فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۰۲۱ تا ۱٬۰۴۰ مورد از کل ۵٬۴۳۱ مورد.
سنت گرایی و تکثرگرایی دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سنت گرایی مکتبی نوپا و مربوط به سده بیستم است که در نزاع بین سنت و مدرنیته، که در عصر روشنگری به وجود آمد یا به اوج خود رسید، جانب سنت را می گیرد. باورهای این مکتب از قبیل حکمت جاویدان، که در دل هر سنت قرار دارد، سبب باور به حقانیت همه سنت های ریشه دار و در نتیجه، حقانیت و نجات بخشی همه سنت های بزرگ دینی، یعنی تکثرگرایی دینی، شده است. این نوشتار به بیان و بررسی مبانی تکثرگرایانه این مکتب می پردازد. مسئله مقاله این است که اساسی ترین باور سنت گرایی (که موجب پذیرش تکثرگرایی دینی شده) یعنی اعتبار و تقدس همه سنت های تاریخی، مخدوش است.
باور دینی، انگیزش و التزام اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
فیلسوفان اخلاق در باره نقش انگیزشی باورهای اخلاقی دو رویکرد مختلف دارند: درون گرایان با انحصار دلایل انگیزشی به باور، رابطه باور و التزام اخلاقی را ضروری می دانند و برون گرایان با پذیرش باور و میل به عنوان دو عنصر انگیزشی، ارتباط باور و التزام اخلاقی را ضروری تلقی نمی کنند. از این رو، ضعف اراده را ممکن می دانند یعنی فاعل با وجود باور به درستی فعل، آن را انجام نمی دهد. این مقاله نقش انگیزشی باورهای دینی را مورد سؤال قرار می دهد و از ارتباط باور با التزام اخلاقی می پرسد؛ اینکه باورهای دینی می توانند فاعل را به سوی انجام فعل برانگیزانند؟ و آیا باورهای دینی شرط لازم و کافی برای التزام اخلاقی اند؟ این مقاله پس از تحلیل دو رویکرد درون گرایی و برون گرایی اخلاقی و توضیح صور مختلف رابطه دین و اخلاق، رابطه روان شناختی را بررسی می کند و پس از تبیین نقش انگیزشی باور دینی رابطه ضروری آن را با التزام اخلاقی رد و ایمان را جایگزین باور می کند و درنهایت، نتیجه می گیرد ایمان، اگر واقعی باشد، می تواند با التزام اخلاقی ارتباط ضروری داشته باشد.
ویلیام الستون و گشایش افقی نو در معرفت شناسی معاصر(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۳ شماره ۵۷
حوزههای تخصصی:
پیوند سیاست و شریعت با تمرکز بر ویژگی های رئیس مدینه، در اندیشه افلاطون و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه سیاسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام فلسفه سیاسی
حدوث و بقای نفس ناطقه و نفس استعلایی از دیدگاه ملاصدرا و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
ملاصدرا و کانت، به عنوان دو فیلسوف مهم اسلامی و غربی، تأکید و تمرکز ویژه ای بر مسئله «خود» یا «نفس» داشته اند. نفس از دیدگاه ملاصدرا معانی و مراتب گوناگونی دارد که در برخی از آن ها، منفصل از بدن وجود داشته و در برخی مراتب، عین بدن می شود و پس از طی مراحل نباتی و حیوانی، عنوانِ نفس ناطقه بر آن قابل اطلاق است. این نوشتار درصدد تبیین این امر است که حدوث نفس ناطقه با پذیرش عقل نظری ممکن می شود اما بقای آن، در فرایند رشد عقل نظری و عملی صورت می پذیرد. این مسئله با دیدگاه کانت به عنوان فیلسوفی معرفت شناس که پیدایش نفس استعلایی را در کارکرد عقل نظری یا معرفت یقینی، و بقای آن را صرفاً در کارکرد عقل عملی میسر می داند، قابل مقایسه است
نگاهی تأملی به مسأله ی حقیقت در نظام فلسفی هوسرل
حوزههای تخصصی:
مسأله ی حقیقت ریشه در تاریخ اندیشه ی بشر دارد. تلاش اندیشه ی آدمی برای شناسایی و نیل به حقیقت در فلسفه ی سنتی غرب راه به جوهر می برد. فلسفه ی سنّتی غرب، همواره، به دنبال یافتن جوهر یا جواهر حقیقی بوده است. هوسرل از دکارت ، کانت و برنتانو بیش از همه تأثیر پذیرفته است. به عقیده ی هوسرل، دکارت تنها فیلسوفی بود که توانست با روش شک خویش یگانه حوزه ای را که به راستی مخصوص فلسفه است و بنیان حقیقی آن را تشکیل می دهد، مطرح سازد. اساسی ترین مقوله ای که هوسرل از دکارت به ارث برده است ، همانا استوار ساختن علم بر پایه ی بداهتی است که در تجربه ی شهود فاعل شناسایی برای ذهن و عین ظاهر می شود. کانت شناخت نومن را برای بشر ناممکن دانسته و مدعی بود که ما می توانیم صرفاً درباره ی فنومن چیزی بدانیم. هوسرل وارث فلسفه ی کانت نیز بود. او همچون کانت در پی یافتن ویژگیها و تأثیرات فاعل شناسائی بر متعلق شناسائی بود. هوسرل این پرسش اساسی دکارتی را دوباره مطرح می کند و تلاش می کند تا واپسین لحظات زندگی بدان پاسخ دهد: « یک علم العلوم یقین آور که مابقی علوم بر اساس آن بنا شوند چگونه ممکن است؟» روش هوسرل برای دریافت حقیقت روش پدیدار شناسی است. پدیدارشناسی هوسرل رشته ای است که بنا است بر طبق یک روش دقیق پی گرفته شود. این روش فروکاستهایی، هم پدیدارشناسانه و هم آیدتیک، بکار می گیرد.. حقیقت اساساً «عین» نیست که مطلق یا نسبی باشد، حقیقت گونه ای حرکت است که مصدر آن، اگو یا من است.
تحلیل و بررسی پلورالیسم دینی و گوهر و صدف دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کثرت گرایی دینی از مسائل پراهمیت کلام جدید به حساب می آید که مبانی و لوازم خاص به خود را دارد. یکی از مبانی پلورالیسم دینی، تقسیم دین به دو عنصر گوهر و صدف می باشد. نظریه گوهر و صدف دین، می تواند منتج به مسئله پلورالیسم دینی گردد. مدعای مقاله حاضر این است که علاوه بر اینکه پلورالیسم دینی خود، دارای آسیب ها و مشکلات درونی است، مبنای آن گوهر و صدف نیز توانایی تبیین رابطه میان گزاره ها و آموزه های دینی را نداشته، همچنین در حوزه «دین داری» به ناحق، حوزه ایمان و عمل صالح را از یکدیگر جدا نموده است. براساس رویکرد درون دینی هیچ یک از آموزه های دینی را براساس نظریه مذکور نمی توان عرضی خواند و هیچ دینی راضی به تقسیم آموزه هایش به ذاتی و عرضی نیست. همچنین در حوزه «دین داری» علی رغم تأکید دین بر توجه به باطن دین، رستگاری ملازم با پایبندی کامل به ایمان و عمل صالح، به صورت توأمان شمرده شده است و از همین رو تجزی در دین راه ندارد.
نقد علم شناسی کوهن از منظر فایرابند1(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کوهن و فایرابند از فیلسوفان علمی هستند که در بسیاری از جهات، دیدگاه های نزدیک و بعضاً مشترکی دارند. این دو فیلسوف به عقلانیتی آفاقی و جهان شمول باور ندارند؛ از این رو در عرف ادبیات فلسفی، دیدگاه های آنان را نسبی گرایانه تلقی می کنند. هر دو، از فیلسوفان نیمة دوم قرن بیستم هستند و واکنشی به جریان های پوزیتیویستی و نگتیویستی محسوب می شوند. این اندازه، شباهت و نزدیکی، این پرسش را در ذهن برمی انگیزد که اختلاف نظر و تفاوت آرای این دو، در کجاست. در این مقاله می کوشیم تا با مروری گذرا بر دیدگاه های آنان، انتقاداتی را که فایرابند به علم شناسیِ کوهن دانسته است، بررسی کنیم. از جملة این نقدها، می توان به موارد زیر اشاره کرد: نقد بر رویکرد ایدئولوژیک کوهن نسبت به تاریخ؛ گسترة قیاس ناپذیریِ او؛ ابهام در توصیفی یا تجویزی بودن دیدگاه هایش؛ گذر ناموجه از پایداری به کثرت؛ ناکامی در تمایز حیطة علم و غیر علم با جعل هویات نظری مانند پارادایم و علم عادی؛ و در نهایت، ذبح انسان آزاد در خفقان علم عادی
فلسفة نانوتکنولوژی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله که در جست وجوی یک فلسفة نانوتکنولوژی است، به تعاریف، زمینه های تاریخی، کاربردها و پیامدهای نانوتکنولوژی، و نیز به بررسی ارتباط آن با فلسفه، پرداخته است. هدف از این نوشتار برشمردن مسائل، موضوعات، و جایگاه فلسفی نانوتکنولوژی به مثابة شاخه ای از تکنولوژی است، که از سه منظر متافیزیکی (هستی شناختی)، معرفت شناختی (و روش شناختی)، و ارزش شناختی به آن نگریسته شده است. فلسفة نانوتکنولوژی حاوی برخی ورودی ها (مبانی) و برخی خروجی ها (پیامدهای) فلسفی است که هم فلسفة تکنولوژی به معنای عام را دربر دارد و هم به سبب ارتباط تنگاتنگ با علم نوین، برخی از آموزه های فلسفة علم و فلسفة علوم خاص، به ویژه فلسفة فیزیک، را هم در بر گرفته است.
نقد مؤلفه های فرهنگی مدرنیته در نوشته های وبر، لیوتار و فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با بازخوانی نوشته های وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویه های نیچه ای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفه های فرهنگی آن نمایان می شود؛ آن گونه که به برجسته سازی نقش وی چونان میان جی انگاره های نیچه ای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته می انجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی برای سنجش هم سانی ها و ناهم سانی های وبر و پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو برگزید و پس از آن باید روشی برای کاربست آن شاخص به کار گرفت. شاخص سنجش در این مقاله سه بیماری مدرنیته است و چونان چهارچوب پژوهشی مقاله به شمار می رود. هم چنین، روش کاربست این شاخص نیز در این مقاله تاریخ ایده های «لاوجوی» خواهد بود. بر اساس این چهارچوب نظری و روش، چهار واحد انگاره، به عنوان مؤلفه های تجزیه ناپذیر بافت اندیشه این سه، برگزیده شده است. یافته های پژوهش نشان از برجستگی واحد انگاره های «ابزارگرایی» در وبر، «تمایزیابی ارزشی» و «هم سانی فرهنگی» در لیوتار و «خودآیینی» در فوکو دارد؛ البته این برجستگی به معنی نبودن سایر واحد انگاره ها در بافت اندیشه این سه تن نیست. هم چنین لیوتار و فوکو، برعکس وبر، بر امکان فراروی از آن پای می فشارند.
تاریخچه و تبیین ساختار الهیات سیاسی و رهایی بخش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الهیات رهایی بخش، یک جنبش سیاسی و الهیاتی در جهان مسیحیت است که کانون عمده ظهور آن، امریکای لاتین بوده است. این جنبش الهیاتی، برای مبارزه با فقر، تبعیض و بی عدالتی پدید آمده و می کوشد با ارائه تفسیری از ایمان مسیحیِ انقلابی و ظلم ستیزانه، به حمایت از مستمندان برخاسته و به رنج آنها پایان دهد. این الهیات، از تفسیرهای مارکسیستی برای تفسیر واقعیت های اجتماعی بهره می گیرد. ولی از جهت هستی شناختی به اصول مسیحیت وفادار است. این نظام الهیاتی، با معناگذاری جدید عقاید مسیحی، تفسیری انقلابی و نو از مسیحیت عرضه می کند و فقرا را مجرای فیض خداوند می داند که مسیح به خاطر آنها قیام کرد تا آنها را آزاد کند. مفاهیمی همچون ترجیح فقرا، تأکید بر عمل انقلابی و اجتماعی، انتقاد از فقر و بی عدالتی، گناه ساختاری و نگاهی انقلابی به شخصیت مسیح و تعریف نقش رهایی بخشی برای کلیسا از محورهای اصلی این نظام الهیاتی است.
نقد و بررسی سبک زندگی از منظر دالایی لاما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با رویکرد نظری و تحلیل محتوا، برآن است تا الگوی سبک زندگی از دیدگاه دالایی لاما(ی چهاردهم)، رهبر بوداییان تبت را از میان آثار وی استخراج و مورد نقد و ارزیابی قرار دهد. دالایی لاما در سبک زندگی، بر چند اصل اساسی تأکید دارد. از نظر وی، شادی هدف زندگی است و باید تمامی فعالیت ها و برنامه ها در راستای این هدف سامان یابد. همدردی با دیگران براساس مهرورزی عام، زمینة آرامش و نشاط زندگی را فراهم می کند. تمرین آیات هشت گانه و مراقبه روزانه، معرفت نفس و گیاه خواری، از آموزه های وی در سبک زندگی به شمار می آید. این تعالیم براساس آئین بودایی ارائه شده است. اشکال اساسی تعالیم وی در سبک زندگی، منبعث از اخلاق سکولار و منعزل از مبانی و اهداف ماورایی است. نتایج این تحقیق، گویای این است که گرچه همسویی خاصی در توصیه به برخی عادت واره ها با آموزه های اسلامی مشاهده می شود، اما این آموزه ها فاقد پشتوانه اصیل متکی به وحی و غیرقابل اتکا می باشد.
الیاده و هستی شناسی مقدس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این نوشتار به بررسی آرای میرچا الیاده دربارة هستی می پردازد. الیاده، که با روش هرمنوتیک تاریخی- دینی به کشف معانی و تأویل پیام های پنهان اسطوره ها، آیین ها و نُمادها می پردازد، پرسش از هستی را، پرسشی راستین و اساسی انسان می داند. هر دینی، حتی در ابتدایی ترین صورتش، یک هستی شناسی است. الیاده انسان ها را به لحاظ نگرش به هستی به دو دسته تقسیم می کند: انسان جوامع سنتی که قطعاً انسان دین ورز است و انسان مدرن. الیاده مجموعه اعتقادات انسان جوامع کهن را «هستی شناسی آغازین» خوانده و بر آن است که انسان جوامع سنتی در یک دنیای واقعی و مؤثر زندگی کرده و از زندگی در وجه مقدس هستی احساس آرامش می نماید. هستی دو وجه دارد: مقدس و نامقدس. وجه مقدس وجه واقعی، منظم و مهم است، در صورتی که وجه نامقدس بدون ساختار، بی نظم ، نسبی و نامتجانس است. توصیف الیاده از هستی شناسی کهن بیانگر یک سری مضامین کلی است: هستی رابطه ای، نشأت ناپذیر، تحویل ناپذیر، نامشروط، پویا و ایستا است. هستی علاوه بر وجود انسان ها وجود جهان را نیز دربر دارد. در هستی شناسی الیاده ماهیت مقدم بر وجود است. یعنی انسان دینی دقیقاً همان چیزی است که در زمان آغاز به او داده شده است. مقدس به انواع و اقسام مختلف در کسوت اساطیر، خدایان، نُمادها، آفرینش و انسان ها تجلی می کند. تجلی مقدس، دیالکتیکی است که نکته بسیار اساسی در آن، تبدیل شیء غیر مقدس به مقدس است. نمادها و اسطوره ها «هستی» را آشکار می سازند. اسطوره مبتنی بر هستی شناسی است و تنها از اموری که واقعاً حادث شده اند، سخن می گوید. حقیقت همان امر مقدس است. انسان دینی، در پرتو اسطوره ها شاهد تجلی «هستی» گشته و خود را شبان آن می داند. هستی شناسی او متأثر از افلاطون و تفکر هندویی است؛ از این رو متهم به این شده که جهان نامقدس را به نمود یا توهم فروکاسته و برای آن واقعیتی قایل نیست.
خود آیینی و اجتماع اخلاقی در فلسفه اجتماعی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با اینکه کانت نوشته های قابل توجهی در فلسفه ی سیاسی و اجتماعی دارد، آراء وی در این حوزه عموماً در سایه فلسفه نظری وی و نیز فلسفه ی سیاسی و اجتماعی هگل واقع شده و بنابراین، کمتر مورد توجه جدی قرار گرفته است. اما برای درک اهمیت آراء سیاسی و اجتماعی کانت لازم است آراء او در این زمینه در نسبت با آراء پیشینیان وی خوانده شود. در این مقاله قصد داریم فلسفه ی سیاسی و اجتماعی کانت را در امتداد آراء ژان ژاک روسو و به ویژه مفهوم «اراده ی عام» وی مورد بازخوانی قرار دهیم و نشان دهیم که چگونه کانت در جهت تکمیل و بلوغ فلسفه ی سیاسی و اجتماعی روسو گام برداشت. در اینجا بررسی خواهیم کرد که چگونه کانت با تأثیرپذیری از روسو، نسخه ای بنیادین از «خود آیینی اراده» ارائه داد و قانون گذار بیرونی را به «خودقانونگذاری» تبدیل کرد و با رفع ناهمسازی های فلسفه ی سیاسی و اجتماعی روسو، فصل جدیدی را در فلسفه ی سیاسی و اجتماعی گشود.
پدیدار تجربی، برساخت ذهنی و واقعیت هستی شناختی (تحلیلی بر مسائل تبیین علمی و مواضع رئالیزم انتقادی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تبیین های پوزیتیویستی و ابطال گرایانه، هر دو در این فرض طبیعت گرایانه اتفاق نظر داشته اند که واقعیت محدود به سطح تجربی است و تبیین علمی باید به این سطح تجربی ارجاع دهد تا از وصف تحقیق پذیری، معناداری و علمی بودن برخوردار باشد. این در حالی است که از یک سو اصل علیت به مثابه ی شرط ضروری هرگونه تبیین علمی، به لحاظ منطقی از این سطح تجربی قابل استنتاج نبوده و در نهایت نه به صورت یک اصل تجربی بلکه به صورت یک اصل متافیزیکی و در زبان پوپر، ابطال ناپذیر باقی می ماند. از سوی دیگر، اصل عینیت تجربی به عنوان مبنای شرط آزمون پذیری تبیین های علمی نیز به دلیل مسبوقیت هرگونه مشاهده به نظریه، غیرقابل دفاع بوده است. ایده آلیست های کانتی همچون کهن و فایرابند نیز که بر بازنمایی واقعیت در قالب مقولات ذهنی تأکید داشته و از این رو قوانین علّی و نظریه های علمی را صرفاً بیانگر مدل ها و الگوهای ذهنی در تفسیر جهان واقع دانسته اند، از توجیه شناخت تجربی و ارائه ی معیاری برای مقایسه میان نظریه ها و پارادایم های علمی و همچنین ابطال نظریه ها و تحوّل علمی عاجز بوده اند. این مقاله ضمن بررسی و تحلیل مسائل تبیین علمی، بر روی پاسخ های رئالیزم انتقادی در این زمینه متمرکز می شود و به تحلیل این موضوع می پردازد که این رویکرد فلسفی چگونه تبیین علمی را مستلزم توجه همزمان به جایگاه پدیدار تجربی، برساخت ذهنی و واقعیت هستی شناختی در نظر می گیرد.
تأملی بر نسبت اکسپرسیونیسم با مذهب پروتستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از زمینه های پژوهش های میان رشته ای در حوزة فرهنگ، مطالعات مربوط به نسبت دین و هنر است. در میان نهضت های دینی، «پروتستانتیسم» به دلیل گره خوردن با «جریان اصلاح دینی» از اهمیت بالایی برخوردار شده است. در همین بستر فرهنگی، «اکسپرسیونیسم»، به عنوان یکی از مهم ترین مراحل تکامل اشکال هنری است. این نوشتار، درصدد بررسی وجوه ارتباط و اشتراک این دو جریان با استفاده از روش گردآوری اسنادی است. مبانی نظری در قالب بررسی موردی، با فیلم «اتاق کار دکتر کالیگاری»(1920) تطبیق داده شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که اکسپرسیونیسم و پروتستانتیسم، در یک وجه عام و سه وجه خاص با یکدیگر اشتراک دارند. بر این اساس می توان خوانش های دینی از آثار هنری ارائه داد. وجود تأثیر و تأثر میان دین، فرهنگ و هنر بر اساس فهم وجودی دین، وجه عام این ارتباط است. همچنین وجود اشتراک فرهنگی تاریخی، عنصر بیانی و محتوای تنش زا و تاریک در اکسپرسیونیسم، که نظیر آنها در الهیات پروتستانی نیز دیده می شود، بیانگر وجوه خاص این ارتباطند.
منجی موعود در ادیان بزرگ قبل از اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از روزگار کهن ، اعتقادبه ظهور مصلح ، اصلی اساسی بوده است . بسیاری از پیامبران پیشین ،آمدن دیگری را وعده می داده اند. همچنین در سرتاسر بشارتها واشارتهای پیشینیان ، همواره سخنانی درباره “موعودآخرین ” و “منجی آخرالزمان” گفته شده است . در هر کدام از دیانتهای قدیم ازاین موعود به عنوانی یاد شده است همچون کالکی، بودای پنجم ، سوشیانس ، مسیحا ، پسر انسان و... ، که متعارف و آشنای مردمان خاص آن زمان بوده است .همچنین نشانه ها و خصوصیاتی از او، آئین نجات بخش اش و علائم ظهور ووقایع پس از ظهور او در این آثار کهن آمده است که علی رغم بعد زمانی و جغرافیایی بسیار نزدیک و مشابه هم هستند که این مطلب نشانگر اعتقاد به یک حقیقت و اصل واحد در همه ادیان بزرگ است و آن چیزی جز ایمان و امید به ظهور منجی آخرالزمان نیست . البته گونه های مختلفی از اعتقاد به مصلح آخرین در ادیان دیده می شود . در یک جا ، نجات بخش صرفا یک مصلح اجتماعی است و درگونه دیگر فقط در صدد رستگاری معنوی افراد بشر است و در حالت سوم هر دو رسالت را به عهده می گیرد . از طرف دیگرموعود آخرین گاهی قوم گرا و گاهی در صد نجات تمام جهانیان است . همچنین در برخی ادیان وعده به آمدن شخص معین داده شده است ( شخصی ) و گاهی صحبت از شخص خاصی نیست بلکه وعده بیشتر راجع به نوید افق روشن در آینده بشر همراه با ظهور یک مصلح جهانی است ( نوعی ). در این مقاله با استفاده از روش کتابخانه ای و کتب مقدس و منابع غالبا درجه اول ، پس از مروری مختصر به برخی از بشارتهای گذشتگان وسخنان پیامبران الهی در ادیان قبل از اسلام به تحلیل و گونه شناسی اندیشه موعود در این ادیان پرداخته شده است .
برهان تنظیم دقیق: بررسی مواجهة سوبر و مدافعان برهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از برهان تنظیم دقیق، بر این اساس که حیات مبتنی بر کربن مستلزم قوانین فیزیکی و شرایط استانه ای است، نتیجه می شود این که جهان را خدا نظم داده باشد از فرضیات دیگر محتمل تر است. سوبر به این استدلال اعتراض می کند و معتقد است که تنظیم دقیقی که بین قوانین فیزیکی وجود دارد در معرض تأثیر انتخاب مشاهده ای ماست.
هدف از این پژوهش بررسی برهان تنظیم دقیق و اعتراض انتروپیکی سوبر به آن و پاسخ های داده شده به این اعتراض است.
نقد روایت سوئینبرن از برهان غایت شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ریچارد سوئینبرن در تقریر خود از دلیل غایت شناختی سعی در معقول جلوه دادن باور به خدا با استفاده از این دلیل دارد. البته سوئینبرن معتقد است هیچ یک از ادله اثبات وجود خدا نمی توانند یقینی ریاضی وار برای ما به همراه آورند؛ بلکه مجموع این ادله باور به وجود خدا را از نقیض آن محتمل تر می سازند. سوئینبرن با تفکیک نهادن میان دو نوع نظم: نظم زمانی و نظم مکانی، در ارائه دلیل خود بر نظم زمانی تأکید می کند. از طرف دیگر برای تبیین پدیده ها میان دو نوع تبیین تفاوت می گذارد: تبیین علمی و تبیین شخصی، و ادعا می کند که تبیین علمی توانایی تبیین اصل قوانین جهان را ندارد و برای تبیین این قوانین باید به تبیین شخصی توسل جست. سوئینبرن تبیین جهان به وسیلة تبیین شخصی را ساده ترین تبیینی می داند که خالی از تعقیدها و پیچیدگی ها در پاسخ به چرایی پدیده هاست. به عبارت دیگر، به میزان کمتر شدن علل برای تبیین یک پدیده، آن تبیین رو به سادگی می رود. مدعای این مقاله آن است که مفهوم سادگی یا ساده ترین تبیین در بیان سوئینبرن خالی از پیچیدگی نیست و ابهاماتی دارد و همچنین فرض وجود امری ماورائی در تبیین پدیده نظم، نه تنها نمی تواند ساده ترین تبیین باشد، بلکه آن را گرانبار از پیش فرض می کند.