مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف: برندها معمولاً در ایجاد ارتباط بین خود و مشتریان (خرد و سازمانی) نقش ویژه ای دارند. این نقش ها در حوزه های عملکردی، نمادین و عاطفی خود را نشان می دهند. این وظایف برای برندها، از معاملات تجاری برای روابط پایدار و سودآور به نفع شرکت ها فراتر می رود و گاهی، به روابط عاطفی بین افراد و برندها تبدیل می شود. شخصیت برند یکی از ویژگی های نمادین مهم است که به عنوان عنصری کلیدی در تمایز برند و استراتژی های موقعیت یابی در نظر گرفته می شود. از سی سال پیش تا کنون، این موضوع توجه محققان و بازاریابان را بسیار به خود جلب کرده است و مطالعات مختلفی روی این حوزه انجام شده که نیاز است مروری جامع روی روند انتشار آن ها انجام شود. از آنجا که در سال های اخیر، تحقیقات در حوزه مطالعات برند رو به افزایش بوده است و انتظار می رود که پژوهشگران بیشتری به این حوزه توجه کنند، تجزیه وتحلیل کامل ساختار مفهومی این حوزه اهمیت زیادی دارد. هدف این مطالعه، مرور مقاله های منتشر شده در زمینه شخصیت برند، در مجله های معتبر دنیا و بررسی روند انتشار، به منظور کشف فرصت برای پژوهش های آینده است.
روش: از آنجا که هدف این مطالعه، شناسایی روند انتشار مطالعات در حوزه شخصیت برند، در پایگاه داده وب آو ساینس به منظور تعیین فرصت های تحقیقاتی آینده است، روش مرور ادبیات به کار گرفته شده است. روش شناسی این پژوهش برای مرور ادبیات، روشی پنج مرحله ای بوده که مراحل آن عبارت است از: جمع آوری مقاله ها، معیارهای شمول و عدم شمول، بررسی مقاله ها، تجزیه وتحلیل مقاله ها و جهت گیری های تحقیقاتی آینده.
یافته ها: در مجموع ۱۰۶۹ مقاله مختص به شخصیت برند در پایگاه داده وب آو ساینس بررسی شد. علاوه براین، تجزیه وتحلیل علم سنجی، شامل هم رخدادی واژگان، هم استنادی واژگان و تحلیل موضوعی حوزه شخصیت برند با استفاده از نرم افزار وس ویور و ابزار بیبلومتریک انجام گرفت. با استفاده از تجزیه وتحلیل علم سنجی واژگان کلیدی، خوشه هایی از واژگان کلیدی پُرکاربرد، به عنوان حوزه های موضوعی ایجاد شد. در خروجی های به دست آمده از تجزیه وتحلیل روی مطالعات منتشر شده در وب آو ساینس، در حوزه شخصیت برند شکاف های تحقیقاتی خاصی شناسایی شد که ممکن است برای مطالعات آینده در همین حوزه حائز اهمیت باشد.
نتیجه گیری: این مطالعه به محققان علاقه مند به حوزه شخصیت برند که تمایل دارند مقاله یا کتابی در این موضوع منتشر کنند، کمک می کند. شکاف های تحقیقاتی شناسایی شده و جهت گیری تحقیقات آینده، می تواند محققان و متخصصان را برای ایجاد رویکردهای جدید در حوزه شخصیت برند ترغیب کند. این مقاله بررسی و تحلیل جامعی از مقاله های مرتبط با شخصیت برند در مجله های معتبر دنیاست.
نگاشت و تحلیل روند پژوهش های استراتژی خروج: ترکیبی از بیبلیومتری و مرور نظام مند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: با توجه به ضعف پژوهش های داخلی و پراکندگی و فقدان تحلیل نظام مند از پژوهش های جهانی انتشار یافته در حیطه استراتژی خروج از کسب وکار، هدف اصلی این پژوهش، ترکیب یافته های تحقیقات طی سه دهه گذشته و ارائه تصویر کلان و فراهم آوردن بینشی ارزشمند از جهت گیری و روند پژوهش ها در این حوزه، به منظور کمک به بهبود جریان پژوهشی در آینده است تا شکاف موجود در تحقیقات این حوزه پوشش داده شود.
روش: از تلفیق دو روش مرور نظام مند و روش کتاب سنجی، به کمک نرم افزار برنامه نویسی «آر» برای شناسایی و تحلیل روند مطالعات استراتژی خروج از کسب وکار استفاده شده است.
یافته ها: بررسی شبکه هم رخدادی واژه های کلیدی نشان می دهد که سه شبکه با محوریت موضوعاتی همچون عملکرد، فروش دارایی و بقا شکل گرفته اند و به ترتیب بزرگ ترین شبکه هم رخدادی هستند. این واژگان بیشترین رشد انباشتی را در ۳۰ سال اخیر داشته اند که گویای اهمیت موضوعی آن ها، در پژوهش های استراتژی خروج است. برای مثال، واژه «عملکرد» با مفاهیمی همچون اکتساب، حکمرانی، تنوع گرایی و تصمیم گیری، بیشترین هم رخدادی (هم کاربردی) را داشته است. با توجه به یافته های حاصل از تحلیل هم استنادی منابع، نشریه های مدیریتی بیشترین ارجاعات را به یکدیگر داشته اند و دو خوشه بعدی، به ترتیب نشریه های مربوط به حوزه مدیریت مالی و اقتصاد است. چهار روند اصلی محرک های خروج، تصمیم گیری خروج، نحوه خروج و پیامدهای خروج، در تحقیقات استراتژی خروج شناسایی شدند. همچنین تحقیقات در این حوزه، بر اساس چندین دیدگاه نظری مانند نظریه نمایندگی، حاکمیت شرکتی، نظریه دیدگاه مبتنی بر منابع و قابلیت پویا تبیین شده است.
نتیجه گیری: تحقیقات مربوط به واگذاری ها، همچنان تحت سلطه مطالعات محرک ها و پیامدهای خروج است. محققان استراتژی، دو عامل محرک و پیامدهای خروج را به طور عمده، بر اساس نظریه نمایندگی، اقتصاد هزینه مبادله، دیدگاه مبتنی بر منابع و نظریه تکاملی بررسی و تبیین می کنند. تحقیقات موجود در خصوص حیطه مالی نیز، بیشتر روی اثر خروج بر عملکرد شرکت تابعه و سوابق مالی شرکت مادر (پس از خروج) متمرکزند و دیدگاه تئوری مورد توجه محققان در این حیطه، نظریه نمایندگی است. در حیطه اقتصاد نیز محققان با بررسی عوامل اقتصادی خُرد و کلان مانند تمرکز، رشد و اندازه و سودآوری صنعت، صرفه جویی به مقیاس، شدت سرمایه و هزینه ریخته شده، به تبیین موانع ورود و خروج از صنعت و همچنین، محرک های خروج از کسب وکار می پردازند. بر اساس یافته های این پژوهش، موضوعات ذیل، برای شکل دهی به جریان تحقیقات آتی پیشنهاد می شود: نقش تنوع گرایی به عنوان محرک خروج؛ نقش حاکمیت شرکتی در کاهش عملکرد و خروج از کسب وکار؛ عوامل مؤثر در تصمیم گیری خروج در زمان بهینه و غیربهینه؛ بررسی نقش امکان به کارگیری مجدد منابع سازمان در کسب وکار جدید، به عنوان تسهیلگر خروج و کاهش دهنده پیامدهای منفی خروج؛ بررسی نقش قابلیت های سازمانی در شناخت و رصد به موقع سیگنال های محرک خروج؛ بررسی پیامدهای خارجی و داخلی ناشی از خروج از کسب وکار و چگونگی پاسخ به آن ها.
شکست هم آفرینی ارزش؛ هم تخریبی ارزش برند در رسانه های اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: با افزایش بهره گیری مشتریان از پلتفرم های رسانه های اجتماعی به منظور خرید محصولات و خدمات برندها، اهمیت تعاملات شرکت ها با مشتریان برای ارتقای ارزش برندها افزایش یافته است؛ از این رو مدیران برند تعاملات خود با مشتریان را از همکاری مبتنی بر معامله، به همکاری مبتنی بر رابطه تغییر داده اند؛ زیرا آنان دریافته اند که همان طور که مشتریان می توانند به هم آفرینی ارزش برند، هنگام طراحی، تولید و بازاریابی بپردازند، از طرف دیگر قادرند در صورت از بین رفتن منافع و کاهش سطح رفاه خود، به تخریب ارزش برندها نیز اقدام کنند. از این رو، ضروری است که با شناخت محرک های پیشران در هم تخریبی ارزش برند، از بروز این پدیده جلوگیری شود. بنابر اهمیت این موضوع، هدف مطالعه حاضر، شناسایی مهم ترین عوامل مؤثر در شکل گیری هم تخریبی ارزش برند در رسانه های اجتماعی است.
روش: پژوهش پیش رو از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ صبغه پژوهش، از نوع کیفی کمّی است. در این مطالعه، از روش مرور نظام مند ادبیات علمی بهره گرفته شده است تا از بررسی دقیق تمام جوانب پدیده مدنظر اطمینان حاصل شود. نتایج واکاوی در پایگاه های اطلاعاتی مختلف نشان می دهد که از میان ۴۳ مطالعه یافت شده، تنها ۲۶ سند بیشترین ارتباط را با هدف پژوهش داشتند و به همین دلیل، برای تحلیل انتخاب شدند. در گام بعدی، به منظور تعیین روابط ساختاری بین مقوله های به دست آمده و مشخص کردن سلسله مراتبِ تأثیرگذاری و تأثیرپذیری آن ها بر یکدیگر، از روش دیمتل مدل سازی ساختاری تفسیری بهره گرفته شده است.
یافته ها: یافته های حاصل از مرور سیستماتیک نشان می دهد که ۱۱۳ کد اولیه، به عنوان مهم ترین مؤلفه های تأثیرگذار، شناسایی و در قالب ۲۹ مفهوم و ۸ مقوله اصلی دسته بندی شدند. مقوله های اصلی عبارت اند از: تعارض در مدیریت هم آفرینی ارزش برند؛ ناتوانی در تغییر؛ استثمار مصرف کننده؛ شکست خدمات برند؛ مدیریت ارتباط با مشتری ضعیف؛ تعاملات منفی؛ یکپارچه سازی ناموفق منابع؛ نزدیک بینی هم آفرینی ارزش برند. نتایج تکنیک دیمتل ISM نیز حاکی از آن است که «مدیریت ارتباط با مشتری ضعیف» به عنوان تأثیرگذارترین متغیر، «تعاملات منفی» به عنوان تأثیرپذیرترین متغیر و «تعارض در مدیریت هم آفرینی ارزش برند» نیز به عنوان مرتبط ترین متغیر در میان سایر متغیرها، شناخته شدند.
نتیجه گیری: نتایج نشان می دهد که هم تخریبی ارزش برند توسط مشارکت منفی مشتریان و شرکت ها، به طور متقابل و هم زمان رخ می دهد؛ به گونه ای که اگر طی جریان شکل گیری ارزش، یکی از طرفین، از به اشتراک گذاری منابع خودداری یا سوء استفاده کند، احتمال بروز تنفر، طرد و در نهایت تخریب برند را افزایش می دهد. بنابراین مدیران می بایست آگاه باشند که تصمیم گیری های اشتباه در زمینه تبیین استراتژی های برند، می تواند چه تبعات مخربی در پی داشته باشد و از طرف دیگر، نقش مشارکتی مشتریان در هم تخریبی ارزش برند را فراموش نکنند و همواره پاسخ مناسبی به انتظارهای نامعقول و رفتارهای خودخواهانه برخی مشتریان، در استفاده از خدمات برند داشته باشند. این مطالعه توانسته است با شناسایی مهم ترین عوامل مؤثر در بروز پدیده هم تخریبی ارزش برند، شرکت ها را از وقوع این پدیده مخرب آگاه سازد.
ارائه الگوی ضد بازاریابی جهت پیشگیری از رفتارهای مجرمانه در فضای کسب و کارهای آنلاین و دیجیتالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: امروزه توسعه فضای دیجیتال در اغلب حوزه های کسب وکار، باعث افزایش اَعمال فریبنده و رفتارهای غیرمتعارف شده است. در این راستا، با توسعه فضای دیجیتال، کانال های نامتعارفی همراه با خطرهای جانی، مالی و رفتاری گریبان گیر افراد و کسب وکارها شده است. همان طور که به راحتی می توان درک کرد، امروزه فضای دیجیتال، برای بازاریابی بستر مهمی شناخته می شود؛ به طوری که بدون آن، بازاریابی با چالش های فراوانی روبه رو می شود. از سوی دیگر، وجود این فضای وسیع، جا را برای برخی افراد سودجو باز کرده است و در عمل، از این فضا برای کلاه برداری و رویه های غیراخلاقی در کسب وکار استفاده می کنند. به همین دلیل، برای جلوگیری از رفتار مجرمانه در حوزه بازاریابی، این پژوهش تلاش کرده است تا یک مدل ضدبازاریابی، برای پیشگیری از رفتارهای مجرمانه، در فضای کسب وکارهای آنلاین و دیجیتالی ارائه کند که در کانون توجه پژوهشگران قرار نگرفته است؛ از این رو مطالعه حاضر می تواند خلأهای موجود را برطرف کند و در این زمینه راه کارهای عملی زمینه ارائه دهد.
روش: این پژوهش از انواع مطالعات کیفی، کاربردی و اکتشافی است. جامعه آماری پژوهش، متخصصان و صاحب نظران حوزه بازاریابی، به ویژه بازاریابی دیجیتال و نیز، صاحبان کسب وکارهای آنلاین معتبر بودند. به منظور جمع آوری داده ها و اطلاعات مرتبط و دقیق، تلاش شد تا از شاخص هایی برای انتخاب نمونه استفاده شود که متخصصان ارتباط نزدیک تر و تجربه کافی با موضوع مورد بررسی داشته باشند. همچنین، گردآوری اطلاعات با استفاده از نمونه گیری هدفمند و مصاحبه های نیمه ساختاریافته انجام شد. شایان ذکر است که در این پژوهش، از نظرهای ۱۶ خبره برای شناسایی عوامل و مطالب مرتبط با موضوع پژوهش استفاده شده است. از سوی دیگر، این پژوهش با رویکرد نظریه داده بنیاد، به شناسایی مقوله های اثرگذار بر موضوع پژوهش اقدام کرده است.
یافته ها: با توجه به محتویات به دست آمده در بخش مصاحبه، تعداد ۲۳۸ کد اولیه، تعداد ۱۰۶ کد ثانویه و تعداد ۲۶ مقوله فرعی، برای ۶ مقوله اصلی، یعنی مقوله های علّی، عوامل مداخله گر، عوامل زمینه ای، پدیده محوری، راهبردها و پیامدها شناسایی شده است. درنهایت، به کمک نرم افزار اطلس تی، مدل ضدبازاریابی برای پیشگیری از رفتارهای مجرمانه در محیط کسب وکار آنلاین استخراج شد.
نتیجه گیری: بر اساس یافته ها می توان بیان کرد که ارائه الگوی ضد بازاریابی در جهت پیشگیری از رفتارهای مجرمانه در کسب وکارهای آنلاین و دیجیتالی، یک مدل اولیه در این زمینه است که پژوهشگران در مطالعات قبلی به آن توجه نکرده اند و به بهبود ادبیات موضوعی کمک می کند. درنهایت، شناسایی مدل ضدبازاریابی برای جلوگیری از رفتارهای مجرمانه در فضای کسب وکار آنلاین و دیجیتالی، پیامدهای مهم متفاوت و مثبتی ارائه کرد که با محتوای مصاحبه ها مشخص شدند. این پیامدها شامل منع رفتارهای مجرمانه، تقویت بازاریابی دیجیتال، ترویج آنلاین معنویت اخلاقی، تقویت قانون مداری کسب آنلاین، تقویت فرهنگ محیط آنلاین و تقویت جامعه دیجیتالی است. از سوی دیگر، یافته های مطالعه حاضر پیشنهادهایی را برای پیشگیری از رفتارهای مجرمانه در فضای کسب وکار آنلاین و دیجیتالی ارائه می دهد.
چارچوب تأمین استعداد برای کسب وکارهای نوپا در بستر دیجیتال: مطالعه چند موردی کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: تأمین استعداد برای کسب وکارهای نوپا، از جمله اقدام هایی است که بی توجهی به آن، مشکلات جبران ناپذیری همچون، کاهش سهم بازار به همراه دارد. این موضوع زمانی با چالش های بیشتری روبه رو می شود که کسب وکارهای نوپا تصمیم می گیرند که از بستر دیجیتال برای تأمین استعداد خود استفاده کنند و استراتژی های تأمین استعداد خود را منطبق بر تحولات دیجیتال طراحی کنند. به همین منظور پژوهش حاضر با هدف ارائه چارچوب تأمین استعداد در کسب وکارهای نوپا (استعدادیابی، انتخاب و جامعه پذیری) در بستر دیجیتال انجام شده است.
روش: در پژوهش حاضر، به منظور درک عمیق از مسئله موجود و همچنین، شناسایی تجارب افراد مرتبط با حوزه مورد مطالعه، استفاده از روش کیفی و راهبرد مطالعه چند موردی کیفی، در دستور کار پژوهشگر قرار گرفت. مشارکت کنندگان پژوهش، ۲۰ نفر از مدیران و متخصصان چهار کسب وکار نوپا، در حوزه فناوری اطلاعات بودند که پس از بررسی عمیق در خصوص تخصص و اطلاعات کافی این افراد در زمینه مورد مطالعه، با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند که از جمله روش های نمونه گیری نظری است، انتخاب شدند. داده های پژوهش با استفاده از مصاحبه های نیمه ساختار یافته جمع آوری و در سه مرحله کدگذاری و تحلیل شدند.
یافته ها: پس از انجام مصاحبه ها، داده های نهایی در سه مرحله کدگذاری شدند و در نهایت، سه دسته کلی از داده ها تحت عنوان مضامین پایه، سازمان دهنده و فراگیر، استخراج شد. مرحله آخر کدگذاری پژوهش، دستیابی به ۱۰ مضمون فراگیر بود که به عنوان مهم ترین اقدام های تأمین استعداد در کسب وکارهای نوپا شناسایی شدند. این مضامین عبارت بودند از: اخذ رویکرد تهاجمی استعدادیابی، خلق برند کارفرمایی مناسب، مدیریت حفظ روابط با استعدادها، شناسایی ریسک های گزینش استعداد، طراحی معیارهای گزینش استعداد، طراحی روش های گزینش استعداد، تعیین کیفیت گزینش استعداد، مشخص کردن بازه زمانی جامعه پذیری، شناسایی شیوه های یادگیری و تدوین محتوای جامعه پذیری.
نتیجه گیری: پس از بررسی مضامین فراگیر و دسته بندی این مضامین در سه حوزه مورد مطالعه، در هر بخش، یک استراتژی به منظور ارتقای کیفیت تأمین استعداد در کسب وکارهای نوپا در بستر دیجیتال پیشنهاد شد. در واقع، نتایج پژوهش حاضر سه استراتژی اصلی را شناسایی کرد. این استراتژی ها در سه حوزه مشخص شدند. در بخش استعدادیابی، هم سویی استراتژی های استعدادیابی با تحول دیجیتال با هدف دستیابی به خزانه بیشتری از استعدادها باید در دستور کار قرار بگیرد. در بخش گزینش استعداد، کسب وکارهای نوپا باید به طراحی و پیاده سازی سیستم انتخاب چابک با به کارگیری فناوری های دیجیتال توجه کنند. در حوزه جامعه پذیری نیز، به روزرسانی فرایندهای فعلی، به منظور دستیابی به فرایند جامعه پذیری چابک باید در کانون توجه کسب وکارهای نوپا قرار گیرد. در نهایت، مدلی مفهومی متشکل از استراتژی های نهایی و مضامین فراگیر مربوط به آن ها، به عنوان چارچوب تأمین استعداد در کسب وکارهای نوپا ارائه شد. وجود یک چارچوب به منظور مدیریت تأمین استعداد در کسب وکارهای نوپا، از کلیدی ترین اقدام ها به شمار می رود.
جنبه های تاریک به کارگیری بازی پردازی: واکاوی چالش های اخلاقی بازی پردازی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: امروزه محبوبیت بازی پردازی در کسب وکارها، در حوزه هایی همچون بازاریابی، فروش، منابع انسانی و آموزش، به طور فزاینده ای رشد پیدا کرده است و از طرف دیگر، به عنوان یک حوزه تحقیقاتی نوظهور، در کانون توجه محققان دانشگاهی قرار گرفته است. بازی پردازی به عنوان رویکردی جدید، به منظور تقویت رفتار مطلوب در کارکنان، افزایش تعامل مشتریان با محصولات شرکت و حتی، تغییر احساس شهروندان از وقایع محیطشان استفاده می شود. پیش بینی ها نشان دهنده افزایش روند رو به رشد سرمایه گذاری روی این حوزه در سطح کسب وکارها و نیز جوامع است. با وجود مزایای انکارنشدنی بازی پردازی در کسب وکارها و با توجه به تأثیر بازی پردازی در زندگی افراد و جوامع، به کارگیری آن با چالش های بسیاری همراه است؛ اما در رابطه با جنبه های اخلاقی آن در ایران مطالعات محدودی صورت گرفته است. با توجه به آنچه بیان شد، هدف پژوهش حاضر شناسایی و اولویت بندی چالش های اخلاقی بازی پردازی در ایران است تا با درک جنبه های تاریک این مفهوم، به تقویت طراحی و استفاده از بازی پردازی بپردازد.روش: برای دستیابی به هدف پژوهش از رویکرد آمیخته متوالی اکتشافی استفاده شده است. در مرحله اول، با بهره گیری از رویکرد کیفی، ۱۵ مصاحبه نیمه ساختاریافته، به منظور شناسایی و استخراج چالش های اخلاقی بازی پردازی انجام شد. داده های کیفی حاصل از این مرحله، با بهره گیری از رویکرد تحلیل مضمون، تجزیه وتحلیل شدند. در مرحله دوم پژوهش، با استفاده از رویکرد کمّی تجزیه وتحلیل شانون، به رتبه بندی و اولویت بندی چالش های اخلاقی بازی پردازی پرداخته شد. جامعه آماری پژوهش حاضر، خبرگان دانشگاهی، متخصصان، طراحان و پژوهشگران فعال در حوزه بازی پردازی بودند که با استفاده از رویکرد قضاوتی انتخاب و به مشارکت دعوت شدند.یافته ها: تحلیل مصاحبه های صورت گرفته با خبرگان نشان می دهد که چالش های اخلاقی بازی پردازی در ایران را می توان به هفت مقوله اصلی و ۴۵ شاخص دسته بندی کرد. مقوله های استخراج شده، به ترتیب اولویت عبارت اند از: پیامدهای منفی روحی و جسمی، چالش های مرتبط با دسترسی، چالش های مرتبط با امنیت و حریم خصوصی، چالش های مرتبط با محتوای بازی پردازی، چالش های مرتبط باکیفیت و صحت اطلاعات (آلودگی اطلاعات)، چالش های مرتبط با حقوق و مالکیت فکری و چالش های اخلاقی مسئولیت پذیری و پاسخ گویی.نتیجه گیری: با بررسی مطالعات حوزه بازی پردازی آشکار می شود که بیشتر تحقیقات، بر منافع و پیامدهای مثبت این روند نوظهور تمرکز کرده اند و کمتر مطالعه ای به مسائل اخلاقی و جنبه های منفی این حوزه پرداخته است. در این پژوهش مجموعه ای از چالش های اخلاقی بازی پردازی شناسایی و اولویت بندی شد تا درک کل نگرانه ای از جنبه های تاریک پیش روی به کارگیری این رویکرد نوین در بستر فرهنگی، اجتماعی و مذهبی ایران فراهم آید. با توجه به افزایش نفوذ بازی پردازی در جنبه های مختلف کسب وکار و نیز جامعه، نتایج حاصل از این پژوهش به توسعه دهندگان برنامه های بازی پردازی و نهادهای سیاست گذار در این حوزه کمک خواهد کرد تا با بصیرتی جامع در رابطه با جنبه های تاریک و چالش های پیش روی به کارگیری بازی پردازی در سطح کسب وکار و جامعه، به کاهش پیامدهای منفی آن مبادرت ورزند و فضای ایمن تری را برای بازیگران برنامه های بازی پردازی شده فراهم سازند. از طرف دیگر، به کاربران نیز بینشی ارائه می دهد تا آسیب پذیری از این برنامه ها را کاهش دهند.
ارائه مدلی از مؤلفه های کلیدی پیاده سازی موفق مدیریت تجربه مشتری در سازمان؛ یک پژوهش کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: امروزه ایجاد تجربه قوی برای مشتری، یکی از اهداف بسیار مهم مدیریتی است. در واقع، انفجار نقاط تماس بالقوه و کاهش کنترل بر تجربه مشتری، شرکت ها را ملزم می کند تا عملکرد چندگانه کسب وکار، مانند فناوری اطلاعات، عملیات خدمات، لجستیک، بازاریابی، منابع انسانی و حتی شرکای خارجی و زنجیره تأمین را برای ایجاد و ارائه تجربه مثبت مشتری یکپارچه کنند. در این میان، بررسی مطالعات پیشین در حوزه مدیریت تجربه مشتری، نشان دهنده شکاف عمیق مطالعاتی در حوزه پیاده سازی این فرایند در سازمان هاست. با توجه به آنچه بیان شد، هدف این پژوهش ارائه مدلی جامع از مؤلفه های کلیدی اثرگذار بر پیاده سازی موفق مدیریت تجربه مشتری در سازمان بوده است.
روش: برای دستیابی به هدف پژوهش، رویکرد کیفی مدنظر قرار گرفت و از روش تحلیل محتوای کیفی استفاده شد. در این پژوهش از طریق انجام مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته با ۱۴ نفر از متخصصان و صنعتگران متخصص در حوزه مدیریت تجربه مشتری و مطلعان کلیدی در زمینه مدیریت ارتباط با مشتری و وفاداری، نظرهای این خبرگان جمع آوری و ثبت شد و در ادامه با استفاده از نرم افزار مکس کیودا عملیات کدگذاری انجام گرفت. در نهایت مؤلفه های کلیدی اثرگذار بر پیاده سازی موفق مدیریت تجربه مشتری در سازمان شناسایی و در قالب یک مدل مفهومی ارائه شد.
یافته ها: پس از تجزیه وتحلیل مصاحبه ها، کدهای استخراجی بر اساس تشابه و دفعات تکرار، در ۱۰ مضمون، ۳۲ مقوله و ۸۳ مفهوم کشف و برچسب گذاری شد. درنهایت، نتایج حاصل از تحلیل، در قالب جدول مؤلفه های کلیدی و مقوله ها و نیز، مدل مفهومی مؤلفه ها ارائه شد. این ۱۰ مضمون که به عنوان مؤلفه های کلیدی در نظرگرفته شده اند، عبارت اند از: ۱. کارمندان تجربه مشتری محور؛ ۲. فرایند طراحی و پیاده سازی تجربه مشتری؛ ۳. فرهنگ مشتری محور؛ ۴. حکمرانی تجربه مشتری؛ ۵. مدیریت سازمان و فرایندهای کسب وکار؛ ۶. رهبری متمرکز بر مشتری؛ ۷. زیرساخت، مکانیزاسیون و مدیریت تکنولوژِی تجربه محور؛ ۸. برنامه ریزی استراتژیک مشتری محور؛ ۹. مدیریت بینش تجربه مشتری؛ ۱۰. سازمان دهی و مدیریت تعامل با مشتری.
نتیجه گیری: با تحلیل محتوای مصاحبه های انجام شده، مدلی جامع در ارتباط با مؤلفه های مؤثر بر پیاده سازی موفق مدیریت تجربه مشتری در سازمان ارائه شد. با در نظر گرفتن روابط درونی مؤلفه های کلیدی، نتایج نشان داد که مؤلفه ها می توانند در چهار لایه سازمان دهی شوند. بیرونی ترین آن ها، لایه رهبری و فرهنگ است که نقش محرک اجرا را دارد. لایه دوم، لایه سازمان دهی و حکمرانی است که به عنوان بازوی عملیاتی اجرا در سازمان عمل می کند. لایه سوم، فرایند تجربه مشتری و زیرساخت است؛ جایی که تجربه مشتری بر اساس زیرساخت و فناوری مورد نیاز طراحی، اجرا و سنجیده می شود. در نهایت، آخرین و درونی ترین لایه مدل، لایه داده و نقاط تماس است؛ جایی که تعامل مشتری با سازمان شکل می گیرد و داده ها تولید و تجربه پس از آن ایجاد می شود. بنابراین، نتایج به روشنی نشان می دهد که برای اجرای موفق مدیریت تجربه مشتری و بهبود تجربه مشتری به عنوان نتیجه نهایی آن، تمامی ارکان سازمان دخیل خواهند بود.
شناسایی پسایندهای درگیرسازی مشتری مبتنی بر داستان سرایی دیجیتال در رسانه های اجتماعی در صنعت گردشگری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: برای کسب وکارها و شرکت ها ضروری است که مشتریان را درگیر روابط بلندمدت سودمند کنند. به تازگی تلاش های چشمگیری برای بهبود تجربه درگیرسازی مشتریان به صورت آفلاین و آنلاین توسط بازاریابان انجام شده است. از سوی دیگر، گسترش رسانه های اجتماعی فرصت مناسبی برای مدیران ایجاد کرده است تا با استفاده از تکنیک های جدیدی همچون داستان سرایی دیجیتال، فرایندهای ارتباطی و درگیرسازی مشتریان را تسهیل کنند. استفاده از داستان سرایی دیجیتال نوعی استراتژی تجاری و مدل تجاری در برندسازی، تبلیغات و بازاریابی محصولات است که به حفظ، وفاداری و درگیرسازی بهتر مشتری منجر می شود. پیش از این نیز فعالیت های درگیرسازی، خلاقانه و ابتکاری بوده اند؛ اما با پیدایش فناوری های جدید، پرداختن به پیامدهای درگیرسازی مشتریان برای اندازه گیری میزان اثربخشی این فعالیت ها الزامی است. ازاین رو هدف پژوهش حاضر، شناسایی پسایندهای درگیرسازی مشتری، مبتنی بر داستان سرایی دیجیتال در رسانه های اجتماعی در حوزه گردشگری کشور ایران است.روش: فلسفه این پژوهش تفسیرگرایی، رویکرد پژوهش استقرایی قیاسی و راهبرد آن نظریه داده بنیاد با رویکرد چندگانه گلدکوهل و کرونهلم است. روش گردآوری داده ها استفاده از مصاحبه های نیمه ساختاریافته بوده است. بدین منظور از جامعه پژوهشی، شامل کلیه خبرگان متخصص در حوزه های گردشگری و بازاریابی در رسانه های اجتماعی ایران با استفاده از روش گلوله برفی، نمونه گیری صورت گرفت. تعداد افراد نمونه برای مصاحبه ۱۸ نفر بود.یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که پسایندهای درگیرسازی مشتری را می توان به دو بخش پسایندهای درگیرسازی مثبت مشتری و پسایندهای درگیرسازی منفی مشتری دسته بندی کرد که در هر بخش، چهار دسته مقوله اصلی جای می گیرد که عبارت اند از: مشتری محور، سوژه محور، رسانه محور و محیط محور. در مجموع، یافته های پژوهش حاضر شامل ۸ دسته مقوله اصلی بود که هر دسته نیز، چند مقوله فرعی داشتند.نتیجه گیری: شرکت ها و کسب وکارها به منظور درگیرسازی مشتریان خود، باید از رسانه های اجتماعی بهره ببرند و از پیامدها و اثرهای این پدیده بر مشتریان، رسانه و محیط کلان آگاه باشند. شناخت و اندازه گیری پیامدهای درگیرسازی مثبت و منفی مشتری، به مدیران کسب وکارها کمک می کند تا برای مدیریت صحیح مشتریان، بتوانند استراتژی ها، روش ها و تکنیک های مناسبی را تعیین کنند و آن ها را به کار ببرند. مدیران با شناخت و توجه بیشتر به پیامدهای درگیرسازی منفی مشتری، می توانند با ایجاد تغییرات مطلوب در استراتژی ها و جایگزینی روش های مناسب، عوامل مولد منفی را کنترل و حذف کنند و از آسیب ها و پیامدهای مخرب آن که نتیجه اش، بازاریابی منفی و تخریب برند خواهد بود، جلوگیری به عمل آورند. این اقدام ها همچنین می تواند در نگهداشت و پیشگیری از کوچ مشتریان فعلی مؤثر واقع شود. آگاهی و توجه به پیامدهای درگیرسازی مثبت مشتری نیز، مدیران را به تقویت استفاده از شیوه ها و استراتژی هایی ترغیب می کند که این نوع درگیرسازی مشتری را شکل می دهد و این عمل نیز به جذب و وفادارسازی مشتریان جدید کمک می کند و در نهایت، ارزش اقتصادی و سودآوری بیشتری را برای کسب وکار به ارمغان می آورد.
توسعه مدل بیمه دیجیتال با رویکرد داده بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: صنعت بیمه یکی از مهم ترین صنایع خدماتی ایران است که در چند سال اخیر، برخی از خدمات خود را به صورت آنلاین ارائه کرده است. همچنین به دلیل حضور استارتاپ های حوزه خدمات بیمه ای، شاهد ظهور ویژگی های بیمه دیجیتال در این صنعت هستیم. دیجیتالی سازی برای شرکت های متصدی بیمه، جریان های جدیدی از درآمد را به همراه آورده است؛ برای مثال از محافظت در برابر خطر تا جلوگیری از خطر تکامل یافته است؛ زیرا فناوری فرصتی را برای استفاده از پایش زمان واقعی و تصویرسازی فراهم می کند که پیش بینی کننده خطرهاست و به جلوگیری از آن ها کمک می کند؛ بنابراین اطلاعات موجود از مشتریان را افزایش می دهد. به علاوه، قدرت تحلیل کلان داده به بیمه گذاران امکان ارائه سریع و دقیق بیمه های دیجیتال (برای مثال در بیمه حوادث) را می دهد. هدف اصلی این پژوهش، توسعه مدل مفهومی بیمه دیجیتال است.
روش: این پژوهش از نوع اکتشافی توصیفی است و با رویکرد کیفی مبتنی بر نظریه داده بنیاد اجرا شده است. ابزار گردآوری داده ها، مصاحبه نیمه ساختاریافته با ۱۱ نفر از خبرگان صنعت بیمه بود که این افراد با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. کدگذاری براساس شاکله اشتراوس و کوربین به صورت کدگذاری های باز، محوری و انتخابی انجام شد. کدها و مؤلفه های بیمه دیجیتال (۳۵۵ کد باز، ۱۶ مقوله و ۶ دسته) از مصاحبه ها استخراج شدند و در قالب مدل مفهومی داده بنیاد قرار گرفتند.
یافته ها: مقوله محوری بیمه دیجیتال، شرایط علّی (تغییر نسل ها، بین المللی شدن صنعت بیمه، تنوع خدمات بیمه)، شرایط محیطی (بستر تکنولوژیک، بستر سازمانی، بستر فرهنگی)، شرایط مداخله گر (الزامات قانونی و ویژگی های صنعت بیمه) شناسایی شدند. افزون براین، راهبردهایی با رویکرد استراتژیک، سیستماتیک، تحول آفرین و توسعه فرهنگ و تفکر دیجیتال محور ارائه شد. در نهایت، مدل بیمه دیجیتال پیامدهایی برای ارزش های پیشنهادی مدل کسب وکار، منافع درون سازمانی و بازتاب های محیطی به همراه دارد که این پیامدها هم تشریح شدند.
نتیجه گیری: یافته ها نشان داد که با توسعه فناوری های دیجیتال، به زودی صنعت بیمه دچار تحولاتی خواهد شد و این پژوهش ابعادی را معرفی کرد که باید در این تحول در نظر گرفته شود. با توجه به نتایج، پیشنهاد می شود به تکنولوژی های نوین سخت افزاری برای کمک به توسعه و تحول دیجیتال در صنعت بیمه توجه شود؛ به ویژه در بخش هایی که در زمینه موضوع اصالت ریسک موانع جدی به وجود می آورند. همچنین نقش توسعه فرهنگ دیجیتال در جامعه، سازمان های مرتبط و همچنین نهادهای قانونی و نظارتی برای کمک به توسعه و تحول دیجیتال در صنعت بیمه، بسیار حائز اهمیت است و در نهایت باید به وضع قوانین و اصلاح قوانین موجود و دستورالعمل هایی اقدام شود که در این مسیر مانع ایجاد می کنند.
تحلیل و بررسی تأثیر چندسطحی کیفیت شبکه اجتماعی بر ابعاد شخصیتی در خرید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: امروزه با رشد سریع اینترنت و تکنولوژی های کاربردی تلفن همراه، مشتریان می توانند در هر زمان و مکانی خرید کنند. افزایش خرید آنلاین به دلیل اجرای انواع استراتژی های مختلف بازاریابی، به خریدهای برنامه ریزی نشده و اعتیادآور منجر می شود؛ بنابراین امروزه رفتارهای خرید آنی و وسواسی، توجه پژوهشگران بازاریابی را جلب کرده است. هدف از این مطالعه تحلیل و بررسی تأثیر چندسطحی کیفیت شبکه اجتماعی در سطح جامعه بر رابطه ابعاد شخصیتی در خرید آنی و وسواس است.
روش: برای دستیابی به هدف پژوهش، یک مدل مبتنی بر ترجیحات افراد، براساس ابعاد تیپ شخصیتی مایرز و بریگز ارائه شده است. جامعه آماری پژوهش را کاربران شبکه های اجتماعی تشکیل داده اند. پرسش نامه پژوهش به شیوه نمونه گیری در دسترس با استفاده از جدول مورگان برای جامعه نامحدود، بین ۴۶۰ نفر از جامعه آماری توزیع و در نهایت، ۳۸۵ پرسش نامه بدون نقص دریافت شد. پایایی پرسش نامه با محاسبه آلفای کرونباخ و شاخص CR و روایی آن با روش های روایی محتوا، روایی هم گرا و واگرا تأیید شد. تجزیه وتحلیل داده ها با روش مدل سازی معادلات ساختاری با رویکرد روش حداقل مربعات جزئی و نرم افزار اسمارت پی ال اس انجام گرفت.
یافته ها: نوآوری پژوهش در اجرای تحلیل چندسطحی است. خروجی نرم افزار HLM ۷ نشان دهنده روابط چندسطحی متغیرهای پژوهش بود. در این تحلیل چندسطحی بیان می شود که کیفیت شبکه اجتماعی در سطح جامعه، رابطه ابعاد شخصیتی بر خرید آنی و رابطه ابعاد شخصیتی بر وسواس در خرید، در سطح فردی اثرگذار است. بیشتر ابعاد MBTI به جز حسی و شهودی بودن، در وسواس خرید آنلاین تأثیر دارند؛ به این معنا که ابعاد شخصیتی ناشی از MBTI می تواند وسیله ای عالی برای پیش بینی رفتارهای اعتیادآور، مانند وسواس در خرید در محیط مجازی باشد. ابعاد شخصیتی منطقی، احساسی و قضاوتی، بر خرید آنی تأثیرگذار است؛ در حالی که منطقی و قضاوتی بودن بر خرید آنی تأثیر منفی دارد.
نتیجه گیری: تحلیل چندسطحی کیفیت شبکه اجتماعی در سطح جامعه، رابطه بین ابعاد شخصیتی بر خرید آنی و وسواسی در شبکه اجتماعی را در سطح فردی تقویت می کند که با توجه به اهمیت آن در سازمان ها، در این پژوهش بررسی شد. رویکرد چندسطحی روشی برای نگاه کردن به چیزهایی است که نحوه کار سازمان ها را در یک دسته کامل از سطوح مختلف در نظر می گیرد. رویکرد چندسطحی، پارادایم نوظهوری است و می تواند پدیده های سازمانی را که در سطوح مختلف رخ می دهند، در نظر بگیرد و علاوه برآن، تأثیر پدیده مورد مطالعه بر سطوح بالاتر و تأثیر عوامل سطح بالاتر را در پدیده مورد مطالعه تحلیل کند. در واقع رویکرد چندسطحی می تواند به چگونگی تأثیر عوامل مختلف در سطح بالاتر بر آنچه در سطح پایین تر روی می دهد، نگاه کند.