مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف از پژوهش حاضر، تعیین کاستی های موجود در زمینه هم آفرینی ارزش در صنعت طراحی داخلی ساختمان است. با وجود پژوهش های بسیار درباره این موضوع، هنوز بخش هایی از آن مغفول مانده و به آنها توجه چندانی نشده است. فرایند هم آفرینی ارزش به تنهایی روی نمی دهد، از این رو چارچوبی لازم است که تمام جنبه ها را در نظر بگیرد و ماهیت وجودی آن را مشخص کند. روش: برای بررسی ادبیات موضوع و مشخص شدن کاستی ها، از روش فراترکیب و برای ارائه مدل هم آفرینی ارزش در صنعت طراحی داخلی ساختمان، از تئوری داده بنیاد استفاده شد. داده های پژوهش نیز از طریق مصاحبه با 20 نفر از پیمانکاران و مشتریان به دست آمده است. پایایی بر اساس روش درصد توافق بین دو گدگذار محاسبه شد. یافته ها: در این پژوهش، ریسک ها و چالش ها به عنوان عوامل زمینه ای و پیامدهای منفی هم آفرینی ارزش در بخش پیامدها، به دست آمد. در تحقیقات مشابه انجام شده در این حوزه، به این یافته ها اشاره چندانی نشده است. اندازه پروژه و ویژگی های طرفین و صنعت، از عوامل خاصی است که در این پژوهش به عنوان عوامل محیطی و مداخله گر اهمیت بسیاری دارند. افزایش اعتماد طی همکاری، از عوامل مهم هم آفرینی ارزش است و با اعتماد قبل از شروع هم آفرینی تفاوت دارد. راهبردهای مشترک نیز به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار در هم آفرینی شناسایی شد. نتیجه گیری: صنعت طراحی داخلی ساختمان که اساس آن بر مبنای تعامل نزدیک طرفین استوار است با صنایع خدمات عمومی و تولیدی از لحاظ هم آفرینی تفاوت دارد. از آنجایی که هم آفرینی ارزش مشارکت فعال طرفین را می طلبد، جا دارد بر افزایش راهبردهای مشترک برای جلب بیشتر همکاری دوجانبه و نقاط مشترک بین کنشگران مطالعات بیشتری صورت گیرد.
برندسازی در صنایع خلاق (مورد مطالعه: صنعت مد لباس ایران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: مد لباس محصولی از صنایع خلاق است و از فرهنگ منطقه ریشه می گیرد. در ایران با توجه به سابقه زیاد نساجی و تولید لباس، محدود برندهایی از صنعت مد لباس توانسته اند در بازارهای داخلی بین المللی به برندی قوی تبدیل شوند. غالب محصولات مد لباس ایران از طریق مبادی رسمی و غیرسمی وارد کشور می شود. علی رغم کیفیت عالی لباس های داخلی، تولیدکنندگان تمایل دارند که تحت نام های تجاری خارجی محصولات خود را معرفی و به بازار عرضه کنند که گویای نبود برندهای قدرتمند داخلی در این صنعت است. هدف پژوهش حاضر، ارائه مدلی منسجم در زمینه برندسازی مدل لباس کشور است و به این سؤال ها پاسخ می دهد: چالش های برندسازی مد لباس در داخل ایران چیست؟ فرایند برندسازی در مد لباس کشور دارای چه مراحل و نکاتی است و چه تمایزی با سایر صنایع دارد؟ روش: پژوهش حاضر از طریق روش تئوری داده بنیاد چندگانه و با استفاده از ادبیات و تئوری های موجود و همچنین مصاحبه های نیمه ساختاریافته با متخصصان و کارشناسان این صنعت، مدلی منسجم در زمینه برندسازی مدل لباس کشور ارائه کرده است. روش نمونه گیری قضاوتی بوده و مصاحبه ها تا زمان اشباع نظری ادامه یافته است. یافته ها: داده های به دست آمده از نرم افزار مکس کیودا تحلیل و به استخراج 744 کد، 255 مفهوم و 10 مقوله منجر شد. برندسازی در محصولات مد لباس، شامل سه مرحله کلان پیش برندسازی، برندسازی و پس برندسازی است که در قالب هشت گام طرح ریزی شده است: الزامات برندسازی؛ فرصت های برندسازی؛ چالش های برندسازی؛ هویت برند؛ جایگاه یابی برند؛ اعمال ابزارها و آمیخته های بازاریابی متناسب؛ ارزیابی برند؛ رشد، توسعه و جایگاه یابی مجدد. دو مقوله باقی مانده نیز در خصوص تفاوت برندسازی مد لباس لوکس و انبوه و ترتیب مراحل برندسازی هستند. نتیجه گیری: برندسازی در حوزه مد لباس با توجه به ماهیت طراح محور بودن و خلاق بودن با برندسازی سایر صنایع، تفاوت اساسی دارد. از سوی دیگر، مقررات و محدودیت های قانونی در این حوزه، فضای برندسازی صنعت مد لباس را متفاوت تر از سایر صنایع می کند.
چارچوب طبقه بندی الگوهای مدل کسب وکار مدور از دیدگاه استراتژی های اقتصاد مدور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: مدل های کسب وکار مدور، برای معضلات مدل های کسب وکار خطی فعلی، یعنی تولید بیش ازحد پسماند و کمبود شدید منابع راه حل مناسبی هستند و برای کسب مزیت رقابتی، کسب منافع اقتصادی و کاهش آسیب به محیط زیست، فرصت های مناسبی برای کسب وکارها به وجود می آورند. به منظور اجرای استراتژی های اقتصاد مدور در سطح کسب وکارها و ایجاد چارچوبی برای طراحی بهتر مدل های کسب وکار مدور، هدف اصلی این پژوهش، ارائه چارچوبی برای شناسایی و طبقه بندی الگو های مدل کسب وکار مدور، هم سو با راهبردهای اقتصاد مدور است. روش: در این پژوهش، از روش کیفی فرا ترکیب 7 مرحله ای ساندلوسکی و باروسو برای شناسایی الگو های مدل کسب وکار مدور و از روش طبقه بندی نیکرسون برای طبقه بندی الگوهای مدل کسب وکار مدور استفاده شد. یافته ها: یافته نخست این پژوهش، دستیابی به فهرست جامع 29 الگوی مدل کسب وکار مدور همراه با نام الگو، تعریف و مصادیق است و یافته بعدی آن، ارائه چارچوب طبقه بندی جامع و کامل الگوهای مدل کسب وکار مدور، از منظر استراتژی های اقتصاد مدور است. در این چارچوب 11 بُعد برای طبقه بندی 29 الگوی مدل کسب وکار شناسایی شد: 1. غیر مادی سازی؛ 2. کارایی مصرف؛ 3. تأمین مدور؛ 4. تولید بهینه؛ 5. لجستیک معکوس و بهینه؛ 6. محصولات با عمر طولانی؛ 7. توسعه عمر مصرف محصولات و قطعات؛ 8. توسعه عمر مواد؛ 9. توسعه عمر منابع؛ 10. انجام دهندگان فعالیت ها در شبکه ارزش مدور؛ 11. تسهیل کنندگان فعالیت ها در شبکه ارزش مدور. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش مشخص کرد که برای توسعه کسب وکارهای مبتنی بر اقتصاد مدور، چه نوع الگوهای مدل کسب وکار مدوری وجود دارد. از سوی دیگر، ایجاد چارچوب طبقه بندی راهبردها و مدل های کسب وکار مدور نشان داد که چگونه می توان بین راهبردها و مدل های کسب وکار مدور، هم سویی مناسبی ایجاد کرد. نتایج به دست آمده از این پژوهش، به شرکت هایی که قصد دارند در سطح کسب وکارشان از راهبردهای اقتصاد مدور بهره ببرند یا آنها را پیاده سازی کنند، کمک می کند تا مدل های کسب وکار مدور مناسب را شناخته و به کار گیرند. شایان ذکر است که راهبرد شبکه ارزش مدور و الگوهای مدل کسب وکار مدور متناسب با آن که بیانگر انواع شیوه های همکاری بین بازیگران شبکه ارزش مدور است، برای اولین بار در این پژوهش معرفی شد.
ارائه مدل تبیین کننده کیفیت ارتباط با مشتریان شرکتی (مورد مطالعه: بانک اقتصاد نوین)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: از عوامل اصلی موفقیت در بازارهای B2B کیفیت ارتباط با مشتریان است. جذب و حفظ مشتریان در بازاریابی B2B به دلیل خاص و محدود بودن مشتریان، مشکل تر از بازارهای B2C به نظر می رسد. بنابراین، هدف از پژوهش حاضر، ارائه مدل تبیین کننده کیفیت ارتباط با مشتریان شرکتی است.
روش: جامعه آماری این پژوهش، مدیران مالی و مدیرعامل، عضو هیئت مدیره یا کارشناسان ارشد مالی شرکت هایی است که از خدمات بانکداری شرکتی بانک اقتصاد نوین استفاده می کنند. 595 نفر (5 برابر تعداد سؤال ها) با روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسش نامه است. برای بررسی روایی پرسش نامه، از روایی محتوا و برای بررسی پایایی آن، از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شده است. برای بررسی مدل مفهومی پژوهش، از مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزار آموس استفاده شده است.
یافته ها: مطابق با بررسی مدل اندازه گیری و مدل ساختاری پژوهش، اعتبار مدل استخراجی تأیید شد. ویژگی های شرکت با ضریب تأثیر 33/0، ویژگی های رابط بانک با ضریب تأثیر 14/0، ویژگی تعاملات با ضریب تأثیر 6/0 و ویژگی های محیط با ضریب تأثیر 48/0 بر کیفیت ارتباط با مشتری تأثیر مثبت و معناداری دارد. کیفیت ارتباط با مشتری با ضریب 59/0 بر پیامدها و نتایج حاصل از کیفیت ارتباط با مشتری تأثیر معناداری می گذارد.
نتیجه گیری: ویژگی های شرکت، ویژگی های رابط با مشتری، ویژگی های تعاملات و ویژگی های محیط از پیش زمینه های مؤثر بر کیفیت ارتباط با مشتری هستند. کیفیت ارتباط با مشتری، دربرگیرنده پیامدهایی همچون وفاداری مشتری، میزان خرید، توسعه تعاملات آتی، تبلیغات شفاهی مثبت و تداوم رابطه است.
شناسایی تأثیر مؤلفه های رفتاری روی عملکرد نیروی فروش با رویکرد توسعه هوش هیجانی (مورد مطالعه: فروشگاه های زنجیره ای رفاه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: علی رغم تأثیر شایان توجه مؤلفه های رفتاری روی عملکرد نیروی فروش، فقط تعداد انگشت شماری از پژوهش های بازاریابی با رویکرد توسعه هوش هیجانی، به بررسی تأثیر مؤلفه های رفتاری روی عملکرد نیروی فروش پرداخته اند. هدف پژوهش حاضر، شناسایی تأثیر مؤلفه های رفتاری روی عملکرد نیروی فروش با رویکرد توسعه هوش هیجانی در فروشگاه های زنجیره ای رفاه است. روش: پژوهش حاضر، در چارچوب رویکرد کیفی و با استفاده از روش تحلیل تم صورت گرفته است. برای استخراج تأثیر مؤلفه های رفتاری روی عملکرد نیروی فروش با رویکرد توسعه هوش هیجانی با 19 نفر از متخصصان و خبرگان صنعت خرده فروشی با استفاده از شیوه نمونه گیری هدفمند مصاحبه انجام شده است. یافته ها: مؤلفه های رفتاری روی عملکرد نیروی فروش با رویکرد توسعه هوش هیجانی، در قالب 4 تم اصلی، 15 تم فرعی و 66 مفهوم استخراج شدند. یافته ها نشان داد که مؤلفه های رفتاری تأثیرگذار روی عملکرد نیروی فروش با رویکرد توسعه هوش هیجانی عبارت اند از: ادراک محیطی (داخلی و خارجی)، مدیریت احساسات، مدیریت استرس و شادکامی. نتیجه گیری: عملکرد نیروی فروش بایستی در راستای توسعه هوش هیجانی باشد. عملکرد نیروی فروش با درک نسبی از توانایی ها و روحیه های افراد و با فهم صحیح از زمان حال و شناخت از هنجارهای یک گروه آغاز می شود و با شناخت علایق و سلایق فردی و احترام به ویژگی های احساسی دیگران توسعه می یابد. نتایج نشان داد با مدیریت استرس و توسعه مهارت لذت از زندگی و تقویت خوش بینی و برون گرایی، می توان به اهمیت نقش هوش هیجانی در توسعه تعاملات انسانی و بهبود روابط متقابل پی برد.
طراحی مدل اثربخشی کمپین های تبلیغاتی محصولات صنعت خوراکی و تنقلات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف از اجرای این پژوهش، طراحی مدل اثربخشی کمپین های تبلیغاتی محصولات صنعت خوراکی و تنقلات است.
روش: روش پژوهش به لحاظ ماهیت داده، از نوع ترکیبی و به لحاظ هدف از نوع توسعه ای است. مشارکت کنندگان پژوهش در بخش کیفی، استادان و متخصصان حوزه بازاریابی بود که به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. نمونه آماری در بخش کمّی، مشتریان (مصرف کنندگان خوراکی و تنقلات) فروشگاه های زنجیره ای شهروند تهران به تعداد 374 نفر بود. ابزار گردآوری در بخش کیفی، مصاحبه نیمه ساختاریافته و در بخش کمّی پرسش نامه بود. روایی و پایایی ابزارها، به روش های مختلف تأیید شد. تجزیه وتحلیل اطلاعات در بخش کیفی، از طریق فن تحلیل مضمون و نرم افزار مکس یودا و در بخش کمّی از معادلات ساختاری و نرم افزار اسمارت پی ال اس انجام شد.
یافته ها: یافته ها به شناسایی پنج مضمون اصلی عوامل زمینه ای، سازمانی، سطح درگیری، آثار رقابتی و رفتار مصرف کننده انجامید و 14 مضمون فرعی برای مدل اثربخشی کمپین های تبلیغاتی محصولات صنعت خوراکی و تنقلات شناسایی شد. همچنین، نتایج از تأثیرگذاری معنادار متغیرهای عوامل زمینه ای، سازمانی و سطح درگیری بر رفتار مصرف کننده و آثار رقابتی حکایت می کند.
نتیجه گیری: برای موفقیت در اثربخشی کمپین های تبلیغاتی محصولات صنعت خوراکی و تنقلات، لازم است به مضامین اصلی پنج گانه و مضامین فرعی چهارده گانه و مفاهیم مرتبط با آن توجه کامل شود و با آگاهی کامل از آن ها، به صورت مناسب استفاده شود.
تأثیر دانش اقناعی بر نگرش و سبک زندگی مصرف کنندگان محصولات ارگانیک؛ نقش واسطه ای تردید به تبلیغات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: دیدگاه های متفاوتی در خصوص دلایل عدم تمایل مردم به مصرف محصولات سبز وجود دارد. این پژوهش با رویکردی جدید به نقش دانش اقناعی (در سه بخش عامل، فنی و موضوعی) بر تردید به تبلیغات (محرک ها و ادعاها) و در نتیجه آن، واکنش مصرف کننده (نگرش و سبک زندگی) پرداخته است.
روش: این پژوهش از نظر هدف کاربردی، از نظر جمع آوری داده توصیفی، از لحاظ نوع پیمایشی و از نظر ماهیت کمّی است. در این روش دیدگاه اولیه در قالب مدل مفهومی مطرح و با استفاده از تحلیل معادلات ساختاری، الگوی روابط آزمون شده است.
یافته ها: نتایج به دست آمده نشان داد که علی رغم تأثیر معنا دار دانش اقناعی بر بدبینی و تأثیر معنادار بدبینی بر واکنش مصرف کننده و نیز، اثر میانجی معنا دار بدبینی در رابطه بین دانش اقناعی و واکنش مصرف کننده، این اثرها در اجزای متغیرها به صورت کامل صادق نیست. روابط بین متغیرهای اصلی معنادار ارزیابی شد؛ اما این موضوع برای ارتباط میان عوامل (زیربُعدهای) دانش اقناعی تأیید نشد.
نتیجه گیری: اینکه عموم مردم تمایلی برای مصرف محصولات ارگانیک از خود نشان نمی دهند و تبلیغات این گونه محصولات را نمی پذیرند، از خوداقناعی به واسطه دانش و آگاهی موجود آنها نشئت می گیرد؛ زیرا اثر محرک ها تنها در جلب توجه است، اما درک و واکنش رفتاری مصرف کننده (به صورت سبک زندگی و نگرش) به اعتماد به ادعای تبلیغاتی و کاهش تردید در این خصوص وابسته است. پس، بازاریابان حوزه سلامت و محیط زیست، برای افزایش علاقه مندی و کاهش بدبینی مخاطبان، بایستی ابتدا به افزایش و اصلاح ساختار فکری مردم بپردازند.