۱.
کلیدواژهها:
قضا و قدر مرتضی مطهری اختیار انسان علم پیشین الاهی آکام گرایی تومیستی لیندا زاگزبسکی
مسأله ی علم پیشین الاهی و اختیار انسان یکی از مسائل اساسی فلسفه ی دین است که از دیرباز، ذهن متکلمان و فیلسوفان را به خود معطوف نموده است. بر اساس این مسأله، ازآن جاکه علم مطلق الاهی مستلزم خطاناپذیری آن است، ازاین رو اگر خداوند در زمان t1 بداند که فاعل S فعل a را در زمان t3 انجام می دهد، آنگاه S در زمان t3 فعلی جز a را نمی تواند انجام دهد. ازاین رو، علم پیشین الاهی در تعارضی ظاهری با اختیار انسان است. این مقاله می کوشد آرای لیندا زاگزبسکی (فیلسوف دین معاصر) را با دیدگاه های استاد مرتضی مطهری در این باب مقایسه کند. در این راستا، ابتدا به بررسی پاسخ های سه گانه ی کلاسیک به این مسأله (بوثیوس گرایی، آکام گرایی و مولیناگرایی) از منظر زاگزبسکی می پردازد و نشان می دهد که زاگزبسکی ضمن پذیرش برخی از عناصر این دیدگاه ها و تلفیق آن ها با یکدیگر، سه راه حل بدیع ارائه می کند. مقاله سپس به بررسی دیدگاه استاد مطهری در دو بخش جبر و اختیار و قضا و قدر می پردازد و در پایان، وجوه شباهت و افتراق آرای دو متفکر را نشان می دهد. یافته ی پژوهش آن است که هر دو متفکر سازگاری علم پیشین الاهی را با اختیار انسان می پذیرند، اما «آکام گرایی تومیستی» و دو راه حل دیگر زاگزبسکی به رغم نکات مثبت و درخور پذیرشی که دارند، در نشان دادن این سازگاری ناتوان است، در حالی که راه حل استاد مطهری راه حل دقیقی برای اثبات این سازگاری است.
۲.
کلیدواژهها:
مدرنیته تجربه ی دینی معرفت و تجربه ی دینی خودشناسی و مدرنیته تجربه ی خدا و مدرنیته
تجربه ی دینیِ برآمده از سنت اسلامی ما از مبنا باتجربه ی دینی مبتنی بر مدرنیته متعارض است. موقعیت اندیشه ی فلسفیِ امروزمان بازاندیشی درباره ی مبانیِ این دو و رابطه شان را ضروری می کند. اقبال نخستین متفکر اسلامی است که با مفهومِ «تجربه ی دینی» و «مبانی علمی مدرن» به بازاندیشیِ مسائل اساسی اسلام و تبیین هایی اساساً متعارض با ماهیت مبانی آن می رسد. موضوع ما نقد پیامدهای دیدگاه او نیست، بلکه دو مسأله در روی کرد اوست: یکی معرفت مشککِ حاصل از تجربه ی دینیِ مبتنی بر «جهان بینیِ مادی»، دوم بُعد سومی به نامِ «روحانی بودن»، که به این معرفت ِمدرن اضافه می کند. این دو، برخلاف تلاش اقبال، جمع پذیر نبوده اند و امروزه دیگر رفع شدنی هم نیستند. فهم موقعیتِ دیالکتیکیِ این دو متناقضْ در بطن فرهنگ امروز، زمینه سازِ خودآگاهی به نحوه ی مواجهه ی امروزی مان باریشه ی حقیقت یا خدا و موقعیت اندیشه ی فلسفی مان است.
۳.
کلیدواژهها:
عبودیت معنای زندگی آفرینش پوچی حکمت الاهی تلازم علت و معلول
انسان همواره به دنبال معنای زندگی خویش بوده است. معناداریِ زندگی او را از پوچی و سرگردانی بیرون می آورد. دانستن معنای زندگی با اعتقاد به وجود یا نبود خدا و بالتبع با بحث آفرینش جهان و انسان پیوندی آشکار دارد. وجود خدا، به مثابه ی موجود کامل یا واجب الوجود، مستلزم صفاتی مانند خالقیت، حکمت و علم است. خلقت عالمانه و حکیمانه مستلزم وجود معنا و غایت برای موجودات جهان و از جمله انسان است. از نگاه فیلسوف، متکلم و مفسری همچون علامه طباطبایی، واجب الوجود یا خدا فاقد هدفِ فاعل و البته واجدِ هدفِ فعل است. مراد از فعل خدا مجموعه ی عالمِ مخلوقات و از جمله انسان است و هدفِ فعلِ خدا در خلقتِ غیر انسان، عمدتاً فراهم کردن زندگی پاک برای انسان است. در این مقاله با رویکرد فلسفی-کلامی، به واکاوی این مسأله پرداخته خواهد شد.
۴.
کلیدواژهها:
فارابی آگوستین شهروندان مدینه ی فاضله شهرخدا رئیس مدینه
مقاله ی حاضر پژوهشی تطبیقی است در زمینه ی فلسفه ی مدنی آگوستین و فارابی با تکیه بر کتاب شهر خدا اثر آگوستین و کتاب آراء اهل مدینه فاضله اثر فارابی. در ابتدا، مفاهیمی چون شهر، عدالت و سعادت مورد بررسی قرار گرفته و سپس مبانی نظری آن ها در این دو اثر مقایسه شده است. آگوستین شهر را به معنایی جدید معرفی نموده،فارابی معنای متداول آن را منظور داشته است. مبنای نظری آگوستین آموزه های کتاب مقدس درباره ی دو نوع طبیعت انسانی است و مبنای فارابی مدنی الطبع بودن انسان. این اختلافات منجر به اختلاف در نظام حاکم بر شهر یا مدینه شده است. آگوستین بر شهروندان تکیه دارد و فارابی بر رئیس مدینه. بررسی مبانی نظری و نظام حاکم نشان می دهد امکان تحقق شهر خدا نیز منوط به وجود شهروندان آن است و همواره از ابتدای تاریخ، شهر خدا وجود داشته است، اما تحقق تام آن در روز داوری واپسین خواهد بود، در صورتی که تحقق مدینه ی فاضله منوط به وجود رئیس فاضل است و تاکنون تحقق نیافته است. در پایان، فرجام شهروندان مورد بررسی قرارگرفته و این نتیجه حاصل شده است که برمبنای این دو کتاب، اندیشه ی آگوستین در فلسفه ی مدنی ییشتر صبغه ی کلامی و اندیشه ی فارابی صبغه ی فلسفی داشته است.
۵.
کلیدواژهها:
عقل تجرد نفس ارسطو ابن سینا وحدت قوا
فلاسفه از جمله ارسطو و ابن سینا از دیرباز به مسائل مربوط به نفس انسان توجه داشته اند. همواره یکی از پرسش های اساسی نزد آن ها مسأله ی بقای نفس در انسان است. تردیدی نیست که ابن سینا نفس را مجرد دانسته و به تفصیل بر آن استدلال کرده است. اما تعارض سخنان ارسطو در این مقام، همواره موجب اختلاف نظر شارحان شده است، به طوری که گاهی از صورت بودن نفس برای بدن، بر مادیت نفس و از این رو، به مثابه ی دلیلی بر فساد و عدم بقای نفس بعد از مرگ آن استنباط کرده اند. در این بررسی، دلایلی برای رفع تعارض بین تعریف صورت بودن نفس برای بدن و تجرُّد و بقای آن اقامه شده است؛ مثلاً با این که در نظر ارسطو، نفس صورت بدن است و صورت در عین ملازمت با ماده، مفهومی مستقل از آن دارد، اما در برخی مواقع، امکان وجود صورت بدون ماده محتمل بوده و نفس در مقایسه با بدن، اصیل و مستقل دانسته شده است. ازاین رو بر مبنای براهین ضمنی ارسطو و دلایل مصرَّح ابن سینا، استدلال شده است که نفس انسان نمی تواند امری مادی باشد. بنابراین در نظر آن ها، نفس به منزله ی موجودی فی نفسه که ذات آن عقل است، مجرد و باقی است.
۶.
کلیدواژهها:
اجل خیام عطار مرگ اندیشی مرگ عارفانه
اندیشیدن درباره ی مرگ و سخن گفتن از آن یکی از بن مایه های رایج در ادبیات و جریان اندیشگانی یک قوم است. ادبیات هر ملت زمینه ای مناسب برای بازتاباندن و شناسایی اندیشه های ایشان درباره ی مرگ خواهد بود. از سوی دیگر به دلیل ناشناخته بودن ماهیت این پدیده، پیوسته، دیدگاه های اندیشمندان مختلف با یکدیگر متفاوت و گاه متناقض بوده است. بررسی تطبیقی نگرش اندیشمندان گوناگون درباره ی مرگ، حقایق بسیاری را بر ما آشکار می کند که در بررسی جداگانه ی اندیشه ی ایشان، کمتر مجال بروز می یابد. در این جستار کوشیده ایم با رویکردی تطبیقی، به بررسی این پدیده، از دیدگاه خیام، رباعی سرای توانمند قرن پنجم هجری و عطار نیشابوری، شاعر و عارف توانمند قرن ششم بپردازیم. بررسی تطبیقی دیدگاه های این دو شاعر درباره ی مرگ نشان دهنده ی این نکته است که اگرچه هر دو در برخی مسائل، مانند همگانی دانستن مرگ برای همه ی افراد، سرگشتگی دو شاعر در برابر مرگ، تأکید بر ناتوانی بشر از ارائه ی راه چاره برای مرگ و... اندیشه های همگون دارند، در برخی موضوعات نیز با یکدیگر اختلاف دیدگاه دارند؛ برای نمونه عطار افزون بر مرگ طبیعی، به دو نوع مرگ ارادی و مرگ عارفانه عاشقانه قائل است؛ نومیدی مطرح شده در اشعار خیام، در اندیشه ی عطار جایگاهی ندارد؛ مرگ اندیشی عطار بیشتر التزام به توبه و به ندرت، التزام به لذت جویی را بایسته می داند، در حالی که در اندیشه ی خیام، بیشتر تأکید بر لذت جویی و کمتر التزام به توبه است.
۷.
کلیدواژهها:
اسلام انسان شناسی جسم روح نظام تربیتی مکاتب مادی
پایه ی نظام تربیتی هر مکتب اخلاقی، بر جهان بینی آن مکتب بنا شده است که مهم ترین جزء این جهان شناسی نیز، انسان شناسی آن مکتب است. مکاتب غیرالاهی بر مبنای فهم خویش از انسان، گاهی به سمت توجه تام به ارزش های مادی گرویده اند و گاهی در ورطه ی غفلت از مادیات و فرو افتادن در ماورا افتاده اند؛ گاهی نیز به نوعی تعادل - البته غیرمتکی به ارزش های الاهی- رسیده اند.
در این میان، نظریه ی اخلاقی تربیتی اسلام بر انسان شناسی دوبعدی بنا می شود؛ به این بیان که انسان را مرکب از دو ساحت وجودی روح و جسم می داند و البته اهتمام ویژه را متوجه روح می کند.
این مقاله به بیان بخشی از این انسان شناسی، یعنی قرار گرفتن دوگانه ی روح - جسم به عنوان موضوع و محطّ تربیت انسان و مقایسه ی آن با مکاتبی می پردازد که در این زمینه حرفی داشته اند و مورد توجه قرار گرفته اند. در پایان نیز نتیجه می گیرد که در عین دوگانگی روح و جسم و تأثیر و تأثّر متقابل این دو بر یکدیگر، اصالت با روح است و نقش کلیدی را در تربیت انسان بازی می کند.