مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۶۱.
۱۶۲.
۱۶۳.
۱۶۴.
۱۶۵.
۱۶۶.
۱۶۷.
۱۶۸.
۱۶۹.
۱۷۰.
۱۷۱.
۱۷۲.
۱۷۳.
۱۷۴.
۱۷۵.
۱۷۶.
۱۷۷.
۱۷۸.
۱۷۹.
۱۸۰.
هرمنوتیک
حوزه های تخصصی:
مسأله اصلی این مقاله، «استخراج روش های تفسیری حاکم بر دیدگاه آیت الله جوادی آملی» است. به این منظور، کتاب های مختلف ایشان با روش توصیفی تحلیلی بررسی شده اند. هدف این مقاله تبیین چهار اصل «مؤلف محوری»، «روش مندی»، «مانع نبودن فاصله تاریخی» و «لزوم پرهیز از تأثیر پیش فرض ها» در روش تفسیری ایشان است؛ اصولی که تا حدودی در «هرمنوتیک کلاسیک» نیز در نظر گرفته می شوند. ایشان اصل روش مندی را در خدمت مؤلف محوری قرار می دهند و در مقام کشف مراد کلام الهی، علاوه بر بهره مندی از روش های عام که در فهم هر متنی کارآمد هستند از روش های خاص سه گانه «تفسیر قرآن به قرآن»، «تفسیر قرآن به سنت» و «تفسیر قرآن به عقل» نیز بهره می برند. از منظر ایشان زبان قرآن کریم با «فطرت» و «قوانینی ثابت» منطبق است؛ به همین دلیل، فاصله تاریخی مفسر با عصر نزول، مانع از فهم مراد کلام الهی نمی شود؛ علاوه بر این، در حوزه تأثیر «پیش فرض ها» نیز ایشان رویکردی اعتدالی دارند و ضمن پذیرش تأثیر برخی پیش فرض ها و ضرورت آن ها نظیر علوم پایه و لغت عرب به مستور بودن مراد متکلم بر مفسر به دلیل تأثیر کامل پیش فرض های مفسر، اعتقادی ندارند.
بنیان تعلیم شاهان در برسازی زندگی فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال نهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۶
171-196
حوزه های تخصصی:
شاهنامه فردوسی را به سبب تنوع مقولات تعلیم بخشی، قدرت و غنای مباحث تعلیمی و اشکال گوناگون تعلیم گسترده در لایه های پیدا و پنهان متن، اگر در زمره ادبیات تعلیمی به شمار آوریم، راه اغراق نپیموده ایم. شاهنامه پرحجم ترین و قدیمی ترین میراث بر اندرزنامه های ایران باستان در باب سلوک ملوک است و به چند معنا پایه گذار تعلیم پادشاهان، ترغیب آنان به نیکوروشی و تحصیل نیک نامی و تحذیرشان از بدکرداری و بدنامی است. این اثر نه فقط در متن خودش مبادی تعلیم به رأس قدرت را پایه می گذارد، که حتی زندگی نامه ساخته شده برای مؤلفش مشابه سازی مبادی تعلیمی این متن و تأویلی تعلیمی برای آن است. زندگی برسازی شده فردوسی در متون، محصول گفتگوی متون بعد از فردوسی با شاهنامه اند و از همان عناصر تعلیم به رأس قدرت برخوردارند. هم شاهنامه و هم زندگی نامه برسازی شده فردوسی، دستمایه و درسنامه تعلیم در متون تعلیمی بوده اند و گفتمان اخلاق گرای تاریخ، از حیث نصیحه الملوک از گفتگوی شاهنامه با زندگی مؤلفش و گفتگوی این دو با متون تعلیمی دیگر شکل گرفته است. در این جستار بنا به روش شناسی هرمنوتیک در واکاوی و تحلیل متون، به زندگی نامه برسازی شده فردوسی از بعد تبعات و نتایج تعلیمی آن برای تاریخ نگریسته شده است.
هرمنوتیک زبان دین از نظرگاه گادامر و هابرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرمنوتیک در مغرب زمین، رشته ای نوظهور است که بر بسیاری از قلمروهای فرهنگ غرب تأثیرگذارده است و طی چند قرن اخیر توانسته است به عنوان یک دانش یا فن مستقل، جایگاه ویژه ای در حوزه تفکر بشری پیدا کند و امروزه متفکرین برجسته فراوانی در این خصوص به تأمل و پژوهش، اشتغال دارند. افزون بر اینکه هرمنوتیک در قرن بیستم توانسته است دستاوردهای خود را به دیگر حوزه های دانش همچون فلسفه، الهیات، نقد ادبی، علوم اجتماعی و فلسفه علم سرایت داده و پرسشها و بحثهای نوینی را در آن عرصه ها پی افکند. این مقاله با هدف ارایه تصویری اجمالی از ماهیت هرمنوتیک و زبان دبن به بررسی دیدگاه گادامر و هابرماس در باب این دو مبحث می پردازد
تحول هرمنوتیکیِ پدیدارشناسی: هایدگر و ریکور(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۷ شماره ۷۵
109 - 138
حوزه های تخصصی:
هستی شناسی و هرمنوتیک در قرن بیستم تعاملاتی جدی با هم داشته اند؛ تعاملی که البته از طریق پدیدارشناسی ممکن شد و اوج این ارتباط را در آثار سه فیلسوف مطرح این قرن یعنی هایدگر، گادامر و ریکور می توان مشاهده کرد. در این مقالله مروری بر ویژگی های برجسته خط سیر فلسفی ریکور ارایه می شود؛ مسیری که او با گرفتن سرنخ از متفکران هرمنوتیک آلمان از جمله دیلتای، هایدگر و گادامر سعی در تلفیقی منطقی از دو شق عمده هرمنوتیک، یعنی هرمنوتیک رمانتیک و پدیدارشناختی دارد؛ تلفیقی که به دنبال آن است تا حق هر دو نگاه هرمنوتیکی را ادا نموده، در عین حال نقاط ضعف آنان را نیز تا حدودی پوشش دهد. درحقیقت ریکور در روند فلسفی خویش به جای اینکه همانند هایدگر مستقیماً به مسیله هستی شناسی بپردازد، با گذار از سطح معناشناسی و تلفیق آن با فلسفه تأملی درنهایت هستی شناسی را نیز مورد توجه خویش قرارمی دهد؛ ازاین رو برای ریکور نیز هستی شناسی مسیله بنیادین بود؛ اما او مسیری طولانی تر را برای رسیدن به این هدف برگزید؛ مسیری که در آن لازم بود پدیدار شناسی نیز در ساختاری جدید و به شکلی متفاوت از هوسرل و هایدگر مطرح شود. تلاش این نوشتار بررسی این مسیر طولانی تر در مقایسه با نگاه مستقیم هایدگر به مسیله هستی شناسی و بیان این ادعاست که برگزیدن این راه با وفادارماندن به هستی شناسی هم ممکن و هم لازم بوده است؛ از سوی دیگر بررسی و ایضاح نقش هایدگر و ریکور در تحول پدیدارشناسی هوسرل از طریق تزریق هرمنوتیک به آن، بخش دیگری از این نوشتار را تشکیل می دهد؛ همچنین این موضوع را نقد و ارزیابی خواهیم کرد که ریکور تا چه میزان توانسته است تاریخی بودن فهم انسان را در کنار جنبه عینی گرایانه معرفت شناسی حفظ کند و رویکرد او در تلفیق میان تبیین و فهم با چه چالش هایی روبروست.
تبیین مفهوم فضای جغرافیایی در مکاتب روش شناسی اثبات گرا و هرمنوتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه علم و بویژه در علوم انسانی تعریف و شناخت مفاهیم و موضوعات مورد مطالعه می تواند مبنای هستی شناسانه، معرفت شناسانه و روش شناسانه متفاوت و یا حتی متضاد داشته باشد. از این جهت تعیین چارچوب نظری شناخت یک مفهوم بنیادین؛ از مبنایی ترین اصول مطالعه و شناخت مفاهیم و موضوعات می باشد. در علوم جغرافیایی یکی از مفاهیم و پارادایم های تعیین کننده، مفهوم فضا می باشد که تفسیر آن در مکاتب مختلف روش شناسی از جمله در پوزیتیویسیم (اثبات گرایی) و هرمنوتیک(تفسیری) متفاوت می باشد. از این رو با توجه به بنیادین بودن موضوع، در این پژوهش کوشش گردیده با رویکرد توصیفی - تحلیلی و با مراجعه به مستندات معتبر نظری رویکرد نوینی در رابطه با شناخت مفهوم فضا در هر کدام از این مکاتب ارائه گردد. یافته های تحقیق بیانگر آن است مفهوم فضا در روش شناسی اثبات گرا( پوزیتیویستی) به مثابه پدیده ای عینی شناخته می شود که ناشی از تعامل متقابل انسان و محیط ظهور یافته و تنها با تائیدات تجربی و عقلانی و با اتکا به ابزارهای کمیت پذیر می توان پراکنش و تحلیل روابط بین پدیده های فضایی را مورد مطالعه قرار داد .در نقطه مقابل در چارچوب مکتب هرمنوتیک نمادها و فرایندهای فضایی منتج از زمینه های اجتماعی و فرهنگی خود می باشند. بطوری که هر فضای جغرافیایی به یک منبع گفتمان و اقتدار وابسته است که الزاماً این منبع قدرت و اقتدار سیاسی می تواند مشهود هم نباشد. ضمن اینکه برداشت و نتیجه گیری و تفسیر افراد مختلف از فضای واحد بر اساس انگیزه و ذهنیت آن ها می تواند ناهمسان باشد و این مسئله مؤید نسبی بودن فضا می باشد.
رویکردی تطبیقی به پدیده چندگانگی معنایی در متون فارسی و عربی (رویکرد نظری پژوهش: نظریّه کثرت گرایی در فهم متنِ ریکور)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال هشتم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳۱
107 - 127
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر می کوشد براساس نظریّه کثرت گرایی در فهمِ متن پل ریکور ثابت کند که در متون عربی و فارسی، در کنار نظریّه «قصدی گرایی انحصاری» که امروزه مورد پذیرش جمهور مفسّران است، برای متن می توان معانی متعدّد صحیحی که فراتر از قصد مؤلّف هستند در نظر گرفت که امکان اخص بودن معانی مقصود از معانی احتمالیِ متن نیز مهیّا و با استفاده از «ضوابط تأیید تفسیر» نظیر «تبیین»، «مشروعیّت»، «مطابقت»، «تناسب» و «سازگاری» امکان دارد. از این رو، با به کارگیری «ضوابط تأیید تفسیر» می توان تفاسیر متعدّد عرضی (تفاسیر متفاوت نه متناقض) از متون داشت و در سایه آن از نسبیّت، آنارشیسم و اجتهاد به رأی محفوظ ماند؛ بنابراین، نوشتار حاضر که به شیوه توصیفی - تحلیلی همراه با گردآوری اطّلاعات اسنادی و کتابخانه ای انجام گرفته است به این نتیجه می رسد که نظریّه کثرت گرایی در فهمِ متنِ پل ریکور با عنایت هم زمان به ظرفیّت های متنی و ظرفیّت های ذهنی مفسّران، راه را به منظور رسیدن به فرضیه «قصدی گرایی شمولی و ذهنی گرایی معتدل» که در پی نفی توأمان «قصدی گرایی انحصاری» و «ذهنی گرایی افراطی» در باب تفسیر متون است و نظری میانه را برمی تابد هموار ساخته است.
بررسی جریان شناسانه زمینه معرفتی ماکس وبر
منبع:
فرهنگ پژوهش پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳۱ ویژه علوم اجتماعی
57 - 83
حوزه های تخصصی:
بنا به نظر برخی اندیشمندان علوم اجتماعی، روش شناسی علوم اجتماعی وبر در مباحث کنونی فلسفه و روش شناسی علوم اجتماعی جایگاه خاصی یافته است. فی المثل، کیت و اوری می گویند که «درک دیدگاه های پیچیده ی وبر نقطه ی آغازین مهمی برای بیشتر مباحث آتی است». اما از آنجایی که انظار وبر با دو مشکل اختصار و ابهام مواجهند، از سوی اشخاص مختلف مورد بازخوانی هایی متهافت واقع شده اند. یکی از راه های گره گشایی از این اجمال و ابهام، بررسی «جریان شناسانه» زمینه معرفتی وبر است. گرچه در آثار نگارندگان کتب نظریات جامعه شناسی از این زمینه معرفتی بحث شده اما با دو مشکل عدم جامعیت و بررسی های فرد محورانه، و نه جریان شناسانه مواجه بوده است .با نگاه جریانی به زمینه معرفتی وبر آشکار می شود که شخصیت فکری او، مرکب از چند نحله فلسفی است. مهمترین بستر معرفتی که وبر در آن بالیده و بدان منتسب می باشد، سنت فکری ایده آلیسم آلمانی است. او با بزرگان نوکانتی در ارتباط نزدیک بوده و در اندیشه های هستی شناسانه و معرفت شناسانه خویش از آنها ملهم است؛ همچنین وبر در انسان شناسی اش شدیدا متاثر از رمانتیسم و فلاسفه اگزیستانس است. او در روش شناسی نیز بیشتر تحت تاثیر مکتب هرمنوتیک و تاریخگرایی است. تاثیرات مارکسیسم بر وبر بیشتر در حوزه مسایلی است که توسط مارکس طرح شده است.
هرمنوتیک حدس و گمانی به مثابه روش پژوهش در علوم اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
واژه «هرمنوتیک» این فکر را به ذهن القا می کند که در علوم انسانی و اجتماعی تنها یک رویکرد روش شناسانه هرمنوتیکی وجود دارد. در حالی که این رویکردهای بسیار متنوع هستند. در هرمنوتیک برای مطالعه زندگی اجتماعی از دو مدل هرمنوتیک بازیابی یا سنتی و هرمنوتیک حدس و گمانی یا معاصر استفاده می شود. رویکرد هرمنوتیک سنتی یکی از روش های کیفی پژوهش در علوم اجتماعی برای دستیابی به معرفت دست اول از کنشگران اجتماعی است، اما هرمنوتیک معاصر یا حدس و گمانی از نحله های متأخر هرمنوتیک است که هدف آن فهم جریان خودفهمی هرروزه و نفوذ به آن، همچنین نمایان کردن واقعیت و معنی صحیح و زیرین کنش اجتماعی است که در ارتباط میان پژوهشگر، زمینه اجتماعی و کنشگران اجتماعی به وجود می آید. مقاله حاضر با استفاده از روش اسنادی، هرمنوتیک حدس و گمانی را که یکی از روش های متناسب با پژوهش های اجتماعی است، برجسته و معرفی کرده است. براساس یافته های این پژوهش، ادعای هرمنوتیک حدس و گمانی این است که خودفهمی که هرمنوتیک سنتی یا بازیابی بر آن تأکید دارد، معیوب است و فهمی که با بهره گیری از این نوع هرمنوتیک به دست می آید تنها ماسکی از واقعیت زیرین است. این در حالی است که هدف علوم اجتماعی از منظر هرمنوتیک حدس و گمانی، نفوذکردن به جریان خودفهمی هرروزه، نمایان کردن واقعیت و معنی صحیح کنش اجتماعی است که خود این هدف، ارتباط تنگاتنگی با تأکید متفکران علم اجتماعی بر سیالیت زندگی روزمره دارد.
هایدگر و ذاتمندی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و دوم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۸۴
107 - 138
حوزه های تخصصی:
هایدگر در فلسفه خود به مسئله وجود و هستی می پردازد. از نظر او ذات هستی به نحو عینى قابل فهم نیست و برای تفسیر آن باید به تفسیر هستی انسان، یعنی دازاین پرداخت. هایدگر تفسیر دازاین را در قالب پدیدارشناسی و هرمنوتیک خاص خود ارائه می دهد، سپس آن را در جهت شناخت هستی به کار می گیرد. در دیدگاه او هستی انسان در برابر جهانِ هستی و سایر موجودات حالت گشودگی داشته، دارای امکانات است؛ ازاین رو دازاین به عنوان امر وجودی روزنه ای به سوی هستی قلمداد می شود. دازاین بر خلاف دیگرموجودات داراى ماهیت ثابت و مشخص نیست؛ ازاین رو تعریف انسان به حیوان ناطق و دیگرتعریف ها صحیح نیست. هایدگر در هرمنوتیک خود معتقد است انسان هیچ گاه با ذهن خالی سراغ فهم نمی رود، بلکه پیش داشت ها و منظرگاهای وجودی او را در هر فهمی همراهی می کنند و فهم انسان مسبوق به ساختاری است که در او تثبیت شده است؛ زیرا دازاین گذشته، تاریخ و فرهنگ دارد و انسان با این شاکله خاص سراغ فهم های جدید می رود و بدین گونه هر انسان با فهمی متفاوت، ذات و ماهیتی متفاوت خواهد داشت. سخن این است که آیا نظریه هایدگر منجر به نفی هرگونه ذات ثابت برای انسان می شود یا نه؟ برخی نتیجه نگرش هایدگر را نفیِ سرشت و ماهیت مشترک و ثابت برای انسان دانسته اند؛ اما به نظر نگارنده گرچه این استنتاج تا حدودی منطقی به نظر می رسد، پیچیدگی فلسفه هایدگر و برخی تفاسیر و عباراتِ او مانع از قطعیتِ این استنتاج است. در عین حال سخن هایدگر از زوایای متعدد قابل نقد است؛ زیرا برخی امور به طورمسلّم در ذات انسان به عنوان امر ثابت نهفته است و تفاوت ها مربوط به تفاوت در استعدادهای شکفته و نشکفته است؛ از سوی دیگر در میان تعابیر هایدگر و برخی مفسرانِ او می توان نوعی ثبات در ذات انسان را سراغ گرفت.
هرمنوتیک روایت و قصص قران کریم در تفسیر عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۳۱)
249 - 272
حوزه های تخصصی:
تفسیر عرفانی یکی از روش های تفسیری است که بر پیشاادراکی همچون رمزی بودن وحی و زبان دین، ضرورت انکشاف قصد آیات و توجه به مغز و حقیقت سخن استوار است؛ به بیان دیگر تفهیم باطنی و لبّ سخن، رهیافت بنیادین و پراهمیت تفسیر عرفانی است. عرفا و فیلسوفان مسلمان از رمزی بودن زبان دین، برای انکشاف معنای باطنی قصص و روایت های قرآنی یا به عبارتی کشف سویه های پنهان متون دینی از طریق «هرمنوتیک روایت» بهره برده اند. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی، به بررسی خصایص هرمنوتیک روایت با توجه به مبانی ریکور، در آثار عرفا و فیلسوفان مسلمان پرداخته ایم. نتایج به دست آمده حکایت دارند که هرمنوتیک روایت با رویکرد تازه ای به روایات و قصص دینی، خوانش جدیدی در این باب عرضه می کند. همچنین با خصیصه رمزی بودن، چندمعنایی و تفهیم باطنی، موجب توانمندی زبان می شود و خلق معانی تازه را به همراه دارد. فراتاریخی و بی زمان بودن، ساحت جدیدی از زمان را طرح می کند که موجب تبدیل شدن زمان طبیعی و ریاضی به زمان انسانی (که زمانی نامیراست) می شود؛ در این حالت روایت ها و قصص دیگر مختص قوم و فرهنگ خاصی نخواهند بود، بلکه می توانند به دنیاها و زمان های دیگر نیز سفر کنند. مطالعه این قصص و روایات در تفسیر عرفانی، حاکی از این امر است که هدف اصلی این متون، انتقال معانی ساده و سطحی واژگان نبوده، بلکه هدف روح و معانی ناآشکار و رمزی نهفته در آنها ست که به کمک دانش هرمنوتیک روایت، لایه های چندگانه معانی، تأویل و رمزگشایی می شوند.
ابن سینا و نقش متافیزیک در هرمنوتیک دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۴
69 - 94
حوزه های تخصصی:
«ابن سینا و نقش متافیزیک در هرمنوتیک دینی»، یک بررسی میان رشته ای است که بین دانش متافیزیک، هرمنوتیک و متون دینی (کتاب و سنّت) ارتباط برقرار می کند. مسئله این مطالعه، نقش متافیزیک در فهم کتاب و سنّت و معضلات مربوط به آن است. این مطالعه بنیادی، تاریخی، تحلیلی است که به روش کتابخانه ای با استفاده از منابع معتبر انجام شده است. یافته های این پژوهش، این است که به نظرِ ابن سینا نفش اصلی در فهم و هرمنوتیک کتاب و سنّت نه با متن و نه با مؤلف متن، بلکه با مفسّر متن است. به نظرِ او مفسّر متن تنها با پیش فرض های عقلانی خود قادر به نزدیکی به افق مؤلف و افق متن دین می شود و از آن تفسیر و فهم شایسته از متن پیدا می کند. ابن سینا با پیش فرض های متافیزیکی در فهم مباحث مربوط به مبدأشناسی، جهان شناسی، فرجام شناسی، نبی شناسی وارد جریان فهم متن شده است. او براساس این پیش فرض ها به نتایجی دست یافته است که با نگرش رسمی از ظاهر متن دین هم خوانی ندارد؛ ولی با این حال او راهکار خود را از فهم دین، راهکاری بایسته می داند.
مساهمت گادامر در فلسفه علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال نهم بهار ۱۳۹۲ شماره ۱ (پیاپی ۳۳)
75 - 92
حوزه های تخصصی:
ماهیت فهم که دغدغه اصلی"گادامر" بود، لاجرم وی را به سوی توجه فهم ویژه علومانسانی کرد. او هرچند در قول بهابتنای علومانسانی بر فهم همدلانه پدیدار ها به جای تبیین علی آن ها (که معمول علومطبیعی است) پیرو "دیلتای" بود، اما برآن بود که دیلتای هنوز مسحور اسطوره روش است. درحالی که خود، روش را به پرسش میکشید و حقیقت را الزاماً در چارچوب روش جستجو نمی کرد. همین امر سبب گردید که مدعای دیلتائی: «هرمنوتیک بهمثابه شالوده علوم انسانی» در عین حفظ اعتبار کلی خود نزد گادامر، معنا و مدلولی یکسره متفاوت پیدا کند. زیبائی شناسی آن چیزی است که گادامر بهویژه با ارائه تأویلی نو از نقد سوم کانت (نقد حکم زیبائی شناسانه)، زیبائی شناسی را اصل راهنمای علوم انسانی قلمداد می کند.
تأثیرسنجی تفسیر دین بر آراء سیاسی آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
حوزه های تخصصی:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اسلام سیاسی با ورود به عرصه عملی سیاست، علاوه بر برخورد با تحولات فلسفی، علمی و صنعتی که جهان را متحول ساخته بود، با مسائل جدید و روش های نوینِ تفسیرِ متون نیز روبرو شد. این تحولات و روش های جدید، جریان اسلام سیاسیِ فقاهتی را که متکی به تفسیر فقهی و سنتی از اسلام بود، به شدت تهدید می کرد. محمدتقی مصباح یزدی در قامت یکی از نمایندگان برجسته این جریان فکری، در این شرایط، با تأکید بر روش فقاهتی و سنتی علمای دین، به حفظ جایگاه دین در مسائل سیاسی و اجتماعی جهت سعادت دنیوی و اخروی تأکید می کند. در همین راستا پرداختن به مقولات سیاسی، اجتماعی مانند مردم سالاری، آزادی و حقوق بشر و تبیین آنها بر اساس اصول اسلامی را ضروری می داند. در این نوشتار، سعی بر آن است تا با اتخاذ روش شناسی کوئنتین اسکینر، جهت درک بهتر آراء مصباح یزدی، ضمن واکاوی فضای بیان آراء دینی- سیاسی او، تفسیر دین و تأثیر آن بر مفاهیم دموکراسی، آزادی و حقوق بشر در آراء سیاسی وی را تحلیل نماییم.
بررسی امکان تفسیر نهج البلاغه از رهگذر روش شناسی اسکینر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فرایند تفسیر متون کلاسیک با بهره گیری از روش های تفسیری مدرن مساله ای حائز اهمیت است که شایسته است بطور جدی از سوی متفکران علوم میان رشته ای، برای رسیدن به فهم بین الاذهانی (inter subjectivity) مد نظر قرار گیرد. با توجه به ضرورت نوآوری در بازخوانی سنت، موضوع این نوشتار بررسی اجمالی این نکته است که چگونه می توان مبانی هرمنوتیک روشی را با تاکید بر روش شناسی اسکینر می توان به مثابه رهیافتی نظری در خوانش تحلیلی-تفسیری نهج البلاغه بکار گرفت و از رهگذر آن به برخی نیات مولف پی برد؟ در پاسخ به این پرسش، ابتدا کلیات نظری در هرمنوتیک قصد گرایانه اسکینر را طرح کرده و سپس به نسبت سنجی این کلیات با فرازهایی از نهج البلاغه پرداخته ایم. برآمد نهایی از مقاله پیش رو ما را به این فرضیه می رساند که قواعد و الگوهای اصلی در مراحل پنج گانه هرمنوتیک اسکینر به شاخصه هایی می انجامد که امکان تفسیر معنایی از نهج البلاغه را میسر نموده و با غبارروبی از زمینه های زمانی، مکانی و استعاری این متن، اهداف اصلی حضرت امیر را از فحوای کلام ایشان آشکار می سازد.
رهیافتی نو به بنیادهای هرمنوتیکی علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۸
1 - 22
حوزه های تخصصی:
در این جستار کوشش شده است نسبت میان فلسفه و علوم انسانی با نگاهی نو و باتوجه به بنیادهای هرمنوتیکی آنها بررسی و مطالعه شود. مطابق ادعای این مقاله، هر رشته و شاخه معرفت موجود در علوم انسانی نگاهی مابعدالطبیعی و فلسفی دارد که بر مبنای بنیادی هرمنوتیکی ایجاد شده است؛ بنابراین، علوم انسانی از فلسفه و مابعدالطبیعه بی نیاز نیست. در این پژوهش با در نظر گرفتن نسبتی که انسان با فهم و تفسیر و به طور عام با «هرمنوتیک» دارد، ضمن سخن گفتن از ضرورت کثرت انگاری در ساحت فلسفه و مابعدالطبیعه، نشان داده است چگونه رشته های مختلف موجود در حوزه علوم انسانی به ناچار باید نگاهی کلی و کلانی داشته باشند و این موضوع، در حوزه برتری از شناخت، یعنی همان معرفت مابعدالطبیعی آشکار می شود.<br /> درپایان، باتوجه به ایده های ارائه شده در نسبت میان فلسفه و علوم انسانی و نکات موجود در نسبت میان متعاطی مابعدالطبیعه و عالمان علوم انسانی نشان داده شده است چگونه بر مبنای این بنیاد هرمنوتیکی از امکان ظهور «مابعدالطبیعه های خاص» سخن گفته می شود و علوم انسانی چگونه در چنین بستری (با در نظر گرفتن نیازهای بومی، ملی، دینی و فرهنگی ما) پرورش و کمال می یابد. همچنین، از رهگذر مناسبات احتمالی موجود در میان فلسفه و علوم انسانی چگونه می شود برای پژوهشگران به منظور مطالعات میان رشته ای راهی را گشود.
مقایسه و تحلیل روش شناسی هرمنوتیک قرآن علامه طباطبائی و دکتر نصر حامد ابوزید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۸
135 - 150
حوزه های تخصصی:
رویکردهای نوین در مواجهه با متن، سبب تحولات بزرگی در فهم و تفسیر متون مقدس شده است. این رویکردها اسلام را در برگرفته که دینی متن محور است و باعث پیدایش دیدگاههای نو در شناخت و فهم قرآن شده است. یکی از این دیدگاه ها پژوهش ادبی قرآن است که با تحولات نظریه و نقد ادبی نوسان های فراوانی پیدا کرده است. این نوع از پژوهش، وحی ازنظر مؤمنان یعنی الهی بودن آن را نادیده می گیرد که نتیجه آن باعث دورشدن از شناخت مؤمنانه دین و ادبی شدن فهم آن می شود. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی تحلیلی و انتقادی – مقایسه ای به مسئله روش فهم و تفسیر قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی، صاحب تفسیر ارزشمند المیزان (نماینده یکی از روش های فهم سنتی) و نصر حامد ابوزید، متفکر نام آشنای مسلمان (نماینده روش فهم جدید) می پردازد تا همانندی ها و ناهمانندی های میان نظریات این دو متفکر را در این باره آشکار کند؛ زیرا آراء این دو متفکر در تقابل با هم است و مقایسه آنها راهگشای جستجوگران در کشف حقیقت خواهد بود. یافته های این پژوهش نشان می دهند اصول فکری این دو اندیشمند درباره مبانی فهم قرآن، بسیار دور از هم و متفاوت است؛ البته ریشه این اختلاف عمیق را باید در بینش و نحوه نگرش آن دو به انسان و جهان و خلقت آن دو دانست. اساس پروژه نصر حامد ابوزید، نوسازی اندیشه دینی با تأویل (تفسیر به رأی) است. روش فهم او ناظر به واقعیات خارج از وحی است و بیشتر به فهم تاریخی با روش های پوزیتویستی گرایش دارد. او معنا را نزد مفسر می داند و امکان داوری میان تفاسیر مختلف را نمی پذیرد. همچنین تلاش می کند برای فهم قرآن آن را عرفی سازد. بر اساس مبانی هرمنوتیکی ابوزید که از روش پژوهش ادبی ناشی می شود، اصل دین و ماهیت وحی دگرگون می شود. حال آنکه علامه طباطبایی روش فهم قرآن را از توصیه های شارع برداشت می کند و برای فهم صحیح قرآن پدیدارشناسانه می اندیشد. او فهم معتبر قرآن را در گرو قدسی شدن انسان می داند. ازنظر او، معنا همان مراد مؤلف است و امکان داوری میان تفاسیر مختلف وجود دارد.<br /> ازنظر علامه، ایمان به هدایت ابدی قرآن با نگرشی خاص به جهان و خالق آن امکان پذیر است. ایمان چیزی از جنس عقل نیست و نباید توقع داشت انسان به صرف هدایت عقل به همه آنچه پیامبران رسیده اند، برسد.دیگر اینکه درجات بالای ایمان با شهود، ممکن است و شهود فقط با تزکیه و تأمل به همراه راهنمائی انبیاء ممکن است. با عقل محض، فهم بسیاری از حقایق قرآن به دست نمی آید؛ یعنی چیزی که ابوزید در تلاش است به آن برسد.
بررسی هرمنوتیک چکامه ی ایوان مداین بحتری
حوزه های تخصصی:
یک ژانر هنری، در وجود خود پیامی، به صورت نوشته و نانوشته، ارائه می دهد. معماری ظاهری کلام، پیامی سطحی، بر اساس ذائقه ی اخلاقی و ذهنی مخاطب به وجود می آورد و معنا کاوی سلول های پنهان اثر (نانوشته ها) است که در درک بهتر زیبایی و هندسه اثربخشی آفریده هنری، یاری گر خواهد بود. در این راستا هرمنوتیک، بر اساس شاکله ی؛ مؤلف؛ متن و مخاطب با دخالت فضای تاریخی، به بررسی یک نوشته ی ادبی می پردازد و گونه های زیبایی شناختی متن را مشخص می سازد. این مقاله برای تبیین افق زیبایی های چکامه ی ایوان مداین بحتری از هرمنوتیک کمک می گیرد و گونه های تفسیری آن را مشخص می سازد. با توجه به اینکه، مقوله ی هرمنوتیک بحثی نوین در حوزه زبانشناسی و ادب فارسی است پژوهش در آن و ورود هرمنوتیک به قصیده ی فوق الذکر مسبوق به سابقه نیست. بررسی اجمالی ذیل، شاید بتواند در ترسیم افق اندیشه ی پژوهندگان، نقشی اندک ایفاء بکند. مسلماً، راهنمایی افاضل ادب بیش از این راه ساز خواهد بود.
روش شناسی هانا آرنت در فهم پدیده های سیاسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۳ پاییز ۱۳۹۶ شماره ۹۲
163 - 194
با اینکه آرا و اندیشه های هانا آرنت -به عنوان یکی از برجسته ترین متفکران حوزه تاریخ و نظریه سیاسی قرن بیستم- امروزه یکی از منابع و مراجع اصلی محافل فکر سیاسی به شمار می رود و مباحث او در کتاب وضع بشر، ریشه های توتالیتاریسم، حیات ذهن، میان گذشته و آینده و... موضوع صدها مقاله و رساله بوده و هستند، اما درباره روش او بحث چندانی به چشم نمی خورد. این خلأ از آن رو است که او نه در این آثار و نه در هیچ جای دیگر به مقوله روش مطالعات و پژوهش هایش نپرداخته و پژوهشی جامع و مستقل هم در این باره صورت نگرفته است. این مقاله می کوشد ضمن مطالعه روش هانا آرنت در فهم سیاست در راه گشایش افقی نو در مقوله روش در علوم سیاسی مبتنی بر رویکرد و الگوهای غنی و بدیع هانا آرنت گام بردارد. برای این مهم و فهم آرنت و روش تفهمی او به تحلیل آثارش مراجعه و این روش و تکنیک ها را از دل آنها استخراج کرده است. آرنت از منظر و رویکردی تفسیری به فهمِ جهان و پدیده ها و امور سیاسی می پردازد و در این راه تکنیک های خاص و منحصر به فردی را به خدمت می گیرد که در چارچوب منظومه فکری و دستگاه فلسفی-سیاسی خاص اوست. آرنت با رد و نقد مغالطه های متافیزیکی و روش های تقلیل گرا و جبر گرای علوم مدرن، روش هایی خاص برای فهم جهان و انسان در پیش می گیرد که داستان گویی، تصور پژوهشگر به مثابه تماشاگر موقعیت مند و بی طرف، افتراق گذاری و تمایزها، کاربرد پارادوکس ها و تحلیل آنها برای رسیدن به فهم، و استفاده از ذوق و سلیقه، و تخیل در فهم از مهم ترین ایده های خاص او در فهم هستند
بررسی مبانی خداشناختی هرمنوتیک قرآنی در اندیشة علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرمنوتیک به مثابه دانشی که به فرایند فهم یک اثر می پردازد، دارای سه مکتب مهم است: 1. هرمنوتیک کلاسیک، 2. هرمنوتیک فلسفی، 3. هرمنوتیک مدرن. در این میان، هرمنوتیک قرآنی به مثابه دانشی که به واکاوی فرایند فهم قرآن کریم می پردازد، از یک سلسله مبانی خداشناختی، انسان شناختی و قرآن شناختی برخوردار است و اصول آن با مبانی هرمنوتیک فلسفی تقابل آشکار دارد. نوشتار حاضر با روش توصیفی تحلیلی به واکاوی مبانی خداشناختی هرمنوتیک قرآنی در اندیشه علامه طباطبائی می پردازد. از رهگذر این جستار، مشخص می شود که سه آموزه «حکمت الهی»، «علم الهی» و «تکلم الهی»، مبانی خداشناسانه هرمنوتیک قرآنی را تشکیل داده، هرکدام آنها بیانگر اصولی از مبانی هرمنوتیک قرآنی بوده و تأثیر مستقیمی در فرایند فهم قرآن کریم دارند.
نقد و تحلیل نظریه ساخت شکنی دریدا در فهم متون(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و سوم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۹۲)
127 - 149
حوزه های تخصصی:
فهم متون از مهم ترین مباحث مطرح در حوزه علوم انسانی و از دغدغه های اصلی صاحب نظران بوده است. ژاک دریدا با طرح راهبرد ساخت شکنی، جریان نوی را در این عرصه ایجاد کرد. او با زیرساخت فکری برگرفته از هستی شناسی مارتین هایدگر، هرمنوتیک حاکم بر اندیشه های فیلسوفان غرب را به چالش کشید. نیز با تردید افکنی در دسته بندی ها و قوانین زبان شناسانه از قبیل دالّ، مدلول، نشانه، تمایز، کلام محوری و آوامحوری به این نتیجه رسید که هر دالّ می تواند مدلول هایی متفاوت داشته باشد. او بزرگ ترین مانع در فهم متون را ساخت خود متون می دانست؛ از این رو بدون ارائه هیچ دلیل علمی و عقلی با اندیشه های هوسرل در پدیدار شناسی و آرای لوی اشتراوس در ساختارگرایی و نیز آرای سوسور در نشانه شناسی به مخالفت برخاست و نتیجه گرفت که با وجود دلالت بی پایان نشانه ها بر یکدیگر، زمینه جدایی دالّ همیشه دلالت گر از مدلول پیوسته غایب فراهم می شود؛ از همین رو نتیجه گرفت که دستیابی به یک فهم قطعی و حقیقی از متون غیر ممکن است. در این مقاله کوشیده ایم به تحلیل انتقادی این نظریه به روش توصیفی تحلیلی بر مبنای تعقّلی منطقی بپردازیم و درستی یا نادرستی آن را به بحث گذاریم.