آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۶

چکیده

نظریه مدیریت وحشت ( TMT ، گرینبرگ، پیزینسکی و سولومون، 1986) میل به بقا را انگیزه زیربنایی برای رفتارهای انسان در نظر می­گیرد. انسان با توجه به ظرفیت شناختی و قابلیت تفکر انتزاعی در مورد آینده، متوجه است که مرگش اجتناب­ناپذیر است. همین امر وحشتی فلج­کننده به­وجود می­آورد. انسان برای محافظت از خود در مقابل این وحشت، ساختاهای روانشناختی خاصی را گسترش داده است. جهان­بینی فرهنگی و حرمت­ خود برآمده از آن، مهمترین ساختارهای دفاعی روانشناختی هستند. نظریه مدیریت وحشت با شکل دادن سه مفروضه بنیادی، این نظریه را به بوته­ی آزمون نهاده است که عبارتند از: فرضیه برجستگی مرگ، دسترسی­پذیری افکار مرتبط با مرگ و سپر اضطرابی. با وجود پشتوانه پژوهشی قوی، به این نظریه انتقادهایی نیز وارد است از جمله ابطال­ناپذیری، یافته­های مغایر، تبیین­های جایگزین و عدم حساسیت به زبان و فرهنگ­های غیرغربی. در نهایت بنظر می­رسد، نظریه مدیریت وحشت، به نکته مهمی در رفتارشناسی انسان اشاره کرده است، که با رفع کاستی­ها، یک نظریه­ی قوی و جذاب در روانشناسی خواهد بود.

تبلیغات