رویه های نوین از مواجهه سنت و تجدد
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده، سنت را به معناى دین و تمدن دینى گرفته و به بررسى تضادهاى تجدد با سنت پرداخته است. وى جمودگرایى و التقاط را دو وجه افراط و تفریط، در برخورد با مسئله سنت و تجدد، مىداند و این مسئله را از دیدگاه شهید مطهرى پى مىگیرد.متن
شناخت سنت
قرن بیستم، کانون برخوردهاى سخت میان اندیشههاى فلسفى - مکتبى، در راه پىریزى نظام نوین جهانى، بود. این برخوردها، که آمیخته با تفکرات متعدد سیاسى بود، گروه توانمند کشورهاى توسعهیافته را وادار کرد تا براى رهایى از این درگیرىها، سنت و تجدد را، به شیوههاى گوناگون، در مقابل هم قرار دهند و توانمندى خود را به تجدد و ناتوانى جهان سوم را به سنت نسبت دهند.
سنت از دین و دیندارى تفکیکناپذیر است و در کوتاهترین عبارت، مىتوان آن را چنین تعریف کرد: سنت، یعنى دین و تمدن دینى با محوریت مردم دینى و دیندار. سنت همان باورهاى بىپایان دین اسلام است که متأسفانه بخش عظیمى از پیکره آن، هنوز ناشناخته مانده است. تعریف سنت در چارچوب دین و تمدن دینى، هر گونه وجه تمایز بین علوم دینى با علوم غیر دینى را مردود مىکند. در این زمینه استاد مطهرى مىفرماید: «فرض واجب است بر مسلمین که همه علومى را که مقدمه رسیدن به هدفهاى اسلامى است، فراگیرند و کوتاهى نکنند. با این قیاس مىتوانیم همه علوم مفید را علوم دینى بدانیم».
اگر مفهوم سنت، مجموع تعالیم دینى و فهم و عمل دینداران است، پس یقیناً باید کارکرد آن را براى جامعه دیندار، روزآمد و، بر مبناى مقتضیات، مشخص و معین کرد؛ چرا که تمدن دینى مساوى است با عملکرد دینداران در طول تاریخ.
شهید مطهرى به این نکات توجه عمیق کرده است و گاهى از آن با عنوان «دین و فکر دینى» یاد مىکند و مىگوید: «دین یعنى حقایق و اصول کلىاى که ذکر کرده، و این با فکر دینى، یعنى فکر دینداران و طرز تلقى آنها از دین و شیوه عمل آنها به تعالیم دین، متفاوت است» و تصریح مىکند که «اسلام یک، حساب دارد و مسلمین، حساب دیگرى».
شناخت تجدد
آنچه در باب ابهام و نارسایى تعریف سنت ذکر شد، عیناً درباره تجدد نیز صادق و جارى است در شناخت تجدد، دو نکته اساسى مطرح مىشود: اول، اینکه دشمنشناسى مبتنى بر حقایق، و به معناى عام آن است؛ چرا که حق و حقانیت همیشه دشمن داشته و، به علاوه، ادیان آسمانى - به ویژه دین اسلام، که در همه زمانها انعطاف دارد - بیش از دیگر گونههاى هویتى در معرض آسیبپذیرى قرار مىگیرند. به فرموده قرآن کریم، «بسیارى از اهل کتاب دوست دارند که ما را پس از ایمانمان کافر کنند.» و یهودیان و مسیحیان از ما راضى نخواهند شد، مگر آنکه از آیین آنها پیروى کنیم. این همان چیزى است که امروزه به نام تجدد و مدرنیته، در سایه تولیدات اقتصادى و ابزار فرهنگى، بیش از هر زمان دیگر از آن سوء استفاده شده و، با مفهومى کاربردى، در خدمت متلاشى ساختن سنت قرار گرفته است. دوم، شناخت جهان جدید و مقتضیات زمان است.
شهید مطهرى ضمن موافق بودن با اصل تغییر و تحولات زمانه و ضرورت شناخت آنها، در دو قسمت، این موضوع را مطرح کرده است: اول، انحرافات زمانه که باید با آن مبارزه کرد؛ دوم ، مقتضیات زمانه که باید به طور اصولى از آن پیروى کرد. نکته مهمى که در دیدگاههاى تاریخى و پىگیرى ریشههاى تجدد حائز اهمیت است، تفکیک دلایل معرفتى از عوامل وضعیتى است. به این معنى که باید توجه کنیم سلسلهاى از آرا و عقاید، از یکسو، و زنجیرهاى از وقایع و حوادث، از سوى دیگر، با فراز و نشیب و تحولاتى خاص، زمینه سازِ به وجود آمدن عقاید و پدیدههاى خاصى در دنیاى جدید بودهاند. امروزه، در تمام کشورهاى مبتنى بر اصول سنتها و باورها، فوتبال همانند دنیاى مدرن رواج دارد. هر مسابقه با هر هدفى تماشاگران زیادى را به سوى خود جلب مىکند. در کشور ما به هنگام تلاوت قرآن، پیش از شروع یک بازى ملى، همه تماشاگران از جا بلند مىشوند و با سکوت دلنشین به آن گوش فرا مىدهند (این یعنى یک علت معرفتى که همه معلول را در بر مىگیرد). اما درست دقایقى بعد، در حین بازى یا پس از کسب نتیجه، واکنشها با اصول سنتى فاصله مىگیرد و هیچ یک از رفتارهاى تماشاگران (اعم از بروز شادى براى برد یا بروز خشم و ناراحتى براى باخت) مصداق سنتى ندارد و ناشى از دلایل وضعیتى این جماعت است. در واقع، آمیزههایى از الگوهاى تجدد و تجددگرایى است که منجر به بروز چنین رفتارهایى مىشود. لذا باید تلاش کرد تا این دو واکنش متفاوت از یک جریان مشترک را به هم متصل نکنیم. با توجه به مثال فوق مىتوان اذعان کرد آخرین نکتهاى که در شناخت تجدد نقش دارد، مستقل بودن آن است؛ به گونهاى که تقریباً تمام عقیدههاى مدرن امروزى میوههاى این درخت مستقل هستند که، به عقیده بسیارى، در اومانیسم ریشه دارد.
در مقابل دیدگاه فوق، نظر دیگرى نیز وجود دارد که مىگوید عقیدهها و پدیدههاى جهان جدید میوههاى یک درخت نیستند، بلکه همه این عقاید منفک از یکدیگر هستند. اتخاذ هر یک از دو موضع فوق در شناخت تجدد، تأثیرى جدى در قضاوتهاى بعدى خواهد گذاشت.
تعارض سنت و تجدد
تعارضهاى سنت و تجدد را مىتوان مشتمل بر دو قسم دانست: تعارضهاى نظرى و تعارضهاى عملى.
نوع اول، بیانگر تعارض در جهانبینىها، دیدگاهها، طرز تلقىها و آرا و عقاید است و دنیاى جدید را در مقابل دنیاى سنتى قرار مىدهد. اما تعارضهاى عملى حکایت از شرایطى دارد که در آن، نهادها، پدیدهها، نیازهاى زندگى و رفتارهاى فردى و اجتماعى انسان متجدد، مغایر و بلکه متضاد با آن چیزى است که در دنیاى سنتى جریان دارد. استاد مطهرى بروز تعارضها و ایراد شک و شبههها را مجال و فرصت مغتنمى براى آشکار شدن حقانیت تعالیم اسلام مىداند.
یکى از عمده چالشهایى که در دوران شکلگیرى مدرنیته ایجاد شد، بیگانگى اخلاق شایسته انسانى با ظاهر تجدد بود که انسان را به مسیرهاى ویرانگرى هدایت کرد. با ظهور تجدد و به حاشیه رفتن اخلاق، معنىدارى زندگى به سمت پوچى سوق داده شد، دین به عنوان یک پشتوانه قوى براى اخلاق در محدودیت قرار گرفت، اخلاقیات برخاسته از عبودیت و خداپرستى جاى خود را به خودخواهى و منفعتطلبى داد و مفاهیم و گرایشهاى اخلاقى از حالت بدیهى به سمت نسبیتگرایى رفت.
انسان امروزى، در بسیارى از جوامع، خود را پاىبند مقدسات نمىداند، همه ارزشهاى انسانى را قراردادى مىداند و در اندیشههاى سیاسى و حقوقى خود، به جاى توجه به فقه الهى و دغدغه تکلیف، به قراردادهاى اجتماعى و مصالح و منافع مادى مىاندیشد. در برخى جوامع، پیروى از سنتها، رسوم و آداب - عمدتاً مبتنى بر ارزشهاى دینى - اصالت خود را از دست دادهاند و آرامش ناشى از فرهنگ ایمانى جاى خود را به اضطراب و یأس ناشى از پوچگرایى سپرده است. دیندارى واقعى متأثر از دیننماهاى انسانساخت (ملاحظات زمانى و مکانى در ایدئولوژى) و آیینهاى ابداعى است و بالاخره اینکه ابزار جاىگزین اصالت شده است.
از همگسیختگى خانوادگى و برداشته شدن محدودیتها، از دیگر اثرات تجدد و مدرنیته است. از مؤثرترین عضو اثرگذار در ساختار خانواده، یعنى زن، به طور کاملاً حرفهاى، استفاده ابزارى شده است. استحکام خانوادگى حتى در کشورى مثل ایران نیز، رفتهرفته، سست مىشود و عواطف سنتى جاى خود را به بىعاطفگى مىدهد.
نقد سنت و تجدد
اولین نکته قابل بحث درباره نقد این دو اصل، آن است که آیا، در مواجهه با این دو، باید مطلق برخورد کرد، یا نسبى. در نقد هر یک از این دو اصل باید روش مطلقنگرى و همچنین تقلید کورکورانه را کنار گذاشت؛ زیرا دو مشکل فوق، مانع از دست یابى به هر گونه نقد سالم و منصفانه مىشود. استاد مطهرى، به پیروى از آیات و روایات، یک اشکال عمومى را که در همه اقوام بوده و همه پیامبران با آن روبهرو بودهاند، تقلید از گذشتگان مىداند.
شهید مطهرى، در این مورد، تحلیلهاى بسیار منطقى و زمانهپسندى ارائه کرده است که، اگر کمى مدبرانه و مسئولانه به آن توجه شود، مىتواند راهگشاى بسیارى از ابهامات موجود بر سر راه سنت و همسویى آن با تجدد باشد. وى در چهار محور مهم این مقوله را در بوته نقد گذاشته است: علل انحطاط مسلمانان؛ احیاى تفکر دینى و دیندارى و اصلاحگرى عمقى؛ آسیبشناسى دینى و دیندارى در کنار نقد سنت. به هنگام نقد تجدد نیز عدهاى دستاوردهاى دنیاى جدید را مطلق و غیر قابل تردید مىدانند و برخى دیگر آن را قابل نقد و بررسى. آنچه در بحث نقد تجدد بیش از همه چیز توجه ما را به خود جلب مىکند، بحث تضادى است که با سنت پیدا مىکند. نقد تجدد، به صورت جدى و همه جانبه، در آثار شهید مطهرى به چشم مىخورد و مىتواند الگو و سرمشق قرار گیرد. تجدد، توسط کسان دیگرى که عمدتاً از سنتگرایان غرب هستند نیز مورد نقد واقع شده است. این گروه بهویژه نسبت به فلسفه جدید غرب، که معتقد است نقش مهمى در شکل دادن به تجدد ایفا کرده، موضع گرفتهاند و آن را انحرافى از میراث ابدى بشریت مىدانند و، در مقابل، خود به حکمت خالده اعتقاد دارند.
دستهاى دیگر از منتقدان تجدد، بر خلاف موارد فوق، نه از منظر و ملاکهاى سنتى، بلکه از منظر برآمده از دنیاى جدید به نقد آن مىپردازند. این جریان اصطلاحاً فراتجدد یا پست مدرنیته نام دارد. هیچ نسبت ضرورى میان پست مدرنیسم و تفکر سنتى - به ویژه ادیان - وجود ندارد و نباید گمان کرد که پست مدرنیسم به معناى نفى مدرنیسم و بازگشت به سنت و تفکر اسطورهاى است، یا دینى است براى جبران خلأ معنویت. از دغدغههاى جدى استاد مطهرى در بحث نقد سنت و تجدد، وجود دو گرایش افراطى و تفریطى «جمود و جهالت» است. وى این دو گروه را به زمان کنونى منحصر نمىدانست، بلکه سابقه جمودگرایان و متحجران را به خوارج، اشاعره و اخباریون برمىگرداند. از سویى دیگر، التقاط و روشنفکرمآبى جاهلان را، از زمان خلافت به این سو، مورد بررسى قرار داده است.
باید به این نکته اساسى توجه کرد که ملاک اساسى در موفقیت یک راه حل این است که به دو صفتِ حفظ خلوص تعالیم دینى و توانایى و موفقیت توجه کافى شود. در حال حاضر، اشکال اساسىِ روشنفکران مسلمان، در ارائه راه حلِ تعارضات سنت و تجدد، غفلت از یکى از دو صفت فوق است.
اشاره
طرح مباحث سنت و تجدد مسئلهاى نیست که به سادگى کهنه شود یا زوایاى مختلف آن کاویده گردد. از این رو، این بحث هنوز هم براى ما مفید و ضرورى است. نکته مهم، نحوه پرداختن به آن است. انتظار مىرود پس از گذشت سالهاى متمادى از مطرح شدن این مسئله، در فضاى فرهنگى جامعه ما، اینک به لایههایى عمیقتر از این مسئله دست یافته باشیم و مشکلات را در سطوح ژرفترى دنبال کنیم. اما با تأسف باید گفت هنگامى که از این مسئله سخن مىگوییم، گویا هنوز باید الفباى آن را بیان کنیم. اغلب نوشتههاى ما در این زمینه چنین ویژگىاى را دارند.
رابطه سنت و تجدد را باید از ابعاد مختلف معرفتشناختى، انسانشناختى، هستىشناختى، اخلاقى، حقوقى و اجتماعى بررسى کرد. همچنین باید ویژگىهاى انسان متجدد و انسان سنتى را از یکدیگر بازشناخت. از باب نمونه، مىتوان به رویکرد علمى و پیشرفت علوم تجربى، در انسان متجدد، اشاره کرد و یا مباحثى همچون رشد فناورى و صنعت، بالا رفتن سطح مادى زندگى، دینزدایى از صحنههاى مختلف زندگى بهویژه زندگى اجتماعى، انسانگرایى افراطى تا حد انسانپرستى، فردگرایى، سرمایهدارى، عقلگرایى افراطى و اعتماد بیش از حد توان عقل به آن، دموکراسى، لیبرالیسم و... . البته در میان انسانهاى متجدد مکاتب دیگرى نیز پدید آمده است، ولى هیچ کدام به وسعت و پایدارى آنچه نام برده شد حمایت نمىشوند. براى مثال، مارکسیسم و فاشیسم نیز زاییده مدرنیسم است، اما وسعت دامنه و پایدارى لیبرالیسم را نیافتهاند.
ویژگىهاى یادشده در انسان سنتى به گونهاى که بیان شد، یافت نمىشود. بررسى تطبیقى ویژگىهاى انسان سنتى و انسان متجدد از مسائل لازمى است که در مباحث سنت و تجدد باید به آنها پرداخته شود و بدون توجه به آن نمىتوان بحثى جدى در مقوله سنت و تجدد داشت.
انتخاب، 31/1/80 و 1/2/81
قرن بیستم، کانون برخوردهاى سخت میان اندیشههاى فلسفى - مکتبى، در راه پىریزى نظام نوین جهانى، بود. این برخوردها، که آمیخته با تفکرات متعدد سیاسى بود، گروه توانمند کشورهاى توسعهیافته را وادار کرد تا براى رهایى از این درگیرىها، سنت و تجدد را، به شیوههاى گوناگون، در مقابل هم قرار دهند و توانمندى خود را به تجدد و ناتوانى جهان سوم را به سنت نسبت دهند.
سنت از دین و دیندارى تفکیکناپذیر است و در کوتاهترین عبارت، مىتوان آن را چنین تعریف کرد: سنت، یعنى دین و تمدن دینى با محوریت مردم دینى و دیندار. سنت همان باورهاى بىپایان دین اسلام است که متأسفانه بخش عظیمى از پیکره آن، هنوز ناشناخته مانده است. تعریف سنت در چارچوب دین و تمدن دینى، هر گونه وجه تمایز بین علوم دینى با علوم غیر دینى را مردود مىکند. در این زمینه استاد مطهرى مىفرماید: «فرض واجب است بر مسلمین که همه علومى را که مقدمه رسیدن به هدفهاى اسلامى است، فراگیرند و کوتاهى نکنند. با این قیاس مىتوانیم همه علوم مفید را علوم دینى بدانیم».
اگر مفهوم سنت، مجموع تعالیم دینى و فهم و عمل دینداران است، پس یقیناً باید کارکرد آن را براى جامعه دیندار، روزآمد و، بر مبناى مقتضیات، مشخص و معین کرد؛ چرا که تمدن دینى مساوى است با عملکرد دینداران در طول تاریخ.
شهید مطهرى به این نکات توجه عمیق کرده است و گاهى از آن با عنوان «دین و فکر دینى» یاد مىکند و مىگوید: «دین یعنى حقایق و اصول کلىاى که ذکر کرده، و این با فکر دینى، یعنى فکر دینداران و طرز تلقى آنها از دین و شیوه عمل آنها به تعالیم دین، متفاوت است» و تصریح مىکند که «اسلام یک، حساب دارد و مسلمین، حساب دیگرى».
شناخت تجدد
آنچه در باب ابهام و نارسایى تعریف سنت ذکر شد، عیناً درباره تجدد نیز صادق و جارى است در شناخت تجدد، دو نکته اساسى مطرح مىشود: اول، اینکه دشمنشناسى مبتنى بر حقایق، و به معناى عام آن است؛ چرا که حق و حقانیت همیشه دشمن داشته و، به علاوه، ادیان آسمانى - به ویژه دین اسلام، که در همه زمانها انعطاف دارد - بیش از دیگر گونههاى هویتى در معرض آسیبپذیرى قرار مىگیرند. به فرموده قرآن کریم، «بسیارى از اهل کتاب دوست دارند که ما را پس از ایمانمان کافر کنند.» و یهودیان و مسیحیان از ما راضى نخواهند شد، مگر آنکه از آیین آنها پیروى کنیم. این همان چیزى است که امروزه به نام تجدد و مدرنیته، در سایه تولیدات اقتصادى و ابزار فرهنگى، بیش از هر زمان دیگر از آن سوء استفاده شده و، با مفهومى کاربردى، در خدمت متلاشى ساختن سنت قرار گرفته است. دوم، شناخت جهان جدید و مقتضیات زمان است.
شهید مطهرى ضمن موافق بودن با اصل تغییر و تحولات زمانه و ضرورت شناخت آنها، در دو قسمت، این موضوع را مطرح کرده است: اول، انحرافات زمانه که باید با آن مبارزه کرد؛ دوم ، مقتضیات زمانه که باید به طور اصولى از آن پیروى کرد. نکته مهمى که در دیدگاههاى تاریخى و پىگیرى ریشههاى تجدد حائز اهمیت است، تفکیک دلایل معرفتى از عوامل وضعیتى است. به این معنى که باید توجه کنیم سلسلهاى از آرا و عقاید، از یکسو، و زنجیرهاى از وقایع و حوادث، از سوى دیگر، با فراز و نشیب و تحولاتى خاص، زمینه سازِ به وجود آمدن عقاید و پدیدههاى خاصى در دنیاى جدید بودهاند. امروزه، در تمام کشورهاى مبتنى بر اصول سنتها و باورها، فوتبال همانند دنیاى مدرن رواج دارد. هر مسابقه با هر هدفى تماشاگران زیادى را به سوى خود جلب مىکند. در کشور ما به هنگام تلاوت قرآن، پیش از شروع یک بازى ملى، همه تماشاگران از جا بلند مىشوند و با سکوت دلنشین به آن گوش فرا مىدهند (این یعنى یک علت معرفتى که همه معلول را در بر مىگیرد). اما درست دقایقى بعد، در حین بازى یا پس از کسب نتیجه، واکنشها با اصول سنتى فاصله مىگیرد و هیچ یک از رفتارهاى تماشاگران (اعم از بروز شادى براى برد یا بروز خشم و ناراحتى براى باخت) مصداق سنتى ندارد و ناشى از دلایل وضعیتى این جماعت است. در واقع، آمیزههایى از الگوهاى تجدد و تجددگرایى است که منجر به بروز چنین رفتارهایى مىشود. لذا باید تلاش کرد تا این دو واکنش متفاوت از یک جریان مشترک را به هم متصل نکنیم. با توجه به مثال فوق مىتوان اذعان کرد آخرین نکتهاى که در شناخت تجدد نقش دارد، مستقل بودن آن است؛ به گونهاى که تقریباً تمام عقیدههاى مدرن امروزى میوههاى این درخت مستقل هستند که، به عقیده بسیارى، در اومانیسم ریشه دارد.
در مقابل دیدگاه فوق، نظر دیگرى نیز وجود دارد که مىگوید عقیدهها و پدیدههاى جهان جدید میوههاى یک درخت نیستند، بلکه همه این عقاید منفک از یکدیگر هستند. اتخاذ هر یک از دو موضع فوق در شناخت تجدد، تأثیرى جدى در قضاوتهاى بعدى خواهد گذاشت.
تعارض سنت و تجدد
تعارضهاى سنت و تجدد را مىتوان مشتمل بر دو قسم دانست: تعارضهاى نظرى و تعارضهاى عملى.
نوع اول، بیانگر تعارض در جهانبینىها، دیدگاهها، طرز تلقىها و آرا و عقاید است و دنیاى جدید را در مقابل دنیاى سنتى قرار مىدهد. اما تعارضهاى عملى حکایت از شرایطى دارد که در آن، نهادها، پدیدهها، نیازهاى زندگى و رفتارهاى فردى و اجتماعى انسان متجدد، مغایر و بلکه متضاد با آن چیزى است که در دنیاى سنتى جریان دارد. استاد مطهرى بروز تعارضها و ایراد شک و شبههها را مجال و فرصت مغتنمى براى آشکار شدن حقانیت تعالیم اسلام مىداند.
یکى از عمده چالشهایى که در دوران شکلگیرى مدرنیته ایجاد شد، بیگانگى اخلاق شایسته انسانى با ظاهر تجدد بود که انسان را به مسیرهاى ویرانگرى هدایت کرد. با ظهور تجدد و به حاشیه رفتن اخلاق، معنىدارى زندگى به سمت پوچى سوق داده شد، دین به عنوان یک پشتوانه قوى براى اخلاق در محدودیت قرار گرفت، اخلاقیات برخاسته از عبودیت و خداپرستى جاى خود را به خودخواهى و منفعتطلبى داد و مفاهیم و گرایشهاى اخلاقى از حالت بدیهى به سمت نسبیتگرایى رفت.
انسان امروزى، در بسیارى از جوامع، خود را پاىبند مقدسات نمىداند، همه ارزشهاى انسانى را قراردادى مىداند و در اندیشههاى سیاسى و حقوقى خود، به جاى توجه به فقه الهى و دغدغه تکلیف، به قراردادهاى اجتماعى و مصالح و منافع مادى مىاندیشد. در برخى جوامع، پیروى از سنتها، رسوم و آداب - عمدتاً مبتنى بر ارزشهاى دینى - اصالت خود را از دست دادهاند و آرامش ناشى از فرهنگ ایمانى جاى خود را به اضطراب و یأس ناشى از پوچگرایى سپرده است. دیندارى واقعى متأثر از دیننماهاى انسانساخت (ملاحظات زمانى و مکانى در ایدئولوژى) و آیینهاى ابداعى است و بالاخره اینکه ابزار جاىگزین اصالت شده است.
از همگسیختگى خانوادگى و برداشته شدن محدودیتها، از دیگر اثرات تجدد و مدرنیته است. از مؤثرترین عضو اثرگذار در ساختار خانواده، یعنى زن، به طور کاملاً حرفهاى، استفاده ابزارى شده است. استحکام خانوادگى حتى در کشورى مثل ایران نیز، رفتهرفته، سست مىشود و عواطف سنتى جاى خود را به بىعاطفگى مىدهد.
نقد سنت و تجدد
اولین نکته قابل بحث درباره نقد این دو اصل، آن است که آیا، در مواجهه با این دو، باید مطلق برخورد کرد، یا نسبى. در نقد هر یک از این دو اصل باید روش مطلقنگرى و همچنین تقلید کورکورانه را کنار گذاشت؛ زیرا دو مشکل فوق، مانع از دست یابى به هر گونه نقد سالم و منصفانه مىشود. استاد مطهرى، به پیروى از آیات و روایات، یک اشکال عمومى را که در همه اقوام بوده و همه پیامبران با آن روبهرو بودهاند، تقلید از گذشتگان مىداند.
شهید مطهرى، در این مورد، تحلیلهاى بسیار منطقى و زمانهپسندى ارائه کرده است که، اگر کمى مدبرانه و مسئولانه به آن توجه شود، مىتواند راهگشاى بسیارى از ابهامات موجود بر سر راه سنت و همسویى آن با تجدد باشد. وى در چهار محور مهم این مقوله را در بوته نقد گذاشته است: علل انحطاط مسلمانان؛ احیاى تفکر دینى و دیندارى و اصلاحگرى عمقى؛ آسیبشناسى دینى و دیندارى در کنار نقد سنت. به هنگام نقد تجدد نیز عدهاى دستاوردهاى دنیاى جدید را مطلق و غیر قابل تردید مىدانند و برخى دیگر آن را قابل نقد و بررسى. آنچه در بحث نقد تجدد بیش از همه چیز توجه ما را به خود جلب مىکند، بحث تضادى است که با سنت پیدا مىکند. نقد تجدد، به صورت جدى و همه جانبه، در آثار شهید مطهرى به چشم مىخورد و مىتواند الگو و سرمشق قرار گیرد. تجدد، توسط کسان دیگرى که عمدتاً از سنتگرایان غرب هستند نیز مورد نقد واقع شده است. این گروه بهویژه نسبت به فلسفه جدید غرب، که معتقد است نقش مهمى در شکل دادن به تجدد ایفا کرده، موضع گرفتهاند و آن را انحرافى از میراث ابدى بشریت مىدانند و، در مقابل، خود به حکمت خالده اعتقاد دارند.
دستهاى دیگر از منتقدان تجدد، بر خلاف موارد فوق، نه از منظر و ملاکهاى سنتى، بلکه از منظر برآمده از دنیاى جدید به نقد آن مىپردازند. این جریان اصطلاحاً فراتجدد یا پست مدرنیته نام دارد. هیچ نسبت ضرورى میان پست مدرنیسم و تفکر سنتى - به ویژه ادیان - وجود ندارد و نباید گمان کرد که پست مدرنیسم به معناى نفى مدرنیسم و بازگشت به سنت و تفکر اسطورهاى است، یا دینى است براى جبران خلأ معنویت. از دغدغههاى جدى استاد مطهرى در بحث نقد سنت و تجدد، وجود دو گرایش افراطى و تفریطى «جمود و جهالت» است. وى این دو گروه را به زمان کنونى منحصر نمىدانست، بلکه سابقه جمودگرایان و متحجران را به خوارج، اشاعره و اخباریون برمىگرداند. از سویى دیگر، التقاط و روشنفکرمآبى جاهلان را، از زمان خلافت به این سو، مورد بررسى قرار داده است.
باید به این نکته اساسى توجه کرد که ملاک اساسى در موفقیت یک راه حل این است که به دو صفتِ حفظ خلوص تعالیم دینى و توانایى و موفقیت توجه کافى شود. در حال حاضر، اشکال اساسىِ روشنفکران مسلمان، در ارائه راه حلِ تعارضات سنت و تجدد، غفلت از یکى از دو صفت فوق است.
اشاره
طرح مباحث سنت و تجدد مسئلهاى نیست که به سادگى کهنه شود یا زوایاى مختلف آن کاویده گردد. از این رو، این بحث هنوز هم براى ما مفید و ضرورى است. نکته مهم، نحوه پرداختن به آن است. انتظار مىرود پس از گذشت سالهاى متمادى از مطرح شدن این مسئله، در فضاى فرهنگى جامعه ما، اینک به لایههایى عمیقتر از این مسئله دست یافته باشیم و مشکلات را در سطوح ژرفترى دنبال کنیم. اما با تأسف باید گفت هنگامى که از این مسئله سخن مىگوییم، گویا هنوز باید الفباى آن را بیان کنیم. اغلب نوشتههاى ما در این زمینه چنین ویژگىاى را دارند.
رابطه سنت و تجدد را باید از ابعاد مختلف معرفتشناختى، انسانشناختى، هستىشناختى، اخلاقى، حقوقى و اجتماعى بررسى کرد. همچنین باید ویژگىهاى انسان متجدد و انسان سنتى را از یکدیگر بازشناخت. از باب نمونه، مىتوان به رویکرد علمى و پیشرفت علوم تجربى، در انسان متجدد، اشاره کرد و یا مباحثى همچون رشد فناورى و صنعت، بالا رفتن سطح مادى زندگى، دینزدایى از صحنههاى مختلف زندگى بهویژه زندگى اجتماعى، انسانگرایى افراطى تا حد انسانپرستى، فردگرایى، سرمایهدارى، عقلگرایى افراطى و اعتماد بیش از حد توان عقل به آن، دموکراسى، لیبرالیسم و... . البته در میان انسانهاى متجدد مکاتب دیگرى نیز پدید آمده است، ولى هیچ کدام به وسعت و پایدارى آنچه نام برده شد حمایت نمىشوند. براى مثال، مارکسیسم و فاشیسم نیز زاییده مدرنیسم است، اما وسعت دامنه و پایدارى لیبرالیسم را نیافتهاند.
ویژگىهاى یادشده در انسان سنتى به گونهاى که بیان شد، یافت نمىشود. بررسى تطبیقى ویژگىهاى انسان سنتى و انسان متجدد از مسائل لازمى است که در مباحث سنت و تجدد باید به آنها پرداخته شود و بدون توجه به آن نمىتوان بحثى جدى در مقوله سنت و تجدد داشت.
انتخاب، 31/1/80 و 1/2/81