مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
دیالوگ
حوزه های تخصصی:
از ویژگى هاى برجستهء داستان هاى آنتون چخوف، نویسندهء نوآور ر وسیه، ساده نویسى وکوتاه نویسى است. آثارش حجم کم، زبان شیوا و واژه هاى پرمعنا دارند. در این مقاله ابتدا به چگونگى فعالیت ادبى نویسنده و انتشار آثار اولیهء وى با اسامى مستعار و سپس به ویژگى هاى محتوایى و نحوهء به کار گیرى کلمات و عبارانى که داراى مفاهیم درونى اند اشاره مى شود، پس از آن ساختار داستان هاى اولیهء او "مرگ! کارمند،، "چاق ر لاغر" و "بوقلمون صفت " مورد بررسی قرارمی گیرند. از ویژگى هاى ساختارى داستان هاى چخوف، مى توان به وجودقهرمان هاى پشت صحنه که نقشى سازنده در گسترش جریان اثر دارند، اشاره کرد. چخوف در داستان هاى اولیهء خود، گاهى بدون اشاره به شکل ظاهرى قهرمان و یا با اشاره هاى بسیارکوتاه، یعنى فقط در حد یک یا چند کلمه، به بررسی شخصیت آنان مى پردازد.
نقش ارتباطات در تسهیل گفتگوی تمدن ها(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
شکی نیست در این که ارتباطات نقش عمدهای هم اکنون در زندگی بشر یافته است. از طرفی دو دیدگاه مطرح یعنی جنگ تمدنها و برخورد آنها در رقابتی سخت، با یکدیگر به چالش میپردازند؛ نویسنده در این مقاله بررسی میکند که ارتباطات در این میانه از کدام دیدگاه پشتیبانی میکند، هر چند که فرضیهی خود او پشتیبانی از دیدگاه گفتگو است.
در آغاز، کاوشی توصیفی از ارتباطات به دست میدهد و رابطهی دیالوگ را با آن روشن میسازد تا پلی واقع گردد برای عبور به بخش اصل مقاله، یعنی نقش ارتباطات در تسهیل گفتگو.
نویسنده با رویکرد به این تئوری که «ارتباطات چون موجب کم شدن فاصلههاست، لذا امری انرژی زا و تحلیل گراست و در نتیجه، بر فرهنگها تأثیر تحلیل گرانه میگذارد» ارتباطات را نوید دیدگاه گفتگو مییابد: لیکن با توجه به قوانین ناشناخته طبیعت که همواره بین تئوری تا عمل فاصله میاندازد، کمی در آن تردید میورزد.
در عین حال، نویسنده با پذیرفتن واقعیت در گفتگوی تمدنها. پیش شرطهایی ارائه میدهد که به صورت «دکترین پیشنهادی در یک دیالوگ برای ارتباطات سودمند» میتواند به عنوان اصول محکم بنیادینی برای یک دیالوگ ارتباطات قلمداد گردد» و راه را برای حاکمیت یافتن دیدگاه گفتگو هموار سازد.
دیالوگ، دیالکتیک، امتزاج افق ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گادامر فهم را عملی دیالکتیکی میداند که از در آمیختگی افق مفسر و افق متن پدید میآید. این فهم دیالکتیکی، بر خلاف نگرش روشنگری، غیرروشمند وپیش بینیناپذیر است. به این سبب، گادامر فهم را یک رخداد یا واقعه میخواند. بر طبق این نگرش، فهم دیگر انکشاف منفعلانه یک ابژه بر سوژه نیست، بلکه عبارت است از تفاهم یک سوژه با سوژه دیگر در فراشد گفت و گو. بدین ترتیب حقیقت چیزی نیست که از قبل وجود داشته باشد و سوژه صرفا آن را کشف میکند؛ حقیقت در گفت و گو و با گفت و گو پدید میآید. ساختار گفت و گو مبتنی بر پرسش و پاسخ است. مفسر برای حل مسائل امروزین خود به پرسشگری از متن میپردازد و متن را به سخن در میآورد. متن نیز که برخاسته از سنت و حامل سنت است، با پاسخ های خود موقعیت هرمنوتیکی مفسر را به پرسش میگیرد. حاصل این گفت و گو، گشودگی متن به سوی مفسر و گشودگی مفسر به سوی متن است و پایان آن امتزاج افق ها و ارتقای مفسر به فهم و افقی گسترده تر.
نقد افلاطون بر رئالیسم در هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از نقاط مبهم و پرگفته، اما ناشناخته فلسفه غرب، نقد دو هزار و اندی ساله فیلسوفان مغرب زمین به مواضع فلسفه هنر افلاطونی است. آنان همواره مدینه فاضله افلاطونی را ناکجاآبادی ضد شاعرانه و مبتنی بر تبعید هنرمندان از شهر تصویر ساخته اند. این موضع ضد افلاطونی فلسفه غرب از صدر تا ذیل مابعدالطبیعه غربی حکایت از حکمتی رازمند در آراء منتقدانه این حکیم نسبت به حقیقت هنر در ساحت شهر و شهروندی است. نوشتار حاضر درصدد است تا تبیین هر چند اجمالی، اما معطوف به کشف حقیقت متعالی اثر هنری، از ناحیه نقد افلاطون بر رئالیسم در هنر ارائه دهد؛ گرایشی که امروز با خلق رسانه های نوین چون عکاسی و سینما به گرایش همه جانبه در سپهر رسانه های ارتباط جمعی نوین در آمده است. آسیب شناسی افلاطون از این گرایش هنری یک راهبرد کلیدی و راهگشا در عرصه فرهنگ کاربردی و رویکرد بنیادین در ساختاربخشی و صورت بندی آثار رسانه ای و هنری است. پرسش اصلی این پژوهش آن است که آیا نظریه زیبایی شناسی افلاطون، صرفاً در محدوده نظام ایده آلیسم افلاطونی و ساحت معرفت شناختی صور معقول، قابل فرآوری و رمزگشایی است یا آنکه خود، فی نفسه در ابعاد یک پارادایم از مرجعیت و گسترش پذیری برخوردار است؟ آیا ""حقیقت گرایی"" افلاطون، برساخته ای از نظام صور معقول و جهان مثالی اوست، یا برخلاف، این نظام صورت های عقلانی است که بر بنیاد حقیقت گرایی بنا گردیده و""ایده های معقول"" را به مثابه""انگاره های حقیقت"" صورت بخشیده است؟ چرا هنر نزد افلاطون، نه تصویرِ ""پدیدار طبیعت""، بل تعبیرِ ""رؤیای حقیقت"" است؟ نقد افلاطون بر رئالیسم در هنر، نقد نظرورزی به «زیبایی طبیعت» بدون رازورزی با «طبیعت زیبایی» است. پیشگیری از قربانی ساختن «حقیقت» در پرستشگاه «واقعیت»و تذکر به حقایق اصیل وجود در برابر تقلیل و فروکاستی چشم انداز هنرمند بر عدسی های ثبت جهان مادی و فیزیکی است.
تاریک امّا نه سیاه: پاسخی به زارعی، قربانی و غریبی (1395)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از نظریاتی که توجه نسبتاً قابل توجهی از پژوهشگران علوم رفتاری را دریافت کرده است نظریه «سه گانه تاریک شخصیت» است. این نظریه البته به لحاظ روش شناختی شاید تمام ویژگی های یک «نظریه» را نداشته باشد و بیشتر به معرفی یک «سازه» شباهت داشته باشد، مبیّن این است که سه ویژگی شخصیتی نارسیسیسم، ماکیاولیانیسم و پسیکوپاتی به لحاظ اجتماعی دارای ابعاد ناپسند و غیراخلاقی بوده و می توانند رفتارهای مخرب اجتماعی را پیش بینی کنند. کنار هم قرار گرفتن هم زمان این ویژگی ها دید کامل تری از انگیزه ها و هیجان های مرتبط با رفتارهای مخرب ارائه می دهد. زارعی، قربانی و غریبی (1395، رویش روانشناسی، شماره14) در مقاله ای با عنوان «سه گانه سیاه: سازه های شخصیتی سازش نایافته یک قرن روانشناسی علمی» به بررسی این نظریه پرداخته اند. هدف از نوشتار حاضر ارائه پاسخی انتقادی (و شاید دیالکتیکی!) به این نگارندگان است.
گفتمان حقوق بشر و حقیقت انسان
حوزه های تخصصی:
حقوق بشر"" محصول عقلِ خودبنیادِ بشرِ مدرن و نتیجه نگاه پدیدارگرایانه اوست و منابع اصلیِ ""دین اسلام""(کتاب و سنّت)، محصول وحی الهی و نگاه ذات گرایانه به انسان. اوّلی با واقعیت گرایی و نگاه از پائین قرابت دارد و دومی با آرمانگرایی و نگاه از بالا. و بالاخره دین به دنبال تحقّق حقیقتِ متعالی انسان است و حقوق بشر، در پی تحقق امکانات اولیه و ضروری برای بشری زیستن .
با توجه به این تفاوتهای اساسی در مبانی و خاستگاه معرفتی(عقل یا وحی)، اهداف (آموزش یا هدایت)، روش پردازش (زبانهای مختلف) و چشم اندازها (وضع موجود یا وضع مطلوب)، به آسانی نمی توان از همپوشانی حقوق بشر و اسلام سخن گفت. ولی آیا می توان از تعارض و حتی استقلال، درگذشت و به ""گفت وگو"" میان آنها اندیشید؟
نگارنده با ابتنای بر عقل خود بنیاد و نص قرآن کریم، بدین پرسش، پاسخ مثبت داده و در این مقاله بر آنست تا منظور خویش را از این دیالوگ بگشاید. بر اساس این دید، آن دو، در مواجهه و گفت وگو با یکدیگر، هم افقهای تازه می گشایند و هم این افقها را درهم می تنند. بدین مقصود ناگزیر به مفاهیم عقلانیت، دینداری، مواجهه وجودی با قرآن، تفسیر به رای، بشربودن، و رابطه حقیقت و حقوق هدایت پرداخته است.
این پژوهش نتیجه می گیرد که باور به حقوق بشر، ما را آماده تحقّق بخشیدن ِآرمانهای قرآنی می سازد؛ رعایت این اصول، گوشهای ما را بهتر شنوای آوای هدایت و تحقّقِ حقیقتِ انسانی معهود در قرآن می گرداند و هدایت قرآنی، می تواند شور لازم را پشتیبان رعایت حقوق بشر و احترام بدان سازد.
گشودگی به دیگری به مثابه ی شرط اخلاقی دیالوگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گادامر پیش داوری ها را شرط امکان فهم می داند؛ اما دخالت پیش داوری ها در فهم، به معنای ذهنی و دلخواهانه شدن فهم و دیالوگی نبودن آن نیست که یک رابطة یک سویه، به مثابة تحمیل ذهنیت و معنای خودمان بر دیگری باشد تا دیگری بودن او و انسانیتش را نادیده بگیریم. گادامر با تمسک به مفهوم بازی و تمایز میان game و play، حرکت رفت وبرگشتی فهم و ساختار دیالوگی آن را آشکار می کند. از این رو، رابطة میان من و دیگری مانند رابطة میان سوژه و ابژة دکارتی یک رابطة سلطه جویانه و غیراخلاقی نیست. هیچ یک از طرفین گفت وگو بر دیگری سلطه نمی یابد و امتزاج افق ها، به معنای سلطة افقی بر افق دیگر نیست؛ بلکه هر دو آزادانه تسلیم و درگیر یک دیگر می شوند و خودشان را درگیر حقیقت موضوع مورد بحث می کنند. از نگاه گادامر، این درگیری اصیل در فرایند بازی فهم به معنای گشودگی به دیگری است که تنها در ساختار دیالکتیکی دیالوگ، ممکن است و به مثابة شرط اخلاقی آن است؛ زیرا ما در فرایند پرسش و پاسخ، با اذعان به نادانی خویش به حقیقت موضوع با پرسیدن آغاز می کنیم و پیش داوری های خودمان را با گوش سپردن به گفته های دیگری، مورد ارزیابی و اصلاح قرارمی دهیم و با فروتنی و بردباری با دیگری مواجه می شویم که همگی مظهر فرایندی اخلاقی هستند. گشودگی به مثابة شرط اخلاقی دیالوگ و لوازم آن مورد بررسی این مقاله است.
ویژگی های زبان محاوره در نمایش نامه نویسی رادیویی
حوزه های تخصصی:
یکی از راه های درک ماهیت زبانی هر متن و نوشته بررسی ویژگی های زبان شناسی آن است. استفاده از زبان ساده در برقراری ارتباط با هر نوع مخاطب بسیار مهم است که زبان محاوره تا حد زیادی این مهم را برآورده می کند. بر این مبنا ارائه ی شیوه های مطلوب زبان محاوره در نمایش های رادیویی می تواند به شناخت چگونگی ایجاد ارتباط موثر و پویا با مخاطب کمک شایانی کند تا بتوان با بهره گیری از ظرفیت های زبانی موجود در زبان گفتار به خلق آثاری ماندگار و تأثیر گذار نایل آییم. این پژوهش به روش اسنادی و تحلیل محتوای کیفی و با استناد به نظریه ارتباطی زبان «رومن یاکوبسن» به الگویی برای ارائه شیوه های مطلوب و باز شناسی کارکرد های زبان محاوره در ادبیات نمایشی، به ویژه نمایش های رادیویی انجام شده است. بر همین اساس در مرحله تجزیه و تحلیل، چهار نمایش نامه رادیویی پخش شده از رادیو نمایش مشخص گردید که با توجه به مزایا و معایب این رسانه، شیوه های مطلوب زبان محاوره در نمایش نامه نویسی رادیویی، نه تنها کار ساده ای نیست بلکه حساس تر از دیالوگ نویسی در دیگر رسانه های دیداری- شنیداری است. در نهایت شیوه های مطلوب زبان محاوره در نمایشنامه نویسی رادیویی را می توان با توجه به بافت، موقعیت و نوع نمایشنامه در پنج مورد برشمرد. اول باید جملات ساده، بی تکلف و قابل فهم بوده. دوم جملات رسا و کوتاه باشند. سوم از واژه ها و کلمات روزمره استفاده شود. چهارم کلمات شکسته شود. پنجم در آن ارکان دستوری جابجا شود.
تحلیل قیاسی مناظرة «خسرو و ریدک» با«درخت آسوریک» بر اساس نظریة دیالوگیسم باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بر اساس نظریة «دیالوگ» باختین، هر سخن در هر زمینه ای، خواه ناخواه «گفت وشنودی» است. این تئوری که در واقع واکنشی ضد فرمالیستی و ضداستالینی بوده است، توجه خود را به نثر، به ویژه به «رمان»(در معنای مدرن) معطوف ساخته است؛ امّا با اندکی توسّع می توان این نظریه را در تحلیل متون منظوم فارسی(حکایات، حماسه، مثنوی های عارفانه و عاشقانه)به کار گرفت. باختین «گفت وگو» را در مقابل مفهوم «تک گویی» قرار داد و آن را به انواعی چون: درونی و بیرونی، مستقیم و غیر مستقیم، اسکاز و جدل پنهانی تقسیم کرد. این مقاله، با رهیافتی توصیفی – تحلیلی با استفاده از روش اسنادی و کتابخانه ای، به بررسی قیاسی درخت آسوریک، مناظرة مفاخره آمیز بین بُز و درخت خرما با مناظرة خسرو و ریدک، گفت و گوی بین خسرو دوم با پسری به نام «وس پوهر» پرداخته است. هر دو اثر مربوط به ایران قبل از اسلام هستند که بر پایة «گفت و گو» ساخته شده اند، ولی نوع دیالوگ، محتوا و شکل آن ها با همدیگر تفاوت دارد. در مقاله سعی شده است ضمن معرّفی دو اثر، با بیان ویژگی های هر یک، وجوه تشابه و تمایز آن ها از منظر نظریة دیالوگیسم باختیین مورد بررسی قرار گیرد. مهم ترین نتایج این جستار این است که هر دو اثر بر اساس مکالمه ساخته شده اند امّا درخت آسوریک، جدل آشکار و خسرو و ریدک، گفت وگو برای آزمون و سنجش است؛ به عبارت دیگر، یکی از طرفین سخن(خسرو) سوال طرح می کند و طرف دیگر سخن(ریدک) بدان پاسخ می دهد تا به اثبات خود و آرمان های طبقه ای که به پدران تعلق دارد، بپردازد. در هر دو اثر، صدا و سخن تحکّم آمیز و مطلق جایگاهی ندارد؛ به زبانی دیگر، لحن کلام راوی اثر آمرانه نیست، حتی در جدل بز و درخت خرما، راوی هرگز از این نوع سخن گفتن بهره نمی جوید#,
محاکات و روایت از دیالوگ های افلاطون تا درام های خواندنی مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیالوگ های افلاطون همواره در حوزه فلسفه بستر مطالعه و بررسی بوده ، اما در حوزه درام، کمتر توجهی به ویژگی های دراماتیک این دیالوگ ها شده است. به ویژه آنکه افلاطون از مخالفان هنرهای محاکاتی به ویژه تئاتر و درام بوده، و همین امر موجب تفوق عنصر روایت در آثار او شده بود. ازاین رو می توان دیالوگ های او را با معیارهای درام های روایی بررسی کرد. درام های روایی در دوره مدرن در اروپا رونق یافت و تحت عنوان درام های خواندنی به رسمیت رسید. پژوهش پیش رو به بررسی مؤلفه های محاکاتی و روایی در این درام ها و تطبیق آن با دیالوگ های افلاطونی می پردازد. ابتدا مفاهیم محاکات و روایت تشریح، و سپس آراءِ افلاطون درباره محاکات و روایت بیان شده است. رابطه افلاطون با تراژدی و کمدی نیز به طور مشخص مورد بررسی قرار گرفته است. سپس به جایگاه تئاتر در دوره مدرن و در میان هنرهای غیرمحاکاتی پرداخته ایم که حاصل آن، درام های خواندنی هستند. در تفسیر درام های خواندنی، نمایشنامه چهار قدیس در سه پردهاثر گرترود استاین و ساختار کلی نمایشنامه های برتولت برشت و ساموئل بکت، از نمایشنامه نویسان مدرنیست، بررسی شده است. در انتها با دستیابی به مؤلفه های درام های خواندنی و تطبیق آنها با دیالوگ های افلاطونی، به مختصات دیالوگ های افلاطونی در قالب گونه ای دراماتیک دست می یابیم.
معنا و مبنای دیالوگ در جنبش فلسفه برای کودکان: کوششی در تدوین نظریه یادگیری و آموزش دیالوجیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنبش فلسفه برای کودکان از آغاز، مبانی دیالوجیک خود را بر پایه روش سقراطی و برخی از مفهوم های نظریه رشد ویگوتسکی همچون درونی سازی و منطقه تقریبی رشد استوار ساخته است. اما روش گفت و گوهای سقراطی و دیدگاه ویگوتسکی در نگاه های جدیدتر فلسفی و روان شناسی، به پرسش کشیده شده و این انتقادها به جنبش فلسفه برای کودکان نیز راه یافته است. از همین رو برخی از اندیشمندان قلمرو فلسفه برای کودکان مبنای دیالوجیک باختینی را همچون واپسین جایگزین گفت و گوهای سقراطی پیشنهاد کرده اند. در این مقاله پس از نقد رویکردهای سقراط، ویگوتسکی و باختین به دیالوگ و برای چیرگی بر کاستی های این رویکردها، می کوشیم با خوانشی دوباره از نظریه تمرکززدایی پیشنهادی تازه برای مبنای دیالوجیک حلقه کندوکاو ارائه دهیم؛ مبنایی که می تواند به نقطه آغازی برای تدوین نظریه یادگیری و آموزش دیالوجیک بدل شود. در پرتو این نظریه، دیالوگ دارای دو ویژگی است: نخست آن که مونولوگ و دیالوگ بر روی پیوستاری قرار دارند که در هر نقطه آن رویدادی آمیخته از «مونولوگ-دیالوگ» در گذر است. دوم این که دیالکتیک و دیالوگ نیز پیوستاری اند و همچون مونولوگ و دیالوگ در هر نقطه ای به نسبت آمیخته اند. در این پیوند آنچه در حلقه کندوکاو یادگیری رخ می دهد، نوسان میان دیدگاه های گوناگون است که در واقع همان مسیر نوسان میان تمرکزگرایی و تمرکززدایی را می پیماید. همچنین در پرتو این نظریه برای چیرگی بر کاستی های دو مفهوم درونی سازی و منطقه تقریبی رشد ویگوتسکی به مثابه مبانی دیالوجیک برنامه فلسفه برای کودکان، دو جایگزین «از آن خود کردن» و «منطقه تقریبی دیالوگ» را پیشنهاد می دهیم. مهم ترین اِشکال مفهوم درونی سازی ویگوتسکی لغو سویه تمرکززدایی در فرایند نوسان ذهن میان تمرکزگرایی و تمرکززدایی است، و انتقاد به مفهوم منطقه تقریبی رشد از این رو است که به چیرگی صدای اول یعنی صدای مابان، آموزگار و مربی بر صدای دوم، یعنی صدای کودک، دانش آموز و کارآموز می انجامد.
طرفین گفتگو در دیالوگ گادامر: اشخاص یا اشیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گادامر همچون افلاطون «دیالوگ» را مبنای شناخت می داند، بدین معنا که ما از طریق دیالوگ اشیا پیرامون خودمان را می شناسیم. روشن است که برای تحقق دیالوگ، دست کم، دو طرف لازم است. در افلاطون، حداقل در نگاه اول، چنین به نظر می آید که طرفین دیالوگ دو شخص هستند. آیا در گادامر هم چنین است؟ برای این پرسش در میان مفسرین گادامر دو پاسخ وجود دارد. الف) اکثر آن ها دیالوگ میان اشخاص را اساس می دانند. به نظر آن ها، ما به مثابه اشخاص برای شناخت جهان و اشیاء پیرامون خودمان باید گرد هم آییم و با یکدیگر گفتگو کنیم. ب) اما برخی از آن ها همچون فیگال Günter Figal خود اشیا را نیز دوشادوش اشخاص طرفی برای گفتگو می شمارند؛ زیرا انسان و جهان هر دو در گادامر زبانمند هستند. اشیاء نیز زبانمند هستند و چیزی برای گفتن دارند. فهم و شناخت در گفتگوی زبانی میان انسان و جهان به مثابه طرفین گفتگو، یعنی به مثابه من/تو، رخ می دهد. در این مقاله می کوشیم نشان دهیم که هر دو نحوه ی «گفتگوی میان انسان و جهان» و «گفتگوی میان اشخاص» در هرمنوتیک فلسفی گادامر به همراه یکدیگر مبنای شناخت و فهم هستند.
رابطه سرمایه اجتماعی- فرهنگی و کیفیت زندگی ورزشکاران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات فرهنگی و ارتباطات سال هشتم تابستان ۱۳۹۱ شماره ۲۷
60 - 83
حوزه های تخصصی:
در قرن اخیر، اهمیت دهی به مقوله عاملیت، توجه به بسیاری از مفاهیم مرتبط با انسان را با خود به همراه داشته که یکی از آن ها، کیفیت زندگی است؛ چیزی که می تواند از جمله شاخص های مهم توسعه انسانی به حساب آید. به همین خاطر، پژوهش حاضر در نظر دارد با سنجش کیفیت زندگی، ارتباط آن را با سرمایه های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بررسی نماید. روش تحقیق، پیمایشی بوده و ابزار اندازه گیری، پرسشنامه پاسخ بسته می باشد. جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل ورزشکاران شهر تبریز به تعداد 95189 نفر بوده که از این تعداد، 400 نفر با استفاده از فرمول کوکران و به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شده اند. پس از جمع آوری پرسشنامه ها، اطلاعات حاصل شده توسط نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. همچنین، جهت آزمون فرضیه ها به تناسب سطوح سنجش متغیرها، از آزمون های ضریب همبستگی r پیرسون و رگرسیون استفاده شده است. یافته ها نشان می دهد، میزان کیفیت زندگی ورزشکاران در حد متوسط بوده و بین متغیرهای سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی همبستگی معنی داری وجود دارد. همچنین، براساس تحلیل رگرسیونی، متغیرهای مورد استفاده توانسته اند 14 درصد تغییرات مرتبط با متغیر وابسته را تبیین نمایند. سایر نتایج اینکه، متغیرهای اعتماد بین شخصی و سرمایه اقتصادی بیش از سایر متغیرهای مورد استفاده، بر کیفیت زندگی ورزشکاران تأثیر داشته اند.
چگونگی رابطه خود / دیگری در ایران سده اخیر: با کاربست الگوی باختین و رهیافت شانتال موف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چکیده یکی از مهمترین مسائلی که ذهن روشنفکران و اندیشمندان ایرانی را از سال ها پیش از مشروطه تاکنون به خود مشغول ساخته است، مواجهه "ما" با "دیگری" می باشد. مقاله حاضر، در پی طرح این مسئله است که مبحث "خود جمعی" یا درک بودن ما "درکنار" یا "در برابر" دیگری"، از نظرگاه میخائیل باختین چگونه صورت بندی می شود؟ بدین منظور، برای فهم و تفسیر کیفیات رابطه خود با دیگری، تلاش داریم با کالبدشکافی گزاره های مندرج در اندیشه باختین و با استعانت از رهیافت شانتال موف در خصوص امر سیاسی، این فرضیه را مورد آزمون قرار دهیم که علی رغم تلاش هایی که اندیشمندان و رجال سیاسی این دوران در خصوص فهم و شناخت غیر" (به مثابه تجدد) طی دوران معاصر داشته اند، نوع مواجهه "ما" با "دیگری" در خصوص مبحث هویت و گفتمان توسعه ، در نهایت منجر به تقویت گفتمانی مونولوگ -تخاصمی از سوی حاکمیت ها گردیده و گفتگومندی(دیالوگ) با "غیر"در برخی دوره ها به صورت بسیارضعیف و شکننده تحقق یافته است. به نظر می رسد مفهوم دیالوجیسم باختینی همراه با زبان سیاسی موف، قابلیت توضیح و استفاده برای انسداد گفت و گو در جامعه امروز ایران را در خصوص سویه های این رویارویی دارند.
واکاوی مفهوم فاصله و انواع بیان در دیالوگ نمایشی از منظر روایت شناسی ژرار ژنت، بررسی موردی: نمایشنامه آن سوی آینه نوشته زلر
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱
15-26
حوزه های تخصصی:
دیالوگ در ادبیات نمایشی به عنوان پایه و اساس نمایشنامه،گفتگوی شخصیت های دراماتیک به معنای مکالمه و صحبت کردن شخصیت ها با هم و یا به صورت یک جانبه (تک گویی) را شامل می شود. یک دیالوگ کارآمد حداقل یکی از اهداف: معرفی مکان، معرفی زمان، معرفی شخصیت، دادن اطلاعات و یا پیشبرد داستان را دنبال می کند. به منظور یافتن راهکارهای متنوع و مطلوب برای خلق نمایشنامه هایی خلاقانه تر و با کیفیت بیشتر، در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع اسنادی-کتابخانه ای و پایگاه های معتبر اینترنتی به بررسی دیالوگ در نمایشنامه آن سوی آینه از فلوریان زلر بر اساس مفهوم فاصله در بخش کانون روایی در نظریه روایت شناسی ژرار ژنت می پردازیم، تا بتوانیم تاثیر انواع بیان (گفتار مستقیم، گفتار مستقیم آزاد، گفتار غیر مستقیم، گفتار غیر مستقیم آزاد) بر دیالوگ نویسی و شخصیت پردازی را تبیین کنیم. در همین راستا با طرح این فرضیه که نمایشنامه مذکور بستر مناسبی برای مطالعه فاصله و انواع بیان در نظریه روایت شناسی ژنت در حوزه ادبیات نمایشی فراهم می کند، ابتدا روایت شناسی ژنت به عنوان چارچوب اصلی پژوهش به طور خلاصه مورد بررسی قرار می گیرد و سپس به تفصیل به مفهوم فاصله و انواع بیان در کانون روایی ژنت می پردازیم و همچنین با نشان دادن چگونگی بازتاب انواع بیان در نمایشنامه مذکور، تاثیر انواع بیان در نظریه روایت شناسی ژنت بر دیالوگ نویسی و شخصیت پردازی بیان خواهد شد.
واکاوی جایگاه دیالوگ در پژوهش های اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۸ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۱۱
61 - 77
چندی است مفهوم دیالوگ مورد توجه برخی از پژوهشگران اجتماعی قرار گرفته است. این پژوهشگران با استناد به نظرات مارتین بوبر، میخائیل باختین و دیوید بوهم جایگاه رفیعی برای دیالوگ در تحقیقات اجتماعی قائل شده، بی توجهی به آن را مورد انتقاد قرار داده اند و خواستار به وجود آوردن پارادایم جدیدی در عرصه علوم اجتماعی هستند؛ با این حال در عمل، تحقیق هایی که با عنوان رویکرد دیالوگیکال انجام شده است، صرفاً رهنمودهای نظریه پردازان دیالوگ را در هنگام مصاحبه با مشارکت کنندگان خود به کار بسته اند؛ بدین ترتیب پژوهش های یادشده جایگاه دیالوگ را از یک پارادایم جدید به یک ابزار و تکنیک تحقیق کاهش داده اند. در این مقاله، نخست تئوری های صاحب نظران عرصه دیالوگ مورد بررسی قرار گرفته و پیامدهای مدعیات این اندیشمندان در عرصه پژوهش اجتماعی صورت بندی شده است. سپس طرح نوینی از یک پژوهش دیالوگیکال ارائه می شود؛ طرحی که بر مبنای آن کل پژوهش (و نه تنها بخشی از آن) به مثابه گفت و شنیدی مداوم در نظر گرفته خواهد شد، گفت وشنیدهایی که ارزشمندند و باید در گزارش تحقیق گنجانده شوند.
ظرفیت های زبان جنسیتی در دراماتیک کردن نمایش های رادیویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
درام رادیویی بازتابی از زندگی حقیقی انسان ها و دیالوگ های نمایشی وجه دراماتیزه شده مکالمات انسانی است. اما در علم زبانشناسی بین زبان زنانه و مردانه تفاوت هایی اثبات شده وجود دارد که هریک حاصل هویت اجتماعی متفاوت آنهاست که به آن زبان جنسیتی می گویند . زبان جنسیتی تحت تاثیر فرهنگ و اجتماع ویژگی های متفاوتی را خلق می کند. لذا همین ویژگی ها در دیالوگ های نمایشی نیز سرایت کرده و هویدا می شود. در پژوهش حاضر هدف براین است که تاثیر حضور زبان جنسیتی در یک درام رادیویی در موقعیت های نمایشی را کشف کرده ونشان دهد چطور دیالوگ های مردانه و زنانه با توجه به جنس گوینده و موضع او می تواند بر میزان دراماتیک شدن یک اثر، بیافزایند. چنانچه با توجه به مبانی نظری تحقیق (نظریه تفاوت) و بعد از تحلیل محتوای کیفی ده نمایش پخش شده از شبکه رادیویی جوان در دهه هشتاد مشخص شد که استفاده از زبان جنسیتی در دیالوگ ها منجر به خلق دونیروی برابرو متضاد کلامی می شود که تعادل دراماتیک اثر را تضمین می کند. این دو نیرو لازم و ملزوم یکدیگرند از برآیند آمیزش آنها می توان شاهد پیشبرد فضای دراماتیک اثر و خلق موقعیت های نمایشی بود.
اندیشه ضد اقتدارگرایی از منظر پس ازمدرن در آموزش معماری
منبع:
سیاستگذاری شهری و منطقه ای دوره ۲ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
102 - 118
حوزه های تخصصی:
با توجه به اینکه دوره مدرن و پیش از آن به دنبال یافت حقیقت و روش ثابت در بحث آموزش است، موجب اقتدار و ثبات اندیشه می شود. با مطالعات انجام شده مخالفت اندیشمندان پست مدرن با فراروایت ها و اقتدارگرایی در مکتوبات مشهود است. در مقابل آن روش های دیالکتیکی و گفتمانی، ارزش گذاری به نظر فراگیر و ضداقتدارگرایانه مورد تایید اندیشمندان پست مدرن قرار گرفت. هدف تحقیق کشف، فهم و توصیف روشی ضداقتدارگرایی برای ارتقاء کیفیت آموزش معماری با بهره گیری از روش های آموزشی پست مدرن در معماری است. چه راه کارهایی را می توان از اندیشه های تعلیم و تربیت پست مدرن در برنامه ریزی درسی معماری استفاده کرد؟ پرسش تحقیق می باشد.روش تحقیق توصیفی_تحلیلی است ابتدا توصیف روش آموزش و برنامه درسی پست مدرن مطرح شد،سپس به تحلیل و تبیین روش هایی برای ارتقاء کیفیت آموزش معماری پرداخته شد، گردآوری اطلاعات با تکیه بر اسناد، مکتوبات و مطالعات کتابخانه ای است.چارچوب نظری بر اساس نظریه آموزش ضداقتدارگرایی و روشهای آموزش و برنامه ریزی پست مدرن تدوین گردید و سپس آموزش معماری، بطورخاص، در دوره پست مدرن بررسی می شود در نهایت راه کارهایی جهت ارتقاء این امر بیان شد.با توجه به مطالعات،مخالفت با فراروایت ها و ساختارهای آموزشی نمایان می شود، مطالعات مقاله درجهت تعریف ساختار کلی در آموزش نیست بلکه با تعریف ساختارهای متعدد در آموزش معماری برای افزایش انعطاف پذیری و افزایش کیفیت آموزش معماری، خرده ساختارهای آموزشی جهت بهبود آموزش معماری مطرح می شود. پیشنهاد می شود،برای گسترش دیالوگ دانشجو و استاد و شناخت محیط و مصرف کننده ها با استفاده از مرکزیت زدایی قوانین و تغییرسرفصل های آموزشی در استان ها و اقلیم های متفاوت وبراساس شیوه های ساختمان سازی ، برنامه ریزی در جهت آموزش بهتر معماری انجام می شود. خودآفرینی از اهداف اصلی طراحی معماری و روش آموزش پست مدرن را می توان با تمرکز کمتر بر قدرت استاد و تمرکز بیشتر بر روی توانایی فردی دانشجویان در آتلیه های آن را اتقاء داد.آموزش مشارکتی و گروهی، براساس نظریه مسئولیت مشترک، انتقال دانش توسط اساتید و خود انشجویان انجام شود.
تاثیر امر و نهی قرآنی در گفتمان زاهدانه های عصر عباسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات قرآنی سال سوم تابستان ۱۳۹۱ شماره ۱۰
61 - 79
حوزه های تخصصی:
نویسندگان این جستار، بر این باورند که اسلوب "امر و نهی" و سخن گفتن از بالا که مهم ترین سبک رایج در سروده های زهد به شمار می آید، تا اندازه زیادی متاثر از خود محیط عرب زبان و متون دینی آن به ویژه کتاب آسمانی قرآن بوده که پیش از ظهور در شعر زهد، در گفتار واعظان و خطیبان سده نخستین اسلامی، نمود یافته است. این تاثیر را هم در رو ساخت سروده های زهدی می بینیم و هم در ژرف ساخت آن. به نظر می رسد نوع گفتمان حاکم در جامعه عباسی که مورد مطالعه ما در این جستار است، بیش ترین تاثیر را در شکل گیری چنین شیوه گفتمانی (امر و نهی از بالا و کوچک پنداشتن مخاطب) در متون زهدی آن عصر داشته است. به دیگر سخن سبک گفتمان چنین متونی، شخصیت، نگرش و ذهنیت و خرد مردمان آن عصر را آینگی می کند. خود شیفتگی و خود کامگی گوینده و هیچ انگاری مخاطب، چکیده "امر و نهی" های موجود در متون زهدی است.
خوانش انتقادی مجموعه شعر «طفلی به نام شادی» شفیعی کدکنی با رویکرد هرمنوتیک میان فرهنگیِ مال، کیمرله و ویمر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در دنیایی که تعامل و مواجهه با دیگری و بیگانه و هم زیستی با وی، حقیقتی انکارناپذیر محسوب می گردد، ارائه راهکاری برای اجرای بی خطرترین و مسالمت آمیزترین شیوه های تعامل و هم زیستی منظور نظر تمامی اندیشمندان میان فرهنگی با رویکردهای گوناگونشان محسوب می شود. به باور اندیشمندان میان فرهنگی، این شیوه ها از مسیرِ چگونگی فهمِ- خود- از- دیگری- می گذرد. اهمیتِ شیوه های تعامل، گفت وگو و درک دیگری، گفتمان میان فرهنگی را به شیوه ای مبسوط، به مسأله فهم از دیدگاه هرمنوتیکِ میان فرهنگی متمرکز کرده است. بازتاب رفتارهای هر فرهنگ نسبت به فرهنگ های بیگانه، معیاری برای تحلیل جهان بینی فرهنگ ها نسبت به یکدیگر است که در زبان، عقاید، آداب و رسوم، قوانین و فرهنگ هر ملت جریان دارد. شعر و هنر را نیز از آن جهت که بازتابی از حقایق جهانند، می توان منبع مناسبی برای بررسیِ نوع فهم حقیقتِ ذاتِ دیگری در یک فرهنگ و تلقیِ-خود- در رویارویی با فرهنگ بیگانه دانست. در این پژوهش با بررسی مجموعه شعر « طفلی به نام شادی» شفیعی کدکنی، نگاه شاعر به دیگری، بیگانه، فهم و درک دیگری و شیوه های تعامل با آن از منظر هرمنوتیک آنالوژیکِ مال، دیالوگ چند سویه ی کیمرله و نیز پولی لوگ ویمر، مورد مداقه قرار گرفته است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که اهمیت حضور، درک هویت، تعامل و هم سخنیِ با دیگری ضمن پاسداشت هویت خودی در جامعه ای اسلامی و نیز درک تفاوت های میان خود و بیگانه، از درون مایه های برجسته مجموعه شعرِ «طفلی به نام شادی» و هم سو با آرمان های مدّ نظر اندیشمندان هرمنوتیک میان فرهنگی است.