مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
نورالانوار
حوزه های تخصصی:
مورّخان فلسفه و نیز اهل کلام و بسیارى از حکما، یکى از اهداف و ارکان نظریه فیض را «تبیین وساطت بین خداوند و خلق او و نیز توضیح نحوه برآمدن کثرت از وحدت» ذکر کرده اند. در میان فلاسفه اسلامى، فارابى و ابن سینا نخستین کسانى بودند که در این باره به نظریه پردازى پرداختند. پس از ایشان، سهروردى با این اعتقاد که نظریه حکماى مشّایى وافى به مقصود نیست، ضمن اخذ ساختار اصلى نظریه صدور ابن سینا، با قرار دادن آن بر مبنایى دیگر و وارد کردن آموزه هاى جدید، به طرح نوینى از نظریه صدور دست یافت که قرن ها پس از او مورد توجه صدرالمتألّهین قرار گرفت. نویسنده در این مقاله سعى مىکند نشان دهد که ملّاصدرا در تدوین نظریه خویش درباره نظام فیض، حدّاقل از چهار جهت از مکتب اشراقى تأثیر پذیرفته است: 1) توجه به جهات و حیثیات عینى در پیدایش کثیر از واحد؛ 2) عدم پذیرش انحصار عقول به ده عقل؛ 3) پذیرش عقول عرضى علاوه بر عقول طولى؛ 4) استفاده از قاعده امکان اشرف براى تبیین نظام فیض.
نقد و بررسی مهمترین تقریرهای برهان صدیقین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
راههای رسیدن به خدا فراوان است، چرا که «او» دارای کمالات و جهات بینهایت است. هر کسی هم راه و روشی دارد که از آن بسوی خدا روی میآورد. ربانیین، صدیقین و سالکین از یک حقیقت سخن میگویند، منتها بزبانها، واژگان، براهین و دلایل مختلف. بلحاظ استحکام و اتقان، شریفترین همه براهین اثبات وجود خدا، برهانی است که در آن حد وسط، چیزی جز خود او نباشد و در نتیجه مقصد و مقصود یکی باشد، این همان راه و روش صدیقین است که با خود واجب بر واجب استدلال و استشهاد میکنند. ویژگی منحصر بفرد «برهان صدیقین» در اینست که در آن چیزی برای اثبات ذات واجب الوجود، واسطه قرار نگرفته است. اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابنسینا بکار برد، لیکن این صدرالمتالهین (ره) بود که بر اساس مبانی و اصول حکمت متعالیه آنرا بنحو ابتکاری و بمحکمترین صورت تبیین نمود. تقریر و تبیین صدرا از جهاتی بر تقریر ابن سینا و دیگران امتیاز و برتری دارد. این برهان بعد از ملاصدرا بصورتهای گوناگون تقریر و ارائه شده، ولی بنظر نگارنده، بلحاظ مقدمات فلسفی تقریر حیکم سبزواری کوتاهترین طرح، و تقریر علامه طباطبایی بلحاظ نظر به واقعیت عینی و بینیاز بودن از مقدمات فلسفی، مستقیمترین است. تقاریر معروف به براهین اهل معرفت و کلام، دارای اشکالات صوری و محتوایند، و غالب مباحث اینها بازگشت به اصول، مبانی و نتایج بوعلی و شیخ اشراق است. این تقاریر تحولی اساسی در ارائه برهان برای اثبات واجب الوجود ایجاد نکردند. بنابرین، تقریر خود صدرالمتألهین رساترین، محکمترین و بیعیبترین برهان در اثبات وجود خداوند است. در این مقاله دو کار صورت گرفته است: 1ـ مطالعه، تحقیق و بررسی تقاریر مختلف برهان صدیقین. 2ـ مقایسه، تطبیق و نقد و بررسی آنها از جهت استحکام،رسا بودن و اثبات ذات و اجب الوجود و صفات او.
افق خداشناسى در اندیشه ابن سینا و سهروردى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه اشراق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام خداشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
ابن سینا و سهروردى به منزله سرآمدان دو فلسفه مشاء و اشراق در جهان اسلام با تأثیرپذیرى از متون دینى، بحث از خداشناسى را وجهه همت خود قرار داده و تمام تلاش خود را براى تبیین آن به کار گرفته اند. مبانى خاص و روش فلسفى متفاوت این دو اندیشمند مسلمان که یکى با وفادارى به روش بحثى استدلالى ارسطویى و با رنگ و بوى وجودى به حل و فصل این مسئله اقدام مى کند و دیگرى با دخالت دادن شهود در کنار استدلال به عنوان ابزارى مهم در فهم حقایق، مسئله مذکور را بر پایه نور تبیین مى کند رهیافت هاى مختلفى را در بحث خداشناسى به ارمغان مى آورند. این نوشتار با روش تحلیلى توصیفى مى کوشد با نگاهى فراتاریخى و پدیدارشناختى دیدگاه این دو فیلسوف شهیر را در باب خداشناسى بررسى کند. این بررسى روشن مى کند که ملاحظات ابن سینا و تبیین هایى که براى اثبات واجب و صفات او ارائه کرده است دقیق تر از شیخ اشراق مى باشد.
نمادهای اسطوره ای در سایه نور عرفانی در هفت پیکر نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هفت پیکر متنی سرشار از آموزه ها، اسطوره ها، آیین ها و حکمت های کهن است؛ حکمت هایی که در پوشش رمز و نماد، معنایی روحانی برای عروج انسان و ناشناختگی مرگ در خود دارند. در این جستار، نمادهای این اثر به لحاظ اسطوره ای یا عرفانی بودن بررسی می شوند. این نمادها نشانه هایی از دوران تکامل اسطوره و حضور آن در حماسه های عرفانی هستند؛ همچنین شخصیت بهرام از این منظر تحلیل می شود. این شخصیت پیش از هفت داستان میانی، از چند راهنمای بیرونی و درونی یاری می گیرد تا پذیرای آزمون خودشناسی (غار نخست) شود و پس از گذر از پوشش نور نادیدنی (گنبدهای میانی) با عروج به گنبد هشتم (غار پایانی) با طیف نوری ""نورٌ علی نور"" به جاودانگی روحی برسد.
مهر تا الله : بررسی جایگاه نور و چگونگی تداوم آن در آیین ها و ادیان ایران زمین، از باستان تا اسلام امروز
منبع:
هنر و تمدن شرق سال ششم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۲
49 - 54
حوزه های تخصصی:
تبیین ماهیت علم خداوند از دیدگاه ویلیام آلستون و بررسی تطبیقی آن با دیدگاه شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسیله ماهیت علم خداوند از مسایلی است که از دیر باز ذهن اندیشمندان و متفکران را به خود واداشته است. در فلسفه دین معاصر، ویلیام آلستون به این مسیله چیستی ماهیت علم خداوند می پردازد؛ آیا می توان گفت علم خداوند همان باور صادق موجه است؟ در فلسفه اسلامی نیز علم را به دو قسم تقسیم می کنند؛ علم حضوری و علم حصولی. علم خداوند کدام قسم از این دو مورد است؟ علم حصولی یا حضوری؟ در این مقالله پس از بیان دیدگاه آلستون و شیخ اشراق در مورد علم خداوند، به این نظریه می پردازیم که این دو متفکر تا حدودی دیدگاه مشترکی در مورد علم خداوند پس از ایجاد دارند. نظریه شهود مستقیم آلستون و اضافیه اشراقیه سهروردی دو تعبیر از یک دیدگاه است. از دیدگاه آلستون علم خداوند را نمی توان همان باور درنظر گرفت، چراکه باور با محدودیت ها و الزاماتی مواجه است که همسو و سازگار با علم مطلق نیست. نظریه شهود مستقیم آلستون به این معنا است که خداوند مستقیماً جهان را شهود می کند و از این رو به آن علم دارد. همچنین آلستون نظریه متفکرانی را که معتقدند علم خداوند همان باور صادق موجه است رد می کند؛ زیرا انتساب آن به خداوند با تناقضاتی مواجه است. در این مقالله تلاش شده است تا با بررسی دیدگاه ویلیام آلستون و شیخ اشراق، دیدگاه این دو متفکر در مورد ماهیت علم خداوند تشریح شود و تفاوت ها و شباهت های آن ها در این زمینه روشن شود.
نسبت صادر اول با مخلوقات عالم از منظر شیخ اشراق با تأکید بر تناظر مفهوم فیزیکی و متافیزیکی نور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
443 - 463
حوزه های تخصصی:
بی تردید شیخ اشراق بزرگ ترین حکیم نوری در عرصه و قلمرو اندیشه اسلامی است. درک عمیق او از حِکم نوری قرآن و نیز تکیه بر حکمت نوری ایران باستان، جریان نوافلاطونی و همچنین تأثیر از حکمه المشرقیینِ حکمای بلندمرتبه ای چون ابن سینا، نظام منسجم و بسیار فکورانه ای از نور در تاریخ حکمت و فلسفه اسلامی به جای گذاشت که نه پیش از او سابقه ای داشت و نه پس از او. در این مقاله با محوریت صادر اول در نظام فکری شیخ اشراق، نخست به بررسی تناظر میان نور در مفهوم فیزیکی خود با معنای متافیزیکی آن پرداخته ایم و سپس بیان و شرح ابعاد نسبت صادر اول با موجودات و مخلوقات عالم من جمله نسبت ربوبیت، حُبّی، معادی و مشکات در جهان بینی شیخ اشراق را هدف قرار داده ایم. مسئله اصلی تحقیق کاهش فاصله میان محسوس و معقول یا نور محسوس و نور معقول است. از همین رو سعی شده است که بحث، از مفهوم فیزیکی نور آغاز شود و در حقیقت با شرح این معناست که در حکمت اشراقی ظاهر، مقابل باطن نیست. فیزیک در تقابل با متافیزیک نیست، بلکه آخرین سطح ظهور باطن یا امر متافیزیکی است. در نظام مراتب نوری شیخ اشراق، هستی، وجود واحدی است که گرچه در مراتب، سیر نزولی دارد، در این فرآیند هرگز حقیقت نوری خویش را از دست نمی دهد.
نور از نظر امام محمد غزالی
در این مقاله به معانی و کاربردهای مختلف کلمه «نور» از دیدگاه امام محمد غزالی پرداخته شده است. با جست وجو در آثار او و بررسی نظرات ایشان و دقت در آرای این دانشمند بزرگ این حقیقت به دست می آید که ایشان در سه سطح و سه معنا کلمکه «نور» را مورد بررسی قرار داده اند. ایشان بررسی کلمکه «نور» را از نور ظاهری و فیزیکی که با چشم ظاهری قابل رؤیت است شروع می کند و سپس از نور ظاهری بالاتر رفته و به آن از معنای دوم که با چشم قابل دیدن نیست و اساساً نور فیزیکی نیست، می پردازد و آنگاه معنای سوم «نور» را که معنایی بسیار دقیق و دیرفهم است، بیان می کند و با این بیان روشن می سازد که نور حقیقی همان نور خداوند متعال است و غیر خدا، انوار و موجودات مجازی هستند و هم چون شیخ اشراق خداوند را نورالانوار می داند و هم چون عارفان این مطلب را سرّی از اسرار الهی معرفی می کند که هر انسانی قابلیت و قدرت فهم آن را ندارد و سرّی است که باید از نامحرمان پوشیده بماند. تنها خداوند متعال حقیقکهالحقائق و نور محض است و فقط بر ذات خداوند متعال می توان به صورت حقیقی کلمه «نور» را اطلاق کرد.
مراتب معرفت به خداوند از نگاه دیونیسیوس و سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
چگونگی معرفت به خداوند از مباحث و دغدغه های مهم همه مکاتب عرفانی است که با رهیافت سایر حوزه های فکری تفاوت معناداری دارد. این معرفت عرفانی درصدد دستیابی به معرفت بی واسطه است که از آن با عنوان معرفت شهودی یاد می کنند. از میان عارفان و حکمای دو سنت بزرگ مسیحیت و اسلام می توان دیونیسیوس و سهروردی را یاد کرد که در این موضوع نظرات مشترکی دارند. ایشان بر ذومراتب بودن شناخت خدا باور دارند و مراتب آن را با توجه به قرب و بعد انسان می سنجند. نخستین گام در معرفت خداوند، مرتبه ایجاب است که همان شناخت و راهیابی به خداوند از طریق معرفت عقلانی (الهیات ایجابی) است؛ و در مرتبه بعد، سلبِ هرگونه نقص از خداوند (الهیات سلبی) است. مراتب معرفت خدا در آثار سهروردی و دیونیسیوس به واسطه نور، با مراتب هستی، انسان و فرشتگان مرتبط می شود. سهروردی و دیونیسیوس معتقدند که میزان قرب و بعد اشیا و انسان ها نسبت به تابش انوار الهی، به قابلیتِ قابل بستگی دارد. دیونیسیوس مرتبه سلبِ سلب و رسیدن به مرتبه ای را که از آن با عنوان ظلمت الهی یاد می کند، بالاترین سطح معرفتی می داند. درواقع این ظلمت، حاصل روشنی و وفور نوری است که راه دیدن و ادراک را بر چشم و عقل انسان می بندد تا اینکه به تاریکی ورای عقل وارد شود؛ جایی که به قول سهروردی، معرفت در معروف گم شود.
مقایسه میان وجهه نظرهای سهروردی و شلنبرگ در باب اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از براهین جدید و معروف در انکار خداوند برهان اختفای الهی است. بر مبنای این برهان، که نخستین بار جان شلنبرگ، فیلسوف معاصر کانادایی، آن را طرح کرده است، اختفاء و پنهان بودن خداوند با عاشقِ مطلق بودن او در تضاد است. در پرتو توجه به این تضاد، مدافعان برهان اختفای الهی وجود خداوند را انکار کرده اند. شیخ شهاب الدین سهروردی با اتخاذ رویکردی نو به مسائل هستی و معرفت، دیدگاهی متفاوت از نظریه فوق ارائه کرده است. سهروردی خداوند را نورالانوار می نامد. در نظر او، ذات خداوند چیزی جز نوریتش نیست و نور نیز امری ظاهر و آشکار است. بنابراین لازم می آید که ذات خداوند نیز ظاهر و آشکار باشد. البته سهروردی نیز به بحث اختفای الهی و نسبت آن با نفس انسانی توجه کرده است. در نگاه سهروردی، اختفای الهی به دلیل عدم توجه انسان به مبدأ عالم (نورالانوار) و غفلت او از وجه وجودی (نورانی) خودش است. اما در نظر شلنبرگ، عامل پنهان بودن و خفای الهی خودِ خداوند است و مسئولیت کمتری متوجه انسان است. این نوشتار با روشی توصیفی-تحلیلی، ضمن مقایسه آرای سهروردی و شلنبرگ در باب اختفای الهی، درصدد است این امر را تبیین کند که چگونه ذات خداوند در عین ظهور و آشکارگی می تواند مخفی باشد، اما این اختفاء به ذات او برنگردد.