هدف پژوهش حاضر بررسی نقش شیوه های شناختی یادگیری، شیوه های حل مسئله و یادگیری خود راهبر در تفکر انتقادی دانش آموزان بود. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر دانش آموزان پسر دوره دوم متوسطه شهر تبریز در سال تحصیلی 97-1396 بودند که بر اساس گزارش اداره آموزش و پرورش تعداد آن ها 3224 نفر است که از این جامعه، تعداد 130 نفر به روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های گرایش به تفکر انتقادی ریکتس (2003)، شیوه شناختی یادگیری کلب (1984)، شیوه های حل مسئله کاسیدی و لانگ (1996) و یادگیری خودراهبر فیشر و همکاران (2001) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با روش آماری ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون انجام گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که بین تفکر انتقادی با مشاهده تأملی، مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال رابطه مثبت و معنادار و بین تجربه عینی با تفکر انتقادی رابطه منفی و معناداری وجود دارد. از سویی تفکر انتقادی با درماندگی در حل مسئله، مهارگری در حل مسئله، و سبک اجتناب رابطه منفی و معنادار و با سبک خلاقیت، اعتماد در حل مسئله و سبک گرایش رابطه مثبت و معناداری دارد. در نهایت بین تفکر خودراهبری با تفکر انتقادی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که که یادگیری خودراهبردی، سبک خلاقیت و اعتماد در حل مسئله قادر به پیش بینی تفکر انتقادی دانش آموزان هستند. بنابراین توجه به یادگیری خودراهبری و شیوه های حل مسئله خلاقیت و اعتماد نقش مهمی در تفکر انتقادی دانش آموزان دارند .