مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
ژاک دریدا
حوزه های تخصصی:
از نیمه قرن بیستم به بعد، زبان و معنا (meaning) سهم قابل توجهی از تأملات نظری را به خود اختصاص داده اند که هستیشناسی معنا، بخشی از این تأملات مربوط به معناست. نگارنده در این مقاله نشان خواهد داد هستیشناسی معنا به عنوان بخشی از مباحث سمانتیک، نشانه شناسی و نظریه پردازی تفسیری، دغدغه ای صرفاً نظری و فلسفی نیست؛ بلکه در نحوه مواجهة ما با زبان و متن تأثیر عملی دارد و مستبطن توصیه ها و راهبردهای تفسیری است. دیدگاه شالوده شکنان درباره ماهیت معنا و نیز تحلیل فردیناند سوسور از چیستی و خاستگاه معنا به همراه آرای کسانی که به لحاظ هستیشناختی قیام وجودی معنا را به متن میدانند یا اساساً متن را فاقد معنای متعیّن دانسته، از تکثر ثبوتی معنا دفاع میکنند محور نقد و بررسیهای این مقاله است که پیآمدهای آنها در حوزة معرفت دینی و تفسیر متون وحیانی به بحث گذاشته میشود.
چالش ساختار و معنا : خوانش واساز از نگاره «بیرون آوردن یوسف از چاه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله می کوشد نگاره ایرانی بیرون آوردن یوسف از چاه را بر مفاهیم اصلی واسازی دریدا مورد انطباق قرار دهد. هدف این مقاله بررسی روند تزلزل معنای قطعی و رسیدن به معانی جدید است.از بررسی این نگاره، مفاهیم مهمی سر برمی آورند که در دو موضوع دلالت و روایت دسته بندی می شوند. در موضوع دلالت با بررسی وارونگی تقابل های دوگانه متن هنری، سرگشتگی، آرایه های اثر هنری و در موضوع روایت با بحث مرکزگریزی و بینامتنیت به چارچوب تحلیلی این مقاله دست می یازیم. این تحلیل، نشان می دهد هر نشانه این تصویر، دالی است که مدلول آن غایب است. تقابل های دوگانه این تصویر با واژگون سازی تقابل های مرد/ زن، شب/ روز، رنگ های سرد/ گرم، تقابل درون/ بیرون به هم آمیخته اند. در این اثر، سوال های متعددی وجود دارد که مخاطب (بیننده) برای آنها پاسخی نمی یابد و به سرگشتگی منجر می شود. عواملی که از چارچوب تصویر بیرون زده اند به حاشیه ای می مانند که با تمرکز روی آن خوانش متن دیگرگونه می شود. مرکزیت نگاره با قرار دادن موضوع اصلی، در جایی غیر از مرکز، یعنی در قسمت پایینِ سمت راست، از بین می رود. این نگاره با متون و نظام های دیگری نیز در ارتباط است که استقلال آن را زیر سوال می برد. نگارگر در بازسازی این روایت، سنت را به کناری می نهد و بدون درنظر گرفتن منطق علی و معلولی، روایت این قسمت از داستان یوسف را برای ما باز می گوید. با خوانش این اثر و با پیش فرض قرار دادن واسازی به عنوان روش و تحلیل متن به منطق اندیشه واساز در پشت آن پی می بریم. این منطق راه را بر معنای قطعی اثر می بندد و آن را به روی معناهای متعدد می گشاید. از نتایج دیگر این بررسی، یافتن نزدیکی ذهنیت نگارگر و اندیشه های دریدا است.
نقد و بررسی داستان فرود سیاوش بر اساس رویکرد ساخت شکنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ژاک دریدا (Derrida, Jacques) با بنیانگذاردن رویکرد ساختشکنی، هرگونه قطعیت معنا را رد کرد. دریدا معتقد بود که باید در رویارویی با هر متن، آن چه را تاکنون آشکار دانستهایم، کنار نهاد و با شکستن آگاهانهی شالودهی متن، امکان بروز معناهای دیگرگونه را فراهم کرد. در داستان فرود، ظاهر امر از این قرار است که بر خلاف توصیههای مکرر کیخسرو مبنی بر نرفتن از راه کلات و درگیر نشدن با فرود، توس خودسرانه از راه کلات میرود و فرود را میکشد. در این جستار، با تحلیل داستان فرود بر مبنای نقد ساختشکنی، کوشش شده که قرائتی دیگر از این داستان پیش روی خواننده قرار گیرد؛ به این ترتیب که با توجه به نشانههای درونمتنی در شاهنامه، چنین به نظر میرسد که برخلاف ظاهر این داستان، کیخسرو ، به فرود به چشم یک رقیب سرسخت مینگریسته ؛ کسی که پور ارشد سیاوش بوده و بالتبع نسبت به تصدی مسند قدرت، اگر بیش تر از کیخسرو سزاوار نباشد، کم تر از او هم نبوده است؛ از این رو کیخسرو که از جانب فرود، احساس خطر می کرده، با طراحی دسیسهای در پشت پرده با رجال حکومتی، در پی نابودی برادر خود برآمده است. او به بهانهی انتقام از افراسیاب، سپاهی را به سپهسالاری توس، روانهی مقر فرود می کند تا بزرگترین رقیبش در سلطنت را از میان بردارد. سپس برای فریب اذهان عمومی، چندی توس را در بند میکند و بعد او را آزاد میگرداند و به این ترتیب، موفق میشود بدون برانگیختن کوچک ترین سوءظنی، بزرگ ترین رقیبش در سلطنت را از میان بردارد.
نقد شالوده شکنانة دو داستان از بیژن نجدی (روز اسب ریزی و شب سهراب کشان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نجدی، داستان نویس صاحب سبک معاصر، ازجهات بسیار نویسندة قابل تأملی است. در داستان های او به دلیل رویکرد متفاوت به زندگی بشری و عناصر فرهنگ ایرانی نکات قابل بحث بسیاری می توان یافت. این مقاله سعی کرده است از دیدگاه نقد جدید شالوده شکنی به بررسی دو داستان از نجدی بپردازد. این دو داستان عبارت اند از: روز اسب ریزی و شب سهراب کشان. نقد شالوده شکنانه براساس نظریة دریدا شکل گرفت. ابتدا در فلسفه و بعد در نقدادبی به کار رفت. پایة نقد شالوده شکنانه بر یافتن تقابل های دوتایی و بحث برسر آن ها برای یافتن موارد تناقض و درنهایت رد پیش فرض های پذیرفته شده است. نتیجة این جستجوها معمولاً تردید در مبانی فرهنگی و باورهای پذیرفته شده ای است که پیشاپیش بدیهی دانسته می شود. تقابل ها در داستان های نجدی معمولاً برپایة تضاد بین انسان و حیوان؛ انسان و طبیعت؛ و انسان و تمدن است. در داستان روز اسب ریزی تقابل بین انسان/حیوان و آزادی/اسارت در درون مایة اصلی تناقض هایی ایجاد کرده است که از متن استخراج می شود. در داستان شب سهراب کشان تضاد بین دنیای خشن مردسالار و دنیای معصومانة کودکانه (تجربه/ناپختگی یا نقص/کمال) باعث ایجاد تضاد و تناقض می شود و در درون مایة داستان تردید ایجاد می کند.
ساختارشکنی تفاسیر دوگانه شعر حافظ در نگاره سلطان محمد نقاش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفاسیر جزمی، متن ادبی را با رویکردی قاطع بررسی می کنند، خواه این تفسیر برگرفته از آرای سنتی باشد یا در خلال رویکردهای مدرن که به هر نحوی سعی در کشاندن متون به عرصه های سیاسی و اجتماعی دارند. اما در رویکرد پساساختارگرایانه، متن ادبی معنای قطعی و نهایی خود را از دست می دهد؛ به عبارتی دیگر، از اهمیت مرکزیت معنایی در آن کاسته می شود. از این رو، خوانش های متفاوت از متن امکان پذیر می گردد که هرکدام می توانند از سویی به دنیای متن وارد شوند. شعر حافظ یکی از متونی است که همواره در کشاکش تقابل ها تفسیر و تحلیل شده است. این پژوهش با استفاده از نظریه ی ژاک دریدا که هم خوانی زیادی با فضای شعر حافظ دارد سعی در تحلیل خوانش سلطان محمد نقاش از شعر حافظ در نگاره ی «مستی لاهوتی و ناسوتی» دارد. برخلاف تفاسیر گفته شده که به دنبال قطعیت معنایی در متن هستند، نگاره ی «مستی لاهوتی و ناسوتی» اثر سلطان محمد که برگرفته از شعر حافظ است، این تقابل ها را در هم شکسته و خوانشی نو به دست می دهد. یافته های پژوهش که به روش تحلیلی تاریخی به دست آمده اند، نشان می دهند این نگاره براساس نوع پرداخت در ترکیب بندی هندسی، رنگ و شخصیت پردازی، جهانی از مفاهیم خلق می کند که اسیر حوزه ای خاص نشده و ابهام و ایهام شعر حافظ را حفظ می کند. براین اساس، می توان گفت تضمین دریافت معنای نهایی در این نگاره وجود ندارد، زیرا نگاه بیننده همزمان دو جهان لاهوت و ناسوت را تجربه کرده و جهت گیری تصویر به سمت حوزه-ای خاص فرو می پاشد.
جامعه شناسی تاریخی: تبیین های تعمیم پذیر یا روایت های گوناگون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش از آرای شبه پوزیتیویستی در باب تاریخ که بین حال و گذشته رابطه برقرار می کند و بر بازآفرینی و بازسازی گذشته تأکید می ورزد؛ و طرح دیدگاه های اندیشمندانی همچون ریکور، فوکو و دریدا که منکر دسترسی به امر تاریخی اند و در نتیجه معتقدند که در پژوهش تاریخی چاره ای جز تکیه بر روایت ها نیست؛ از مهم ترین مبحث هایی است که همواره محل مناقشه و مداقة میان متفکران و فلاسفة اجتماعی در دو سدة اخیر بوده است. نوشتار پیش رو در صدد است با ارائه و تبیین دیدگاه های مذکور، نسبت این دو دیدگاه با حوزة جامعه شناسی تاریخی را مورد واکاوی قرار دهد و سپس پرسش هایی به قرار زیر را به بحث بگذارد: 1. اساساً وضعیت در جامعه شناسی تاریخی چگونه است؟ 2.آیا می-توان جامعه شناسی تاریخی را به جامعه شناسی زمان حاضر تقلیل داد؟ 3. آیا جامعه شناسی تاریخی قابل تقلیل به روایت های گوناگون تقلیل پذیر است؟
ساختار بنیادی خشونت در زبان و تاثیر آن بر خشونت و تجاوز علیه زنان از دیدگاهی غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ژاک دریدا (Jacques Derrida) در مهمترین و مبنایی ترین اثر خویش تحت عنوان در باب علم نوشتار(Of Grammatology) مفهوم «خشونت بنیادی»(arche-violence) را مطرح می کند. از دیدگاه دریدا خشونتی که به مفهوم متداول آن در جامعه می بینیم ریشه در نوعی خشونت انتزاعی و کلی دارد که دریدا از آن به عنوان «خشونت اولیه» یاد می کند. دریدا منشاء خشونت تجربی در تمامی اشکالش را در زبان می یابد؛ خشونت اساسی که جزء لاینفک زبان است از طریق ایجاد تفاوت و تقابل های دوگانه (oppositional poles) عمل می کند و این تضادها و تقابل ها با تاثیر بر تمامی نظام های معنایی و تفسیری، خشونتِ رایج در جامعه را بنیان نهاده اند. مقاله حاضر در پی آن است که با الهام گرفتن از نظریه خشونت بنیادی دریدا و برخی دیدگاههای فمینیستی متاثر از نظریات وی، منشاء خشونت و تجاوز علیه زنان را مورد بحث قرار دهد. در این مطالعه تاکید بر آن است که خشونت علیه زنان نشات گرفته از زبان و فرهنگ مبتنی بر آن است و مطالعه ی موردی خشونت و تجاوز از دیدگاهی روانشناسانه تا حد زیادی مانع از ریشه یابی و ارائه راهکار برای این معضل فردی و اجتماعی می شود.
نقد دریدا بر روایت های «دوستی» در تاریخ اندیشه سیاسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دوستی در تاریخ اندیشه سیاسی همواره مورد توجه بوده است. ارسطو نخستین فیلسوفی است که در فلسفه سیاسی خود، جایگاه خاصی را برای دوستی در نظر می گیرد و پس از آن، سنتِ توجه به دوستی در تاریخ اندیشه سیاسی تداوم می یابد. روایت های متفکران و فیلسوفان سیاسی از دوستی تفاوت های جدی با یکدیگر دارد؛ اما ژاک دریدا، فیلسوف معاصر، معتقد است که این روایت ها مبتنی بر شاخص های مشترکی هستند که آن ها را مخدوش می سازد و آن خودمحوری و تأکید بر همانندی به جای تفاوت است. این مقاله در پی آن است که با بررسی روایت های دوستی در تاریخ اندیشه سیاسی، نقد دریدا بر آن را مورد تحلیل قرار دهد. دریدا با برقراری پیوند میان دوستی و مفاهیمی مانند آزادی و مسئولیت، این مقوله را بازنمایی "برادری" در شعار سه گانه "آزادی، برابری، برادری" می داند. در نظر دریدا، ما در عرصة سیاسی و اجتماعی همواره هم با "برادر-دوست" طرف هستیم و هم با "برادر-دشمن" و از همین رو، باید بیاموزیم که خودمحوری های کودکانه را فراموش کنیم و تفاوت میان خود و دیگری را بپذیریم. توازن میان هویت فردی و تفاوت به سختی به دست می آید و مستلزم شجاعت و بخشندگی است. دوستی واقعی، آمادگی برای هدیه دادن است، نه تنها به دوست، بلکه به دشمن و از همین رو، روایت های دوستی در اندیشه سیاسی که مبتنی بر ستایش شباهت ها و خودشیفتگی هستند، مخدوش و متزلزل اند.
نقد و تحلیل نظریه ساخت شکنی دریدا در فهم متون(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و سوم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۹۲)
127 - 149
حوزه های تخصصی:
فهم متون از مهم ترین مباحث مطرح در حوزه علوم انسانی و از دغدغه های اصلی صاحب نظران بوده است. ژاک دریدا با طرح راهبرد ساخت شکنی، جریان نوی را در این عرصه ایجاد کرد. او با زیرساخت فکری برگرفته از هستی شناسی مارتین هایدگر، هرمنوتیک حاکم بر اندیشه های فیلسوفان غرب را به چالش کشید. نیز با تردید افکنی در دسته بندی ها و قوانین زبان شناسانه از قبیل دالّ، مدلول، نشانه، تمایز، کلام محوری و آوامحوری به این نتیجه رسید که هر دالّ می تواند مدلول هایی متفاوت داشته باشد. او بزرگ ترین مانع در فهم متون را ساخت خود متون می دانست؛ از این رو بدون ارائه هیچ دلیل علمی و عقلی با اندیشه های هوسرل در پدیدار شناسی و آرای لوی اشتراوس در ساختارگرایی و نیز آرای سوسور در نشانه شناسی به مخالفت برخاست و نتیجه گرفت که با وجود دلالت بی پایان نشانه ها بر یکدیگر، زمینه جدایی دالّ همیشه دلالت گر از مدلول پیوسته غایب فراهم می شود؛ از همین رو نتیجه گرفت که دستیابی به یک فهم قطعی و حقیقی از متون غیر ممکن است. در این مقاله کوشیده ایم به تحلیل انتقادی این نظریه به روش توصیفی تحلیلی بر مبنای تعقّلی منطقی بپردازیم و درستی یا نادرستی آن را به بحث گذاریم.
دریدای لویناسی؛ گذار از هستی شناسی به اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله به دنبال فهم اندیشه فلسفی دریدا و رفع ابهام آن هستیم؛ پاسخ ما به این ابهام آن است که دریدا را باید پیش از هرچیز در چارچوب مباحثِ امانوئل لویناس فهمید و قرار داد. این جایگذاری درید،ا در نوع خود، بسیار کلیدی است و معنای ضمنی فلسفه او را متفاوت می سازد. دلیل این تحول آن است که در خوانش عمومی دریدا را در درجه نخست وارث نیچه و پس از آن هایدگر می دانند که در افق فکری آن دو و در سنت نقد متافیزیک آن دو قرار می گیرد. لویناسی دیدن دریدا به این معنی است که فلسفه او را گذار از فلسفه هایدگری، یعنی هستی شناسی، به اخلاق بدانیم. یعنی آن که سخن دریدا، بر اساس زبانِ لویناس، در چارچوبِ عدالت قرار می گیرد. مطابق این سخن، سوال اصلیِ مقاله پیش رو این است که چگونه می توان تقدم امر اخلاقی بر هستی شناسی را در فلسفه دریدا نشان داد؟ بر این اساس تلاش فکری دریدا را باید تلاشی برای فراروی از مباحث هستی شناسانه دانست و روش واسازی وی را تحلیلی بدانیم که نه در ساحت هستی که در نیرویِ الزام آورِ امر اخلاقی صورت می گیرد، عملی که رو به بیرون و شناخت آن چه هست ندارد، بلکه به نام دیگری، از آنچه که انجام شده و انجام داده، سخن می راند. بر این اساس، هدفِ مقاله حاضر ایضاحِ تقدم اخلاق بر هستی شناسی به معنای رویکردی درست به فلسفه دریدا می باشد.
نقد شالوده شکنی رمان «کولی کنار آتش» اثر «منیرو روانی پور» بر اساس نظریه «ژاک دریدا»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منیرو روانی پور در رمان «کولی کنار آتش»، با تداخل جهان بیرون یا واقعی با جهان درون یا داستان، خواننده را غافلگیر کرده است. در این پژوهش، از دیدگاه نقد شالوده شکنانه به بررسی رمان «کولی کنار آتش» منیرو روانی پور پرداخته شده است. نقد شالوده شکنی بر اساس نظریه دریدا شکل گرفت. ابتدا در فلسفه و بعد در نقد ادبی به کار رفت. پایه نقد شالوده شکنی بر یافتن تقابل های دوتایی و بحث بر سر آن ها برای یافتن موارد تناقض و در نهایت رد پیش فرض های پذیرفته شده است. نتیجه این جستجوها تردید در باورهای پذیرفته ای شده منیرو روانی پور در رمان «کولی کنار آتش»، با تداخل جهان بیرون یا واقعی با جهان درون یا داستان، خواننده را غافلگیر کرده است. در این پژوهش، از دیدگاه نقد شالوده شکنانه به بررسی رمان «کولی کنار آتش» منیرو روانی پور پرداخته شده است. نقد شالوده شکنی بر اساس نظریه دریدا شکل گرفت. ابتدا در فلسفه و بعد در نقد ادبی به کار رفت. پایه نقد شالوده شکنی بر یافتن تقابل های دوتایی و بحث بر سر آن ها برای یافتن موارد تناقض و در نهایت رد پیش فرض های پذیرفته شده است. نتیجه این جستجوها تردید در باورهای پذیرفته شده ای است که پیشاپیش بدیهی دانسته می شود. تقابل در رمان «کولی کنار آتش»، بر پایه تقابل بین دنیای بیرون/دنیای درون(داستان) است. گاهی در رمان، دنیای بیرون و گاهی دنیای درون نمایان می شود در نهایت و بر اساس نظریه شالوده شکنی دریدا، دو قطب جهان بیرون/جهان درون می تواند در کنار یکدیگر معنا پیدا کنند. گویی جهان بیرون و درونِ رمان نفوذپذیر می شوند، تا حدی که تمایز آن ها از یکدیگر ناممکن می گردد. روش تحقیق در این مقاله از نوع توصیفی–تحلیلی است که بر پایه مطالعه رمان و تحلیل و توصیف آن بر پایه نقد شالوده شکنانه دریدا ارائه می شود. ای است که پیشاپیش بدیهی دانسته می شود. تقابل در رمان «کولی کنار آتش»، بر پایه تقابل بین دنیای بیرون/دنیای درون(داستان) است. گاهی در رمان، دنیای بیرون و گاهی دنیای درون نمایان می شود در نهایت و بر اساس نظریه شالوده شکنی دریدا، دو قطب جهان بیرون/جهان درون می تواند در کنار یکدیگر معنا پیدا کنند. گویی جهان بیرون و درونِ رمان نفوذپذیر می شوند، تا حدی که تمایز آن ها از یکدیگر ناممکن می گردد. روش تحقیق در این مقاله از نوع توصیفی–تحلیلی است که بر پایه مطالعه رمان و تحلیل و توصیف آن بر پایه نقد شالوده شکنانه دریدا ارائه می شود.
تحلیلِ تطبیقی جایگاه نوشتار در کنش زیباشناختی سای تومبلی و فریدون آو بر اساس آرای دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این تحقیق می کوشد تا جایگاه زیباشناختی نوشتار را با محوریت تقابل "نوشته/تصویر" در آثار دوره های مختلف کاری سای تومبلی و فریدون آو روشن کند. مسئله اصلی آن، چیستی جایگاه نوشتار بر اساس چگونگی رابطه تصویر و متن در کنش زیباشناختی هنرمندان انتخابی است. روش تحقیق، تحلیلی- تطبیقی است. هدف پژوهش، خوانش، تطبیق و توازی سازیِ تقابل های دوگانه دریدایی با محوریت تقابل گفتار و نوشتار در آثار دو هنرمند است تا مبنایی برای خوانش و البته مقایسه سبک فردی هر دو فراهم شود. مفاهیم طبقه بندی شده به هم مرتبطی چون؛ نوشتار و گفتار، حضور/غیاب: نگاه و لمس، سابژکتیل و رد ضربه قلمی، از میان آرای دریدا انتخاب شده اند. مطالعه شباهت های اجرا و محصول کنش زیباشناختی سای تومبلی و آو بر اساس آرای دریدا نشان می دهد هر دو نوشتار را به حالت خط خطی های عصبی و خطوط در هم تنیده، اثرگذاری و رد ضربه قلم، بسترسازی پشتیبان، خط زدن خودانگیخته نوشته های خودآگاه و کاربرد خط زدن به منزله "رد" و مانعی در برابر بازنمایی، به کار می گیرند. با وجود این، تمایزهای ظریفی در این تمایل و استفاده از مؤلفه های فرهنگی، اسطوره ها و آیین های مختلف بین گرایش های دو هنرمند وجود دارند. نتیجه اینکه فرم بیان آثار هر دو هنرمند با گذر از سلسله مراتب تصویر و نوشته و تکیه بر جنبه رد ضربه قلمیِ نوشتار، آن را به منزله فرآیند دلالت پذیری، بازی حضور و غیاب و مرزهای تصمیم ناپذیر تقابل های نقاشی/طراحی به کار می گیرد. هر دو بر اساس کارکرد استتیکی نوشتار و با حرکات خودانگیخته دست و لامسه ای کردن شیوه خلق آثار هنری، با نسبت های متفاوتی از هنرهای صرف بصری فاصله گرفته اند.
بررسی سویه های زبان شناختیِ مدلول استعلایی در رمان قصر کافکا با تأکید بر سطوح زبانی والتر بنیامین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرچند بررسیِ مفهوم مدلول استعلایی از دل مطالعات فلسفی برمی خیزد، اما زبان شناسی و ادبیات نیز از ظرفیت های این مفهوم بهره برده اند. جستار حاضر با بررسی رویکرد زبان شناختی والتر بنیامین به موضوع زبان شناختی مدلول استعلایی در رمان قصر کافکا می پردازد. این رمان به دلیل قابلیت بالایی که برای بررسی و یافتن زنجیره ای از مدلول های استعلایی در مؤلفه های اصلی اش داراست، انتخاب شده است. مارتین هایدگر و به ویژه پس از او ژاک دریدا تلاش کردند برای نقد سنت تفکر متافیزیک مفهوم مدلول استعلایی را به کار ببندند. اما هدف این پژوهش بر آن است تا با روش تحلیل محتوا به این موضوع بپردازد که چگونه بدون به کار گرفتن مشخص اصطلاح مدلول استعلایی، چنین رویکردی در اندیشه های والتر بنیامین و نظریه مشهور او در باب سه سطح از زبان حضور دارد . در سطح سوم زبان که بنیامین از آن با عنوان «عرصه یاوه گویی» یاد می کند، همان سطح تولید معنا و در عین حال ناممکن بودن آن است. این گزاره بنیامین که مترادف با نفی حضور مدلول استعلایی در اندیشه دریداست، در قصر کافکا کاربرد عملی یافته است. درنهایت مقاله به این نتیجه می رسد که رابطه صراحت و ابهام در سه مؤلفه های اصلی داستان یعنی شخصیت «ک»، «قصر» و همچنین شغل «مساحت گری» ناممکن بودن مدلول استعلایی و سطح سوم زبانی بنیامین را به شکل یک روایت داستانی نشان می دهد.
رفتار معنا با نقوش تصویری (نمونه موردی تابلوی روز و شب موریس اشر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۴
102 - 117
حوزه های تخصصی:
تقابل های دوتایی از اصول حاکم بر جهان مادی است و انسان نیز خود موجودی ترکیبی از جسم و روح است. به یقین این معناها نمی تواند باز نمودی در هنر بشری از جمله نقوش تصویری نداشته باشند. هنر گاه این معناها را همان گونه که هستند، بازتاب داده و گاه آنها را در قالب نمادها و نشانه هایی به تصویر می کشند. تقابل ها در آثار هنری تصویری همیشه به معنای تضاد نیست و در برخی از آثار، تکمیل کننده یکدیگر می شوند و در کنار یکدیگر معنا می یابند. برای مطالعه معنای تقابل ها در نقوش تصویری انتخاب نمونه ای شاخص هنری ضرورت داشت؛ لذا این اثر به عنوان پر تقابل ترین اثر هنری معاصر اشر، برای این امر انتخاب گردید. عنوان، فرم و محتوای آن دارای تقابل های بسیاری بوده و این اثر از نظر شکل، بیان، ساختار، رنگ، تصاویر و نقوش در حد اعجازآوری مشحون ارزش های معنایی و متباین بصری است. پژوهش حاضر به روش توصیفی و تطبیقی و با تکیه بر داده های منابع کتابخانه ای انجام شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد، عدد تقابل های دوتایی در تابلوی روز و شب به 7 نمونه می رسد و در تعمیم آنها به کارکردهای هنری به ویژه از منظر معانی، شامل تقابل های دوتایی فرمی و کنشی (محتوایی و روایی) بوده و قابل انطباق با نظریه دریدا ست.
اهداف پژوهش
بررسی تعامل معنایی تقابل ها در نقوش تصویری تابلوی روز و شب موریس اشر.
بررسی کارکردهای معنایی تقابل دوتایی.
سؤالات پژوهش
میزان انطباق پذیری نظریه تقابل های دوتایی دریدا بر آثار هنر تصویری چقدر است؟
کارکردهای معنایی تقابل های دوتایی چگونه است؟
شالوده شکنی داستان زرگر و سیّاح کلیله و دمنه
منبع:
پژوهشنامه متون ادبی دوره عراقی دوره ۱ بهار ۱۳۹۹ شماره ۱
77 - 93
حوزه های تخصصی:
شالوده شکنی خوانش داستان بر مبنای نشانه های درون متنی و بافت موقعیّتی و جنبه های فرهنگی - اجتماعی است که با واسازی ساختارها معانی جنبی و نهفتۀ متن را کشف می کند؛ زیرا ممکن است نویسنده معانی ای را به حاشیه براند یا حذف کند و تغییر دهد. شالوده شکنی اعتبار یکسان معانی (حاضر و غایب) و برتری نداشتن آنها را بر یکدیگر نشان می دهد. در این جستار توصیفی - تحلیلی به بررسی داستان زرگر و سیّاح (باب الصائغ و السیّاح) کلیله و دمنه پرداخته شده و در آن کوشیده ایم قابلیّت واسازی و شالوده شکنی این داستان را در لفظ و ساختار و معنا نشان دهیم و راستی اندیشۀ دریدا را در مورد متن ادبی فارسی بیازماییم تا به این شکل نشان دهیم که علاوه بر متن نوشته شده، معانی دیگری در پیش و پس این متن وجود دارد که آن را به متن باز تبدیل کرده است. یافته ها نشان می دهد که نشانه ها در حوزۀ ساخت و لفظ با شکل قصه در قصه، تمثیل، ابهام، استناد به آیات و روایات، ارسال المثل، عبارت بندی افراطی، واژگان متضاد و تقابل های دوگانه ، تفاوت های کنشی و کارکردی، معانی پنهانی چون نگرش دینی، غلبۀ ارباب - رعیتی و... از متن را آشکار می کنند و در حوزۀ معنایی، دلالت های شمایلی و... به معانی و اندیشه های حاشیه ای مؤلّف مثل شناخت خود از طریق شناخت دیگری، تقابل فقر و ثروت، توجّه ویژه به معنا، گرامی داشت حیوانات و ریاضت، رابطۀ سودمند ایرانیان و هندیان راه می گشایند و با این کار، متن کلیله و دمنه را از یک متن بسته به یک متن باز و خوانا تبدیل می کنند.
معماری و فصاحت؛ بازخوانی کتاب «دگرگونی آرمان ها در معماری مدرن 1750-1950» اثر پیتر کالینز، بر اساس ساختارگشایی دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
296 - 311
حوزه های تخصصی:
کتاب دگرگونی آرمان ها در معماری مدرن 1750-1950 ، اثر پیتر کالینز را می توان به عنوان یکی از رفرنس های مهّم در تاریخ تئوری معماری نام برد که درآن کالینز تلاش می کند با بهره گیری از تفاوت آرای تاریخ کلاسیک و مدرن در فصل های مختلف کتاب و با فرض میان رشته ای بودن علم معماری، به قیاس آن با دیگر رشته های تخصصی بپردازد . به خصوص در فصل قیاس با علم «زبان شناسی» و پیوند آن با واژه «فصاحه» در مبانی بلاغت و کلام، مخاطب را به برداشت تازه ای از پیرامون معماری حول مبانیِ «زبان» می رساند . امری بینارشته ای که بنیادی تاریخی-ساختاری دارد و چنان که از تحلیل هایش برمی آید فراتر از نظر معماری صِرف به گستره فراگیر بینامتن این رشته با دیگران اشاره دارد . در نوشتار پیش رو نگارندگان تلاش می کنند که ضمن خوانشی انتقادی (از یک کتاب)، ابعاد تفکر کالینزی را حول کلید واژه مفهومی «فصاحه» با استناد به استراتژی دکونستروکسیون دریدایی برگرفته از متن های ساختاری سوسوری، در قیاس زبان با معماری، ساختارگشایی کند و به این سؤال پاسخ دهد که چرا در مصادیق معماری و فصاحت، همانند ترکیب واژگان در زبان، دلالتِ به متن مطرح می شود؟ و چگونه این «تفاوت»، در شیوایی معماری موثر است؟ مطابق آنچه از فحوای متن کتاب مذکور در این پژوهش انتقادی، بازخوانی می شود، فارغ از نتایج مشترک استنباط شده از اشارات صریح یا در لفافه و ابهام کالینز، نقد این کتاب بزرگ، با هدف مطالعات مهم در زمینه های رابط و میان رشته ای، راهگشاست .
تحلیل داستان «زن زیادی» از جلال آل احمد با استفاده از نظریه شالوده شکنی ژاک دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال ۳۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۱ (پیاپی ۹۶)
289 - 306
حوزه های تخصصی:
داستان «زن زیادی» یکی از نُه داستان کوتاه از مجموعه داستانی با همین نام است که اولین بار در زمان حیات جلال آل احمد، نویسنده ی معاصر، در سال ۱۳۳۱ به چاپ رسیده است. محور تمام داستان های این مجموعه زنان هستند و نویسنده با نگاهی نقادانه مصائب و مشکلات آنها را نشان داده است. این مقاله به بررسی داستان «زن زیادی» از دیدگاه نقد شالوده شکنانه می پردازد. اساس نقد شالوده شکنانه یافتن تقابل های دوتایی و پنهان در متن است؛ زیرا با کشف این تقابل ها می توان به لایه های پنهان درون متن پی برد. به اعتقاد دریدا، تقابل های درون متنی، سلسله مراتبی و پلکانی است و جزئی بر جزئی دیگر برتری داده می شود، اما با بررسی متن درنهایت مشخص می شود که هیچ یک از تقابل ها بر دیگری برتری ندارند و درواقع مکمل یکدیگرند. نقد شالوده شکنانه بر بررسی پیش فرض های پذیرفته شده، و واسازی و آشکارسازی تناقض های متنی استوار است و هرچه را مخاطب باید بداند در خود متن جست وجو می کند. تقابل در داستان «زن زیادی» در ظاهر برپایه تضاد بین انسان و انسان، مرد/زن، و در باطن بین انسان و باورها و سنّت های نادرست فرهنگی و اجتماعی است. پس از بررسی تقابل های دوتایی در متن و شناسایی نیروهای متخاصم در آن، معلوم می شود که برخلاف آنچه از ظاهر متن و در خوانش اولیه به دست می آید، قطب برتر در متن و مدلول استعلایی که چالش درونی متن نیز براساس آن شکل گرفته است مرد ستمکار در مقابل زن ستمدیده نیست، بلکه مرد و زن هریک به گونه ای اسیر و مقهور باورهای نادرست و تحمیلی جامعه ی زمانِ خود هستند و دو تقابل درکنار یکدیگر و همسو با هم داستان را پیش می برند.