آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

این مقاله به بررسى اجمالى اندیشه‏هاى ژاک برک، جامعه‏شناس و اسلام‏شناس فرانسوى، مى‏پردازد . ژاک برک، بر خلاف جامعه‏شناسان دیگر، در کنار اهتمام به «میدان‏» مطالعه، به «متن‏» نیز پرداخته و جدایى مفروض در اندیشه غربى بین دنیا و آخرت، سیاست و اعتقاد، و ... را زیر سؤال برده است . او قرآن و اسلام را این‏گونه معرفى مى‏کند: «کتابى که در آن، از گناه اولیه انسان سخنى نیست; دینى که از نظر تاریخى و کلامى، تجربه‏گرى مدام است و در آن، ثنویت میان رحمت و طبیعت وجود ندارد» . برک اخلاق اسلامى را عامل آزادى، اختیار و ذهنیت انسانى، و جنبه غیر ثابت و متدیک اسلام را برتر از جنبه ثابت (احکام و قواعد) آن مى‏پندارد . وى در تحلیل بیرونى پدیده بنیادگرایى، به نقش آمریکا در توسعه هژمونى خود بر سطح جهان اشاره مى‏کند که ملت‏هاى مسلمان را در خود فرو مى‏برد و به رویارویى مستقیم مى‏کشاند . وى در تحلیل درونى این پدیده، توقف جریان اجتهاد (از نوع معتزلى‏اش) را عامل اصلى مى‏داند . رنسانس معنوى و اصلاح جدى در علوم اسلامى، از دیدگاه برک، پیش‏شرط رسیدن مسلمانان به مدرنیسم توام با اخلاق مذهبى است . او به سه چهره شاخص تجددخواهى اسلامى اشاره مى‏کند: شاه ولى‏الله در قرن هجدهم; سید قطب و دکتر على شریعتى . از دیدگاه برک، شریعتى دین را «راه‏» و شریعت را «روش‏» مى‏دانست; روشى که با زمان تغییر مى‏کند . او نیز چون لویى گاروده، که در آرزوى پیوند میراث فلسفى - کلامى اسلام و یهودیت‏بود، «اندیشه دوکرانه‏» مدیترانه (اروپا و شرق) را در سر مى‏پروراند .
در یک کلام، برک نیز چون بسیارى دیگر، بدون توجه به تعارض آشکار مبانى مدرنیته با مسلمات اسلامى، به لزوم دست‏شستن از ثابتات و ارائه قرائتى بر مبناى تغییرپذیرى شریعت‏به منظور سازگارى با مدرنیته فتوا مى‏دهد .
ایران، 26 و 27/5/81

تبلیغات