مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
برگسون
حوزه های تخصصی:
زمان حقیقتى است که با وجود انسان پیوند یافته است و انسان همیشه خود را در چنبره آن مىیابد،گویا انسان اسیرِ زمان است و راهى براى برون رفت از این اسارت ندارد. ملّاصدرا و برگسون کهفیلسوفانى از دو سنّت فلسفى متفاوت هستند، در تلقّى خویش از زمان، افقى تازه گشوده و راهى نوآغازیده اند. هم ملّاصدرا و هم برگسون بر آن بوده اند که حقیقت زمان را باید در نسبت با وجودتفسیر کرد. ملّاصدرا زمان را حقیقتى مى داند که از نحوه وجود مادّیات انتزاع مى شود؛ برگسون نیززمان را مرادف حرکت مى داند و آن را دیرندى مى شمارد که فقط از طریق خودآگاهى و شهود محض قابل درک است و بنیاد هستى ما را تشکیل مى دهد. در این نوشتار، پس از تبیین زمان از منظر این دو فیلسوف، سعى خواهیم کرد تا میان این دو دیدگاه، الفتى ایجاد نماییم و روزنه اى براى مقارنه و تطبیق بگشاییم.
بررسی ریشه ها و زمینه های تطبیق تفسیر زمان در اندیشه ی برگسون و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای فلسفه های زندگی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
بررسی تطبیقی مبانی فلسفی شیخ اشراق و برگسون و دلالت های تربیتی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی کلیات فلسفه تعلیم و تربیت
سهروردی و برگسون در زمرة فیلسوفانی هستند که به عرفان و شهود اهمیت وافری داده اند. در این پژوهش سعی شده است با بررسی مبانی فلسفی این دو فیلسوف بزرگ، دلالت های تربیتی آنها استخراج گردد. بررسی مبانی هستی شناختی، انسان شناختی، ارزش شناختی و معرفت شناسی برگسون و سهروردی نشان می دهد که مفاهیم اساسی در فلسفة برگسون زمان، تکامل، شهود و تغییر می باشند. اما در فلسفه سهروردی، نور از جایگاه ویژه ای برخوردار است. هر دو بر ارادة فردی و شهود تأکید می ورزند. همچنین دیدگاه برگسون و سهروردی نسبت به انسان و خداوند متفاوت است. در این موضوع، سهروردی، بحث قوای گوناگون را مطرح می سازد و برگسون به رابطة مغز و ذهن اشاره می کند. خدای برگسون، پیوسته در حال تغییر و تکامل است و خدای سهروردی متعالی و منزه از هر گونه تغییر است. در بحث معرفت شناختی، هر دو علی رغم تأکید فراوانی که بر شهود دارند، تفکر و تعقل را برای شناخت لازم می دانند. در بحث دلالت های تربیتی چنین استنباط شده است که هدف غایی تربیت، از نظر سهروردی رسیدن به کمال مطلق و از دیدگاه برگسون پرورشِ انسانی، عقلانی ‐ شهودی است. اصول تربیتی حاصل از آرای برگسون شامل: اصل تغییر، اصل تکامل، اصل آزادی و اصل تدریج است. اصول تربیتی حاصل از اندیشه های شیخ اشراق غفلت گریزی، کرامت نفس، صبر و خودشناسی است. از میان روش های تربیتی برگرفته از آرای سهروردی و برگسون، می توان به اهمیت عرفان، شهود، تفکر و تعقل، که هر دو بر آن تأکید داشته اند، اشاره کرد.
نسبت شهود و هوش در فلسفه ی برگسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از نقاط ابهام برانگیز در فلسفه ی برگسون، نسبت میان هوش و شهود به عنوان دو منبع معرفتی انسان است. برگسون به دلیل تلقی خاص خود از جهان به عنوان امری پویا و سیال به دنبال روش معتبری برای دست یابی به شناخت صحیح و خطاناپذیر است. در این مورد وی با در نظر گرفتن دیرند(استمرار) به عنوان حقیقت زمان نه تنها شهود را برای کسب دانش کارآمد می داند، بلکه آن را تنها روش حقیقی دست یابی به معرفت صحیح قلمداد می نماید و روش های دیگر را غیر قابل اطمینان می داند. در این جستار ضمن بررسی عناصر شناختی فلسفه ی برگسون در پرتو دیگر اجزای نظام وی به بررسی ماهیت، کارکرد و عمل متقابل شهود و عقل(که برگسون از آن به هوش تعبیر می کند) خواهیم پرداخت و روشن خواهیم نمود که با وجود ارجحیت بی چون و چرای شهود بر هوش، این دو نحوه ی شناخت، در نگاه نخست در دو ساحت گوناگون کاربردهای متفاوتی دارند، اما با نظری دقیق تر در خواهیم یافت که ترکیب هوش و شهود و عمل متقابل و تکاملی آن ها انسان را به معرفت مطابق با واقع خواهد رساند.
پیوند میان عرفان و اخلاق با ماشین در فلسفه برگسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۴
1 - 14
حوزه های تخصصی:
هانری لوئیس برگسون در کتاب «دو سرچشمه اخلاق و دین» نشان می دهد که برای اخلاق و دین، دو سرچشمه وجود دارد و به تبعِ آن دو نوع اخلاق و دین وجود دارد: 1. اخلاق بسته که دین مربوط به آن «ایستا» است؛ 2. اخلاق گشوده که دین آن «پویا» است. اخلاق بسته و دین ایستا مربوط به انسجام اجتماعی اند و اخلاق گشوده و دین پویا با خلاقیت و پیشرفت ارتباط دارد. اخلاق گشوده کلی و فراگیر است و هدفش صلح و صفاست. وی سرچشمه اخلاق گشوده را «عواطف خلاق» می نامد. اما اخلاق بسته بر چیزی استوار است که برگسون آن را «کارکرد یا نقش وهم انگیز» می نامد، نقش خاصی است که توهم های خودخواسته را پدید می آورد و این معنا را القا می کند که ناظری بر اعمال ما وجود دارد و انگاره های ایزدان را ابداع می کند. دین ایستا همراه و همنشین عقل است؛ اما دین پویا همراه و همنشین شهود و تحول خلاق است. در بینش برگسون، توسعه ماشینی می تواند با شهود عرفانی هم جهت شود و در صورتی که بتواند جهت حقیقی خود را پیدا کند و خدماتش متناسب با قدرتش صورت گیرد و بشریت بتواند به واسطه آن توفیق ایستادگی و نظاره کردن بر آسمان را بازیابد، می تواند عرفان را یاری کند. در این مقاله به شیوه پیوند میان تحول خلاق با دین پویا و اخلاق گشوده و شیوه توافق میان عرفان و اخلاق با ماشین در عصر مدرن توجه شده است.
سفر حجمی درخط زمان؛ نقش حافظه رخدادی در شاعرانگی شاعران؛ بر اساس تقسیم بندی حافظه از دیدگاه برگسون(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
هدف این نوشتار که پژوهشی کتابخانه ای و اسنادی است، بررسی نقش حافظه رخدادی در اعتلای خودآگاهی با بهره بردن از غنای تصویری و احساسی موجود در آثار فروغ فرخزاد بر اساس نقد روان شناختی و بازنمود این دو در شعر است. در این راستا، ابتدا مقوله تفاوت روح وجسم از دیدگاه برگسون مطرح می شود؛ که از نظر وی "روح" و "جسم" تنها تفاوت زمانی دارند و روح و به تبع آن خودآگاهی به نوعی همواره در گذشته حضور دارند و به وقایع زمان حال از دید گذشته می نگرند. بنابراین تقویت "حافظه رخدادی" که یک حافظه سیال و سه بعدی است نقش مؤثری در اعتلای خودآگاهی خواهد داشت. در این مطالعه که توصیفی و از نوع تحلیل محتواست قصد داریم تا از طریق هدایت خواننده به سمت به کارگیری هر چه بیشتر حافظه رخدادی، سطح خودآگاهی او را ارتقا بخشیده تا به این ترتیب تأثیر چشمگیر آن را در سیر روان درمانی و رهایی از مشکلات روحی - روانی شاهد باشیم.
رهیافت خلق مدام و تفسیر دینامیکی برگسون از زمان، شهود و حرکت
منبع:
کاوش های عقلی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۱
113 - 133
فلسفه برگسون بر دو مساله اساسی زمان حقیقی یا "دیرند" و شهود (Intuition ) استوار گشته است و پیوند عمیقی میان مفاهیم سه گانه زمان، حرکت وشهود برقرارنموده است. وی متعلق شهود را حرکت تطور و فعالیت خلاق شور زیستی می داند ودرپاسخ به دیدگاههای مکانیستی وغایت شناسانه ،وجود جنبش خلاق خود انگیخته وخود جوش را پیش می نهد که دائما اشکال تازه ای از حیات را به وجود می آورد وخلق وخلقت را به صورتی پیش رونده به سطوح بالاتری از تکوین وتحول می رساند. در بررسی مساله حرکت ( motion) ابتدا به اثبات و تبیین اختیار و آزادی پرداخته است و برای بررسی آن به مساله زمان توجه نموده است. به عقیده برگسون مجادلاتی که میان قائلان به جبر ومخالفان آنان صورت گرفته بواسطه فهم نادرست از مفهوم دیرند و بعد، توالی و همزمانی ، چونی و چندی است و با بر طرف نمودن این اشتباه ، مجموعه شبهات مربوط به جبر واختیار و تعریف هایی که برای آن شده و خود مساله اختیار از میان خواهد رفت . برگسون با نظریه تکامل مخالف نیست بلکه با آن نظریه های علمی تکامل مخالف است که فعالیت خلاقانه زندگی را انکار می کنند و تکامل را در حد ترتیب بخشهای مادی می دانند. در این مقاله به تفسیر دینامیکی برگسون از سه بحث زمان ،شهود وحرکت و برآیندآن،که همان خلق مدام می باشد، خواهیم پرداخت.
بررسی تطبیقی مبانی معرفت شناسی نفس ازدیدگاه علامه طباطبایی و برگسون، و دلالت آن در تربیت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی از دیدگاه اسلام سال ۱۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۱۹
175 - 208
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به منظور تحلیل مبانی معرفت شناسی نفس ازدیدگاه علامه طباطبایی و هانری برگسون، و استخراج دلالت تربیت اخلاقی آن صورت گرفته است. برای انجام دادن تحقیق از روش توصیفی- تحلیلی، تطبیقی و استنتاجی استفاده کرده و نتیجه گرفته ایم معرفت شناسی شهودی و عقلانی نفس برای فیلسوفان اخلاقی ای همچون علامه طباطبایی و برگسون، این امکان را فراهم می آورد که با کشف بن بست های فکری مؤثر بر بحران های معرفتی دنیای امروز، راهکاری برای فائق آمدن بر معضل ازخودبیگانگی به عنوان یکی از مهم ترین چالش های انسان معاصر به دست دهند. علامه طباطبایی ازمیان دو نوع سِیر آفاقی و انفسی برای کسب معرفت، نظر و سِیر در آیات نفس را سودمند تر دانسته و معرفت نفس را تنها راه رسیدن انسان به غایت نهایی قلمداد کرده است. برگسون نیز نگریستن به انسان از زاویه ای دیگر را پیشنهاد کرده و معتقد است این نگرشِ نوین در فضای غفلت زای برخاسته از تمدن مادّی گرا بار دیگر، ما را به ساحتی معنوی و عارفانه می برد. وی با استفاده از روشی شهودی و بی واسطه، البته با توافق عقل، رهایی از بیگانگی با خویشتن را برای اتصال به سرچشمه هستی به تصویر کشیده است. در این پژوهش، پس از تبیین هدف اصلی تربیت اخلاقی ازنگاه این دو فیلسوف، به اصول کلی و روش های تربیت اخلاقی پرداخته ایم. اصول مبتنی بر مبانی معرفت شناسی در دیدگاه آگاهی مدار علامه طباطبایی و برگسون، مشتمل بر تعقل، شهود و بصیرت مداوم، البته با میزان اهمیت متفاوت هستند که درنتیجه آن ها هرکدام از این دو فیلسوف، روشی متناسب با هدف اصلی و اصول را برای تحصیل معرفت نفس به دست داده اند. روش پیشنهادی علامه طباطبایی در تربیت اخلاقی واقع گرایانه اش مراقبه و محاسبه نفس است و روش برگسون در تربیت اخلاقی شهودگرایانه اش درک شهودی نفس ازطریق قواعد سه گانه.
سه بیان از «دیرند» در فلسفه برگسون؛ صورت بندی دلوزی از فلسفه برگسون چه «تفاوتی» دارد؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
47 - 70
حوزه های تخصصی:
فلسفه برگسون را گاه دوگانه انگار دانسته اند و گاه یگانه انگار. بهای جانبداری از هریک نیز نابوده انگاشتن بعضی مفاهیم و تصریح های برگسون به نفع بعضی دیگر بوده است. در این میان، کسانی کوشیده اند فلسفه برگسون را هم زمان دوگانه انگار و یگانه انگار بخوانند، اما کوشش ها نه تنها نابسنده بوده بلکه بر دشواری های پیشین نیز افزوده است؛ زیرا گاه فلسفه برگسون را به فلسفه ای وحدت وجودی بازبرده و گاهی بر بنیادی دیالکتیکی استوار ساخته و گاه دیگر آن را به نوعی دوگانه انگاریِ متعارف بدل کرده است. ژیل دلوز، با طرح آموزه «تفاوت»، خوانشی از فلسفه برگسون به دست داده است که بر اساس آن فلسفه برگسون لحظات مختلفی از دوگانه انگاری و یگانه انگاری دارد که در هریک، دیرند «بیانی» دیگرگونه می پذیرد: از دوگانه انگاری مطلق به یگانه انگاری نهفته و سپس به دوگانه انگاریِ بازیافته. هدف این مقاله این است که ضمن برجسته کردن تفاوت اساسی خوانش دلوز با بقیه خوانش های وحدت وجودی یا دوگانه انگار یا دیالکتیکی از فلسفه برگسون، نشان دهد که توضیح نسبت این لحظات و به ویژه توضیح منطق گذارِ واپسین به دوگانه انگاریِ بازیافته مستلزم فراخواندن آموزه ای است که گرچه دلوز خود آن را پرورانده، در خوانش اش از برگسون آن را چندان برجسته نکرده است. به این ترتیب، مدعا این است که توضیح منطقِ تفکیک لحظه های فلسفه برگسون در خوانش دلوز و نیز منطق گذار از هریک به دیگری، به جای ملاحظه دو بیان از دیرند، مقتضی در شمار آوردن بیان سومِ دیرند همچون تفاوت فی نفسه است. این گونه است که بیان پذیری هریک از وجوه دیرند در سه گونه تفاوت میسر می گردد: دیرند همچون امر ناب در تفاوت ماهوی، دیرند همچون امر فراگیر در تفاوت شدّی و دیرند همچون امر خلاق در تفاوت فی نفسه.
بررسی اندیشه زمان بر اساس آراء ژیل دلوز در سینمای دهه ۹۰ ایران (با تحلیل موردی فیلم های: ماهی و گربه، اژدها وارد می شود! و مسخره باز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
119 - 145
حوزه های تخصصی:
ژیل دلوز را بدون شک می توان یکی از مهم ترین فیلسوفان و نظریه پردازان سینما دانست. دلوز در دهه هشتاد میلادی دو جلد کتاب سینمایی نگاشت که مسیرهای اصلی فلسفه سینما را به عنوان رشته ای مجزا در دانشگاه پایه گذاری کرد. در بین فیلسوفان مختلف، برگسون بیشترین تأثیر را بر نظریات دلوز دارد. هر دو در خصوص زمان اعتقاد دارند که زمان امری خطی و کمی نیست و کیفی و غیرمکان مند می باشد. امتداد این فلسفه باعث شکل گیری دیرند زمانی به عنوان پایه اصلی زمان و سینما در آثار دلوز شد. دلوز در جلد اول کتاب خود به سینمای کلاسیک حرکت- محور و در جلد دوم به آثار مدرن زمان محور می پردازد. زمان، عنصر اصلی روایت های مدرن دلوز است و تصاویر را به آینه ها و کریستال های زمانی تقسیم می کند. دلوز اعتقاد زیادی به هم زمانی زمان ها و رویدادهای غیرخطی در آثار مدرن داشت. سینمای مدرن ایران نیز در سال های اخیر بیش ازپیش به فلسفه دلوز روی آورده و عناصر زمانی زیادی در آثار مختلف قابل رؤیت است. این پژوهش با نظریات سینمای مدرن دلوز با بررسی فیلم های ماهی و گربه ساخته شهرام مکری، اژدها وارد می شود! اثر مانی حقیقی و مسخره باز همایون غنی زاده، به این نتیجه می رسد که فیلم سازان نسل جوان ایران به رویدادهای غیرخطی با ابزارهایی مثل گذشته نما و آینده نما و همچنین تداعی زمان های گذشته و حال و آینده در یک صحنه علاقه بیشتری پیدا کردند. دراین بین، مکری به شدت تحت تأثیر روند زمانی دورانی است و مانی حقیقی به عنوان تحصیل کرده فلسفه، عناصر زیادی را از دلوز در آثارش وام می گیرد.
نقد هایدگر بر فلسفه حیات برگسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸۸
221 - 242
حوزه های تخصصی:
این مقاله در پی نقد هایدگر بر فلسفه حیات برگسون و تحلیل او از آن است. علاقه مندی هایدگر به این دلیل است که برگسون به دنبال راهی می گردد برای فهم حیات همان گونه که هست. هایدگر در تحلیل خود برخی آرای برگسون را امیدوارکننده می داند، مانند توجه به مفهوم زمان به عنوانِ کلیدی برای به چنگ آوردن حقیقت، اما برخی دیگر از نظریات برگسون مانند عدم کفایت زبان در فهم حیات را نقد می کند. به طورکلی، نتایج این تحقیق به سه بخش تقسیم می شود. در بخش اول، مفهوم زمان در فلسفه برگسون به عنوانِ کلیدی برای فهم حیات به دست داده می شود که در اینجا هایدگر برگسون را از پیشگامان فلسفه مدرن معرفی می کند. بخش دوم مقاله به موضوع زبان و عدم کفایت مفهوم در فلسفه برگسون اختصاص یافته است. در بخش سوم و پایانی، هایدگر با نقدِ نظریات برگسون دربابِ زبان، سعی می کند برای فهم حقیقت به وسیله مفهوم زمان راهی پیدا کند. توجه به آگاهی و ارتباط آن با دنیای خارج، ازطریقِ مفهوم زمان برگسونی یا دیرند، از دیگر مباحثی است که برای هایدگر از اهمیت بالایی برخوردار است. هایدگر باوجودِ تمام نقدهایی که بر فلسفه حیات دارد همچنان کار برگسون را امیدوارکننده ترین تحقیق و تلاش برای دستیابی به حقیقت می داند.
مسئله "شهود" از دیدگاه سهروردی و برگسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال دوم تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲
117 - 139
حوزه های تخصصی:
سهرورودی و برگسون،دو فیلسوف متعلق به حوزه تفکرات فلسفه اشراقی، مساله"کشف" و "شهود" را بگونه ای در فلسفه خود مطرح نموده اند که جهان شناسی آنها تحت تاثیر نوع نگاهشان به این مساله شکل گرفته است. شیخ اشراق انسانی است که علاوه بر اینکه در حوزه نظر و استدلال فردی برجسته است ، در مراتب عرفانی نیز گام نهاده است و بسیاری از نظرات و یافته های خود را رهاورد مقام شهود علمی خود می داند .شیخ اشراق مهمترین اثر خود یعنی حکمت الاشراق را که نماینده تفکر اشراقی اوست، محصول یک کشف می داند و فلسفه برگسون بر دو مساله اساسی زمان حقیقی یا "دیرند" و "شهود"(Intuition ) استوار گشته است و پیوند عمیقی میان مفاهیم سه گانه "زمان"، "حرکت" و"شهود" برقرارنموده است. وی معتقد بودکه فلسفه حقیقی مبتنی بر شهود است نه "هوش"، و متعلق این شهود، "حرکت"، "شدن" و "استمرار" است؛ یعنی چیزی که فقط می توان از راه آگاهی بی واسطه یا شهودی شناخت نه از طریق هوش که تداوم را از بین می برد.شهود برگسون علاوه بر جنبه درون نگری بیشتر جنبه « برون شد » دارد . در این اتحاد شهودی محض ، انسان در خود محبوس و اسیر نمی شود ، بلکه با هستی و واقعیت سیلانی نوعی همدلی و همرازی (sympathies) پیدا می کند . در اینجا « برون شد » رهایی از محدودیت ها و انجماد است.
نقش برگسون در جنبش پدیدارشناسی براساس تفسیر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
83 - 97
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسی یکی از مهم ترین جریان های فلسفه معاصر است که اگرچه هوسرل بنیان گذار آن محسوب می شود، ریشه های شکل گیری آن در آثار فلاسفه ای همچون دکارت، کانت و برگسون یافت می شود. هایدگر پدیدارشناسی را از استاد خود آموخت و آن را به عنوان روشی برای فهم وجود به کار برد. پدیدارشناسی در هایدگر از شکل ساده هوسرلی به روشی کارآمد برای فهم حقیقت تبدیل می شود که بخشی از این تحول مدیون اثری است که برگسون بر تفکر هایدگر دارد. ازنظر هایدگر، برگسون با طرح اهمیت آگاهی در فهم حیات آن گونه که هست، در شکل گیری پدیدارشناسی هوسرل نقش دارد. ماکس شلر در ترجمه آثار برگسون به زبان آلمانی و توجه به فلسفه او نقش مهمی دارد. تلاش شلر در پرداخت به فلسفه برگسون، به اثر هوسرل تحقیق در زمان آگاهی درونی کشیده می شود که بخش هایی از آن در آثار بعدی اش منتشر می شود. علاوه بر این، برگسون ازطریق تفاوت قائل شدن میان زمان معمولی با زمان واقعی یا «دیرند» و نقش دیرند در فهم حیات، راه جدیدی را برای فهم واقعیت به فلاسفه معرفی می کند. برای هایدگر، پدیدارشناسی بدون فهم مسئله زمان و محورقراردادن دازاین به عنوان موجودی زمان مند امکان پذیر نیست. پدیدارشناسی یکی از پیچیده ترین مباحث فلسفه قرن بیستم است و ساده ترین روش برای فهم آن توجه به ریشه های شکل گیری آن است. باتوجه به اینکه درزمینه تأثیر فلسفه برگسون بر جنبش پدیدارشناسی تحقیقات کافی صورت نگرفته است، در این مقاله سعی شده تا حد امکان بخشی از این نیاز پوشش داده شود.
ردپای برگسون در تفسیر هایدگر از زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
221 - 236
حوزه های تخصصی:
در ابتدای کتاب وجود زمان نام برگسون در کنار نام ارسطو آمده است، جایی که هایدگر سعی دارد مفهوم حیث زمانی را از زمان سنتی مورد استفاده در فلسفه تمایز دهد. حال سؤال اینجاست که پس از اشاره هایدگر به نام ارسطو، چرا نام برگسون به میان می آید؟ اگر منظور آخرین فیلسوف است چرا هوسرل را نام نمی برد که استاد خود هایدگر بود و سخنرانی اش با عنوان زمان-آگاهی قرار بود تحت نظارت هایدگر به چاپ برسد؟ چرا نامی از هگل به میان نمی آید که تفسیرش از زمان در فصل ماقبل آخر وجود و زمان، موضوع بحث هایدگر قرار می گیرد؟ چرا نامی از دیلتای نیست که موضوعات تفکرش در زمینه زمان قبل از نوشتن کتاب وجود و زمان موردتوجه هایدگر بود؟ البته هایدگر در انتهای بخش دوم وجود و زمان و در قالب یک پانوشت بار دیگر به نام برگسون اشاره و ادعا می کند که تنها قصدش، تمایز قائل شدن میان نظر خودش در باب «زمان» با برگسون است، هرچند اخیراً توسط علاقه روزافزون به مکتب برگسونی و تأثیر او بر فلسفه قرن بیستم به دلیل تأثیر او بر ژیل دلوز تحقیقات پژوهشگران نشان از وامداری هایدگر از فلسفه برگسون دارد. دامنه این تحقیقات گرچه به مسئله تأثیر برگسون بر پدیدارشناسی و هایدگر هم کشیده شده اما برخی پرسش ها هنوز بی پاسخ هستند که این مقاله سعی در پاسخ به آنها را دارد