فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۰۱ تا ۸۲۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
مسئله دیرپای شر، که خود شامل مجموعه ای از مسائل است، به طور کلی، به سه طریق تقریر شده است: (1) مسئله منطقی شر (ناسازگاری منطقی وجود خدا و صفات او با وجود شر)؛ (2) مسئله شاهدمحور شر (شر را شاهدی علیه معقولیت خداباوری دانستن)؛ (3) مسئله اگزیستانسیال شر (ناسازگاری باورهای دینی با تجربه زیسته شخص). مهم ترین دفاعیه های فلسفه اسلامی معاصر (برگرفته از اندیشه های علامه طباطبایی و شهید مطهری)، که در پاسخ به مسئله منطقی شر مطرح شده، عبارت اند از (1) موهوم بودن شر؛ (2) عدمی بودن شر؛ (3) نسبی بودن شر؛ (4) ضرورت وجود موجودی که خیر آن بیش از شرش است (ضرورت شر قلیل در برابر خیر کثیر)؛ (5) منشأ اثر بودن ماده در شرور؛ (6) ضرورت شر برای تحقق خیر؛ (7) ضرورت شر برای درک خیر؛ (8) شر را حاصل جزءنگری دانستن؛ (9) شر را حاصل دیدگاه انسان دانستن؛ (10) شر را حاصل اختیار دانستن. از نظر فلسفه دین مدرن نقدهایی اخلاقی به دفاعیه ها و تئودیسه های سنتی وارد شده که فلسفه اسلامی معاصر را نیز در بر می گیرد. نقدهای اخلاقی مانند (1) دفاعیه پردازی شر؛ (2) انفعال در برابر شر؛ (3) نگاه ابزاری به انسان و رنج او؛ (4) نقض خودمختاری انسان؛ (5) غفلت از تنوع خصلت روانی انسان ها، غفلت از میزان، تنوع و پراکندگی رنج؛ (6) غفلت از رنج حیوانات، کودکان و معلولان. بررسی این انتقادات لزوم اصلاح، تکمیل، ابداع و ارائه گونه های جدیدی از دفاعیه ها در فلسفه اسلامی را ضروری می سازد که به طور خاص به جنبه عملی شر نیز توجه داشته باشد.
دیدگاه فخررازی و خواجه نصیرالدین طوسی درباب هستی شناسی کلی ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷
۳۴۴-۳۱۷
حوزههای تخصصی:
مبحث کلی ها از دو جنبه هستی شناسی (نحوه وجود کلی) و معرفت شناسی (نحوه ادراک کلی) قابل بررسی است. در این مقاله جنبه هستی شناسی بحث کلی ها مورد نظر است. فخررازی و خواجه طوسی نظریات بدیعی در این زمینه به یادگار گذاشته اند که به رغم اهمّیّت، کمتر به وضوح مورد گفتگو، بازشناسی و تحلیل قرار گرفته اند. دراین جستار با استقصای آرای این دو متکلم صاحب نام، درصدد پاسخی درخور به صورت مقایسه ای به این پرسش هستیم که آنها چه تبیینی از نحوه وجود کلی دارند؟ نتیجه اجمالی پژوهش این است که اگر چه این دو متکلم در تقریر متداول سه معنای متفاوت برای کلی و سه نحوه متعارف اعتبار ماهیت، رویکرد تقریباً مشابهی اتخاذ کرده اند، در مقام تشریح و تنقیح نحوه وجود اقسام سه گانه کلی با هم اختلاف نظر فراوانی دارند. همچنین دیدگاه فخررازی درباره کلی عقلی و دیدگاه خواجه نصیر در باره کلی طبیعی متزلزل به نظر می رسد.
شیئیت و تحقق عدم با تاکید بر نظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷
۳۶۸-۳۴۵
حوزههای تخصصی:
از مسائل پیچیده و مهم در فلسفه، عدم و احکام آن است. این مقاله سعی دارد به یکی از پرسش های بحث برانگیز در این باب، یعنی تحقق و شیئیت داشتنِ عدم، از نظرگاه برخی فلاسفه بپردازد و دست آخر با مبانی ملاصدرا به آن پاسخ دهد. در نظر ملاصدرا عدم گاهی مقابل وجود است و گاهی مقارن وجود. آن عدمی که در مقابل وجود قرار دارد، نیستی و بطلان محض است؛ اما آن دیگری به معنای فقدان کمال، مقارن و همراه وجود، موجود است؛ لذا در میان حکمای متقدم و متاخر، هر دو معنا طرفداران خاص خود را دارد که به باور نگارنده می توان تئوری بنیادین دوگانه وجود و ماهیتِ ملاصدرا را فصل الخطاب این نزاع دانست. بنابراین رهیافت جدیدی که نگارنده در این مقاله در صدد اثبات آن است نقد و بررسی نظرات تعدادی از موافقان و مخالفان تحقق و شیئیتِ داشتن عدم با محور قرار دادن نظرات ملاصدرا، با روش توصیفی-تحلیلی، خواهد بود.
مروری انتقادی بر نظریات هستی شناسانه مصنوعات تکنیکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
135 - 157
حوزههای تخصصی:
مسئله هستی شناسی مصنوعات تکنیکی این است که چه چیزی باعث می شود یک شیء به عنوان یک مصنوع تکنیکی لحاظ شود. از آنجا که مصنوع تکنیکی کارکردی را برای کاربران محقق می کند، اغلب نظریات با تحلیل مفهوم کارکرد به بررسی هستی مصنوعات پرداخته اند. دسته ای از نظریات با توجه به ساختار فیزیکی مصنوع و نقش علی که در ایفای کارکرد دارد، به تبیین هستی مصنوعات پرداخته اند، برخی دیگر بر مقاصد عامل ها در طراحی و کاربرد مصنوعات تأکید کرد ه اند و کارکرد را همان قصد عامل تلقی کرده اند. برخی نیز تطور یک مصنوع یعنی تاریخچه انتخاب و بازتولید یک مصنوع را در هستی آن مؤثر دانسته اند.با توجه به نواقص نظریه هایِ نقش علی، قصدی و تطوری، تلاش هایی برای ارایه نظریه های ترکیبی صورت گرفته است. ما در این مقاله ضمن مرور مهم ترین نظریات هستی شناسی مصنوعات تکنیکی، از رهگذر نقد و بررسی آن ها توضیح می دهیم که یک نظریه هستی شناختی مناسب برای مصنوعات باید به چه مسائلی پاسخ دهد.
نظریه های صدق عرفی فراسازگار و پارادوکس کری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
صدق عرفی، T(x)، محمولی است که در خود زبان بر تمام جمله های زبان حمل می شود و در ضمن برای هر جمله ی مانند A در زبان T(˹A˺)↔A نتیجه می شود. تارسکی برای اجتناب از پارادوکس دروغگو و تریویال شدن زبان (نظریه) مجبور شد از مفهوم عرفی صدق دست بکشد و صدق هر زبان را در یک فرازبان تعریف کند. طرفداران منطق های فراسازگار ادعا دارند با پذیرش منطق های فراسازگار می توان محمول صدق عرفی را حفظ کرد. منطق های فراسازگار به منطق هایی گفته می شود که در آن ها از تناقض هر چیزی نتیجه گرفته نمی شود. اما پارادوکس دیگری به نام کری وجود دارد که مربوط به ادات شرطی است و بدون استفاده از قاعده ی انفجار می تواند نظریه های صدق عرفی را تریویال کند. در این مقاله استدلال خواهیم کرد با وجود این که اگر به منطق های فراسازگار اصول حساب و محمول صدق عرفی را اضافه کنیم نظریه ای غیرتریویال خواهیم داشت اما این نظریه ها به دلیل قدرت استنتاجی پایین، از دست رفتن برخی خواص مورد انتظار از محمول صدق عرفی و همچنین نشت ناسازگاری به قسمت های خالص حسابی موجه نخواهند بود.
نزاع میان جلال الدین دوانی و غیاث الدین دشتکی درباب تبیین جسم نزد شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
19 - 37
حوزههای تخصصی:
در برهه ای از تاریخ که گمان می کنند دوران فترت حکمت اسلامی است، بین صدرالدین دشتکی و جلال الدین دوانی در مدرسۀ فلسفی شیراز مناظرات و مباحثات و گاه مجادلاتی شفاهی، کتبی، حضوری و گاه غیابی روی داد که در زمان خود موجب گرمی حوزۀ فلسفی شیراز و در اعصار بعدی سبب عمق بخشیدن به مباحث حکمت اسلامی شد. ازجمله موضوعات موردبحث آنان در شرح هیاکل النور شیخ اشراق است. در این نوشتار، به طور خاص به بررسی شرح دو حکیم از تعریف جسم نزد شیخ اشراق پرداخته می شود. در این بررسی مشاهده می شود که شارحان بر سر معنای دو اصطلاح «قصد» و «اشاره» اختلاف نظر دارند. همچنین، ازنظر دوانی، وجه افتراق و اشتراک میان اجسام، «هیئت لازم» است و ازنظر دشتکی، «هیئت غیرلازم». سومین محل نزاع، ذیل مبحث جزء لایتجزی است. دوانی بر این عقیده است که آنچه قبول اشارۀ حسی می کند، منقسم در جهات ثلاث است؛ درحالی که بنا به قول دشتکی، مقصود به اشارۀ حسی بودن، اعم است از قابلیت انقسام در جهات ثلاث. پس از طرح منازعات آنان، با روش تحلیلی تطبیقی به بررسی نزاع میان این دو شارح و درنهایت محاکمۀ آنان پرداخته می شود.
ساخت گشایی از قدرت، مقاومت و سوبژکتیویته؛ تحلیلی تطبیقی از آراء هانا آرنت و میشل فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
677 - 694
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر تلاش کرده است تا از طریق مواجهۀ اندیشۀ هانا آرنت و میشل فوکو به بازاندیشی و بازنگری رادیکال و ریشه ای از مفاهیم قدرت، مقاومت و سوبژکتیویته بپردازد. در وهلة نخست ممکن است تصور شود که اندیشۀ این دو متفکر بنا بر مبانی فلسفی و نظری متفاوتی که دارند، نه همسو با یکدیگر، بلکه در تقابل باشند و از همین منظر احتمال هرگونه گفتگو غیرممکن فرض شود؛ اما مدعای اصلی مقاله رهیافتی غیر از این است و بر همین اساس نه تنها زمینه ها و مبانی مشترکی در ساخت گشایی قدرت و به تبع آن بازاندیشی مفاهیم سوبژکتیویته و عاملیت انسانی در اندیشة این دو متفکر وجود دارد، بلکه باید برخی از نتایج مهم آرای سیاسی آن ها را همسو و مکمل هم دانست که نه تنها به تعمیق و توسعۀ اندیشة یکدیگر، بلکه به خلق رویکردهای جدیدی در عرصة سیاست یاری می رسانند. بدین ترتیب، پرسش های راهبر نوشتار حاضر عبارتند از: ساخت گشایی از قدرت در اندیشة آرنت و فوکو چه عاملیت و کارگزاری به سوژۀ معاصر خواهد بخشید؟ چگونه قدرت به جولانگاه مقاومت بدل و هم زمان امکان های نوینی به سوی سوژه گشوده می شود؟ یافتۀ اصلی نوشتار حاضر این است که قدرت در اندیشۀ متفکران مذکور برخلاف خوانش های سنتی و مدرن، مفهومی مثبت، خلاق و مولد است و بر پایۀ همین مفروضات در بطنِ خود مقاومت و شیوه های جدیدی از مبارزه و ایستادگی را برای سوژه به همراه دارد. اگرچه باید انتظار داشت که به دلیل تفوق امر سیاسی یا امر اجتماعی در اندیشة این دو، تفسیرشان از مقاومت، عاملیت و حتی قدرت متفاوت از یکدیگر باشد.
توجیه پذیری تجربه حسی و تجربه دینی در نظام فکری آلستون؛ مناقشات و پاسخ ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
695 - 716
حوزههای تخصصی:
آلستون با تمایز دو دیدگاه توجیهی تجربه حسی؛ یعنی دیدگاه توجیهی مستقیم و غیر مستقیم بر این باور است که تجربه حسی متعلقات خودش را به صورت مستقیم توجیه می کند؛ یعنی در تجربه حسی ما مستقیما با عین خارجی در ارتباطیم. آلستون به تبع تجربه حسی، تجربه دینی را نیز از همین سنخ می داند و در نتیجه بر این باور است تجربه دینی نیز مستقیم متعلق خودش را توجیه پذیر می کند. با توجه به دیدگاه آلستون در باب توجیه پذیری تجربه حسی و تجربه دینی، چه اشکالات و مناقشاتی در این زمینه مطرح است؟ از دیدگاه آلستون با توجه به تشابهات موجود میان ادراک حسی و ادراک دینی، تجربه حسی و تجربه دینی هر دو از یک ماهیت در نقش معرفتی و توجیهی خودشان برخوردارند، اما در این زمینه مناقشاتی مطرح شده است که به آنها پاسخ داده شده است، مناقشاتی مانند: تجربه حسی نمی تواند هیچ باوری را به طور مستقیم توجیه کند. بنا بر نظریه پدیدار، تجربه های حسی ما برخی باورهای ما را به طور مستقیم توجیه می کند. کسی که قبلا هیچ گونه تجربه ای از خداوند نداشته است، چگونه می فهمد که متعلق ادراک او خداوند است؟
Fichte’s Role in Hegel’s Phenomenology of Spirit, Chapter 4(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
11 - 28
حوزههای تخصصی:
In this paper I return to the familiar territory of the Lord-Bondsman "dialectic" in Hegel's Phenomenology of Spirit in order to raise the question of the relation of Hegel's use of the theme of recognition there to Fichte's. Fichte had introduced the notion of recognition in his Foundations of Natural Right , to "deduce" the social existence of humans within relations of mutual recognition as a necessary condition of their very self-consciousness. However, there it also functioned as part of a solution to a problem within the work on which the theory of rights was meant to be based, the earlier Foundation of the Complete Wissenschaftslehre of 1794-5. In Hegel's classic account in chapter 4 of the Phenomenology we find recognition offered as a solution to a problem within an account of "self-consciousness" that has a number of clearly Fichtean features. But I suggest that to the degree that the lord-bondsman episode there expresses any "theory of recognition", it is not Hegel’s own theory but rather his interpretation of Fichte's , a theory of which he is critical. Freed from this misleading assumption that the "lord-bondsman dialectic" represents something deep about Hegel's own philosophy, we might then be more able to get clearer about Hegel's actual views about recognition and the role it plays in his own philosophy.
What a World! The Pluralistic Universe of Innocent Realism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
29 - 35
حوزههای تخصصی:
The method of metaphysics: Metaphysics is empirical but depends not, like the sciences, on recondite experience but on close attention to aspects of everyday experience we ordinarily scarcely notice. "Real" is a broader concept than "exists" (which applies only to particulars) and also applies to phenomena, kinds, and laws, which are real, but not, of course, existent entities. But "there are real kinds, laws, etc." doesn't imply that all the kinds and laws we believe are real, are. I call my approach "Innocent Realism" because--though it's certainly not naive--it requires attending to experience, so far as possible, without substantial preconceptions. There is one real world, enormously varied but also integrated. It includes physical stuff, kinds, laws, etc. and, here on earth, a vast array of human artifacts, physical, social, intellectual, and imaginative, all intimately interconnected. All this requires human mindedness (a better word than "mind" because it doesn't suggest that human mentality is an organ like the heart or the liver). Rather, it's a complex congeries of dispositions and abilities: to understand even such a relatively simple thing as what's involved in someone's believing something, we need to take account of the person's dispositions to behavior, verbal and otherwise; to the neurophysiological realizations of these dispositions; and to their connections to the world and to words in the person's linguistic community--this last requiring other people's words-world connection. "Virtual" reality is just one more computer artifact, clever, no doubt, but not metaphysically startling. It's oversold, but this is advertising hype, not serious metaphysics.
Image, Time, and Photography Based on Heidegger’s Kant and the Problem of Metaphysics(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
72 - 89
حوزههای تخصصی:
In Kant and the Problem of Metaphysics (KPM), Heidegger shows how the initial image-making power of the imagination is pictorial in the pure image of time. He further clarifies the recognized link between the syntheses and the time-visualizing power of images which is pictorial formative power, which can visualize time. The three syntheses of imagination are replaced with the modes of existence of Dasein. Three kinds of photographs resemble the images produced when the transcendental imagination functions as Dasein. We can address the ways to visualize time by considering Dasein with a photographic preoccupation through 1. A possible look in the form of presentation (a photograph shows an immediate look of a house or person as intuitable this-here); 2. An immediate look of the thing, house, or deceased person, as well as a copy or its reproduction as a death mask; and, 3. The manner of contemplation of a likeness is an immediate look of a being present in the form of representation.
تأملی بر مدعای رورتی در خصوص دین: دین به مثابه توقف کننده گفتگو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
330 - 353
حوزههای تخصصی:
رورتی مدعی است متافیزیک دانان و عالمان دین با تفکیک حوزه عمومی(سیاست) از حوزه خصوصی(دین) هم رأی و متفق القول اند. درحالی که متافیزیک دانان درصدند این هدف را با کشف ذات عمومی و خصوصی دریابند، نظریه پردازان تلاش می کنند این کار را با اولویت دهی عمومی به جای خصوصی و یا برعکس انجام دهند؛ اما رورتی با ایجاد خط انشقاقی بین حوزه خصوصی و حوزه عمومی مدعی است حوزه سیاست نیازی ندارد مبانی خود را از معیارهای فردی حوزه خصوصی که دین نیز بدان تعلق دارد کسب نماید. وی محوریت حقیقت با مشی معرفتی و دینی را از صحنه اندیشه برمی دارد و به جای آن گفتگو (همبستگی با«ما» های مختلف) را می نشاند که در آن هیچ عضوی بنیادی تر از دیگری نیست و هیچ عضوی مجاز به قضاوت در خصوص صلاحیت دیگری نیست. به زعم رورتی استدلال های دینی به مثابه شناختی محدود، نگریسته می شود که غیرقابل مذاکره است و به مثابه یک متوقف کننده گفتگو عمل می کند. اینجاست که دین نه تنها طریقی برای رد مرجعیت بقیه جهان می شود بلکه همچون طریقی جهت انسداد اراده توافق بین انسان ها عمل می کند. فرض ما این است دیدگاه رورتی در مورد دین که مبتنی بر نظریه تقدم سیاست بر دین است با ایده آلش در باب جامعه ای که هم نخبگان کثرت گرایی دینی برایش اهمیت دارد و هم حفظ همبستگی سیاسی، متناقض است.
رویکرد سهروردی در درمان بیماری های نفس(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۱۶)
25 - 44
حوزههای تخصصی:
سهروردی از جمله فلاسفه ای است که در مقایسه با سایر حکما نظام فکری خود را با نوآوری تدوین کرده است. نظام فکریِ اشراقی سهروردی حاصل اندیشه های او در فلسفه و عرفان است و غایت مشرب اشراقی او رسیدن به مقام ذوق و تأله با استفاده از کشف و شهود و استدلال است. نفس خالص، رکن مهمی در کشف و شهود سالک است و از آنجا که نفس از عالم انوار قاهر به عالم طبیعت نزول کرده است، مانند جسم ممکن است بیمار شود. شیخ اشراق در رساله های خود با طرح بحث بیماری نفس، دریچه جدیدی را در حکمت باز می کند و با طرز تفکر اشراقی خود به دنبال ارائه راهکار عرفانی و اخلاقی برای درمان نفس ناطقه انسانی است. شیوه درمانی سهروردی برای درمان بیماری های نفس، از این جهت که جزئی از مطالب عرفانی وی به شمار می آید، به صورت تمثیل بیان شده است و از این جهت که نسخه ای برای تمامی سالکان است، مطلبی اخلاقی محسوب می گردد. با بازشناسی نمادها در رساله های تمثیلی سهروردی، می توان شیوه اخلاقی او برای درمان بیماری های نفس را بازشناخت.
تبیین و تحلیل خلافت انسان در زمین با تکیه بر دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال دوم بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
5 - 26
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحث پردامنه و مهم، انسان و انسان شناسی و جایگاه او در هندسه عالم آفرینش است، که در درازای تاریخ از منظر گوناگون بدان پرداخته شده است. و در ادبیات فکری علوم انسانی و اسلامی به این مهم نیز نگریسته شده، از این جهت بحث خلافت و مقام خلیفهالهی انسان حائز اهمیت در نظام اندیشه و فکری اندیشمندان می باشد؛ و در دستگاه فکری فلسفه و معارف اسلامی، برخی اندیشمندان عروج نهایی مقام انسانی را مقام خلیفهالهی وی دانسته که ملازم با «علم به اسما» می باشد. در تحقیق پیش رو، حقیقت خلافت انسان و قلمرو آن به صورت توصیفی- تحلیلی با تأکید بر اندیشه علامه طباطبائی بر این نتیجه رهنمون گردیده است که خلیفه مظهر و مراآت تمام عیار مستخلف عنه و حاکی از صفات وجودی او در حد استعداد امکانی خلیفه باشد، که قلمرو خلافت آن تمام عوالم را شامل می شود و شرط کافی و ملاک برای احراز و تصدی خلافت میزان بهره مندی از علم به اسما الهی بوده که شامل همه فرزندان آدم می شود.
Logical Content and Its Malcontents(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
281 - 297
حوزههای تخصصی:
The doctrine that the content of the conclusion of a deductively valid argument is included in the content of its premises, taken jointly, is a familiar one. It has important consequences for the question of what value valid arguments possess, since it indicates the poverty of three traditional answers: that arguments may and should be used as instruments of persuasion, that they may and should be used as instruments of justification; and that they may and should be used to advance knowledge. The truth is, however, that in each of these cases the argument has only a managerial role and, if there is any work done, it is the premises that do it. It will be maintained that this point has little force against the critical rationalist answer, which I shall defend, that the principal purpose of deductive reasoning from an assemblage of premises is the exploration of their content, facilitating their criticism and rejection. That said, the main aim of the present paper is not to promote critical rationalism but to consider some published objections to the doctrine that a statement asserts every statement that is validly deducible from it. The alleged counterexamples to be considered fall roughly into two groups: statements that emerge with time from a rich mathematical or empirical theory, but were originally unformulated and are deducible from the theory only in a non-trivial way (Frederick 2011, 2014; Williamson 2012); and statements, notably disjunctions, that are easily formulated and are deducible from a theory in a trivial way (Schurz & Weingartner 1987; Mura 1990, 2008; Gemes 1994; Yablo 2014). Each of these counterexamples will be evaluated and dismissed.
Is it more reasonable for a critical rationalist to be non-religious?(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
317 - 331
حوزههای تخصصی:
This paper argues that it is not reasonable for a critical rationalist to be a religious believer in the Abrahamic tradition. The argument is distinctive, in that it takes seriously the critical rationalist view that we should abandon ‘justificationist’ argument. What this means, is that the structure of argument then becomes a matter of offering theories as resolutions of problems, and then judging how they fare in the face of ongoing critical appraisal. The paper surveys issues in several areas, including God and what is good; homosexuality; mysticism; and messianic ideas. It argues that, unless the believer engages in intellectual retreat (something that is unacceptable for the critical rationalist), the problem-situation facing the believer appears to be so daunting that it would be unreasonable for them to hope that they can overcome it.
جستاری در باب رسانه با نظر به آراء هیدگر و پستمن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
83 - 107
حوزههای تخصصی:
رسانه های مدرن را به سبب تأثیرشان بر زندگی بشر بی هیچ تردیدی مهم ترین پدیده عصر حاضر باید به حساب آورد. از علم و دین و سیاست و اقتصاد تا شخصی ترین مناسبات روزمره، همه متأثر از پیامدهای این پدیده اند. چنین گستره تأثیری اندیشمندان را به نظرورزی در حوزه رسانه واداشته است. حاصل این پژوهش ها سربرآوردن دانشی جدید در عرصه مطالعات میان رشته ای به نام «فلسفه رسانه» است که از زوایای متعدد به رسانه پرداخته است. در رویکرد به ماهیت رسانه برخی برای آن ذات مستقلی قائل شده اند که آن را به خودی خود شایسته تأمل می سازد، و برخی دیگر رسانه را جز ابزار نمی دانند و معتقدند رسانه فاقد قدرت لازم برای جهت دهی حیات آدمی است و این انسان است که بسته به اراده خود چگونگی بهره گیری از آن را تعیین می کند. مقصود پژوهش حاضر بررسی آراء هیدگر و پستمن در رویکرد به رسانه است. دو متفکری که در حوزه رسانه از جمله ذات گرایان به حساب می آیند و از رهگذر تکنولوژی به آن پرداخته اند و هر دو بر کاربست نحوی «خودآگاهی» در مواجهه با هرگونه تکنولوژی از جمله رسانه به منظور برون رفت از بحران عصر حاضر تأکید دارند.
امکانات درونی قلب برای رویکرد پدیدارشناختی با تأکید بر مکتب عرفانی ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میراث عرفانی بطور عام بیشتر به هویت و کارکرد شناختی و سلوکی قلب توجه می شود و منزلت قلب فراتر از عقل و فروتر از روح و زمانی پایین دست فؤاد معرفی می شود و قلب در لطائف سته یا سبعه یا ثمانیه، در کنار لطائف دیگر قرار می گیرد. اما ابن عربی از خصیصه وجودی قلب با عنوان تقلب در صور و تجلیات یاد می کند و این پژوهش با تأکید بر این خصیصه در پی ترسیم ظرفیت های درونی قلب برای نگاه پدیدارشناسانه است و سعی دارد با استفاده از پدیدارشناسی به روایت ون منن و افزودن نگرش وجودی بدان به این پرسش اساسی پاسخ دهد؛ چگونه می توان از ظرفیت درونی قلب در عرفان ابن عربی برای تأملات پدیدارشناختی وجودی بهره برد؟ دستاوردهای این پژوهش به این قرار است: یکم. قلب همان لب و عصاره وجود آدمی است و به دلیل اطلاق و تقلبش پذیرای صور و تجلیات گوناگون است و مراد از این تقلب، تقلب وجودی شهودی است. به این اعتبار، قلب، ظرفیت خوبی برای تقویت نگاه پدیدارشناسانه با مؤلفه هایی چون حیرت، تعلیق، التفات و نما دارد و کمک می کند تا پرونده تأمل درباره حقیقت و شناخت آن همچنان مفتوح باشد؛ دوم. قلب با مواجهه حضوری اش با اسما و صفات، و به تعبیری مواجهه پیشاتأملی اش، ظرفیت قدرتمندی را برای تأملات پدیدارشناسانه وجودی فراروی عقل، به عنوان یکی از شئون قلب، قرار می دهد.
مبانی معرفت شناختی تعریف ناپذیری خوب و بد اخلاقی از دیدگاه ابن سینا و مور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۵
7 - 25
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با تحلیل آراء ابن سینا و مور ضمن آنچه درباره تعریف ناپذیری خوب و بد اخلاقی مطرح است، نگرش آنها از جهت معرفت شناختی تبیین شده و آراء این دو متفکر بر اساس شیوه گفتگو مقایسه می شود. مسئله اصلی تحقیق نگرش ابن سینا و مور درباره نقد ملاک و معیار طبیعت گرایانه برای حمل خاصه های اخلاقی نظیر خوب و بد در موضوعات اخلاقی است. ابن سینا در آراء خویش بیان می دارد که اعتدال به عنوان امری مابعدالطبیعی و طبیعی نمی تواند در همه زمینه ها معیار و ملاک برای خوب یا بد بودن موضوعات اخلاقی باشد، مور نیز با تحلیل مغالطه طبیعت گرایانه لذت یا هماهنگی با طبیعت را ملاک و معیار حمل خوب و بد بر موضوعات اخلاقی نمی داند. نتایج تحقیق نشان می دهند که رویکرد این دو متفکر برای اثبات مدعای خویش توجه به ایراد منطقی ای است که در مساوق دانستن خوب و بد با اموری نظیر اعتدال، لذت و هماهنگی با طبیعت رخ می دهد. ابن سینا و مور برای پاسخ به مسئله، از واقع گرایی غیرطبیعت گرایانه گزاره های اخلاقی دفاع می کنند، در این میان تأکید بر شهودِ خاصه ها در شهودِ عقلای قوم برای یافتن ملاک و معیار برای صدق و کذب پذیری گزاره های اخلاقی امکان گفتگو در آراء این دو متفکر را میسر می سازد. روش انجام پژوهش تحلیل محتوای آراء این دو فیلسوف در جهتِ پدید آمدن نوعی گفتگو برای مقایسه آراء ایشان است.
بیناسوبژکتیویته امر سیاسی: خوانش ساخت گشایانه باتلر از اندیشه آرنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش تطبیق و تحلیل آرای هانا آرنت و جودیت باتلر پیرامون شکل گیری شرایط امر سیاسی است. دغدغه محوری این دو تألیف نظریه ای نظام مند و رسمی درباره امر سیاسی نیست، بلکه بررسی امکان و امتناع شرایط امر سیاسی است. آرای متأخر باتلر چنان که خودش هم بارها به آن اشاره کرده با بازتعریف مفاهیم اندیشه سیاسی آرنت پیرامون فضای نمود، کثرت و کنش هماهنگ در بیناسوبژکتیویته سیاسی شکل گرفته است. باتلر در آثار متأخرش از نظریه اجراگری فردی گذر کرده و بر ساحت اجراگری جمعی تأکید می ورزد، وی همچنین مفهوم بدن و نقش آن در فضای نمود و اجرای کنش های متکثر را برجسته می سازد تا نشان دهد که بدون صحه گذاشتن بر اهمیت زندگی بدنمند و به تبع آن ساحت خصوصی اساساً بحث از آزادی بیان و کنش های هماهنگ در ساحت عمومی امری پوچ و غیرمنطقی است. پرسش راهبر مقاله عبارت است از این که باتلر چگونه در مفهوم پردازی نظریه اجراگری تجمع، همزمان با الهام از عاملیت امر سیاسی در اندیشه آرنت، شکل های جدیدی از هستی-شناسی، سیاست و اخلاق را مطرح می کند؟ برای تحقق چنین امری با کاربست رویکرد ساخت گشایی از مفاهیم کلیدی کثرت و امر عمومی، دگرگون ساختن معانی سنتیشان و مفهوم پردازی در حوزه دیگربودگی