فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۸۱ تا ۵۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
199 - 223
حوزههای تخصصی:
تئودور آدورنو با نقد فلسفه این همانی، خواهان معطوف ساختنِ اندیشه به امر نااین همان است. به باور آدورنو، فلاسفه از پارمنیدس تا دست کم هگل، در صدد رفع تناقضات یعنی سازگاری و وحدتِ اندیشه با وجود برآمده اند. اما او باتکیه بر اصل تناقض می کوشد تا در برابر این همان سازیِ فکر با ابژه پایداری کند. به باور او، دعویِ به چنگ آوریِ تمامیتِ امر واقع به واسطه مفاهیم، توهمی بیش نیست چرا که ابژه ها اموری غیرِ مفهومی اند و همچنین خصلت کلی سازی مفهوم، از درک جزئیتِ ابژه ها باز می ماند. شیءوارگی که با ظهورِ سرمایه داری متأخر در جهان حاکم شده است؛ اندیشه را به رنگ قواعد و مناسبات کالایی درآورده و منجر به این همان سازی تجربه شده است. آدورنو در راستایِ نجاتِ ذهنیت شیءواره، تلاش می کند تا با بازسازی مناسباتِ سوژه ابژه در ایده وساطت، ابژه ها را از سلطه سوژه رهانده و آنها را در نااین همانی شان بازیابد. بدین نظر، منظومه ای از مفاهیم که خصلتی تاریخی دارند، به گرد یک ابژه جمع می شوند و همچنان که سعی در توضیح و فهم تام و تمام ابژه دارند؛ با این حال چنین فهمی را انتهایی نخواهد بود.
ملاصدرا و تهافت نظر در مسئله موطن نفوس جزئی در قوس نزول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۹۱
33 - 51
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله بررسی دو دیدگاهِ به ظاهر متناقض درخصوصِ موطن نفوس جزئی از منظر ملاصدراست. به نظر می رسد که، در سلسله مباحثِ مربوط به علم النفسِ فلسفی که توسط ملاصدرا طرح شده است، مسئله موطن نفوس جزئی در قوس نزول از مبانی یکسانی برخوردار نیست و می توان دو دیدگاه متفاوت از وی احصا کرد. براساسِ رویکرد نخست، که مبتنی بر حرکت جوهری است، نفوس جزئی حادث به حدوث ابدان جزئی هستند و لذا عالم ماده موطنِ نخستینِ هردوی آن ها در قوس نزول است و نفوس جزئی، قبل از عالم ماده، هیچ سابقه تحقق ندارند، مگر به صورتِ نفس کلی در اعیان ثابته. اما براساسِ دیدگاه دوم، که مبتنی بر وحدت تشکیکی خاص الخاصی است، وی معتقد است که انسان یک حقیقت واحد با چهار مرتبه «انسان لاهوتی، انسان جبروتی، انسان ملکوتی و انسان ملکی» است و انسان، جدای از تحقق، به صورتِ نفس کلی در عالم عقل (جبروت)، به صورتِ نفوس جزئی و به کثرت عددی در عالم مثال موجود بوده و ارواح جزئی، هیچ گاه به عالم ماده هبوط نمی کنند.
بررسی انتقادی دیدگاه ماریا آلوارز در بابِ مثال های نقضِ فرانکفورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲۸
255 - 276
حوزههای تخصصی:
مسئله اساسی این پژوهش گزارشِ دیدگاه ماریا آلوارز در بابِ مثال های نقضِ فرانکفورتی و هدف از آن تحلیل انتقادی این دیدگاه براساس نقدِ نظر وی در بابِ سرشت کنش است. مطابق با «اصل امکان های بدیل»، کنشگر الف در قبالِ یک کنش به لحاظ اخلاقی مسئول است، تنها اگر کنشگر الف می توانست به گونه ای دیگر عمل کند. هدف از مثال های نقضِ فرانکفورتی، نشان دادنِ کذب این اصل است. در این مثال ها، کنشگری به تصویر کشیده می شود که با اینکه نمی تواند به گونه ای دیگر عمل کند، امّا همچنان در قبالِ کنش خودْ مسئولیت اخلاقی دارد. آلوارز که یکی از حامیانِ «اصل امکان های بدیل» است، با تکیه بر ضرورتِ وجودِ شرطِ «اجتناب پذیری» در ساختارِ «کنش»، مثال های نقضِ فرانکفورتی را به دلیلِ عدم رعایت این شرط به چالش می کشد. این رویکرد موردِ انتقاد برخی از فیلسوفان معاصر همچون جاستین کِیپس قرار گرفته است. کِیپس با ذکر مثالِ نقض، «اجتناب پذیری» را عنصر ذاتیِ «کنش» نمی داند و بر همین اساس معتقد است می توان مثال نقضِ فرانکفورتی را به گونه ای بازسازی کرد که در برابرِ اِشکال آلوارز مقاوم باشد. بر اساسِ نتایجِ این پژوهش، موضع کِیپس از حمایت شهودیِ قوی تری برخوردار است و در نتیجه باور به آن معقول تر است.
مدرسه زدایی از مدرسه؛ بررسی پدیدارشناسانه ی نقش مدرسه در تربیت سیاسی از منظر هایدگر(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
76 - 94
حوزههای تخصصی:
مدرسه با وجود آن که از جمله دستاوردهای مهم بشر به شمار می آید و ظرفیت های قابل توجهی به منظور پرورش و تربیت جوامع دارد، اما به واسطه رفتارها و ساختارهای نامناسبی که بر آن تحمیل شده است، نه تنها امکان نقش آفرینی کامل خود را از دست داده، که در نگاه بدبینانه گروهی از اندیشمندان، نهادی کم اثر و یا گاه بی اثر معرفی شده است. به نظر می رسد اصلی ترین دلیل چنین تلقی هایی عدم فهم صحیح از پدیدار مدرسه باشد. چنانچه مدرسه را نهادی اجتماعی تعریف نماییم، و نه نهادی علمی، آن گاه است که ضمن تغییر ساختار حاکم بر مدارس، از موهبت تربیت مدرسه ای بهره مند خواهیم شد. برخلاف آن چه امثال ایوان ایلیچ گفته اند، این جامعه نیست که باید مدرسه زدوده شود، بلکه مدرسه زدایی از خود مدرسه است که می تواند ظرفیت های حقیقی مدرسه را فعلیت ببخشد. این مهم از رهگذار پدیدارشناسانه و مبتنی بر پدیدارشناسی هایدگر قابل رخ دادن خواهد بود. از نظر هایدگر مدرسه می بایست عرصه ی مجال باشد، عرصه ای که مدرسه و معلم به-واسطه ایجاد مجال یادگیری و سخن گفتن برای شاگردان، مهم ترین نقش را به منظور اصالت بخشی به زیست آنان ایفا می کنند.
بازتقریر استدلال های قیاسی حوزه نفس در پارادایم نظری ابن سینا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
203 - 224
حوزههای تخصصی:
ارائه استدلال در قالب دستگاه منطقی یکی از روش های بیان است که با کارکردی اثباتی به جهت اتقان، دارای بیشترین تاثیر بر مخاطب مستفهم امروزی است که طالب اختصاراست؛ نگاه متفاوت ابن سینا به نفس به عنوان فیلسوفی که پزشک است، واکاوی متافیزیکی و فیزیکی وی در نفس شناسی، نوآوری های او در مباحثی چون اثبات وجود نفس، حدوث و قدم نفس، تجرد نفس و خلود آن موجب شد پژوهش حاضر با هدف بازتقریر استدلال های قیاسی حوزه نفس در پارادایم نظری ابن سینا به صورت بندی استدلال های او در قالب دستگاه قیاسی بپردازد و نسلی را که در مسائل نظری هستی شناسی، تابع استدلال و اختصار است با پارادیم ابن سینا آشناسازد. روش پژوهش، توصیفی تحلیلی است و با توجه به ماهیت پژوهش و نوع نگرش به موضوع، داده ها و اطلاعات به روش اسنادی جمع آوری و با رویکردی منطقی، بازتقریر شده است. یافته ها نشان داد ابن سینا با ارائه عناصر حجّت و انواع براهین، حیطه شناختی و معرفتی مخاطب را سرشار از داده های معرفتی می کند تا راه عقل نظری را برای فهم حقیقت و واقعیت، هموار نماید. نتایج حاکی از آن است که نفس شناسی ابن سینا بر سه محور تجرد، حدوث و خلود استواراست و دلایل وی در این حوزه مبتنی بر مفاهیم معقول اولیه و معقولات ثانویه فلسفی است.
نقد استدلال انباشتی داوکینز بر الحاد، و بیان مقتضای آن نسبت به خداباوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
225 - 254
حوزههای تخصصی:
داروین با طرح نظریه «تکامل انواع»، تبیین سازوکار پیدایش در انواع موجودات را در ذهن می پروراند. او به عنوان یک زیست شناس، به دنبال استنتاجات فلسفی از تکامل نبود، اما دیدگاه وی بعدها پایه ای برای تفسیر الحادی برخی چون داوکینز از آفرینش واقع شد. داوکینز اَشکال پیچیده حیات را محصول حرکت طولیِ میلیون ها رشد و تکامل کوچک و نامحتمل می انگارد که طی فرآیندی انباشتی، جهان طبیعی و حیات را شکل داده اند؛ در نگاه او «انتخاب طبیعی» به تنهایی و بدون فرض مبدئی هوشمند، می تواند تکامل طبیعت را تبیین نماید. این در حالی است که طرفداران نظریه «طراحی هوشمند» با مدل سازی های مختلف خبر از ناچیزبودن خیره کننده احتمال ایجاد تصادفی حیات و اطلاعات ژنتیکی توسط مکانیسم داروینی، و حتی محال بودن آن می دهند.این جستار با روش تحلیل مفهومی، گزاره ای و سیستمی روشن می سازد که استدلال انباشتی داوکینز، اولاً بر مجموعه ای از مغالطات منطقی و فلسفی مبتنی است؛ او از تبیین چگونگی شکل گیری نظم طبیعی، انتظار تبیین چرایی و علّی آن را دارد و روشن است چنین تحمیلی، منطقا راه به جایی نخواهد برد. ثانیاً استدلال انباشتی به وسیله تراکم ظنون، نه فرضیه داوکینز که مدعای خداباوران را اثبات می نماید.
این همانی چیست؟ نظریه ویتگنشتاین درباره گزاره های این همانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
265 - 284
حوزههای تخصصی:
اهمیت گزاره های این همانی در منطق ویتگنشتاین بیش از هرگونه گزاره دیگری اعم از بسیط یا معین است. گزاره های این همانی است که از طریق آن می توانیم به عینیت و یگانگی ماهوی جهان آگاهی یقینی بیابیم. گزاره های این همانی مبنای اثبات و حتی انکار دیگر گزاره هایند، بنابرین گزاره های این همانی هیچ گزاره علمی دیگری را تولید نمی کند اما بدون آن نیز هیچ گزاره علمی دیگری، صادق یا کاذب، و به نحو منطقی امکان پذیر نیست. تنها به تأیید مضمونی گزاره این همانی در گزاره های دیگر می توان آن گزاره ها را صادق یا کاذب دانست. بدون گزاره های این همانی حتی نمی توان حدس زد جهان غیر مبتنی بر این گزاره ها چگونه خواهد بود. این است اسطوره گزاره های این همانی که فیلسوف لودویک ویتگنشتاین در برخی از نوشته های خویش و به خصوص در اثر ارزشمند وی مرسوم به درباره یقین و یادداشت ها (1918- 1914) به جنبه هایی از آن توجه نموده است. گستره گزاره های این همانی جهان است و گستره جهان به اندازه گستره منطقی است که گستره این همانی است. مرزهای جهان و مرزهای زبان به غیر از گزاره های این همانی نماینده تام و تمام دیگری در میان گزاره ها ندارد. در نظر ویتگنشتاین این گزاره ها فاقد ویژگی تحاکی و تصویری اند اما ضرورت برخاسته از این گزاره ها یک ضرورت تام و تمام ابتدایی و مقدماتی است. بدون گزاره های این همانی نمی توانیم آن گونه بیندیشیم که اینک می اندیشیم و بنابرین بحث درباره ماهیت این گزاره ها بدون تردید در کشف و شناخت منطق وجودشناسی مندرج در نظریه زبانی ویتگنشتاین مهم و ارزشمند خواهد بود. واقعیت ناشی از این همانی نیست اما آن مصداق این همانی است.
تحلیل پیوند «پرسش گری» با تطورات نفس انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۳
237-266
حوزههای تخصصی:
یکی از برجسته ترین ویژگی های تمایز بخش میان انسان و حیوان خصلت «پرسش گری» انسان است. پرسش زاییده ذهن جستجوگر انسان است که از دو وجه علم و جهل نسبت به یک موضوع نشأت می گیرد. کنش پرسش گری در بستر نفس رخ می دهد و موجب تطور و استکمال نفس می شود. این که مبدأ فاعلی و سرچشمه پیدایش «پرسش» کدام یک از قوای نفسانی است، و این مطلب که اساسا چه فرایندی در نفس اتفاق می افتد که یک پرسش شکل می گیرد و در نهایت، کنش پرسش گری چه نقشی در تطور و استکمال نفس دارد از جمله دغدغه های انسان شناسانه این نوشتار در باب حقیقت پرسش و پرسش گری است. به طور کلی در راستای تکامل نفس می توان دو نوع کارکرد «تمهیدی» و «اصیل» را برای پرسش گری برشمرد.بر اساس یک تحلیل پدیدارشناسانه در هر پرسشی لازم است نفس انسانی این مراحل طی کند: توجه و التفات نفسانی به یک موضوع، برخورداری از پیش دانسته های اجمالی و مبهم، تفکیک نمودن حیثیت ها و جهات گوناگون در یک موضوع، ناسازگاری میان پیش دانسته ها و پس دانسته های نفس، فاصله گرفتن نفس و ذهن از موضوع مورد پرسش، طهارت و شایستگی نفس برای تولید پرسش پاک، تحقق مبادی فعل اختیاری در آفرینش پرسش.این تحقیق در پرتو روش تحلیلی- عقلی به دنبال تبیین نقش و کارکرد «پرسش و پرسش گری» در تطورات نفس می باشد.
هم سنجی فقرات "درباره سه دگردیسی" نیچه با عهد جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان نمادپرداز و شاعرانه نیچه، افزون بر مداقه درون متنی، به خوانشی میان متنی نیاز دارد. نیچه فیلسوفی است که کمر به نابودی کهن ارزش ها بسته است، او هرچند تربیتی مذهبی داشت، اما فلسفه اش را می توان نقد همه جانبه نگرش مسیحی، توصیف کرد. در این جستار، به شرح و تفسیر فصل "درباره سه دگردیسی" از کتاب "چنین گفت زرتشت"، با تاکید ویژه بر نگاه احتمالی نیچه به فقرات عهد جدید، پرداخته می شود. همچنین کوشش خواهد شد که عبارات طعنه آمیز آن، با عناصر بنیادین اندیشه مسیحی، هم سنجی شود و با مواجهه با قطعات پراکنده این فیلسوف، کلیت نظام آشکارتر گردد؛ این پژوهش می خواهد با حرکتی رفت و برگشتی میان جزء و کل، به فهمی دقیق تر از ذهن و زبان غریب نیچه در فقره سه دگردیسی تقرب جوید. شاید نتیجه این تلاش نشان دادن این باشد که مسیحیت نهادینه شده در درون نیچه او را وامی دارد، که با مسیح علیه آیین مسیحیت برآشوبد.
معیار سنجش فیلم بر مبنای نظر مارتین هایدگر در رساله سرچشمه اثر هنری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
418 - 438
حوزههای تخصصی:
مطابق نظر هایدگر، اثر هنری، آشکارکننده حقیقت است. اما این آشکارگی نه در هر اثر هنری، بل در اثر هنری بزرگ! امکان پذیر است. اما کدام اثر است که امکانِ پذیرفتن عنوان اثر هنری بزرگ را دارد؟ هایدگر خود در رساله سرچشمه اثر هنری به برخی از این آثار اشاره کرده است. اما چگونه می توان معیاری را از رساله سرچشمه اثر هنری استخراج نمود و بر مبنای آن، دانست که آیا یک اثر، توان نزدیک شدن به آنچه هایدگر از اثر هنری مراد کرده است را دارد یا نه؟ آیا می توان معیار را در مورد واسطه هنری همچون سینما به کار بست؟ در این تحقیق تلاش گردید معیاری مهیا شود برای سنجش فیلم؛ شروط این معیار عبارتند از عدم بازنمایی، عدم انتزاع از هرروزگی و عدم تعلّق. در ادامه، به جهت آشکار شدن زوایای معیار، فیلم «باد ما را خواهد برد» ساخته عباس کیارستمی به بحث گذاشته شد و شرایط معیار در مورد آن فیلم مورد سنجش قرار گرفت: این فیلم شرایط معیار را از سر می گذراند. بر این اساس می توان گفت که بر اساس اندیشه هایدگر می توان معیاری در مورد واسطه هنری همچون سینما، بدست آورد. این تحقیق، توصیفی تحلیلی بوده و به شیوه مطالعه کتابخانه ای انجام گرفته است.
بررسی نظریه علم دینی استاد رشاد (مبادی، معیارها و ارکان)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹۸
5 - 43
حوزههای تخصصی:
مسأله علم دینی، از مسائل پرچالش در حوزه فلسفه علم و فلسفه دین است. در این زمینه، دیدگاه های مختلفی شکل گرفته است. برخی دیدگاه ها به صورت خام و اولیه و برخی دیگر در ساختار و قالب یک نظریه علمی ارائه شده است. از جمله دیدگاه هایی که دارای ساختار نظریه است «نظریه علم دینی» استاد علی اکبر رشاد است. این نظریه با عنایت به آسیب های علوم رایج و نقد آن ها و همچنین ظرفیت های دین اسلام و تحقق رسالت و غایت دین، شکل گرفته است. مقاله حاضر با روش تحلیلی و فلسفی قصد دارد نظریه استاد رشاد را از نظر مبادی، معیارها و ارکان علم دینی مورد نقد و بررسی قرار دهد. مقاله حاضر ضمن تقریر این نظریه به نقاط قوت و ضعف آن اشاره کرده و به نتایج زیر دست یافته است: الف) برخی نقاط قوت نظریه عبارتند از: جامعیت نسبی، داشتن چارچوب نظری، مبتنی بر مبانی معتبر و دینی و امثال آن. ب) برخی از ابهامات و خلاء های احتمالی عبارتند از: صعوبت قلم، عدم دقت در کاربرد برخی مفاهیم و اصطلاحات، ابهامات در تعریف علم دینی، ابهامات در معیارهای علم دینی و امثال آن.
شرّ و بازنمایی آن در هستی شناسی ناصرخسرو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
31 - 57
حوزههای تخصصی:
دسته بندی امور به خیر و شر، به قدمت آفرینش انسان است و این نحوه مواجهه انسان هاست که خیر و یا شرّ بودن پدیده ها را تعیین می کند. شرّ، طیف وسیعی از مفاهیم را دربر می گیرد و یکی از مهم ترین و بحث برانگیزترین مفاهیم آن شرّ سیاسی است که از مهم ترین شاخص های آن، دوگانه دوست-دشمن و دغدغه کسب قدرت است. مذهب، با هدف ماندگاری و برای دفاع از مشروعیت خود، کارکرد دفاعی کلام را هم سو با مقاصد سیاسی به کار می گیرد؛ درنتیجه، مذاهب و مرام ها در تقابل با یکدیگر تعریف می شوند، شرّ نامیده می شوند و اقدام به نابودی دیگری می کنند. اسماعیلیه از مسیر کلام اسماعیلی و در تقابل و دشمنی با حکومت عباسی، عباسیان و پیروان آن ها را به انواع شُرور منسوب و به عنوان حکومت ظلم و جور و مصادیق بارز شرّ معرفی می نمایند. ناصرخسرو به عنوان یک متفکر رده بالای اسماعیلی، با بهره گیری از ساختار تفکر اسماعیلیه، ضمن بیان چیستی شرّ و دسته بندی و بیان انواع آن، دوری از شرّ و نابودی دشمن را (که عامل اصلی شقاوت انسان است) لازم می داند. در این مقاله بر آنیم که با روش توصیفی-تحلیلی و با تکیه بر نظریه «تخاصم» کارل اشمیت، بحث شرّ و دشمنی را در نظام فکری ناصرخسرو تحلیل کنیم.
ضرورت و تصادف در رساله ی دکتری مارکس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
85 - 112
حوزههای تخصصی:
مطابق تفسیر مارکس در رساله ی دکتری اش، در دستگاه دموکریتی، اتم ها در خلأ طبقِ ضرورتی کور حرکت می کنند. اطلاق لفظ تصادفی به نظام دموکریتی دلالت بر حرکتِ پیش بینی ناپذیر یا بدونِ علتِ اتم ها ندارد؛ بلکه حاکی از عدم وجود طرح و نقشه ی پیشین یا غایتی مشخص در خلقِ جهان هاست. گویی که اتم ها به سمت و سویی می روند که انتهای مسیر آن، خلقِ عوالم است. اپیکور برخلاف دموکریتْ قائل به وجود ضرورتی تخطی ناپذیر در حرکات اتم ها نیست و انحراف اتم از خطِ مستقیم را به عنوان سنخی حرکت تصادفی وارد نظام اتمیستی اش می کند. با انحراف به مثابه حرکتی تصادفی است که اساساً خلق جهان ها آغاز می شود. پس پایه ی خلقِ جهان ها، تصادف {یا بخت} است. اپیکور هم قائل به حرکتِ تصادفی اتم هاست، هم در روند خلق جهان ها هیچ طرح و نقشه ی پیشینی ای را مفروض نمی گیرد. تصادف اپیکوری، هم حاکی از نفیِ غایت است و هم حاکی از حرکاتِ تصادفی اتم ها در انحراف از خطِ مستقیم.
تاملاتی در باب نسبی گرایی؛ مطالعه ای تطبیقی بین ویتگنشتاین متاخر و کوهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بین اندیشه متاخر ویتگنشتاین در باب بازی های زبانی و گرامر زبان و ایده قیاس ناپذیری پارادایم های علمی کوهن شباهت هایی وجود دارد که منشاء آثاری تطبیقی بین این دو شده است. یکی از مسائلی که هر دو اندیشه فلسفی با آن مواجه اند، نسبی گرایی و معضلات و پرسش های متعددی است که نسبی گرایی برای یک اندیشه فلسفی ایجاد می کند. از وجوه اشتراک اندیشه این دو فیلسوف محوریت چارچوب مفهومی و زبانی در ارتباط با مسائلی چون معنا، فهم و صدق است. همین مطلب مورد توجه برخی از تفاسیری است که ویتگنشتاین و کوهن را حامی نسبی گرایی می دانند. در اینجا مساله نسبی گرایی را با تمرکز بر معضلات نسبی-گرایی برای فهم و نیز صدق، و با محوریت آثار دو مفسر ویتگنشتاین و کوهن؛ یعنی هانس گلاک و مویال شاروک، مورد بررسی قرار می دهیم. در باب مسائل مذکور بین این دو مفسر اشتراکات و اختلافاتی در تفسیر ویتگنشتاین و کوهن وجود دارد. از نگاه نویسنده، اولا نه قیاس ناپذیری کوهن و نه ایده گرامر ویتگنشتاین مانع از فهم دو پارادایم یا دو چارچوب زبانی از یکدیگر نیست. در ثانی بین ویتگنشتاین و کوهن اختلافی بر سر تقدم و تاخر زبان از یک سو و طبقه بندی های ذهنی از سوی دیگر وجود دارد. ثالثا ایده رفتار مشترک نوع بشر در اندیشه ویتگنشتاین مانع از نسبی گرایی در صدق نیست. با توجه به این سه موضع، مواضع گلاک و مویال شاروک در تفسیر ویتگنشتاین و کوهن مورد انتقاد قرار گرفته است.
تعریف ابن سینا از قضیه در اشارات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارسطو قضیه را به سخنی تعریف کرده است که یا صادق است یا کاذب. اما ابن سینا، که در همه کتاب هایش به جز اشارات و تنبیهات، تعریف ارسطویی را ذکر می کند، در کتاب اخیر از این نظر عدول کرده، قضیه را به صدق و کذب «گوینده اش» تعریف کرده است: «الترکیب الخبری وهو الذی یقال لقائله إنه صادق فیما قال أو کاذب». این یعنی صدق و کذب وصف گوینده سخن است و نه خود سخن، و این بر خلاف تعریف ارسطو و خود ابن سینا در همه آثار پیشین است که صدق و کذب را وصف سخن می گیرند و نه گوینده سخن. برخی از معاصران دلایلی بر عدول ابن سینا از تعریف نخستین به تعریف دوم طرح کرده اند که ضمن گزارش آنها، نشان می دهم که انتساب هیچ یک از آنها به ابن سینا مستند نیست. در برابر، دلیل تازه ای مطرح می کنم که احتمال استناد آن به ابن سینا اگر بیشتر نباشد کمتر نیست و آن اینکه واژه های «صادق» و «کاذب» در زبان عربی پیش از عصر ترجمه به معنای «راست» و «دروغ» در زبان فارسی و مانندهای آن در دیگر زبان ها نبوده است بلکه به معنای «راست گو» و «دروغ گو» در زبان فارسی و مشابه های آن در دیگر زبان ها بوده است. معادل های «راست» و «دروغِ» فارسی در زبان عربی پیش از عصر ترجمه، بر خلاف آنچه معمولا گمان می رود، «حق» و «باطل» است و نه «صادق» و «کاذب». احتمالا با تفطن به این نکته زبان شناختی، ابن سینا در کتاب اشارات و تنبیهات تعریفی ارائه کرده است که به لغت شناسیِ زبان عربی پیش از عصر ترجمه وفادارتر است.
تاثیر معنای زندگی بر علوم انسانی اسلامی از نظر علامه مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۸۳)
79 - 97
حوزههای تخصصی:
رابطه معناداری زندگی و علوم انسانی و تأثیر آن در جهت گیری علوم انسانی یکی از موضوعات بنیادینی است که با وجود اهمیت آن، کمتر مد نظر متفکران و اندیشمندان قرار گرفته است. البته بحث معناداری و پوچی زندگی و چیستی «معنای زندگی» از موضوعاتی است که همواره محل بحث بوده و تبیین آن همچنان دغدغه فلاسفه و اندشمندان است و هرکدام درصدد بوده اند تا بر اساس مبانی خاص خود در این باره راه معنادار شدن زندگی را فراسوی بشر قرار دهند و به زعم خود آینده ای بی بازگشت برای بشر ترسیم نمایند. از سوی دیگر دانشمندان علوم انسانی به گمان خود، تلاش های علمی خویش را در جهت تحصیل زندگی هر چه بهتر برای بشر به کار گرفته اند، ولی کمتر اندیشمندی جهت گیری صحیح علوم را وجهه تلاش علمی خود قرار داده است. از بین معدود فلاسفه ی بصیری که می توان تلاش علمی او را در جهت تبیین معنای زندگی تفسیر نمود، علامه مصباح یزدی است. این مقاله برآن است تا با تبیین «معنای زندگی» از نظر ایشان، تأثیر آن بر ضرورت جهت گیری علوم انسانی در جهت تحقق معنای زندگی انسانی بر اساس بینش توحیدی را توضیح دهد.
مواجهه با بحران هویت شخصی مسلمانان در پرتو خوانشی نوین از ماهیت عواطف در سنت عقلی اسلامی (ابن سینا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین بحران های حال حاضر در میان مسلمانان، بحران هویت شخصی است. اغلب متفکران معاصر در جهان اسلام با به تصویر کشیدن وضعیت بحران در جوامع مسلمان، تلاش کرده اند تا شیوه های مواجهه با آن را تقریر کنند. اغلب این مواجهه ها بیشتر در بستر بُعد جمعی هویت تبیین شده است. در عین حال برخی از آنها بحران را در شخص مسلمان دنبال کرده و درصدد تحلیل آن برآمده اند. در تفکر معاصر جهان نیز پرسش هویت شخصی، که از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده است، اکنون در سنت فلسفه تحلیلی به مثابه یک پرسش متافیزیکی مطرح می شود. اما نگرش های جدید به این پرسش با بیان انتقادات جدی، از سطوح متمایز پرسش هویت شخصی سخن می گویند. با توجه به این تمایزها و همچنین با عنایت به توجه برخی متفکران معاصر مانند شایگان که بحران هویت را در ساختار عاطفی مسلمانان می دید، این پژوهش تلاش می کند که با توسیع نظر وی و بهره گیری از نظریه های معاصر در عواطف، تحلیلی از بحران هویت مسلمانان ارائه کند. بدین منظور و بر مبنای پیوند عمیق بین دین و عواطف، نقطه عزیمت خود را برای ارائه طرحی به جهت مواجهه با بحران هویت شخصی مسلمان در تقریری از ماهیت عاطفه نزد فلاسفه مسلمان به خصوص ابن سینا قرار می دهد. از این رو با شرحی از نظریه عاطفه نزد ابن سینا و تلقی ای که او از نقش عاطفه در نظام فلسفی اش دارد، با توسیع روش مواجهه او در جهان امروز، مسیر دیگری برای احیای سنت عقلی و مواجهه با بحران های جهان اسلام ایجاد می کند.
مقایسه تحلیلی عقل انسانی مخلوق الهی و هوش مصنوعی مصنوع انسان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
184 - 201
حوزههای تخصصی:
با توجه به توسعه فراگیر استفاده از هوش مصنوعی و افزایش قابلیت های روزافزون آن تا آنجا که برخی از دانشمندان را معتقد به سلطه هوش مصنوعی بر هوش و عقل انسانی کرده است و با توجه به آیات (اعلی:1-2) و (انعام:102) و آیات فراوان دیگری که خداوند را یگانه خالق عالم هستی بر می شمرد و علم نامحدود الهی(بقره:29)(انعام:101) که علم انسان پرتوی از علم او است و آیات کرامت انسان: آیاتی که از دمیدن روح خداوند در انسان(حجر: 29 و ص: 72)و قرار داده شدن انسان به جانشینی خداوند در روی زمین و آفریدن موجودات زمین برای انسان (بقره: 30: ص:26، فاطر: 39 ،انعام: 165،یونس: 14،یونس:73،اعراف:69. اعراف:84 . نمل: 62) و براهین فلسفی که عالم هستی را پرتوی از اراده هستی بخش خداوند و معلولی که عین ربط و سراسر نیاز به علت تامّه خویش است می داند و با توجه به آیاتی که انسان را برترین مخلوق و کامل ترین آنها بر می شمرد (سجده:7) و (تین:4) تا آنجا که او را خلیفه خداوند در زمین معرفی می کند(بقره:30)، دستاوردهای بشری معلول فعل انسانی و انسان علت معدّه آن دستاوردها و معلول حق متعال به عنوان علت تامه است معلولی که تمام توانمندی خود را از یگانه خالق عالم هستی دارد بنابر این هوش مصنوعی که معلول انسان و دستاوردی بشری است نمی تواند بر هوش انسانی که مخلوق رب العالمین است برتری داشته باشد. روش پژوهش کیفی و مقایسه ای است و نتایج حاصله حکایت از بطلان برتری هوش مصنوعی بر عقل انسانی دارد.
تحلیل سعادت نهایی انسان و نسبت سعادت دنیا با آن ازدیدگاه ابوالحسن عامری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۴
47 - 67
حوزههای تخصصی:
چیستی، بالاترین رتبه سعادت انسان و نسبت سعادت دنیا با آن، همواره مسأله ای مهم در فلسفه اسلامی بوده است. در قرن چهارم ابوالحسن عامری، فیلسوف مشائی، به طور گسترده درباره این مسأله بحث کرده است. وی باور دارد که سعادت انسان به دو گونه اِنسی و عقلی و در نگاهی دیگر، به دو گونه ادنی و قصوی دسته بندی می شود. سعادت انسی و ادنی، پدیدآمده از کمال بدنی، کمال قوای حیوانی، کمالات بیرون از نفس (مانند برخورداری از همسر نیک و....) و هدایت و راهبری قوه ناطقه عملی (نفس مرتابه) فراخور این کمالات و قوا هستند و به دلیل اشتمال بر کمالات بدنی و بیرونیِ مادی، در مدت عمر دنیا رخ داده و سعادت انسان دنیوی را _ از آن جهت که انسان دنیوی است _ تشکیل می دهند. سعادت عقلی و قصوی که معطوف به قوه ناطقه نظری است، سعادتی فراتر از انسی و ادنی بوده، بر سعادت نهایی انسان منطبق هستند. وی سعادت دنیا (انسی و ادنی) را به دلیل تفاوت موضوع، دارای ارتباط ضروری با سعادت نهایی نمی داند و تنها به دلایلی، بین آنها پیوندی وقوعی قائل است. اما وی در دیدگاه نهایی، سعادت نهایی انسان را با محوریت وحدت و قرب مرتبه به حق تعالی و تشبه وجودی به او توضیح می دهد و در پرتوی همین نظر، سعادت دنیا را هم اتحاد همه قوا برای حصول یک فضیلت واحد و عصاره بودنِ وجود انسان فراخور با عالم ماده تعریف می کند که نتیجه آن، حصول وحدت در قوای عملی و نظری انسان و اشتمال همه آنها بر فضیلتی به نام حکمت و ربانی شدن وجود انسان است. بنابراین، با یکی شدن موضوع سعادت دنیا و سعادت نهایی (حصول مقام وحدت و خداگونگی) بین این دو سعادت پیوندی ضروری، بلکه اتحاد برقرار خواهد بود؛ به گونه ای که سعادت دنیا رشح و نازله ای از سعادت نهایی و سعادت نهایی، شدت و عُلُوّ سعادت دنیا شمرده می شود.
بررسی عوامل موثر بر افزایش انگیزه مطالعه دانش آموزان ابتدایی شهرستان کلیبر درسال تحصیلی 1403-1402
حوزههای تخصصی:
مقدمه : هدف از پژوهش حاضر بررسی عوامل موثر بر افزایش انگیزه دانش آموزان ابتدایی شهرستان کلیبر در سال تحصیلی 1403-1402 بود. روش کار: جامعه آماری پژوهش حاضر را 1261 نفر از دانش آموزان مقطع ابتدایی شهرستان کلیبر تشکیل دادند. حجم نمونه این پژوهش شامل 300 نفر بود که از طریق نمونه گیری خوشه ای بدست آمد. ابزار جمع آوری داده ها در این تحقیق پرسشنامه محقق ساخته و تحلیل واریانس بود. نتایج : تحلیل داده های آماری این تحقیق نشان داد که همه عوامل مورد بررسی (محیط آموزشی، حمایت خانواده،روش های تدریس، و امکانات مدرسه) تاثیر معنی داری بر افزایش انگیزه تحصیلی دانش آموزان ابتدایی شهرستان کلیبر دارند.همچنین، تفاوت های معنی داری در میانگین نمرات این عوامل درگروه های مختلف دانش آموزان مشاهده شد که بیانگر نیاز به توجه ویژه به شرایط خاص هر گروه و بهبود مستمر در تمامی عوامل موثر می باشد. نتیجه گیری : نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با تقویت عوامل موثر در بین دانش آموزان می توان به افزایش انگیزه مطالعه آنها کمک فراوانی نمود.