آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در شماره گذشته بازتاب اندیشه خلاصه سخنرانى آقاى آغاجرى در موضوع روحانیت آورده شد . در این شماره نیز گفت‏وگوى نشریه سپیده با مدیرمسئول سابق هفته‏نامه آوا، آورده مى‏شود . آقاى ایزدى، که مهندس راه و ساختمان است و مطالعاتى نیز در زمینه تاریخ معاصر دارد، در مورد نظام آموزشى حوزه‏هاى علمیه، رابطه آنها با دانشگاه‏ها، روحانیت و القاب و عناوین آن، و آینده روحانیت‏به اظهار نظر پرداخته است .

متن

در ایران، تا اواخر قرن سیزدهم میلادى، نظام آموزش علوم اسلامى، که همان نظام آموزشى حوزه‏هاى علمیه امروز است، تداوم داشت و به نظر مى‏رسد یگانه نظام آموزشى موجود بود .
از ادیبان و شاعران که بگذریم، دانشمندان فرهنگ‏ساز تمدن ایران اسلامى، که همگى از سرآمدان علوم طبیعى، ریاضى، هیئت، زمین‏شناسى، معمارى، فیزیک و سایر علوم بودند، به سبک حوزویان درس خوانده‏اند .
پس از آنکه سیستم جدید آموزشى در ایران پى‏ریزى شد و تدریس فیزیک، جغرافیا، ریاضیات و امثال اینها، به صورت کلاسیک، آغاز شد، متاسفانه روحانیان به خاطر نگرانى‏اى که از آمدن فرهنگ غرب داشتند، در مقابل این گونه دروس موضع گرفتند . از سویى، دانش‏آموختگان غرب عقب‏افتادگى ایرانیان در دوره قاجار را محصول نظام آموزشى سنتى مى‏دانستند . این همه باعث‏شد فراگیرى علم، دوسیستمى شود و تحصیل‏کرده‏هاى جدید، تحت عنوان روشن‏فکر، صف خود را از تحصیل‏کرده‏هاى حوزه‏هاى علمیه جدا کنند . این‏گونه بود که جدال روحانى و روشن‏فکر پیش آمد .
پیش از آنکه سیستم آموزشى کشور دوگانه شود و تدریس علوم اسلامى به حوزه‏هاى علمیه و تحصیل علوم روز به خارج از حوزه‏ها تخصیص یابد، لباس تحصیل‏کرده‏ها لباس محلى مردم ایران بوده است . در واقع، چنان نیست که لباس مخصوصى براى علما و دانشمندان طراحى شده باشد تا به مرور، آن را لباس پیغمبر و ائمه معرفى کنند .
پس از پیروزى انقلاب، این‏گونه تبیلغ مى‏شود که روحانیان در طول تاریخ شیعه، محور همه تحرکات مثبت اجتماعى و حوادث سرنوشت‏ساز بوده‏اند . نظر شما در این باب چیست و آیا مى‏توان تاریخ ایران را از این زاویه بررسى کرد؟
همان‏طور که عرض کردم، قبل از مشروطه و حوادث مقدماتى پیش از آن، همه علماى ایران، در هر زمینه‏اى که تخصص داشتند، یک دسته بودند و مانند امروز، دانشمندان به روحانى و روشن‏فکر یا حوزوى و دانشگاهى تقسیم نمى‏شدند . از طرفى، نمى‏توانیم بگوییم علماى ده - دوازده قرن پس از اسلام، همان تعریفى را داشته‏اند که ما امروزه از روحانى داریم .
بالاخره هر اتفاقى که در کشور مى‏افتاده است، دانشمندان و علما بى‏نقش نبوده‏اند، و اگر بخواهیم همه علماى علوم مختلف گذشته را که در تحولات فرهنگى، سیاسى و اجتماعى نقش داشته‏اند، روحانى بنامیم، چنین فکرى القا مى‏شود که پس روحانیان محور همه تحولات مترقى بوده‏اند . اما واقعیت این است که علما غیر از روحانیان امروزى بودند .
این اصطلاحاتى که امروزه قبل از اسامى علما مى‏آید تا درجه سواد آنان را مشخص کند - مثل حجت‏الاسلام، آیت‏الله، آیت‏الله العظمى - از کجا آمده‏اند و چه اهمیتى دارند؟
البته من در رابطه با چگونگى ورود این عبارات به حوزه‏هاى علمیه و اینکه چه کسى آنها را خلق کرده است، مطالعه نداشته‏ام و حقیقتا نمى‏دانم این درجه‏بندى چگونه رواج پیدا کرده است . اما این امر ظاهرا نباید بیش از یکى دو قرن سابقه داشته باشد; شاید هم کمتر . آنچه مشخص است این است که 1) این عنوان‏ها جدید هستند و 2) فقط براى کسانى به‏کار مى‏روند که لباس روحانى مى‏پوشند . ما در کشورمان مجتهدان بزرگى داریم که در لباس روحانیت نیستند . وقتى کتاب‏هاى تاریخى مربوط به حوزه‏هاى علمیه یا زندگى علماى شیعه تا همین اواخر دوره قاجار را مى‏خوانیم، چنین عباراتى دیده نمى‏شود . همه با عناوین سید، شیخ، ملا، آخوند و میرزا شناخته مى‏شوند . امروزه بعضى از همین عناوین، که پیشوند شخصیت‏هاى بسیار مهمى در حوزه‏هاى شیعه بوده، بار خاصى پیدا کرده است . براى مثال، کلمه «آخوند» براى یکى از اعاظم علماى مشروطه، یعنى آخوند محمد کاظم خراسانى به‏کار مى‏رود; اما در حال حاضر، کلمه آخوند نماد تضعیف کننده مقام علمى شده است . عناوینى چون ثقة‏الاسلام، علامه یا حتى حجت‏الاسلام، سابقه‏اى تاریخى دارند; اما به ندرت به‏کار مى‏رفته‏اند . همه این عناوین زاید و به نظر من، فاقد هر ارزش مقایسه‏اى یا هر ارزش دیگرى مى‏باشند . اینها عناوینى دنیایى هستند که آخرت هیچ‏کس را نمى‏سازند .
مى‏دانیم که در حوزه‏هاى علمیه، در استنباط از علوم مختلف، اختلافاتى وجود دارد که به اختلافات‏طلبگى مشهورند . این نوع اختلافات گاهى اوقات به بیرون از حوزه‏ها کشیده مى‏شوند و دیگر دعواى‏طلبگى محسوب نمى‏شوند و حتى به یک رشته کشمکش‏هاى اجتماعى مى‏انجامند . به نظر شما آیا این اختلافات مى‏تواند در رشد علم و آگاهى مؤثر باشد، یا اینکه به حال علم و اجتماع مضر مى‏باشند؟ اصولا نظرتان در مورد اختلاف بین روحانیان چیست؟
پاسخ دادن به این سؤال سخت است . من حرف‏هاى زیادى در این رابطه دارم; اما بهتر است این سؤال را از تحصیل‏کرده‏هاى حوزه‏ها بپرسید . تنها به‏طور خلاصه به دو - سه نکته اشاره مى‏کنم: نکته اول آن است که اگر اختلافات مذکور در حد همان دعواى طلبگى باقى بماند، خیلى خوب و مفید است . اما چون روحانیان و علما همواره با مردم سروکار داشته و در واقع، به رشد اطلاعات دینى مردم مى‏پرداخته‏اند، بعضى از این دعواهاى علمى و نظرى به اختلافات اجتماعى منجر مى‏شده و پاى مریدان و هواداران آنها را نیز به میدان منازعات باز مى‏کرده است . درگیرى‏هاى مشهور حیدرى و نعمتى از این نوع است . الان هم بسیارى از درگیرى‏هاى جناح‏هاى سیاسى، که حتى به کوچه و خیابان نیز کشیده مى‏شود، معلول همین اختلاف نظر روحانیان در برداشت از اسلام است که به هواداران منتقل مى‏شود .
امروزه که قدرت در دست روحانیان است، اختلاف میان آنها براى اسلام و مسلمانان ضررهاى جبران‏ناپذیرى در پى دارد . ما شاهد هستیم آن دسته از روحانیانى که قدرت برخورد با مخالفان خود را دارند، از این قدرت بیشترین بهره را مى‏برند و با کمال تاسف، باید عرض کنم که اختلاف بین علما و روحانیان در شرایط فعلى باعث مى‏شود جوانان از آنان روى‏گردان شوند . ظاهرا دعواى طلبگى به دعواى قدرت تبدیل شده است .
شما آینده روحانیان را چگونه مى‏بینید؟ اگر این وضع به همین صورتى که گفتید ادامه پیدا کند، آیا حوزه‏هاى علمیه رو به زوال نمى‏روند؟
شرایط فعلى روحانیان، شرایطى نیست که بتوان آینده این صنف از دانشوران را به‏طور دقیق پیش‏بینى کرد . اما در مجموع من به آینده آنها چندان خوش‏بین نیستم، مگر آنکه منش و رفتار خود را تغییر دهند; خصوصا آنها که داراى قدرت حکومتى هستند .
شاید اشکال در من باشد که خوش‏بین نیستم . در هر حال، من خوش‏بین نیستم; زیرا اولا اهمیت روحانیان، بیشتر در دورى از دنیا، یعنى داشتن تقوى و زى‏طلبگى است . آنچه ما از روحانیان دست‏اندکار مملکت مى‏بینیم غیر از این است . ثانیا معلوم نیست کشور ما بتواند براى همیشه داراى دو سیستم آموزشى باشد . اکنون که حوزه‏هاى علمیه به تعلیم و تدریس علوم اسلامى و الاهیات مشغول‏اند، در بسیارى از شهرهاى ایران، در دانشگاه‏هاى دولتى، دانشگاه آزاد اسلامى و مؤسسات خصوصى آموزش عالى، دوره‏هاى الاهیات، علوم اسلامى، حدیث، قرآن، حقوق، اقتصاد، ادبیات عرب و ... ارائه مى‏شوند و در واقع، عموم حوزوى به صورت کلاسیک عرضه مى‏شوند .
ثالثا، زمان دود چراغ خوردن، ده‏ها سال به‏طور مداوم در حجره‏هاى نه‏چندان مناسب نشستن و روى کتاب کار کردن گذشته است . امروزه آموزش به سرعت ماشینى و الکترونیکى مى‏شود، و این امر، سرعت تحقیق را صدها برابر افزایش داده است .
موضوع دیگر این است که حوزه‏ها در رژیم‏هاى گذشته، در مقابل دانشگاه‏هایى قرار داشتند که به شیوه اسلامى اداره نمى‏شدند; اما آن‏گاه که حکومت اسلامى برقرار است و دانشگاه‏ها نیز بر حسب مقررات این حکومت اداره مى‏شوند، سیستم آموزش حوزوى جایگاه خود را به مرور از دست مى‏دهد . وانگهى حوزه‏هاى علمیه ایران به مرور به سمت‏حکومتى شدن پیش مى‏رود و آفت‏بزرگ حوزه‏ها همین است که با قدرت عجین شوند .
نکته دیگر این است که وسایل متعدد آموزشى و ارتباطى، خودکفایى مردم در فراگیرى علوم و گسترش روزافزون مطالعات تخصصى غیر معممین، به‏ویژه در زمینه علوم اسلامى، کار را به جایى مى‏رساند که آموزش علوم اسلامى از انحصار روحانیان خارج مى‏شود .
اشاره
1 . یکى از عوامل دوگانگى نظام آموزشى کشورمان را مى‏توان همان چیزى دانست که آقاى ایزدى به آن اشاره کرده‏اند: نگرانى روحانیان از آمدن فرهنگ غرب . این نگرانى به‏حق بود; زیرا این فرهنگ، چنان که همه مى‏دانند، فرهنگى سکولار و دین‏گریز است و بر پایه‏هایى غیردینى، و بعضا ضددینى، بنیان نهاده شده است . بنابراین دغدغه روحانیان از تشخیص تعارض نهفته در فرهنگ غرب با فرهنگ دینى پدید آمده است . در عین حال، باید توجه داشت که در غرب مسیحى نیز این دوگانگى در نظام آموزشى وجود داشته و دارد . در حال حاضر نیز در فرهنگ مسیحى - در واتیکان، انگلستان، فرانسه و سایر کشورهاى غربى - نظام آموزش حوزوى وجود دارد . این دوگانگى، با مرور زمان، نه تنها از بین نرفته است، بلکه نهادینه نیز شده است .
2 . بنابر آنچه ذکر شد، نباید به از بین رفتن این دوگانگى، یا انحلال نظام آموزشى حوزوى دل بست . آنچه آقاى ایزدى در انتهاى گفت‏وگو بیان کرده است تنها مى‏تواند بیانگر یک آرزو باشد، نه پیش‏بینى مبتنى بر واقعیت‏ها; زیرا پرواضح است که فرهنگ دینى ما مسلمانان و حوزه‏هاى علمیه ما شیعیان انعطاف‏پذیرى فوق‏العاده‏اى دارد و مى‏تواند با شرایط متفاوت زمان تطبیق پیدا کند . پیراسته بودن از خرافات در مسائل زیربنایى و اساسى، امتیازى است که فرهنگ دینى ما را براى انسان‏هاى آشنا با فرهنگ جدید غربى، پذیرفتنى‏تر از فرهنگ مسیحیت مى‏سازد . اگر در فرهنگ غرب مسیحى حوزه‏هاى علمیه توانسته‏اند دوام و گسترش پیدا کنند، این امر در فرهنگ اسلامى به مراتب شدنى‏تر و دسترس‏پذیرتر است .
3 . آقاى ایزدى، با اشاره به اینکه در گذشته دانشمندان با هر تخصصى، درس‏هاى اسلامى خوانده و در حوزه‏هاى علمیه تحصیل کرده بودند، مدعى مى‏شوند که این دانشمندان را نباید روحانى نامید، بلکه آنان صرفا دانشمند بودند، و اگر در همه تحولات دوازده قرن اول اسلام، دانشمندان و علما نقش داشته‏اند، نباید آن را به پاى روحانیت نوشت . ایشان استدلال محکمى عرضه نکرده‏اند که چرا نباید آن دانشمندان را روحانى دانست . گویا این مسئله به طرز تلقى ایشان از مفهوم «روحانى‏» باز مى‏گردد . در نظر ایشان، روحانى کسى است که لباسى خاص به تن دارد . اما اگر مطلب با دقت‏بیشترى دنبال شود، روشن خواهد شد که در تاریخ حوزه‏ها و روحانیت، در نام‏گذارى و ایجاد عناوین، تحولاتى طبیعى پدید آمده است; چنان که خود آقاى ایزدى به تحول القاب اشاره کرده است . این تحولات نباید سبب شود استمرار روح حاکم بر حوزه‏ها، در تعالیم و اخلاق و محصولاتش، نادیده گرفته شود . در تمام این دوران، روح حاکم همان تعلیم علوم دینى، و محور کار حوزه‏ها، یادگیرى و پژوهش در علوم دینى بوده است . به هر علم دیگرى - مانند هیئت، ریاضیات، نجوم، طب و مانند آن - که روى مى‏آوردند، به نحوى با علوم دینى پیوند مى‏خورد . بنابراین مى‏توان گفت همین حوزه‏هاى علمیه‏اند که در طول تاریخ تاثیرگذار بوده‏اند و اینک نیز محور تاثیرات زیادى هستند; خواه نام محصولات انسانى آنها روحانى باشد خواه شیخ یا ملا و مانند آن .
4 . در مورد رواج رشته‏هاى دینى در دانشگاه‏ها باید گفت که دانشگاه‏ها هر اندازه که به تربیت دانشجو در زمینه علوم دینى بپردازند، نمى‏توانند حتى به نیمى از عمق پژوهش‏هاى حوزوى دست پیدا کنند . دلیل این امر نه در ضعف توان علمى دانشجویان یا استادان دانشگاه، که در نظام آموزشى دانشگاه است که چنین توانى را ندارد .
از سوى دیگر، اکنون تحولات سریع حوزه‏هاى علمى و مکانیزه شدن تحقیقات در حوزه‏هاى علمیه گوى سبقت را از دانشگاه‏ها ربوده است . متاسفانه جناب ایزدى، به جهت‏بى‏اطلاعى از این امر، راه ناصوابى را در گفت‏وگویشان پیموده‏اند . همان لوح‏هایى که از بحارالانوار ساخته شده و آقاى ایزدى به آن اشاره کرده‏اند، محصول پژوهش‏هاى روحانیان است .
5 . در مورد القابى که به روحانیان و عالمان دینى داده مى‏شود، باید گفت که تا حدود زیادى حق با آقاى ایزدى است . البته ایشان به سابقه تاریخى بلند پاره‏اى از این القاب و غیر آنها اشاره نکرده است . القابى مانند حجت‏الاسلام (براى امام محمد غزالى)، ثقة‏الاسلام (براى شیخ کلینى)، شیخ‏الاسلام (براى بسیارى از روحانیانى که در دربار امویان و عباسیان صاحب منصب بودند) و ... در طول تاریخ همواره بیانگر سطح علمى دانشمندان بوده است . هرچند به مرور زمان، تحولاتى در نحوه و معیار اطلاق آنها پدید آمده است . علت این تحولات را شاید بتوان در فقدان تعریف دقیق سطوح علمى و نداشتن مدرک و مدارج علمى و آزادى تحصیلات حوزوى و مواد آن دانست .
به هر تقدیر چنانچه بتوان از میزان این القاب کاست و القاب محدودى را با تعریفى مشخص وضع کرد که هرکدام نمایانگر سطح علمى روحانیان باشد، هم تکلیف مردم روشن مى‏شود، و هم از سوء استفاده جلوگیرى مى‏شود و جلوى لقب‏سازى‏هاى بى‏محتوا گرفته مى‏شود . در این صورت، به افراد بى‏سواد اجازه داده نمى‏شود که با استفاده از لقب آیت‏الله یا آیت‏الله العظمى داد اجتهاد و مرجعیت‏سر دهند و براى رضاى خاطر شیفتگان فرهنگ غرب، فتواهایى صادر کنند که مبنایى علمى ندارد و تنها به‏کار رنگ و لعاب اسلامى زدن به ارزش‏هاى سکولار مى‏آیند . از آن طرف، نیز بسته‏ذهنانى که به تحول موضوعات و مسائل بشرى بى‏توجه‏اند و تنها مى‏توانند اسلام را در قالب‏هاى کهن مورد مطالعه و استنباط قرار دهند و با تحجر ذهنى به تحجر احکام فتوا مى‏دهند نیز گرفته خواهد شد . اگر اعطاى القاب روحانیان بر اساس ضوابط معین و ملاک‏هاى صرفا علمى واخلاقى باشد، نه جایى براى دست‏اندازى سیاست‏بازان حرفه‏اى به ساحت مرجعیت‏باقى مى‏ماند، نه خشک‏مغزان و زهدفروشان به ظاهر دنیاگریز مى‏توانند در مراتب عالى روحانیت جایى داشته باشند .
6 . اگر از بعضى روحانیان دست‏اندرکار مسائل حکومتى، شیوه‏اى غیر از مشى طلبگى مشاهده مى‏شود، اولا، نباید آن را به همه شاغلان در منصب‏هاى حکومتى سرایت داد; زیرا در میان آنان هستند کسانى که زاهدانه زندگى مى‏کنند و با وجود دسترسى به پول و امکانات وسیع، در سطحى بسیار عادى و مانند قشرهاى متوسط مردم زندگى مى‏کنند (اگر خواسته باشید نمونه‏هایى را با ذکر خواهیم کرد) . ثانیا، روحانیان حکومتى شاید تنها 10% از کل روحانیان باشند و نباید حکم 10% را به مجموعه همه علما و روحانیان سرایت داد .
سپیده ، ش 6

تبلیغات