اگر دانش ژنتیک کنترل نشود، انسان طبیعی به پایان خود می رسد
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
فوکویاما در این گفتوگو از کتاب جدید خود بحث مىکند که در آن، تا حدودى، از نظریه قبلى خود درباره «پایان تاریخ» عدول کرده است. اگر دانش ژنتیک کنترل نشود، بشریت در شکل کنونى خود به پایان خواهد رسید و با ظهور انسان نو معلوم نیست که آینده تاریخ چه سرنوشتى خواهد داشت.متن
فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز سرشناس آمریکایى که در سال 1992 با انتشار کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان(1) به شهرت جهانى رسید و گفتمان تازهاى را به علوم سیاسى غرب وارد کرد، اخیراً در کتاب جدید خود به نام فروپاشى بزرگ،(2) بخشى از نظریه گذشته خود را نقد و اصلاح کرده است. او در کتاب نخست خود، این نظریه را مطرح کرد که با شکست کمونیسم، تاریخ جهان به هدف خود رسیده است و دموکراسى لیبرال به عنوان تنها سیستم سیاسى، سرنوشت و سعادت انسان را رقم خواهد زد. اما وى در کتاب اخیر خود، با اشاره به پیشرفت دانش ژنتیک و تأثیرات آن بر حیات انسان، این نظریه تازه را مطرح مىسازد که در صورت عدم کنترل این دانش، بشریت در شکل کنونى خود به پایان خواهد رسید و علوم طبیعى، تا چند نسل دیگر، انسانى نو خواهد آفرید که هیچ شباهتى به انسان طبیعى نخواهد داشت.
فوکویاما در این گفتوگو از میان نقدهایى که متوجه نظریه پایان تاریخ وى بوده، تنها نقد قابل پذیرش را این واقعیت مىداند که تاریخ طبیعتاً از طریق علوم طبیعى و فناورى مدرن به پیش خواهد رفت. تاریخ تنها در صورتى مىتواند به پایان برسد که این نیروهاى محرکه نیز متوقف شوند. قرن بیست و یکم قرن بیولوژى خواهد بود. به همین دلیل است که ما ناگزیریم به تأثیر بیوتکنولوژى مدرن بر سیاست و دوام بشریت بیندیشیم. اندیشه خلق «انسان نو» به دوران انقلاب فرانسه باز مىگردد؛ اما در آن زمان، فناورى لازم وجود نداشت. اتوپیستها براى «مهندسى اجتماعى» تلاش مىکردند؛ اما همه این تلاشها بىثمر ماند؛ زیرا بشر نتوانست رفتار انسانى را تحت کنترل بگیرد. شاید امروز از طریق درک آنچه در مغز مىگذرد و امکان دست یازیدن به داروها و دانش ژنتیک، طراحى انسان نو امکانپذیر باشد.
فوکویاما معتقد است تمام کسانى که مىگویند باید از این فناورى (طراحى انسان نو) استفاده کنیم، نمىفهمند این کار چه دشوارىهاى اخلاقى در پى خواهد داشت. نیچه را یک بار دیگر باید خواند. اندیشه برابرى تمام انسانها که سیستم لیبرال ما بر آن متکى است، کهنه شده است. جلوگیرى از این روند، به صورت تئوریک، نسبتاً ساده است: تکنولوژى را باید تنظیم و کنترل کرد. بعضىها قائلند که این کار ناممکن است. اما من معتقدم که این نظر درست نیست. بخش بزرگى از کتاب من، به برنامههاى مشخصى مىپردازد که به وسیله آنها مىتوان یک سیستم تنظیم کننده براى کنترل این فناورى ایجاد کرد.
انرژى هستهاى و بمب اتمى مثال خوبى براى این فناورى است. انسان از همان آغاز مىدانست که فناورى هستهاى باید به شدت کنترل شود. این امر بسیار بهتر از آنچه در پایان دهه چهل انتظار مىرفت، تحقق یافت. در مورد بیوتکنولوژى، امیدهاى کاملاً مشخص فردى براى سلامتى، با خطراتى برخورد مىکند که هنوز بیشتر در تاریکى قرار دارند. با این همه، مىتوان آن را کنترل کرد. تصمیم بوش در مورد ممنوعیت پژوهش روى سلولهاى وراثتى قدم درستى در این مسیر بود. من برنامهاى با محدودیتهاى کمتر را امید داشتم. این تنها یکى از تصمیمات بسیارى است که حکومتها و نهادهاى گوناگون باید در سالهاى آینده اتخاذ کنند تا استفاده از تکنولوژى بیولوژیکى تحت کنترل قرار گیرد.
من نمىدانم که ما در این باره به اخلاق تازهاى نیاز داریم یا نه. یکى از هدفهاى من، آن است که نشان دهم چرا حتى بدون مذهب، دلایل متعددى وجود دارد که باید نگران امکانات بیوتکنولوژیکى باشیم. به نظر من، حقوق بشر از طبیعت بشر منشأ مىگیرد و به این جهت، اگر دانش ژنتیک در طبیعت بشر دخالت کند، تغییر جهتى اساسى ایجاد خواهد کرد: پایانى براى بشر.
اشاره
فرانسیس فوکویاما پس از اظهارات اولیه خود، که به قول نظریهپردازانى چون هانتینگتون، با مایهاى از خامى و خوشخیالى همراه بود، آهسته آهسته به سرنخهایى از واقعیت دست مىیابد و با پىگیرى این سررشته، احتمالاً نظریه «پایان تاریخ» او با چالشهایى عمیقتر و اساسىتر از آنچه در این گفتوگو عنوان شده است، مواجه خواهد شد. او پیشتر در نظریه خود چنین اظهار مىنمود که انسان طبیعى و ایدهآل، همان انسان فردگرا و سودگراى لیبرال است و بشر با پشت سر گذاشتن سیستمهاى گوناگون سیاسى و اجتماعى، اینک آرمان و الگوى خویش را در نظام لیبرال - دموکراسى یافته است و زود است که جهان به صورت یکپارچه - در ابعاد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى - تحقق چنین جامعهاى را شاهد باشد. فوکویاما اکنون به این نکته تفطن یافته است که تحقق آرمان او به بقاى ابعاد بیولوژیک آدمى بسته است و با تغییرات ژنتیکى مىتوان انسانى دیگر پدید آورد که خواستهها و اندیشههاى دیگرى دارد و سیستمهاى اجتماعى و سیاسى متفاوتى را برمىگزیند و شکل مىدهد. چنان که از آثار قبلى و گفتههاى جدید فوکویاما برمىآید، انسانشناسى او، بیش از اندازه، تک بعدى، طبیعتگرایانه و فیزیکالیستى است و لایههاى تودرتوى حیات آدمى و پویایى روحى، روانى و ارادى بشر را نادیده مىگیرد. گویا او انسان را چیزى جز یک حیوان پیچیده که همه اندیشهها و انگیزههاى او از عوامل زیستى و زیستمحیطى تأثیر مىپذیرد، نمىداند.
بنابراین، با نقد این نگرش و توجه به سایر حوزههاى حیات انسانى، کاستى و ناتوانى نظریه فوکویاما در تفسیر پدیدارهاى دیگرگونى که در جهان سیاست و فرهنگ رخ نموده و در حال گسترش است و تفکر لیبرال - دموکراسى در توضیح و تبیین آن درمانده است، پدیدار مىشود. البته براى بررسى و تحلیل نظریه جدید او باید تا انتشار کامل کتابش انتظار کشید.
پى نوشت:
فوکویاما در این گفتوگو از میان نقدهایى که متوجه نظریه پایان تاریخ وى بوده، تنها نقد قابل پذیرش را این واقعیت مىداند که تاریخ طبیعتاً از طریق علوم طبیعى و فناورى مدرن به پیش خواهد رفت. تاریخ تنها در صورتى مىتواند به پایان برسد که این نیروهاى محرکه نیز متوقف شوند. قرن بیست و یکم قرن بیولوژى خواهد بود. به همین دلیل است که ما ناگزیریم به تأثیر بیوتکنولوژى مدرن بر سیاست و دوام بشریت بیندیشیم. اندیشه خلق «انسان نو» به دوران انقلاب فرانسه باز مىگردد؛ اما در آن زمان، فناورى لازم وجود نداشت. اتوپیستها براى «مهندسى اجتماعى» تلاش مىکردند؛ اما همه این تلاشها بىثمر ماند؛ زیرا بشر نتوانست رفتار انسانى را تحت کنترل بگیرد. شاید امروز از طریق درک آنچه در مغز مىگذرد و امکان دست یازیدن به داروها و دانش ژنتیک، طراحى انسان نو امکانپذیر باشد.
فوکویاما معتقد است تمام کسانى که مىگویند باید از این فناورى (طراحى انسان نو) استفاده کنیم، نمىفهمند این کار چه دشوارىهاى اخلاقى در پى خواهد داشت. نیچه را یک بار دیگر باید خواند. اندیشه برابرى تمام انسانها که سیستم لیبرال ما بر آن متکى است، کهنه شده است. جلوگیرى از این روند، به صورت تئوریک، نسبتاً ساده است: تکنولوژى را باید تنظیم و کنترل کرد. بعضىها قائلند که این کار ناممکن است. اما من معتقدم که این نظر درست نیست. بخش بزرگى از کتاب من، به برنامههاى مشخصى مىپردازد که به وسیله آنها مىتوان یک سیستم تنظیم کننده براى کنترل این فناورى ایجاد کرد.
انرژى هستهاى و بمب اتمى مثال خوبى براى این فناورى است. انسان از همان آغاز مىدانست که فناورى هستهاى باید به شدت کنترل شود. این امر بسیار بهتر از آنچه در پایان دهه چهل انتظار مىرفت، تحقق یافت. در مورد بیوتکنولوژى، امیدهاى کاملاً مشخص فردى براى سلامتى، با خطراتى برخورد مىکند که هنوز بیشتر در تاریکى قرار دارند. با این همه، مىتوان آن را کنترل کرد. تصمیم بوش در مورد ممنوعیت پژوهش روى سلولهاى وراثتى قدم درستى در این مسیر بود. من برنامهاى با محدودیتهاى کمتر را امید داشتم. این تنها یکى از تصمیمات بسیارى است که حکومتها و نهادهاى گوناگون باید در سالهاى آینده اتخاذ کنند تا استفاده از تکنولوژى بیولوژیکى تحت کنترل قرار گیرد.
من نمىدانم که ما در این باره به اخلاق تازهاى نیاز داریم یا نه. یکى از هدفهاى من، آن است که نشان دهم چرا حتى بدون مذهب، دلایل متعددى وجود دارد که باید نگران امکانات بیوتکنولوژیکى باشیم. به نظر من، حقوق بشر از طبیعت بشر منشأ مىگیرد و به این جهت، اگر دانش ژنتیک در طبیعت بشر دخالت کند، تغییر جهتى اساسى ایجاد خواهد کرد: پایانى براى بشر.
اشاره
فرانسیس فوکویاما پس از اظهارات اولیه خود، که به قول نظریهپردازانى چون هانتینگتون، با مایهاى از خامى و خوشخیالى همراه بود، آهسته آهسته به سرنخهایى از واقعیت دست مىیابد و با پىگیرى این سررشته، احتمالاً نظریه «پایان تاریخ» او با چالشهایى عمیقتر و اساسىتر از آنچه در این گفتوگو عنوان شده است، مواجه خواهد شد. او پیشتر در نظریه خود چنین اظهار مىنمود که انسان طبیعى و ایدهآل، همان انسان فردگرا و سودگراى لیبرال است و بشر با پشت سر گذاشتن سیستمهاى گوناگون سیاسى و اجتماعى، اینک آرمان و الگوى خویش را در نظام لیبرال - دموکراسى یافته است و زود است که جهان به صورت یکپارچه - در ابعاد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى - تحقق چنین جامعهاى را شاهد باشد. فوکویاما اکنون به این نکته تفطن یافته است که تحقق آرمان او به بقاى ابعاد بیولوژیک آدمى بسته است و با تغییرات ژنتیکى مىتوان انسانى دیگر پدید آورد که خواستهها و اندیشههاى دیگرى دارد و سیستمهاى اجتماعى و سیاسى متفاوتى را برمىگزیند و شکل مىدهد. چنان که از آثار قبلى و گفتههاى جدید فوکویاما برمىآید، انسانشناسى او، بیش از اندازه، تک بعدى، طبیعتگرایانه و فیزیکالیستى است و لایههاى تودرتوى حیات آدمى و پویایى روحى، روانى و ارادى بشر را نادیده مىگیرد. گویا او انسان را چیزى جز یک حیوان پیچیده که همه اندیشهها و انگیزههاى او از عوامل زیستى و زیستمحیطى تأثیر مىپذیرد، نمىداند.
بنابراین، با نقد این نگرش و توجه به سایر حوزههاى حیات انسانى، کاستى و ناتوانى نظریه فوکویاما در تفسیر پدیدارهاى دیگرگونى که در جهان سیاست و فرهنگ رخ نموده و در حال گسترش است و تفکر لیبرال - دموکراسى در توضیح و تبیین آن درمانده است، پدیدار مىشود. البته براى بررسى و تحلیل نظریه جدید او باید تا انتشار کامل کتابش انتظار کشید.
پى نوشت:
1) The End of History and the last man
2) The Great Disruption
ایران، 17/1/812) The Great Disruption