مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
قوه
حوزه های تخصصی:
«عقل»، حکمت، فلسفه، علم، و قوه نفسانی در تفکرات فلاسفه یونان به «نظری» و «عملی» تقسیم شده است. برخی دانشمندان مسلمان ماهیت عقل نظری و عقل عملی را یکی دانسته، و هر دو را از سنخ درک و تعقل پنداشته اند؛ با این تفاوت که مدرک اولی از امور دانشی، و مدرک دومی از امور کنشی است. حتی برخی بخش پذیری بر اساس مدرک و متعلق را نیز صحیح ندانسته، و درک هر دو را به عقل نظری سپرده اند. همچنین، بعضی معتقدند: یکی از سنخ درک، و دیگری از جنس عمل و فعل به شمار می رود؛ آن گاه تعامل این دو با یکدیگر منجر به آمیختگی علم و عمل می شود. عقل عملی در دیدگاه مشهور، با تروی در ادراکات نظری، به جزییات منتقل می شود و قوای نفس را برای عمل راهنمایی و تحریک می کند.
بر اساس مبنای مشهور، انسان در سایه عقل نظری به معارف و علوم روی می آورد و با کسب بصیرت، حقایق عالم را می یابد، چنان که به کمک عقل عملی، به نظم و ترتیب امور زندگی می پردازد و حالات شخصی و روابط اجتماعی خود را سامان می دهد. همین تنظیم حالات، و تهذیب درون، زمینه شناخت عالی تر و صحیح تر را فراهم می آورد. هر چند در نظر برگزیده، به جای عقل عملی، برای ایجاد انگیزه و تحریک قوا، قلب را معرفی می کنیم و از جایگاه مهم آن سخن به میان می آوریم.
محرک اول در نظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نامه مفید ۱۳۸۱ شماره ۳۰
حوزه های تخصصی:
هدف از این مقاله تحقیق در خصوص نظر ارسطو در باب محرک اول یا خداست. ارسطو درکتاب مابعد الطبیعه خود درباره حکمت یا فلسفه اولى بحث و براى آن دو تعریف ذکر مىکند: 1- بحث درباره علل اولیه واقعیت 2- بحث درباره موجود بما هو موجود. این کتاب خود مشتمل به چهارده کتاب فرعى است. در کتاب آلفا علل اولیه را چهار تا مىداند: فاعلى، صورى، مادى، غایى. در کتاب لاندا، وارد بحث از محرک اول مىشود. قصد ارسطو تبیین وجود حرکتى است که سراسر عالم مادى را فراگرفته است و از این زاویه است که وارد بحث خدا مىشود. از نظر او، کل عالم کاروانى است که از قوه و نقص به سوى فعلیت و کمال روان است و محرک اول که فعلیت محض است، در رأس هرم هستى قرار گرفته و این قافله را به جذبه شوق به سوى خود مىکشاند. به تعبیر دیگر او علت غایى حرکت عالم است، نه علت فاعلى آن. ارسطو بعد از اثبات وجود محرک نامتحرک اول، آن را با خدا یکى مىداند و براى او صفات الهى مانند حیات و علم قائل مىشود و با این کار اصل اول فلسفى عالم را با اصل بنیادین دینى متحد مىسازد، بعد از آن که آن دو از هم جدا شده بودند.
فعل خداى ارسطو، فکر است و متعلق این فکر هم، تنها خود اوست. بنابراین او علم و عنایتى به جهان ندارد. او معبود هم نیست. همچنان که خالق هم نیست. زیرا ارسطو ماده و حرکت را ازلى مىداند.
جهان ارسطو غایتمند است، اما نه بدان معنا که موجودات آگاهانه به سوى غایت خویش روانند و نه بدان معنا که خدا، عالم را چنین قرار داده است. نفوذ و تأثیر خدا در عالم مانند نفوذ و تأثیرى است که شخصى ناآگاهانه، در شخصى دیگر دارد یا حتى مانند تأثیرى که یک مجسمه در طالب خود ایجاد مىکند. سخن آخر این که آراء ارسطو در باب خدا نه کافى است و نه حتى چندان منظم و مبوّب.
تجرد خیال در فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله ابتدا مفهوم خیال از دیدگاه حکیمان مسلمان تعریف و سپس مفهوم تجرد و اقسام آن به نحو مختصر ذکر شده و آنگاه به موضوع تجرد خیال پرداخته شده است. از دیدگاه ابن سینا، قوة خیال مادی است و در هیچیک از آثارش حتی المباحثات تجرد خیال را نپذیرفته است. فخر الدین رازی ادراک خیالی را مجرد دانسته و براهینی بر نفی مادیت آن ذکر کرده است. صدر المتألهین معتقد است که رأی او دربارة قوة خیال و تجرد آن بی سابقه است. به نظر ما، تنها برخی دلایل صدرا بر تجرد خیال بی سابقه است. مهمترین ثمرة اثبات تجرد خیال، بقای نفوسی است که به حد تجرد عقلی نرسیده اند.
نقدی بر نظریه حرکت جوهری ملاصدرا و تأثیر آن در فهم او از آیات قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله ابتدا مهم¬ترین دلیل¬های اثبات حرکت جوهری مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. دو دلیل از پنج دلیل حرکت جوهری به کمک نقادی برخی از معاصران و سایر دلیل¬ها با استدلال¬هایی جدید و ابتکاری ابطال شده¬اند. سپس تفسیرهایی که صدرا با توجه به نظریه حرکت جوهری ارائه داده است، مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. به این منظور، کلیه آیاتی را که صدرا تحت تأثیر این نظریه، بر خلاف معنای ظاهری تفسیر کرده است، جمع¬آوری شده و با توجه به سایر آیات، روایات، معنای ظاهری و متبادر از الفاظ و خصوصیاتی که در فلسفه برای حرکت جوهری بیان شده است، صحت و سقم انطباق آیات با حرکت جوهری معین شده و این نتیجه به دست آمده است که هیچ یک از برداشت¬های صدرا (تحت تأثیر نظریة حرکت جوهری) از آیات قرآن، درست نیست.
نقد روش شناختی ادله اثبات هیولی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصطلاح ماده و هیولی تا حدّی در مباحث فلسفی رایج است که به یک پیش¬فرض مسلّم تبدیل شده و کمتر به ادلّه اثبات آن توجه میشود, اما نگاه منتقدانه به آرای گذشتگان، چند اشکال جدّی را در ادلّه اثبات هیولی آشکار میکند. به گونه¬ای که, قائلان به هیولی، در مجموع سه برهانی که برای اثبات آن ذکر میکنند (برهان فصل و وصل، تخلخل و تکاثف و برهان قوّه و فعل) به یک اشکال جدّی روش¬شناختی دچار هستند که عبارت است از این که با اعتماد به حواس ظاهری به مشاهده عالم طبیعت پرداخته، پا را از حریم متافیزیک بیرون نهاده و به سادگی، مصادیق مادّی و تجربی را پایه قواعد فلسفی قرار دادهاند و با یک تعریف خاص از حقیقت "جسم"، به تقریر ادلّهای پرداختهاند که خالی از اشکال نیست. از این رو, با طرح اشکالات مشترک هر سه برهان و نقدهایی که بر هر یک از آنها وارد است باید ادله اثبات هیولی را ناتمام دانست و درباره هیولی و همه مباحث پیرامون آن مثل حرکت جوهری, بازنگری کرد.
تحلیل و تبیین حیثیت قوه و فعل در قابل و فاعل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قوه و فعل نحوه وجود است که این نحوه وجود صلاحیت آن را دارد که در تحلیل عقلی دو معنی از آن انتزاع شود: به اعتبار اینکه شی خودش خودش است فعلیت و و از آن نظر که می تواند شی دیگر بشود بالقوه نامیده می شود. قوه حالتی است که موجود به واسطه آن آماده پذیرفتن می شود. قبول به اشتراک لفظی به معنی انفعال و اتصاف نیز به کار می رود. قابلیت به معنای اتصاف و فاعلیت به معنای اقتضا نه تنها در یک ماهیت بلکه در وجود واحد نیز قابل جمع است، اما اختلاف حیثیات سبب عدم اجتماع خواهد شد، لذا حیثیت فعل و وجدان با حیثیت قوه و فقدان اجتماع نخواهد نمود. مقاله حاضر به تحلیل و تبیین حیثیت قوه و فعل در قابل و فاعل می پردازد.
تحلیل انحاء تقدم و تأخر در قوه و فعل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تقدم و تأخر که از آن به سبق و لحوق نیز تعبیر میشود، از معانی انتزاعی است که منشأ انتزاع آن امر عینی است و یکی از عوارض موجود بما هو موجود است که موجود از آن جهت که موجود است بدان متصف میشود. گاهی دو شیء از آن حیث که موجودند دارای نسبت مشترکی با یک مبدأ وجودی هستند؛ با این تفاوت که بهره یکی از آن دو بیشتر از دیگری است. این مقاله درباره تقدم و تأخر در قوه و فعل است. ابتدا نظر کسانی که قوه مطلق را بر فعل مقدم میدانند مطرح شده، سپس بیان صدرالمتألهین در این زمینه را آورده و در پایان نیز به انحای تقدم فعلیت بر قوه میپردازیم.
رابطه قوه و امکان در Θ3(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارسطو در Θ3 در مقابل مگاریان که قائل بودند پیش از فعل قوه وجود ندارد و تنها زمانی که چیزی در حال فعلیت است «قادر» است، قوه را از فعل متمایز می کند و چهار استدلال در اثبات وجود قوه می آورد. ارسطو همچنین صراحتاً قوه را با امکان مربوط می سازد. حال در اینجا این سئوال پیش می آید که ارسطو چگونه از قوه به امکان عبور کرده است؟ در این مقاله سعی شده است رابطه قوه و امکان توضیح داده شود. تحلیل حرکت، ارسطو را به قوه می رساند و امکان، مفهوم ملازم قوه است. ارسطو ابتدا قوه را مستقل از امکان توضیح می دهد و در نهایت توضیح دیگری از قوه بر اساس مفهومی که ملازم با آن است، یعنی امکان، ارائه می دهد. عبارات او در Θ3 و Θ4 می تواند این گونه تفسیر شود که ارسطو فهمی زمانی از ضرورت، امکان و امتناع دارد. در مقابل در اینجا این گونه استدلال شده که تفسیر زمانی از جهات سه گانه نمی تواند درست باشد و ارسطو تنها تعابیری زمانی از آنها داشته است، بدون آنکه لزوماً بخواهد آنها را به زمان تحویل دهد. علت تعابیر زمانی ارسطو از جهات می تواند این باشد که امکان در اینجا در ارتباط با قوه و حرکت طرح شده است.
مبانی و لوازم نظریه خیال سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مفهوم شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه اشراق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
مسأله خیال نزد دانشمندان مسلمان از ثمرات معرفتی در مسائل متنوعی چون هستی شناسی، وحی و نبوت، مفهوم سازی و کارکردهای هنر برخوردار است و در نظام فلسفی شیخ اشراق نیز در رابطه ای تلازمی با سایر مسائل ایفای نقش می کند. شاخص ترین مبانی سهروردی در پردازش نظریه خیال قاعده ابصار است که شیخ اشراق آن را در مواضع متعدد بسط داده و براساس آن خیال را به مثابه اشراق نفس تبیین کرده است. صرف نظر از دلیل شهودی، استدلال عمده شیخ بر خیال اشراقی، ابطال قوای متعدد ادراکی است که براساس آن مرتبه ای در عالم وجود را به مُثُل معلّقه اختصاص می دهد. وی در مسأله ادراک حسی و خیالی سنخیت را منتفی می داند.
نظریة حرکت جوهری در ترجمه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با تمسک به نظریة حرکت جوهری ملاصدرا، به سیر در لایه های معنایی متن، و بررسی چند معنایی و ابهام واژگانی، و ساختاری آن می پردازد و با تعریف جوهر و حقیقت متن، در جست وجوی پاسخ به این پرسش است که آیا در فرایند ترجمه، متن مبدأ، حقیقتی متکثر بالذات، در سیلان، نسبی، و دسترسی ناپذیر دارد یا علی رغم شخصی بودن فهم، حقیقتی واحد و جوهری چندلایه دارد. در این تحقیق با تمرکز بر نظریة حرکت جوهری، تفاوت میان این دو رویکرد، ما را به رویکرد سومی می رساند که امکان توضیح چندمعنایی و ابهام ساختاری و واژگانی متن و درنتیجه تنوع محصول ترجمه از یک متن واحد را فراهم می کند.
ماده اولی و تبیین کون و فساد در فلسفه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ماده اولی یا هیولای اولی در سنت فلسفی غالباً به عنوان مفهومی اصیل از فلسفه ارسطو تلقی شده است؛ در عین حال اصالت این مفهوم از سوی برخی محققین معاصر فلسفه ارسطو مورد تردید قرار گرفته است. البته مناقشه ای که در این رابطه مطرح شده بیش از آنکه درباره معقول بودن خود ماده اولی باشد، معطوف به انتساب آن به ارسطوست. در مقابل برخی دیگر از محققین همچنان از ماده اولی در فلسفه ارسطو دفاع می کنند و اختلاف نظر در این مسئله همچنان در ادبیات فلسفی معاصر وجود دارد. ماده اولی در رابطه با کون و فساد قرار دارد که ارسطو آن را از حرکت عرضی متمایز می کند. اگر چه کون و فساد به یک معنی «شدن مطلق» است اما تحلیل کلی تغیر لازم می آورد که در هر شدن چیزی «باقی» بماند و در اینجاست که ماده اولی نقش ایفاء می کند. با پذیرش ماده اولی از یک طرف می توانیم در عین قائل شدن به اینکه کون و فساد شدن مطلق است، شرط بقاء که از ویژگی های عام حرکت است را نیز حفظ کنیم، و از طرف دیگر تبدل عناصر به یکدیگر را که ارسطو به آن قائل است تبیین نماییم، زیرا در تبدل عناصر دیگر نمی توان چیزی را به عنوان ماده ثانیه مقدم بر آنها معرفی کرد. در این مقاله سعی شده است با تحلیل ماده و صورت و نسبت بین آن دو نشان داده شود که منظور از «بقای» ماده در کون و فساد و نیز «ترکیب» جوهر مادی از ماده و صورت چیست. در این تحلیل فهم ماده به صورت «قوه» نقش اساسی دارد. همچنان که وقتی قوه به فعلیت می رسد دیگر قوه ای باقی نیست، زمانی هم که می گوییم ماده ای صورت جدید به خود گرفت، منظور آن است که ماده که امری نامتعیّن است صورت شد و تعین پذیرفته است. معنای ترکیب جوهر مادی از ماده و صورت این است که هر شیء مادی «از» یک موضوعی پدید آمده است و منظور از بقاء، این است که این مادة خاص و نه ماده دیگری با تمام هویتش تبدیل به امری دیگر شده است. اگر این تفسیر از بقای ماده و ترکیب جوهر مادی پذیرفته شود دیگر جایی برای ماده اولی در فلسفه ارسطو باقی نخواهد ماند.
نظام نظارتی در فقه حکومتی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
از دیدگاه اسلام، نظارت جایگاه مهمی در امور فردی و اجتماعی دارد. نظارت دارای انواع متعدد درونی (خودکنترلی) و بیرونی (دیگرکنترلی) است. نظارت بیرونی به نظارت مردمی و حکومتی، و نظارت حکومتی به درون سازمانی و برون سازمانی تقسیم می شود. نظارت برون سازمانی تاکنون بیشتر در ضمن سایر قوای حکومتی مطرح شده و کمتر به طور مستقل و به عنوان یک نهاد نظارتی بدان توجه شده است. ازاین رو، در این تحقیق، نهاد نظارتی برون سازمانی با رویکردی فقهی حقوقی بررسی می شود. در این تحقیق، ضمن بررسی و نقد نظارت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نظارت حکومتی از دیدگاه اسلام بررسی و الگوی نظارتی اسلام به عنوان یک نظام جدید نظارتی ارائه می شود. این نظام نظارتی دارای مبانی، پیش فرض ها، ادله و ویژگی های خاصی بوده و از ساختاری جدید برخوردار است که در هیچ یک از نظام های کنونی مشابهی ندارد.
تفاوت های اساسی رجعت و تناسخ با تکیه بر آیات و روایات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام معادشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن معاد در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی معاد در روایات
رجعت و تناسخ از جمله واژگان متداول در زبان مفسّران، متکلّمان و فلاسفه اسلامی است. جای آن دارد که اوّلاً در باب این دو موضوع تنقیح مناط صورت گیرد و معلوم شود که چه تفاوت اساسی میان رجعت و تناسخ در کار است. ثانیاً کدام یک مورد قبول علمای نامدار اسلامی می باشد و کدام یک از نظر عالمان تفسیر، کلام و فلسفه مردود است. این مقاله در پی آن است که این دو موضوع را واکاوی نماید و دیدگاه علمای این فن را بیان کند. در کُل، رجعت از نظر عالمان تفسیر مورد قبل است، چون یک حقیقت قرآنی است و نیز رجعت برخی از انسان ها با شرایط ویژه در زمان ظهور مهدی (عج) مورد تأیید عالمان شیعی می باشد. امّا تناسخ به جمیع اشکال خود از نظر فلاسفة مشّاء و حکمت متعالیه مردود است، گرچه برخی از فلاسفة اشراقی برخی از انواع تناسخ را پذیرفته اند.
ملاک های تمایز واجب از ممکن در تقسیم موجودات از نظر فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مشهور این است که فارابی همچون ابن سینا موجودات را به دو دسته تقسیم می کند. در این تقسیم که با محوریت اصل علیت طرح شده است، به جز خدا که تنها واجب الوجود بالذات است همه موجودات دیگر، ممکن و در عین حال واجب الوجود بالغیرند. اما در بسیاری از آثار فارابی، باوجود ذکر تقسیم موجودات به واجب و ممکن، ملاک تمایز و درنتیجه مصادیق اقسام، با تقسیم سینوی تفاوت دارد. از تفسیر فارابی بر کتاب العباره ارسطو و با نظر به بحث واجب و ممکن به دلیل ابهاماتی که در متن این اثر وجود دارد دو گونه تقسیم برای موجودات قابل تشخیص است. وجه تمایز اقسام در یکی از این دو تقسیم، فعلیت محض (مقابلِ دارای قوه بودن) و در دیگری، ازلیت است. در هردو تقسیم، همه موجوداتِ مجرد، «واجب» و موجودات مادی، «ممکن» به شمار می آیند. رأی فارابی در دیگر آثاری که به نام او شناخته می شود، متفاوت است. در برخی از آ ن ها. مدخلیت عدم، ویژگی موجود ممکن و وجه تمایز آن از موجود واجب است. در این آثار، خدا خارج از تقسیم موجود به واجب و ممکن و امکان همچون تقسیم ارسطویی مختص موجودات مادی است. در دیگر آثار منسوب به فارابی، تقسیم موجودات به واجب و ممکن کاملاً منطبق با نظام و تقسیم سینوی است.
هیولای فلسفی در چالش منطقی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
اگر براهین اثبات هیولا تام نباشد، نمی توان وجود و عدم هیولا را ملاک تقسیم موجودات به مجرد و مادی قرار داد؛ در نتیجه برای اثبات قوه و امکان تغیّر در همه مادیات و عدم امکان آن در مجردات، باید قوه، به عنوان عرضی خارج از ذات، برای مادیات، و استحالة آن، برای مجردات، با برهان عقلی به اثبات برسد. ولی چنین برهانی تا کنون از جانب فیلسوفان اقامه نشده است. بر این اساس پذیرش ثبات یا تغیّر در مجردات، نیازمند بیان نقلی خواهد بود. در این نوشتار براهین اثبات هیولا مورد بررسی قرار گرفته است.
تباین ماهوی رجعت و تناسخ در قوه و فعل(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال نهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳۳
79 - 102
حوزه های تخصصی:
در سفر تخیلی که در میان مردمانِ سرزمین های خاورِ دور مطرح بوده و مقبول ساکنان مغرب زمین و برخی فِرق منسوب به اسلام واقع شده است، سفر از لحظه مرگ شروع شده، از مرحله میانی توهمات می گذرد و به بازگشت نهایی به جسم در قالب جاودانگی اسطوره ای در چهارچوب یک تئوری درباره تولد دوباره می انجامد، و روح الزاماً در جهت خاصی سیر می کند. به سبب همسان انگاریِ چرخه زندگیِ تناسخ باور و بازگشت روح به این دنیا در جوهر رجعت اندیش، برخی تلاش کرده اند، با طرح شبهاتی، رجعت را با چالش مواجه کنند، تا آنجا رجعت را همان تناسخ بدانند و شیعیان را که قایل به رجعت اند همان تناسخیه بدانند. آنچه این مقاله در پی حلّ آن است این است که تمایز و تباین ماهوی رجعت و تناسخ را با مبانی سیر نفس در قوه و فعل بررسی کند و به این سؤال پاسخ دهد که «اگر نفس رجعی با ادله فلسفی و کلامی ثابت شده است، آیا روح تناسخی هم می تواند شکل بگیرد؟»
تأملی در قاعده «کل حادث تسبقه قوة الوجود و مادة تحملها»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
التزام به قاعدة فلسفی «کل حادث تسبقه قوة الوجود و مادة تحملها» که مستلزم استحالة خلق موجود حادث از عدم است، از سویی با ظاهر متون دینی ناسازگار می نماید و از سوی دیگر موجب ارائة تفسیر بسیار غریبی از برخی معجزات منقول در قرآن کریم شده است. ازآنجاکه حمل متون دینی برخلاف ظاهر بدون دلیل قطعی، در شرع مقدس اسلام جایز نیست، این احتمال در ذهن شکل می گیرد که شاید قاعدة مذکور مبتنی بر عقل صریح و نتیجة برهان عقلی تام نباشد. اهتمام به این مطلب مهم، نویسنده را به این نتیجه رهنمون ساخته که نه تنها ادلة این قاعده تام نیستند، بلکه بر فرض تمامیت، بر نظریة کون و فساد مبتنی اند؛ ولی نظریة حرکت جوهری که نزد محققان مقبول و مشهور است، نه تنها مصداقی برای موضوع این قاعده باقی نمی گذارد، بلکه مستلزم استحالة مسبوقیت حادث زمانی به ماده است! در نتیجه نیازی به حمل ظواهر متون دینی بر خلاف ظاهر و پذیرش تفسیرهای غریب از معجزات نیست.
معنای دوم دونامیس (قوه) درکتاب نهم مابعدالطبیعه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال نهم بهار ۱۳۹۲ شماره ۱ (پیاپی ۳۳)
23 - 42
حوزه های تخصصی:
"ارسطو" در Θ ( کتاب نهم مابعدالطبیعه ) دو معنای دونامیس (قوه ) را از هم متمایز می کند و می گوید معنای اول آن را با حرکت در ارتباط می داند .ارسطو از این معنای دونامیس ( قوه ) به تفصیل بحث می کند، اما تصریح دارد که هدف اصلی معنای دوم است و بحث نخست از باب مقدمه است. او در Θ 6 به معنای دوم دونامیس ( قوه ) باز می گردد. اما، بحث او به نحوی صورت گرفته است که دقیقاً معلوم نیست منظورش از معنای دوم چیست، از این رو نظرات مختلفی درباره اینکه معنای دوم دونامیس( قوه ) کدام است مطرح شده اند. از این میان، به نظر می رسد دو دیدگاه حائز اهمیت هستند. کسانی معتقدند معنای موردنظر ارسطو «وجود بالقوه » یا «بالقوه بودن » است و کسانی منظور او را «ماده » می دانند. نظری که در این مقاله ارئه شده چنین است: هدف ارسطو در Θ تحلیل و بررسی وجود بالقوه است، اما بررسی وجود بالقوه عبارتست از بررسی موارد و مصادیق مختلف قوه و یکی از موارد قوه، قوه ای است که در رابطه با حرکت است و مورد دوم آن، که مورد نظر ارسطو ست، «ماده » است که در ارتباط با «جوهر » قرار می گیرد و به همین خاطر ارسطو آن را در بحث حاضر « مفیدترین » می داند و منظورش مفیدترین مورد در تحلیل وجود بالقوه است. وجود بالقوه که هدف اصلی ارسطو در Θاست از قِبل تحلیل معنای دوم قوه تبیین می شود.
بررسی ماده اولی از منظر فلسفه اولای ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موافقان و مخالفان ماده اولی به دو نحو در اثبات و نفی آن استدلال می کنند؛ یکی بر اساس آثار ارسطو و شواهد متنی و دیگر بر اساس تحلیل نقش ماده و صورت در فلسفه طبیعی. در این مقاله ماده اولی از منظری دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت، یعنی بر اساس نظام فکری ارسطو در فلسفه اولی. در فلسفه اولی ارسطو پرسش «جوهر چیست» را طرح می کند، زیرا جوهر آنی است که به حسب خود هست و بنابراین با تحلیل جوهر پرسش «موجود چیست» پاسخ داده می شود. او بین جوهر به عنوان موضوع و جوهر به عنوان ذات و ماهیت تمایز قائل است، اما معتقد است رابطه بین این دو رابطه ماده و صورت است و ماده و صورت را نیز بر اساس قوه و فعل توضیح می دهد. ماده بالقوه صورت است و صورت فعلیت ماده است. او بر این اساس از وحدت جوهر دفاع می کند. نزد افلاطون قابل یا موضوع فاقد هر نوع صورت و تعینی است، زیرا اگر تعینی داشته باشد، نمی تواند تعین و صورتی دیگر بپذیرد، چرا که هر تعین و وجودی در مقابل تعین دیگر است، اما ارسطو با طرح قوه و موجود بالقوه معتقد می شود که موضوع چیز خاص و متعینی است، اما قوه تعین و وجودی دیگر را نیز دارد. بنابراین برخلاف افلاطون که قابل وجود را لاوجود می دانست، در نظر ارسطو وجود است که قابل وجودی دیگر است. به عقیده ارسطو دیدگاه افلاطون منجر به جدایی هر چیز از وجودش و خودش می شود. بر این اساس نه تنها ماده اولی در نظام فلسفی ارسطو جایی ندارد، بلکه در تعارض با دیدگاه اوست. ماده اولی که از هر تعینی خالی است، منطبق بر دیدگاه افلاطون است نه ارسطو.