کلید واژه ها: هرمنوتیک هستی شناسی پدیدارشناسی هایدگر ریکور

حوزه های تخصصی:
شماره صفحات: ۱۰۹ - ۱۳۸
دریافت مقاله   تعداد دانلود  :  ۷۵۵

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۲

چکیده

هستی شناسی و هرمنوتیک در قرن بیستم تعاملاتی جدی با هم داشته اند؛ تعاملی که البته از طریق پدیدارشناسی ممکن شد و اوج این ارتباط را در آثار سه فیلسوف مطرح این قرن یعنی هایدگر، گادامر و ریکور می توان مشاهده کرد. در این مقالله مروری بر ویژگی های برجسته خط سیر فلسفی ریکور ارایه می شود؛ مسیری که او با گرفتن سرنخ از متفکران هرمنوتیک آلمان از جمله دیلتای، هایدگر و گادامر سعی در تلفیقی منطقی از دو شق عمده هرمنوتیک، یعنی هرمنوتیک رمانتیک و پدیدارشناختی دارد؛ تلفیقی که به دنبال آن است تا حق هر دو نگاه هرمنوتیکی را ادا نموده، در عین حال نقاط ضعف آنان را نیز تا حدودی پوشش دهد. درحقیقت ریکور در روند فلسفی خویش به جای اینکه همانند هایدگر مستقیماً به مسیله هستی شناسی بپردازد، با گذار از سطح معناشناسی و تلفیق آن با فلسفه تأملی درنهایت هستی شناسی را نیز مورد توجه خویش قرارمی دهد؛ ازاین رو برای ریکور نیز هستی شناسی مسیله بنیادین بود؛ اما او مسیری طولانی تر را برای رسیدن به این هدف برگزید؛ مسیری که در آن لازم بود پدیدار شناسی نیز در ساختاری جدید و به شکلی متفاوت از هوسرل و هایدگر مطرح شود. تلاش این نوشتار بررسی این مسیر طولانی تر در مقایسه با نگاه مستقیم هایدگر به مسیله هستی شناسی و بیان این ادعاست که برگزیدن این راه با وفادارماندن به هستی شناسی هم ممکن و هم لازم بوده است؛ از سوی دیگر بررسی و ایضاح نقش هایدگر و ریکور در تحول پدیدارشناسی هوسرل از طریق تزریق هرمنوتیک به آن، بخش دیگری از این نوشتار را تشکیل می دهد؛ همچنین این موضوع را نقد و ارزیابی خواهیم کرد که ریکور تا چه میزان توانسته است تاریخی بودن فهم انسان را در کنار جنبه عینی گرایانه معرفت شناسی حفظ کند و رویکرد او در تلفیق میان تبیین و فهم با چه چالش هایی روبروست.  

تبلیغات