فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۱ تا ۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله مفهوم زدایی و سپس بازمفهوم پردازی نافرمانی کودکان با الهام از تفکر سه بعدی لیپمن و خوانش دلوز از بارتلبی محرّر است. برای دستیابی به این هدف، با روش کاوش گری فلسفی-انتقادی به بررسی مفهوم نافرمانی و انواع آن و سپس نافرمانی کودک پرداخته ایم. بدین ترتیب از تصورات پیشین درباره نافرمانی کودکان مفهوم زدایی کرده ایم تا نشان دهیم نافرمانی کودکان دارای ارزش ذاتی است و می توان آن را به مثابه بخشی از «صدا»ی کودکان و بازنمایی کننده بخشی از عاملیت آنان به حساب آورد. در گام دوم، با بهره گیری از مبانی نظری فلسفه برای کودکان نزد متیو لیپمن، به بازمفهوم پردازی نافرمانی کودکان پرداخته و نشان داده ایم که مبتنی بر سه بعد تفکر، یعنی انتقادی، خلاقانه و مراقبتی، نافرمانی کودکان می تواند سه صورتِ بلوغ نیافته، نیمه بلوغ یافته و بلوغ یافته به خود بگیرد. با پیروی از خوانش دلوز نیز «حرکت» نافرمانی کودکان را در دو شکل کنش مند و کنش گریز مطرح کرده ایم. دیگر یافته این جستار، مطرح نمودن دیالوگ به عنوان نیرویی است که امکان حرکت کردن میانِ انواع نافرمانی را برای کودکان فراهم می کند. بدین ترتیب، نافرمانی کودکان فرصت می یابد انواع مختلف خود را آشکار ساخته، میان آنها حرکت نموده و در این جریان امکان های نویی را به جهان اضافه کند، امکان های نویی که در نافرمانی بلوغ یافته به اوج خود می رسند.
Building Sustainability: Crip Time and Disability Justice in the Spanish Medical Industrial Complex(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This paper examines the intersection of Crip Time and Disability Justice within the Spanish medical-industrial complex, uncovering the systemic barriers faced by disabled individuals, particularly those with chronic pain and fatigue. It argues for a paradigm shift toward more inclusive and sustainable healthcare temporalities that prioritize care, interdependence, and accessibility over efficiency and productivity. Building on the history of healthcare activism in Spain, with a focus on movements such as Marea Blanca, the paper integrates the principles of Disability Justice and Crip Theory to critique the rigid temporal structures imposed by medical institutions. These structures marginalize disabled individuals by enforcing normative timelines that fail to accommodate their lived experiences. The chapter highlights the necessity of rethinking healthcare systems to embrace temporalities that sustain well-being and challenge the austerity-driven logic of the Medical Industrial Complex. This paper analyzes Spanish healthcare settings and draws on previous experiments in Disability Justice activism for citizens living with chronic pain or chronic fatigue to envision a future of healthcare grounded in justice and sustainability. It advocates for flexible, patient-centered care models that respect and adapt to diverse temporalities. This approach proposes a shift in public healthcare policies toward long-term collective flourishing and equity.
Is Care Compatible with The Tyranny of Immediacy? on substituting rhythm for cadence(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The article specifies the human being based on the respiratory cycle, referring to the etymology of the word “spirit”. This word shares its root with the French word respiration (“breathing”) as well as the verb “to inspire,” suggesting breath and animation. Human temporality is made up of organic rhythmicity, from a weighing body that experiences itself as inscribed in time – this is the authentic meaning of the word “to exist”: to come from nowhere, without time, to somewhere, at some time. This article questions the compatibility between the demand for temporal efficiency, characteristic of the modern industrial age and the technophile ideology of communication, and the “service society” which purports to be more “caring” than the industrial one. Highlighting the suppression of the passage of time characteristic of the ideology of communication, where “time” is frozen in a self-reproducing present with no past or future, the author asserts that humane care is radically incompatible with a society that subsumes humanity, inscribed in time and in need of breath, under the ideology of a perpetual present. It is precisely on the basis of what specifies the human, namely breathing and desire, that the author proposes to consider how care might be possible in an ultra-technologized world. Drawing on an imaginary of movement and inspiration/aspiration/breathing deployed in choreographic performances and practices, the author invites the reader, as Simone Weil did, to substitute rhythm for cadence, to insert slowness into speed, and to favor the flow of time in a human reality that has become unbearable by dint of “modernization”. In so doing, we must reconsider head-on the fate that binds us, namely death, which no stasis in a perpetual present can eliminate, and which the metaphor of a risk of social necrosis invites us to reconsider. Accepting the passage of time, giving death back its face, is costly; but it's at this price that time can regain its humanizing value, as a sine qua non component of care.
تبیین لذت بی غرض کانتی از منظر علوم شناختی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۰۱
53 - 72
حوزههای تخصصی:
اطلاق و تلقی زیبا از پدیدارهای هستی در درازنای اندیشه انسان اندیشمند، پیوسته یکی از موضوعات پرکشش و البته چالشی بوده است. فلسفه ورزی با همه ابزارها و رویکردهای گونه گون خودیکی از راه های پاسخ به این مسئله بوده و هست. یکی از فیلسوفانی که گام های بسیار ارزشمندی در مطالعه و بررسی امر زیبا و چیستی و چرایی آن برداشته است، امانوئل کانت است. نگره «لذت بی غرض» در رویارویی با امر زیبایکی از مهم ترین تأملات فلسفی اوست که در کتاب نقد قوه حکم به آن پرداخته است. طی چند دهه اخیر که رشد علوم تجربی به ویژه در حوزه عصب شناسی،شتابی روزافزون گرفته است، دانشمندان این علوم تلاش کرده اند درضمن پژوهش های کلان خود،به فهم و درک علمی ای از برخی مسائل مشترک باعلوم انسانی و هنر،ازجمله زیبایی و لذت برآمده ازآن برسند.در این مسیر، یافته های بسیاردرخوری نیز ارائه کرده اند.این یافته هاوبرخی شباهت ها، زمینه ورود آنها به مطالعات میان رشته ای فلسفهو علوم شناختی را فراهم کرده است. آنچه در این جستار آمده است، مطالعه و بررسی ای است توصیفی و تحلیلی از لذت زیباشناسانه بی غرض کانتی و توضیحی که علوم شناختی برای آن خواهندداشت.بررسیها نشان می دهند با وجود چندلایه بودن این رابطه، تمایز «خواستن» و «دوست داشتن» در سیستم پاداش مغز، امکان لذت بی غرض به معنای کانتی آن را ممکن می سازد.
سیر تطور اندیشه های هوسرل در باب زمان و ظهور نخستین نشانه های گذر از متافیزیک حضور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۰
79 - 98
حوزههای تخصصی:
برنتانو در تأملات خویش تلاش کرد تا با طرح «تداعی اولیه» مسائل مربوط به ادراک اشیای زمانی را حل کند، اما هوسرل با انتقاد از برنتانو تأملات او را ناکافی دانست و در تلاشی پیگیر سعی کرد تا در دوران های مختلف فکری خود پاسخی برای حل مسائل مربوط به زمان ارائه کند. او ابتدا مسئله زمان را به مسئله آگاهی از زمان تبدیل کرد و با پیشرفت اندیشه اش کوشید تا سطوح عمیق تر زمان را کشف کند. وی نخست به آگاهی ما از ابژه های زمانی پرداخت، سپس آگاهی زمانی از این آگاهی اخیر را بررسی کرد و درنهایت به جریان مطلق آگاهی پرداخت. سیر اندیشه هوسرل در باب زمان، علی رغم اینکه آگاهانه چنین سیری را در پیش نگرفته بود، در جهتی بود که تفوق اکنونِ بالفعل حاضر در فهم زمان را به چالش کشید و با طرح مفاهیمی چون «حافظه اولیه» و «انتظار اولیه» و بعدها «بازیازی» و «پس یازی»، از حضورمحوری و اکنون محوری که اساس متافیزیک حضور است، فاصله گرفت. با این حال سیر او در جایی که به آگاهی مطلق رسید متوقف شد. هوسرل علی رغم اینکه گام بزرگی برای گذر از متافیزیک حضور برداشت، در واپسین گام، یعنی در عبور از آگاهی مطلقاً حاضر، از حرکت بازایستاد.
کاوشی در متعلّقاتِ نقد اخلاقی در دنیای هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۰
41 - 58
حوزههای تخصصی:
هدف: موضوع اصلی جستار حاضر یافتن متعلّقات نقد اخلاقی در دنیای هنر است. این پژوهش می کوشد تا نشان دهد که دامنه نقد اخلاقی فراتر از آثار هنری است، که سنّتاً مهمّ ترین موضوع نقد اخلاقی بوده است. بنابراین، در پی کشف سایر متعلّقات نقد اخلاقی در دنیای هنر، تبیین چگونگی نقد در هر کدام از این حوزه ها، و اهمّیّت آن برمی آید، تا به طریقی چارچوبی جامع برای ارزیابیِ اخلاقیِ کلّ دنیای هنر عرضه کند.روش پژوهش: پژوهش با رویکردی کیفی و تحلیلی، از روش تحلیل مفهومی و استقرایی بهره می برد. داده ها از متون تاریخی، نظریه های فلسفی و مطالعات موردی در هنر استخراج شده است. این روش ترکیبی از بررسی های نظری و عملی را به کار می گیرد تا چارچوبی مستحکم ارائه دهد.یافته ها: پژوهش یازده متعلق اصلی برای نقد اخلاقی در دنیای هنر شناسایی می کند و در هر مورد به تبیین چگونگی نقد از طریق آوردن مثال هایی می پردازد و در نهایت توضیح می دهد که چرا نقد اخلاقیِ حیطه مذکور اهمّیّت دارد: (1) آثار هنری، (2) فرآیند هنرآفرینی، (3) هنرمند، (4) مخاطب، (5) فرآیند ادراک هنری، (6) فراورده نقد هنری، (7) منتقد، (8) فرایند عرضه هنر، (9) عرضه کنندگان هنر، (10) فرآیند تعلیم و تربیت هنری، (11) معلّمان و مربّیان هنر.نتیجه گیری: این جستار، با ارائه چارچوبی نظری و عملی، نشان می دهد که گسترش نقد اخلاقی به تمامی این ابعاد نه تنها ضروری است، بل نقشی اساسی در ارتقای استانداردهای اخلاقی در دنیای هنر و جامعه دارد. در مقابل، نادیده گرفتن این جنبه ها، فرصت هنر برای ایفای نقش مثبت اخلاقی را محدود خواهد کرد.
نقش توحید اجتماعی در صورت بندی الهیات مقاومت با تأکید بر قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۳۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۱۵
5 - 30
حوزههای تخصصی:
الهیات مقاومت به عنوان پشتوانه عقیدتی نظریه مقاومت، در بستر رخدادهای تاریخی اخیر و بر اساس عدالت محوری، با هدف دفاع از مظلومان و نفی سلطه کفار در برابر محور شرارت شکل گرفته است. این مفهوم به دلیل جهانی شدن، ریشه های قرآنی و نقش تمدن سازش در حرکت های اجتماعی معاصر، اهمیت پژوهشی بالایی دارد. این مقاله با فرض تأثیر تام توحید اجتماعی بر الهیات مقاومت، به روش کتابخانه ای و رویکرد تحلیلی، نقش توحید اجتماعی را در پایه ها، سازکارها، اهداف، عرصه ها و دستاوردهای مقاومت بررسی کرده و تمایز آن را از مقاومت مسیحی، سکولار یا امانیستی روشن می کند. یافته ها نشان می دهد توحید اجتماعی، بنیان الهیات مقاومت است؛ بر این اساس، سازکار قرآنی مقاومت ورزی شامل مقابله با بردگی مستکبران، نفی فاصله طبقاتی، استقامت حول ارزش های الهی، تاب آوری اجتماعی و ممنوعیت دوستی با کفار است. در این چارچوب، هدف نهایی پرستش اجتماعی و تحقق عبودیت کامل خداوند بوده و با نفی سلطه خدایان دروغین و طواغیت، مقاومت تمامی عرصه های علمی، اقتصادی و نظامی را در بر می گیرد. این رویکرد، دستیابی به بازدارندگی، نزول برکات الهی و زمینه سازی برای جامعه توحیدی و ظهور حضرت حجت (عج) را به عنوان دستاوردهای اصلی به ارمغان می آورد.
فلسفه متقدم ویتگنشتاین: خوانش ها و کاربردها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۱۸)
۱۷۸-۱۶۵
حوزههای تخصصی:
بنیاد اندیشه متقدم ویتگنشتاین این است که مفاهیمی مثل خدا و ارزش ها نماینده ای در میان نام ها ندارند، یعنی هیچگاه نامیده نمی شوند، زیرا نام ها تنها در برابر اشیا قرار می گیرند که اجزای بسیط و صلب جهان هستند. از آنجا که این امور هیچگاه نامیده نمی شوند و نشانه های ساده درون گزاره ندارند که نماینده آنها در گزاره باشند، بنابراین هیچگاه گزاره ای معنادار درباره آنها شکل نمی گیرد و نمی توان درباره آنها سخنی معنادار گفت. اگر نظریه ویتگنشتاین به همین جا ختم می شد، ما حق داشتیم ویتگنشتاین را پوزیتیویست بنامیم. اما فقرات انتهایی رساله شواهدی در اختیار ما قرار می دهد دال بر اینکه تفسیر پوزیتیویستی از رساله نمی تواند آن چیزی باشد که ویتگنشتاین مد نظر داشت. ویتگنشتاین ادعا نمی کرد که خدایی در کار نیست و زندگی یک سره فاقد معنا است و ارزش ها توهم هستند، بلکه استدلالش متوجه حدود زبان بود. او می گفت درباره آنچه بیرون از حد زبان است باید سکوت اختیار کرد.
بررسی مفهوم آزادی استعلایی و نسبت آن با مسئولیت اخلاقی از منظر کانت براساس مفهوم دیگری نزد لکان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۰
1 - 18
حوزههای تخصصی:
آگاهی غیرقصدی و بی واسطه پیشاپیش هیچ نسبتی با دیگری ندارد. در حالی که آزادی همواره با دیگری در نسبت است و نسبت نداشتن با دیگری اساسا پای آزادی را به میان نمی کشد. از این رو آزادی هیچ گاه مسئله آگاهی نمی شود. این رویکرد آگاهی محور اساسا نگاهی به بیرون از خود ندارد چه این که منشا و ایده حقیقت را در درون و بدون وساطت دیگری پی می گیرد. دیگری در تمام اشکال آن رقیب آزادی است به این مفهوم که اجازه نمی دهد هر گونه مفصل بندی زبانی خارج از محدوده آن شکل بگیرد و همه عناصرِ توهمی خودآیین را در خود فرو می بلعد. در عین حال نسبت به نوعی آگاهی بازتابی و شناخت خود به مثابه ایگو راهی جز مواجهه با دیگری نیست. مضافا پیوند آزادی و مسئولیت اخلاقی نیز یکی از بنیادی ترین و دیرینه ترین مباحث اخلاق است که پیوندی میان سوژه، دیگری و عاملیت برقرار می کند. آزادی استعلایی کانت فضایی را به مثابه پشتیبان آزادی تجربی و به عنوان شرایط امکان تجربه آزادی برمی سازد. آزادی استعلایی و ناخودآگاه از این منظر نقش یکسانی در نسبت با مسئولیت اخلاقی ایفا می کنند.
خوانش انتقادی دیدگاه غزالی در سرنوشت سازی انسان توسط خویش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۰
283 - 300
حوزههای تخصصی:
تبیین میزان تأثیر انسان در هستی و نقش او در تعیین و تغییر سرنوشت خویش، از مهم ترین مباحث کلامی است که در فلسفه و کلام اسلامی، هماره مورد توجه اندیشمندان و دانشمندان مکاتب گوناگون فلسفه و کلام اسلامی بوده است. در جهت تبیین این مساله در مقام ثبوت، سه دیدگاه کلی جبرگرایی، تفویض و امرٌ بین الأمرین شکل گرفته است. متکلمان معتزلی و امامیه، به سبب دفاع از مسئولیت انسان در برابر افعال صادره از وی و معناداری جزا و پاداش، استقلال نسبی انسان را در سرنوشت سازی خویش به معنای برخورداری آزادانه از اختیار پذیرفته اند. غزالی با این دیدگاه که پذیرش اختیار برای انسان، ناقض توحید افعالی است و به دلالت التزامی، قدرت و اراده خداوند متعال را محدود می نماید قائل به جبر و کسب شده است. جستار حاضر با روش توصیفی-تحلیلی پس از تبیین مفهوم اختیار و جبر انسان، با مراجع ه به آثار غزالی، صحت و سقم این نسبت و ادعا را بررس ی می کند. یافته ها: غزالی معتقد به نظام علیّت میان پدیده های هستی نمی باشد و تکرار روابط و نظم موجود را ناشی از عاده الله می داند. قضا و قدر تعیین کننده تمام حوادث و پدیدارهای جهان هستند و تمام افعال هستی، فعل ارادی و اختیاری خداوند است. نتایج: غزالی با انحصار اراده و اختیار به خداوند متعال، و تعیین پیشینی حوادث و رویدادها با قضا و قدر، برای انسان نقشی در سرنوشت سازی خویش قائل نیست. توسل او به ایده «کسب» در راستای مسئولیت انسان در برابر اعمال خویش نیز نتوانسته است پارادوکس جبر و جزا را حل نماید و از مشکلات عقلی جبرگرایی بکاهد.
واکاوی تفکرات ارسطو و سوفسطائیان درباره حکومت مطلوب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۰
347 - 364
حوزههای تخصصی:
تعیین حکومت مطلوب و تبیین مهم ترین مؤلفه های آن، همواره یکی از موضوعات مهم و چالش برانگیز حقوقدانان، سیاستمداران و فیلسوفان بوده است. امروزه، تعریف های مختلفی از حکومت مطلوب ارائه شده و در آن ها، به شاخص های مهمی چون مشارکت عمومی، قانون گرایی و برابری افراد اشاره شده است. معیار های تعیین حکومت مطلوب، یکی از مهم ترین چالش های فکری فیلسوفان و سوفیست ها در سده های پیشین بوده است که این تزاحم دیدگاه ها نیازمند واکاوی و بررسی می باشد. ارسطو به یک حکومت ترکیبی در دست یابی به حکومت مطلوب معتقد بود و در این راستا، بیشترین میزان انطباق با طبیعت مدنی آدمی را، جامع ترین شرط استمرار و بقاء حکومت مطلوب می دانست؛ اما در مقابل، علی رغم فقدان دیدگاه واحد درباره حکومت مطلوب در اندیشه سوفیست ها، آن ها همواره در بیان آراء خود، به منافع متکثر افراد و بیشترین میزان بهره مندی از امکانات موجود تاکید می کردند. در این نوشتار، ضمن تبیین تفصیلی دیدگاه ارسطو نسبت به قسم بندی حکومت ها و به ویژه تعیین نوع حکومت مطلوب، دیدگاه های سوفیست ها در این باره و نزاع فکری آنان با فیلسوفان نیز بررسی شده است.
ترسیم هندسه هستی شناسی فضا-زمان براساس مبانی معرفت شناختی ملاصدرا و انیشتین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۰
383 - 404
حوزههای تخصصی:
هدف از این نوشتار، تبیین کیفیت ایجاد و بررسی ذاتیات فضازمان بر اساس فلسفه صدرایی و قیاس آن با گزاره های فیزیکال است. در این مقاله به نحو توصیفی تحلیلی دو مسئله مورد کنکاش قرار گرفت، یکی از حیث معرفت شناسی و دیگر هستی شناختی است. مسئله اولی که بررسی شد از حیث معرفت شناسی است که به چگونگی مطالعه ماهیت حقیقی فضا زمان از منظر ملاصدرا و انیشتین پرداخته و دیگری از منظر هستی شناختی است که به تبیین ذات و ذاتیات فضا زمان از دیدگاه ملاصدرا و انیشتین می پردازد و درنهایت از حیث معرفت شناختی دانستیم که ملاصدرا و انیشتین معتقداند گزاره های علمی صرفاً گزاره های تجربی و محسوس نیستند بلکه برای توضیح ساختار و ماهیت فضازمان نیازمند ادراکات ریاضیاتی و عقلی از فضازمان هستیم. بر اساس این پژوهش، فضازمان از ماده اولیه ایجاد شده و نوعی هیولای ثانویه یا ذره بنیادین است و علت تند شوندگی نرخ انبساط آن به حرکت درون ذاتی آن باز می گردد، پس انرژی تاریک همان جوهر فضازمان است. بر این اساس اولاَ ماهیت فضا زمان ماهیتی غیرمحسوس است و ادراک محسوس آن ممکن نیست و ثانیاً ادراکات ریاضیاتی برآمده از قوه خیال و ادراکات عقلیه منبعث از قوای عقلیه، دقیق تر از ادراکات حسیه هستند، اما از حیث هستی شناختی کیهان شناسان مدلی پیشینی یا پسینی موجهی در چگونگی و یا چیستی ماهیت حقیقی فضازمان مطرح نکرده اند اما طبق مبانی ملاصدرا، فضازمان نوعی از انواع هیولاهای ثانویه ای است که صورت کامل شده اطوار هیولای اولی می باشد، ضمن اینکه کیهان شناسان نیز چون ملاصدرا معتقداند فضازمان مأخر از ماده اولیه کیهانی بوده است.
واکاوی تحلیلی مبانی اخلاقی تربیتی ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
69 - 88
حوزههای تخصصی:
ارسطو به جز فلسفه و منطق، به موضوع اخلاق نیز توجه داشته است. اخلاق مورد تایید ارسطو فضیلت محور است، فضیلتی که آن را باید در نقطه حد وسط و به دور از افراط و تفریط جستجو کرد. مساله اصلی این جستار آن است که آیا مبانی اخلاقی تربیتی مطرح شده از سوی ارسطو بدون اشکال است و می توان از آن به عنوان یک الگوی اخلاقی کامل و قابل توصیه، یاد کرد یا خیر؟ بر این اساس مبانی مقبول ارسطو از کتاب اخلاق نیکوماخوس استخراج و با روش تحلیل محتوایی ارزیابی شده است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که از جمله نقدهای وارد بر ارسطو عبارتند از: عدم التفات به مبدا و معاد، انسان شناسی ناقص، عدم دستگیری و هدایت مخاطبانش در تشخیص نقطه حد وسط که همانا فضیلت است، عدم ارائه روش و راهکار برای رسیدن به فضائل. بنابراین اخلاق ارسطویی نه بی اشکال است و نه انطباق کاملی با اخلاق اسلامی دارد.
تدوین برنامه درسی هوش اخلاقی کودکان پیش از دبستان براساس نظریه بوربا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، تدوین برنامه درسی هوش اخلاقی کودکان پیش از دبستان براساس نظریه بوربا است. پژوهش حاضر از بعد هدف، کاربردی و از بعد کمیت، پژوهشی کمی که با روش توصیفی-پیمایشی است. جامعه آماری پژوهش، شامل کلیه متخصصان علوم تربیتی و روانشناسی است که در مراکز آموزش عالی کشور مشغول به تدریس می باشند (510 نفر) است که اسامی آن ها از طریق سایت وزارت علوم و تحقیقات و فناوری کشور مشخص شد. و 200 نفر به صورت نمونه گیری هدفمند ( کسانی که در حوزه هوش اخلاقی کار تحقیقاتی داشتند و کسانی حوزه علاقه انها کودک بود) انتخاب شده اند و تعداد 180 نفر به پرسشنامه محقق ساخته پاسخ دادند. ابزار پژوهش، پرسشنامه محقق ساخته است که روایی آن 85% به دست آمد. پایایی ابزار با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 98% به دست آمد. تجزیه وتحلیل داده های پژوهش در سطح آمار توصیفی با استفاده از نرم افزار SPSS و روش الگویابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار 23 AMOS انجام گرفت. نتایج به دست آمده از تحلیل عاملی تأییدی مرتبه دوم نشان می دهد که ضرایب استاندارد میزان سنجش برنامه درسی هوش اخلاقی به وسیله اهداف، محتوا، فرایند یاددهی- یادگیری و ارزشیابی به ترتیب برابر با 72/0، 94/0، 76/0، و 90/0 است و چون سطح معناداری برابر 001/0 کوچک تر از سطح معنا داری 05/0=α است. بنابراین قدرت رابطه بین عامل (برنامه درسی هوش اخلاقی) و مؤلفه های قابل مشاهده که هرکدام از این مؤلفه ها خود براساس نظریه بوربا دارای هفت زیر مؤلفه می باشند، سنجیده شده اند دارای وضعیت خیلی مطلوب است.
بررسی دوسویه «آگاهی کلی» و «تألم وجودی» در ارجاع به خودشناسی بر مبنای فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
133 - 144
حوزههای تخصصی:
نظریه «خودشناسی» از جمله اندیشه های بنیادین در فلسفه ملاصدرا است که توأمان نگرش های فلسفی و بینش های عرفانی او را پیوند می زند. در این باره، می توان در رابطه با ضرورت و اهمیت خودشناسی ذیل پروژه «فلسفی زیستن» نیز تأمل کرد؛ بر همین اساس، پرسش مقاله این است که خودشناسی چه نسبتی با فلسفی زیستن دارد؟ یا به عبارت بهتر، چگونه مقوله های مهم فلسفی و امور زندگی روزمره می توانند فلسفه پژوه را به سوی الزام به خودشناسی سوق دهند؟ فرضیه مقاله نیز این است که اساساً، خودشناسی را باید بنیاد و شرط اقدام به زیست فلسفی به حساب آورد. در این میان، دو مقوله بیش از همه ضرورت و اهمیت این موضوع را آشکار می کنند؛ یکی، آگاهی های کلی و دیگری، تألمات وجودی. دو سویه «آگاهی کلی» و «تألم وجودی» نه فقط پدیده خودشناسی را ضرورت می بخشند، بلکه توأمان موجب قوام آن نیز می شوند؛ آگاهی کلی به مثابه یک جنبه معرفتی، از آن نظر که ماهیت آگاهی همواره به هستی مدرِک حواله می دهد و اینکه حقیقت آگاهی نیز فقط در بستر خودشناسی و برای خود-شناخته آشکار می شود و تألم وجودی به مثابه یک جنبه روانی، از آن نظر که ماهیت تألم همواره در تجربه بی واسطه من پناه می گیرد و در بستر آن است که حضور من که بایسته تحقق آرامش در زیست فلسفی است، محقق می شود.
تأثیر دین بر هویت فردی و اجتماعی از نگاه فارابی و کیرکگور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۰
335 - 346
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به بررسی و مقایسه نظرات فارابی، فیلسوف اسلامی، و سورن کیرکگور، فیلسوف دانمارکی و پیشگام اگزیستانسیالیسم مسیحی، در مورد نقش دین در شکل گیری هویت فردی و اجتماعی پرداخته است. هدف اصلی این پژوهش تحلیل تطبیقی تأثیرات دین بر هویت از دو دیدگاه متفاوت است. روش تحقیق تحلیل محتوای تطبیقی است که بر اساس منابع معتبر و متون اصلی این فیلسوفان انجام شده است. فارابی دین را نهادی اجتماعی می بیند که وحدت و انسجام جامعه را تقویت کرده و به تربیت انسان های فضیلت مند کمک می کند. او بر اهمیت رهبران دینی و فلسفی در هدایت جامعه به سوی کمال تأکید دارد و معتقد است که دین و عقل مکمل یکدیگر هستند. در مقابل، کیرکگور بر تجربه شخصی و درونی دین تأکید دارد و دین را مسیری برای یافتن معنای زندگی و مواجهه با اضطراب های وجودی می داند. او باور دارد که دین باید به صورت فردی و مستقیم تجربه شود تا هویتی معنادار و اصیل شکل گیرد. نتایج این مطالعه نشان می دهد که هر دو فیلسوف به اهمیت بنیادین دین در شکل گیری هویت فردی و اجتماعی تأکید دارند، اما رویکردها و تحلیل های متفاوتی نسبت به این موضوع دارند. دیدگاه های فارابی بیشتر به نقش اجتماعی و سیاسی دین و تربیت انسان های فضیلت مند معطوف است، در حالی که دیدگاه های کیرکگور بر تجربه فردی و درونی دین و مقابله با چالش های وجودی متمرکز است. این تفاوت ها نشان می دهد که هر دو دیدگاه به نقش دین در تعیین هویت انسانی جایگاه والایی قائل هستند.
تأثیر آموزش به شیوه قصه گویی بر خلاقیت و رشد کلامی دانش آموزان دوره ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی تأثیر آموزش به شیوه قصه گویی بر خلاقیت و رشد کلامی دانش آموزان دوره ابتدایی است. این پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ ماهیت، یک پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری مورد استفاده در پژوهش حاضر عبارت از کلیه دانش آموزان دوره ابتدایی شهر زواره در سال تحصیلی1400-1401 و حجم نمونه دو گروه 15 نفره آزمایش و کنترل است که از طریق روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. در این پژوهش به منظور دستیابی به داده های کمی بر اساس متغیرهای پژوهش از پرسشنامه خلاقیت عابدی (1368) و پرسشنامه رشد کلامی حسن زاده و مینایی(1380) استفاده شد و مداخله با ارائه هشت جلسه 45 دقیقه ای(هرهفته 3 جلسه) آموزش به شیوه قصه گویی به گروه آزمایش انجام شد. تجزیه و تحلیل داده های بدست آمده با استفاده از نرم افزار spss و آزمون کوواریانس صورت گرفت. یافته های تحقیق حاضر نشان داد، آموزش به شیوه قصه گویی موجب افزایش 42 درصدی خلاقیت دانش آموزان و 53 درصدی رشد کلامی آنان می شود. بر این اساس پیشنهاد می شود معلمان دوره ابتدایی از روش های مختلف قصه گویی در فرآیند تدریس استفاده کنند.
بررسی چالش ها وکارکردهای معرفت شناسی دینی از دیدگاه پلانتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۳۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۱۵
51 - 75
حوزههای تخصصی:
تعریف ها و دیدگاه های گوناگونی درباره علم دینی، نشان دهنده تنوع فکری دراین باره است. نظریه علم دینی، معرفت شناسی اصلاح شده یا معرفت شناسی باور دینی آلوین پلانتینگا به عنوان یکی از نظریه های برجسته در این حوزه در محافل علمی غرب و شرق توجه ویژه ای را به خود جلب کرده است. نهادینه شدن این نظریه می تواند به ایجاد تحولی سترگ در سطح جهانی بینجامد. پژوهش پیش رو، به شیوه تحلیلی _ توصیفی و مطالعات اسنادی، به بررسی چالش ها و کارکردهای نظریه معرفت شناسی باور دینی (اصلاح شده) آلوین پلانتینگا پرداخته است. یافته های پژوهش نشان می دهد چالش هایی مانند تقابل علم دینی با علم الحادی، نهادینه شدن طبیعت به جای خلقت، چالش مبناگرایی کلاسیک، چالش قرینه گرایی، چالش داستان تکاملی حیات، چالش تجربه گرایی، در حاشیه بودن دین و استقرار علم بر مبانی تفکر الحادی، ازجمله چالش ها و موانع اصلی در راه تحقق علم دینی هستند. کارکردهای این نظریه هم دربردارنده رویکرد حداکثری به دین، منبع شدن علم در تولید دین، گستردگی باورهای پایه (بدیهی)، شکست تحدید علم، توسعه توجیه باورهای معرفتی، رونق دوباره مسیحیت و توسعه احکام عقل است. با رفع چالش های یادشده و تحقق کارکردهای مزبور، زمینه برای حاکمیت دوباره دین در امور گوناگون اجتماعی فراهم می شود. این پژوهش، بر اهمیت این نظریه به عنوان راهکاری برای روبه روشدن با چالش های معاصر و بهره برداری از فرصت های پیش رو تأکید می کند.
تحلیل و نقد نیک خواهی بی طرفانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
65 - 85
حوزههای تخصصی:
اولین و واضح ترین معنی بی طرفی اخلاقی، نیک خواهی بی طرفانه است به معنی اهمیت برابر دادن به خیر تک تک افراد در یکایک تصمیم گیری ها. لازمه این نوع بی طرفی نفی طرفداری نسبت به برخی از افراد است که به معنی اندازه ای از ترجیح آن ها و منافعشان بر دیگران است. هدف مقاله پیش رو، با توجه به ضیق مجال، بحث درباره یک جنبه محدود از مسأله متقابل بی طرفی و طرفداری در اخلاق است. نیک خواهی بی طرفانه را که دیدگاهی مهم درباره بی طرفی اخلاقی است تحلیل و نقد خواهیم کرد و وجوهی خاص از طرفداری را به عنوان پایگاهی برای نقد نیک خواهی بی طرفانه پیش خواهیم کشید. بر اساس نیک خواهی بی طرفانه، اگر منافعی که شما می توانید با تخصیص پول و وقت و توانتان به دیگران عاید آن ها کنید، حتی اندکی بیش از منافعی هستند که شما با این کار از دست می دهید، باید به این کار ادامه دهید، زیرا عمل بر اساس ویژگی های رابطه ای نه فقط «غیرعقلانی» بلکه «غیراخلاقی» است. اما هردوی این استدلال ها برای نیک خواهی بی طرفانه قابل رد هستند. نخست، طرفداری عقلانی نیز وجود دارد. دوم، نیک خواهی بی طرفانه از پشتوانه کلیت پذیری اخلاقی برخوردار نیست. سوم، اصل های طرفداری می توانند در ارزیابی بی طرفانه تأیید شوند. از سوی دیگر، نیک خواهی بی طرفانه نه فقط غیرمقدور است، بلکه اخلاق را از شکوفایی انسانی می گسلد.
حیات قدیسانه، واقعیت یا فسانه: واکاوی و نقد دیدگاه سوزان ولف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
29 - 45
حوزههای تخصصی:
قدیسان و قهرمانان جایگاهی ممتاز در میان الگوهای اخلاقی دارند. آنان با گذر از معیارهای حداقلیِ اخلاق، خود را وقف خدمت به دیگران کرده اند؛ اما توجیه سبک زندگی نامعمول و طاقت فرسای آن ها و به تبع آن، الگوبرداری از چنین شخصیت هایی به ویژه برای انسان مدرن کاری دشوار است. سوزان ولف در زمره فیلسوفانی است که با درک این موضوع می کوشد تا الگوهایی جذاب تر را معرفی کند که خوشی، خوبی و معناداری زندگی را در کنار هم پیش می برند و از این رو، به شدت حیات قدیسانه را که از نظر وی ناخوشایند، تک بعدی و کسل کننده به نظر می رسد، به چالش می کشد. در این مقاله، به روش توصیفی و تحلیلی، ضمن تبیین دیدگاه مهم ولف و ادله مخالفانش، مدعاهای مطرح شده را نقد می کنیم و می کوشیم تا کارآمدی قدیس اخلاقی را در قالب آرمانی قابل تأسی برای زندگی امروز بسنجیم. نتیجه آنکه هرچند سبک زندگی قدیسان به واسطه عدم همرنگی با جماعت، تکیه بر فضایل الهی، وسعت نوع دوستی و انجام اعمال فراوظیفه، برای انسان امروز قابل درک نیست، آنان به مثابه پیش قراولان اخلاق، افق ها و ظرفیت هایی تازه از حیات انسانی را به نمایش می گذارند و همواره می توانند الهام بخش ما در مسیر تحول درونی، به فعلیت رساندن توانمندی ها و کسب بیشتر فضایل باشند.