در اسلام، مراد از آزادی، آزادی درونی است؛ اما بدون تحقق آزادی بیرونی، رسیدن به آزادی درونی ناممکن است. اسلام صرفا پذیرای آزادی تفکر است و آزادی عقیده را نفی میکند. پذیرش آزادی اندیشه و آزادی بیان بر این نکته مبتنی است که باید میان دین و اندیشه دینی با آنچه «حقایق نهایی عالم هستی» نامیده میشود، فرق بگذاریم و معتقد باشیم که تصور خاصی از خداوند لازم نیست. اظهارنظر در باب سیاست و حکومت نیز، از آنجا که اسلام هیچشکل خاصی از حکومت و نظام سیاسی را مطرح نکرده است، کاملاً آزاد است.
مدرنیته یک مفهوم عام است؛ مىتوانیم اسلام را نیز یک دین مدرن و معتزله را به عنوان نخستین جنبش مدرنیست معرفى کنیم. آنچه امروزه تحت عنوان «بنیادگرایى» مطرح مىشود، چیزى فراتر از جنبش ارتجاعى علیه فساد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى در جوامع مسلمان نیست. پیام اسلام، در جهان کنونى، هنگامى فهم مىشود که نماد بیرونى قرآن، متناسب با ارزشهاى معاصر، جلوه جدیدى به خود بگیرد.
به عقیده آقاى سروش، جهان اسلام نیازمند تجدید تجربه اعتزال است; زیرا تفکر اشعرىگرى غلبه یافته و باب محاجه و استدلال بسته شده است . تجدید تجربه اعتزال، پادزهرى در برابر تفکر نصى و قدرتى است .
در شماره گذشته بازتاب اندیشه خلاصه سخنرانى آقاى آغاجرى در موضوع روحانیت آورده شد . در این شماره نیز گفتوگوى نشریه سپیده با مدیرمسئول سابق هفتهنامه آوا، آورده مىشود . آقاى ایزدى، که مهندس راه و ساختمان است و مطالعاتى نیز در زمینه تاریخ معاصر دارد، در مورد نظام آموزشى حوزههاى علمیه، رابطه آنها با دانشگاهها، روحانیت و القاب و عناوین آن، و آینده روحانیتبه اظهار نظر پرداخته است .
هرچند اسلام اساسا در قالب یک جنبش سیاسى نمودار شد و تفکیک حیات سیاسى از حیات دینى در آن تصورناپذیر بود، اما سیاسىتر شدن اسلام در قرن بیستم واکنشى در مقابل گسترش ساخت دولت مطلقه در عصر پهلوى و رشد سکولاریسم بود . این دو عامل، شکاف و چندپارگى فرهنگى میان خردهفرهنگ اسلامى و خرده فرهنگ مدرن را تشدید کرد و کوشش براى استخراج نوعى نظام سیاسى، به عنوان جانشین نظام مستقر، از درون اسلام سرعتبیشترى یافت .
در این مقاله میان اسلامگرایى و مسلمانى تفاوت گذاشته شده و به تاریخچهى دو دهه حاکمیت اسلامگرایى در ایران اشاره شده است . در کنار آن، پارهاى حوادث سیاسى بیستسال گذشته بیان شده و نیز مقایسهاى میان بینش اسلامگرایى و بینش جدید غربى صورت گرفته است .
اسلامگرایى و نه مسلمانى، تفکرى است که کلیه شئون سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى را از اسلام متوقع است و در واقع یک نگرش حداکثرى به دین دارد، و نه حداقلى .
در این گفتوگو آقاى دکتر سروش تلاش کرده است با ارائهى شواهد و قرائنى از قرآن، این فرضیه را به اثبات برساند که وحى همان تجربهى دینى، و قرآن سخن پیامبر است؛ به همین جهت، همهى لوازم تجربه و سخن بشرى بر آن بار مىشود.