مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
موریس مرلوپونتی
حوزههای تخصصی:
موریس مرلوپونتی پدیدارشناسِ فرانسوی قرن بیستم است. پدیدارشناسی او، پدیدارشناسی ادراک حسی است. وی در تلاش است تا بتواند ذات ادراک حسّیِ انسان را به عنوان سوژه ای بدن مند توصیف کند. در این پژوهش میان رشته ای، پدیدارشناسی مرلوپونتی برای توصیف ادراک حسّیِ انسان امروزی در فضای مجازی به کار گرفته می شود. سوژه بدن مند کنونی علاوه بر برقرار کردن روابط حضوری و فیزیکی با سایر افراد، از فناوری های دیجیتالی زیادی استفاده می کند و با استفاده از ابزارهای هوشمند و نرم افزارهای متنوع، زندگی مجازی خود را بر بستر اینترنت شکل می دهد و بازسازی می کند. سوژه بدن مند مدرن کنونی، روابط مجازی گسترده ای را با دیگر سوژه ها برقرار کرده و اعیان متعددی را ادراک می کند. معناهایی که سوژه بدن مند از طریق زندگی مدرن خود در فضای مجازی از اعیان و سایر سوژه های بدن مند در این فضا دریافت می کند، علیرغم گستردگی فراوانی که دارند، مبهم و غیرشفاف هستند.
جایگاه بدن در امر ادراک از منظر ابن سینا و موریس مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
در تاریخ اندیشه فلسفی، بحث از علم و ادراک همواره بر محور نفس بوده و بدن به منزله امری ثانوی دائماً در حاشیه قرار گرفته است. فیلسوفان اسلامی به ویژه مشائیان، علم و ادراک را فعل نفس و نه بدن می دانند. در این پژوهش سعی بر آن است تا با روش تحلیلی توصیفی و با رویکرد تطبیقی، آرای علم النفس ابن سینا و اندیشه موریس مرلوپونتی درباره ادراک بدن مند بررسی شوند. در این راستا ابتدا آرای ابن سینا در باب اصول علم النفسی و سپس نقش بدن در ادراک، واکاوی و در ادامه پدیدارشناسی ادراک و نقش بدن در آن از منظر موریس مرلوپونتی بررسی می شوند. ابن سینا با اعتقاد به دوگانگی نفس و بدن، نفس را مبنای ادراک دانسته است؛ اما در عین حال، از نقش بدن – اعم از تأثیر مستقیم و غیرمستقیم – در امر ادراک نیز غافل نیست. او نفس را همچون راکبی می داند که از مرکب خود یعنی بدن، در افعال و همچنین ادراک بهره می گیرد. درمقابل، نفس و بدن نزد مرلوپونتی با هم اتحاد دارند و بدن در امر ادراک دارای نقشی پررنگ تر و برجسته تر است و به عبارتی، بدن، یگانه راه ادراک هستی است و آگاهی در بدن جاسازی می شود.
چیستیِ ادراک در نسبت با رازآمیزیِ آثار هنری مدرن بر اساس اندیشه مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۳۹)
7 - 20
حوزههای تخصصی:
ادراک و بدن مندی در فلسفه مرلوپونتی شانی هستی شناسانه دارد. در ادراک فاصله سوژه و اُبژه برداشته می شود؛ زیرا در ادراک و به ویژه، ادراک حسی، نظرورزی در کار نیست. سوژه، به عنوان موجودی که در-جهان-بودن از مولفه های اساسیِ اگزیستانس اوست، قبل از هرگونه تاملی با چیزها نسبت دارد. آثار هنری در تمام دوره ها رازآمیز بوده اند و هنر مدرن رازآمیزتر از هنر پیشامدرن است؛ این هنر، دغدغه حقیقت دارد و حقیقت همیشه رازآمیز است. از سوی دیگر، سوژه مدرن بر زیست جهان خود اشرافی ندارد؛ چراکه جهان مدرن ناتمام و مبهم است. علاوه بر این باید افزود، هنر مدرنیسم، جهان را در چشم اندازی واحد نمی بیند، در نقاشی، ابهام جای وضوح را می گیرد، نقاط متعدد دید، جای پرسپکتیو یک نقطه ای می نشیند، این می تواند دلیل دیگری برای رازآمیزی آثار هنری مدرن است. بر همین اساس، انسان در مواجهه با اثر هنری مدرن گاه، احساس نزدیکی به جهان می کند، گاهی، احساس دوریْ و راز در همین است. در این مقاله کوشش شده است، رابطه بین چیستی و چراییِ ادراک و رازآمیزی هنر مدرن از نظر مرلوپونتی مورد تامل قرار گیرد. این رابطه نشان از آن دارد که، هنر مدرن پدیداری ادراکی است و امر ادراکی رازآمیز است. این رازآمیزی به زیست جهان مدرن و اگزیستانس سوژه مدرن و ماهیت هنر مدرنیسم برمی گردد. داده های ضروری این پژوهش، از طریق منابع کتابخانه ای و اسنادی گردآوری شده اند؛ و سپس، به صورت کیفی، توصیف و تحلیل شده اند. هدف این بوده تا از این طریق، وجه مهم دیگری از هنر مدرن از منظری که مرلوپونتی فراهم ساخته است، پدیدار شود.
مطالعهای بر جایگاه مخاطب در آثار هنرمندان پیشگام مینیمالیست در دهه 1960 میلادی
حوزههای تخصصی:
جریانهای نوین هنری دهه 19۶0 میالدی با هدف به چالش کشیدن اصول زیباییشناسی هنر مدرن پدید آمدند. در این میان جنبش
هنری مینیمالیسم در واکنش به نقاشی اکسپرسیونیسم انتزاعی سر برآورد. مینیمالیسم نقش بسزایی در گذر هنر از مدرنیسم به
پستمدرنیسم ایفا کرد و بنیانهای تازهای را بنا نهاد. هنرمندمحوری از مؤلفههای هنر مدرن، یکی از اصولی بود که این جنبش آن را به
چالش کشید و آن را به مخاطبمحوری سوق داد. مخاطب که در هنر مدرن جایگاهی نداشت، نقشش در هنر مینیمال تغییر پیدا کرد و
بهعنوان منبع و سرچشمه ادراک در نظر گرفته شد؛ از این رو، اشیاء هنری با تمرکز بر تجربه و درک ملموس از آثار خلق گردیدند. با توجه
به مخاطبمحور بودن اشیاء مینیمالیستی و اهمیت حضور واقعی تماشاگر در برابر آثار، این نوشتار با هدف شناخت مبانی نظری و رویکرد
هنرمندان مینیمالیسم در توجه و تمرکز بر حضور مخاطب در آثارشان نگاشته شده است. این مقاله با روش توصیفی و شیوه گردآوری
اطالعات به صورت کتابخانهای، در پی پاسخ به این سؤاالت است: آیا دیدگاه و رویکرد فلسفی در ورای آثار مینیمالیستی در توجه به حضور
مستقیم و مشارکت مخاطب در آثار وجود داشته است؟ هنرمندان پیشگام مینیمالیست قصد داشتند مخاطب در مواجهه با آثارشان به چه
آگاهی برسد؟ نتایج بیانگر آن است که اهمیت حضور مخاطب در آثار مینیمالیستی مرهون رابطه نظری این جنبش با آراء پدیدارشناسی
فیلسوف فرانسوی، موریس مرلوپونتی، است و دیگر اینکه، تجربه بدنی مخاطب در پیرامون چیدمانهای مینیمالیستی، ارتقاء سطح آگاهی
فرد را نسبت به فضا و خودش در پی دارد.
ارائه مدل مفهومی مطلوبیت سکونتگاه از طریق تحلیل دیدگاه پدیدارشناسان (نمونه موردی: چند مجتمع مسکونی در تبریز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت شهری دوره ۱۶ تابستان ۱۳۹۶ شماره ۴۷
۰-۶۳۹
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با توجه به جایگاه و اهمیت واژگان معماری همچون (مکان)، بصورت اعم در مباحث فلسفی، ومفهوم (سکونت) در رویکرد پدیدارشناسی، به عنوان زیرمجموعه ای از آن، بصورت اخص تدوین گردیده است. امکان استخراج فرآیند نیل به رضایتمندی، بصورت مدلی مفهومی، از اندیشه پدیدارشناسان منتخب (مرلوپونتی، باشلار و شولتز)، پرسشی است که پژوهش بر اساس آن شکل گرفته است. مقاله درپی آن است که در ابتدا جوهره و اصالت سکونت را، مورد بررسی قرار داده و سپس با ارائه تعاریفی از مطلوبیت تشابهات و قرابت مابین این مفاهیم را بیابد. در این مسیر از روش تحقیق آمیخته (کمی و کیفی) و روش استدلال منطقی بهره برده شده است. ابزار پژوهش پرسشنامه و جامعه آماری، ساکنان مجتمع های مسکونی تبریز بوده اند. برای تایید همبستگی از لیزرل (تحلیل چند متغیره) بهره برده شده است. کلید واژگان بدست آمده در سوالات مطرح و میزان تاثیر، ازطریق قضاوت معناداری انجام گرفته است. دیدگاه هر یک از اندیشمندان دربخش خود بصورت دیاگرام ارائه گردیده است و در نهایت پس از نتیجه گیری از مباحث و ارائه نتایج تحلیل ، دیاگرام تجمیعی بصورت مدل مفهومی مطلوبیت سکونتگاه ارائه گردیده است. مطالعه نشان داد که، ارتباط معنی داری بین ادراکات حسی، آگاهی مفهومی، این همانی با طبیعت و مطلوبیت سکونتگاه وجود دارد.
بدن بازیگر در کار اسکار شلمر با تمرکز بر مفهوم بدنمندی مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۹۷)
91 - 109
حوزههای تخصصی:
می توان مطالعات درباره بدن را با دوگانه انگاران شروع کرد، دیدگاهی که با مهم ترین شارحان آن، یعنی افلاطون و دکارت شناخته شده است. آنها به جدایی جسم و ذهن اعتقاد داشتند. اما در اواخر دهه 1960 موریس مرلوپونتی، پدیدارشناس فرانسوی، از دیدگاه پیشین فراتر رفته و انسان را بدن مند معرفی می کند. مطالعات بدن گستره بی نهایتی از حوزه بدن را در بر می گیرد و برای نمونه تفاوت بدن زنانه و مردانه، بدن های شهری و روستایی و بدن های فردی و اجتماعی را شامل می شود. بدن، ماده ای است که در جهان زندگی می کند و آداب، ایده و تجربه دارد. هر انسان بدن های متفاوتی دارد که می شود از آن با عنوان تجربه کثرت بدن یاد کرد. او می داند در لحظه ضرورت، کدام یک از این بدن ها را احضار و بقیه را فراموش کند. روشن است که بازیگر با بدن خود روی صحنه حاضر می شود و شکل حضور این بدن همواره موضوعی مهم در مطالعات متأخر تئاتر بوده است. اسکار شلمر در دهه های آغازین سده بیستم به عنوان یکی از چهره های مؤثری که پیشنهاد های تازه ای در حوزه اجرا و نیز فیگور و بدن بازیگر ارائه می کند حائز اهمیت است. در میان نظریه پردازان پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی موریس مرلوپونتی اندیشمندی است که یکی از ایده ها ی مرکزی او مسئله بدن مندی است. به زعم او هر فرد به واسطه جهان از بدن خود آگاه است، همان طورکه به واسطه بدن خود از جهان آگاهی دارد. در این عنوان پژوهشی با تکیه بر آرا مرلوپونتی، بدن پیشنهادی اسکار شلمر با تمرکز بر اجرای باله سه تایی و چند اثر تجسمی او بررسی شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهند که بدن پیشنهادی اسکار شلمر برای بازیگران با توجه به تجربه زیسته او بدنی است شبیه عروسک های کوکی، بدنی مکانیکی و متأثر از احجام هندسی. ایده های شلمر محصول هم زمان چند جریان و مکتب هنری است که در دهه دوم از سده بیست ظهور کردند. او با فاصله گرفتن از ارائه تقلیدی یک بدن واقع گرا به طرح و توسعه بدنی تازه می پردازد. این بدن ها با بازخوانی ایده مکاتبی چون کوبیسم، فوتوریسم و کانستراکتیویسم قابل تشخیص و شناسایی هستند. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده و روش جمع آوری داده ها کتابخانه ای است.