط مختلف هم «ذرّه» باشد و هم «موج»، و این به نحوه مشاهده بستگى دارد. دیگر نمىتوان زنان را «نواقصالعقول» دانست. دیگر نمىشود، از سویى، میلیونها تومان در ماه صرف حفظ و حراست از موزهها و دانشکدهها و سازمانهاى هنرى و ترویج هنرهاى نقاشى و مجسمهسازى کرد و، از سویى دیگر، همچنان باور داشت که ملائکه داخل خانهاى که در آن تصویر باشد نمىشوند و معتقد بود که آثار میکلآنژ، بهزاد، داوینچى، رامبراند، بوتیچلى و کمالالملک در پلیدى برابر و مانند سگ است و فرشتگان، که نماد قداستند، به مکانهایى که آثار این هنرمندان در آن باشد، وارد نمىشوند. از این روست که، در ایام متأخر، مصلحان دینىاى چون سید جمال، طالب نقد، اصلاح و بازنگرى در احکام و قوانین فقهى هستند.
سرانجام باید به واقعیتها تن داد و آموخت که مقابله با نوگرایى، در هر امرى از جمله دین، مذموم است؛ زیرا جلوى خلاقیت را مىگیرد و سدى است در برابر حرکتهاى معنوى همگام با پیشرفت زمانه. بنابراین به بسیارى از کسانى که هنوز در عهد کلینى و مجلسىها سر مىکنند و، به قول شریعتى، اسلامشناسند، اما متعلق به این قرن نیستند، باید از قول مصلح بزرگ دنیاى اسلام، علامه اقبال لاهورى، نهیب زد که «دیدن دگرآموز و شنیدن دگرآموز»؛ زیرا:
پشمینه به بر کردى و بىذوق تپیدى
آن گونه تپیدى که به جایى نرسیدى
در انجمن شوق تپیدن دگرآموز!
اشاره
متأسفانه این مقاله بیشتر بیانگر یک شعار است تا بیان مستدل و علمى. نویسنده محترم بیان نمىکند که به چه دلیل باید اندیشه دینى را نو کرد و، از آن مهمتر، آیا نو بودن اندیشه براى صحت آن کافى است. اگر چنین نیست چه شاخصى وجود دارد؟ آیا غیر از این است که باید روشى اجتهادى در میان باشد؟
آیا اثبات یا تأیید یک نظریه در علم براى پذیرش تغییر و تحول در اندیشه دینى کافى است؟ آیا آنچه ظاهراً، در علوم، مورد اثبات تجربى قرار گرفته است، باید بدون کم و کاست پذیرفته شود؟ منظور نویسنده از اینکه مىگوید دین براى پیشرفت و آسایش آمده است، چیست؟ شاخص پیشرفت کدام است؟ چرا دین نباید واجد جزمیات باشد؟
متأسفانه نداشتن یک چارچوب منظم عقلى و نظرى، در مواجهه با چنین پرسشهایى، این گونه مقالات را تا حد بیان سؤال همیشگى ارتباط دین با مقتضیات زمان تنزل مىدهد، بدون آنکه، در پاسخ، رهیافتى به همراه داشته باشد؟
انتخاب، 24/1/81