دلایل بی ثباتی حکومت ها از دیدگاه نهج البلاغه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جمهورى اسلامى، 13 و 20/11/81
در این مقاله 18 دلیل از دلایل بىثباتى حکومتها از دیدگاه نهجالبلاغه ذکر شده است که این دلایل عبارتند از:
1. نداشتن اتحاد و همدلى: که شاید مهمترین عامل است چرا که حضرت در توبیخ یاران خود، غلبه اهل شام بر ایشان را به دلیل اتحاد آنان در باطل و تفرقه ایشان در حق معرفى مىفرماید.
2. عدم تبعیت از امام: که خود به نوعى محصول عدم اتحاد و همدلى است؛ به ویژه اگر رهبر، برگزیده خدا باشد و به لحاظ داشتن عصمت برترى خاصى بر سایر مردم داشته باشد.
3. عدم عبرت آموزى از گذشتگان.
4. ترس از جنگ و دشمن.
5 . اعراض از سنت نبوى: که در اثر تلاش دشمن پس از فتنه سقیفه بنىساعده رفته رفته به فراموشى سپرده شد.
6. رجعت به گذشته و احیاى آداب و رسوم جاهلى.
7. در افتادن با حق: که مراد از حق دین اسلام است.
8 . شبهه افکنى و بدعت گزارى.
9. کنار گذاشتن قرآن.
10. تغییر ارزشها و هنجارهاى جامعه.
11. ترک امر به معروف و نهى از منکر.
12. دورى از نعمت اسلام.
13. پیروى از رهبران ناسالم.
14. عدم رعایت حقوق مردم.
15. فقر اقتصادى، فرهنگى و سیاسى.
16. دنیا پرستى.
17. خودخواهى و خودپسندى.
18. لقمه حرام.
نویسنده پس از ذکر این دلایل مهمترین دلیل را از دید فرامذهبى عدم اتحاد و همدلى مىداند ولى از دید اسلام مهمترین دلیل را دورى از نعمت اسلام بیان مىکند. زیرا دلایل دیگر، مانند نداشتن همدلى و اتحاد، اعراض از سنت نبوى، مهجوریت قرآن و... مجموعهاى از فاصله گرفتن و دورى از نعمت اسلام اصیل است.
سپس به ارزیابى جامعه اسلامى ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى مىپردازد و روند سست شدن اعتقاد و پاىبندى برخى افراد بعد از دوران دفاع مقدس را محصول پرداختن افراطى به تجملات و مصرفگرایى و بهطور کلى امور دنیوى مىداند. و به این نتیجه مىرسد که روزگار با هیچ کس و هیچ قوم و ملّتى عقد اخوت و برادرى نبسته است و آنجا که ارادهها یکسان، همدلى و اتحاد بارز بوده و عزم و اراده جمعى تعیین کننده و تأثیر گذار بوده است، پیروزى و سربلندى جوامع و به تبع آن ارتقاء جمعى حاصل شده است. اما غلبهگسستگى، خودخواهى و خودمحورى در قالب بىدینى و از یاد بردن خدا و آخرت، ثمرهاى جز فلاکت و انحطاط در بر نداشته است، اگر چه معصوم در رأس حکومت باشد.
در این مقاله 18 دلیل از دلایل بىثباتى حکومتها از دیدگاه نهجالبلاغه ذکر شده است که این دلایل عبارتند از:
1. نداشتن اتحاد و همدلى: که شاید مهمترین عامل است چرا که حضرت در توبیخ یاران خود، غلبه اهل شام بر ایشان را به دلیل اتحاد آنان در باطل و تفرقه ایشان در حق معرفى مىفرماید.
2. عدم تبعیت از امام: که خود به نوعى محصول عدم اتحاد و همدلى است؛ به ویژه اگر رهبر، برگزیده خدا باشد و به لحاظ داشتن عصمت برترى خاصى بر سایر مردم داشته باشد.
3. عدم عبرت آموزى از گذشتگان.
4. ترس از جنگ و دشمن.
5 . اعراض از سنت نبوى: که در اثر تلاش دشمن پس از فتنه سقیفه بنىساعده رفته رفته به فراموشى سپرده شد.
6. رجعت به گذشته و احیاى آداب و رسوم جاهلى.
7. در افتادن با حق: که مراد از حق دین اسلام است.
8 . شبهه افکنى و بدعت گزارى.
9. کنار گذاشتن قرآن.
10. تغییر ارزشها و هنجارهاى جامعه.
11. ترک امر به معروف و نهى از منکر.
12. دورى از نعمت اسلام.
13. پیروى از رهبران ناسالم.
14. عدم رعایت حقوق مردم.
15. فقر اقتصادى، فرهنگى و سیاسى.
16. دنیا پرستى.
17. خودخواهى و خودپسندى.
18. لقمه حرام.
نویسنده پس از ذکر این دلایل مهمترین دلیل را از دید فرامذهبى عدم اتحاد و همدلى مىداند ولى از دید اسلام مهمترین دلیل را دورى از نعمت اسلام بیان مىکند. زیرا دلایل دیگر، مانند نداشتن همدلى و اتحاد، اعراض از سنت نبوى، مهجوریت قرآن و... مجموعهاى از فاصله گرفتن و دورى از نعمت اسلام اصیل است.
سپس به ارزیابى جامعه اسلامى ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى مىپردازد و روند سست شدن اعتقاد و پاىبندى برخى افراد بعد از دوران دفاع مقدس را محصول پرداختن افراطى به تجملات و مصرفگرایى و بهطور کلى امور دنیوى مىداند. و به این نتیجه مىرسد که روزگار با هیچ کس و هیچ قوم و ملّتى عقد اخوت و برادرى نبسته است و آنجا که ارادهها یکسان، همدلى و اتحاد بارز بوده و عزم و اراده جمعى تعیین کننده و تأثیر گذار بوده است، پیروزى و سربلندى جوامع و به تبع آن ارتقاء جمعى حاصل شده است. اما غلبهگسستگى، خودخواهى و خودمحورى در قالب بىدینى و از یاد بردن خدا و آخرت، ثمرهاى جز فلاکت و انحطاط در بر نداشته است، اگر چه معصوم در رأس حکومت باشد.