مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
نظریه مُثل
نسبت نظریه مثل افلاطون با فلسفه سیاسی او(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه سیاسی افلاطون، آشکارا نتیجه آرای فلسفی اوست. در این میان، نظریه مُثُل افلاطون بیش از همه در نظریات سیاسی او تاثیر داشته است؛ به طوری که فلسفه سیاسی افلاطون را بدون فهم معنی مُثُل نمی توان درست دریافت. اندیشه های سیاسی مانند حکومت فیلسوفان، دولت ثابت و به دور از هرگونه تغییر، عدالت به معنای پرداختن هرکس به کار خود، طرح مدینه فاضله و انواع حکومت و نیز مخالفت با حکومت دموکراسی، در واقع برپایه متافیزیک افلاطون و به طور خاص نظریه مُثُل استوار است.
بنابراین، در تحلیل اندیشه های سیاسی افلاطون باید همیشه نسبت آن را با نظریه مُثُل مدنظر قرار داد. نظریه مُثُل به عنوان محور کل نظام فلسفی افلاطون، مبنای فلسفه سیاسی اوست. افلاطون به قصد ساماندهی نابسامانیهای سیاسی با توسل به نظریه مُثُل می کوشد تا با رد شکاکیت در مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی، اصولی استوار برای اخلاق و سیاست فراهم آورد. از نظر افلاطون، اگر بناست دولت از ثبات و استواری برخوردار باشد، باید نسخه صحیحی از صورت یا مثال دولت باشد.
مساله اصلی این مقاله، تحلیل و تبیین چگونگی ارتباط نظریه مُثُل و فلسفه سیاسی افلاطون است. به عبارت دیگر، محقق می کوشد نشان دهد چگونه نظریه مُثُل به عنوان محور کل فلسفه افلاطون، این نوع فلسفه سیاسی خاص را ایجاب کرده است. بررسی تفسیر ها و انتقادهای مختلف به فلسفه سیاسی افلاطون در پرتو نسبت فوق نشان می دهد که موضع برخی از منتقدان وی، از جمله کارل پوپر در پرتو نسبت فوق قابل تردید است.
«مُثُل» در نگاه شیخ اشراق و تطبیق اجمالى آن با اندیشه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طرح «نظریه مُثُل» و حضور تأثیرگذار آن در مباحث گوناگون فلسفى، مستند به افلاطون است و به دلیل آنکه دایره هستى را گسترده تر ترسیم مىکند و از وجود موجوداتى با صفاتى ویژه سخن مى گوید، در دوره هاى گوناگون فلسفى و تاریخى موضوع گفت وگو بوده است.
یکى از طرف داران این نظریه شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردى است که جایگاهى تعیینکننده به مُثل در نظام هستى شناختى خود مى دهد و مىکوشد از سویى با ارائه ادلّه اى متقن وجود این عالم را اثبات کند و از سوى دیگر، با تبیین روشن نسبت این عالم با مراتب وجودى مافوق و مادون آن، چهره اى معقول تر و پذیرفتنى تر در قیاس با تبیین افلاطون به آن ببخشد.
مقاله حاضر کاوشى است در چیستى مُثل از نگاه افلاطون و شیخ اشراق؛ ادلّه اى که شیخ اشراق براى اثبات عالم مُثل ارائه کرده است، و نیز جایگاهى که مُثل در نظام هستى شناختى این دو متفکر دارد. از آنجا که مقصود اصلى نگارنده، بررسى نگاه سهروردى به مُثل بوده است، دیدگاه افلاطون نیز به اجمال کانون توجه قرار گرفته است تا اشتراکات و تفاوت ها بهتر خود را نمایان کند.
پروکلوس و مسأله خوریسموس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انفصال ایده ها و اشیاء از یکدیگر که از آن با عنوان خوریسموس یاد می شود باعث بروز مشکلاتی در وجودشناسی و شناخت شناسی افلاطون شده است. در صورت قطع ارتباط ایده ها و افراد، در وجود شناسی با این مشکل مواجه می شویم که چگونه ممکن است ایده ها علت افرادی باشند که با آنها ارتباطی ندارند. در شناخت شناسی باید به این مسأله پاسخ دهیم که اگر ایده ها با افراد ارتباطی نداشته باشند چگونه می توان از طریق اشیاء به شناخت ایده ها دست یافت. افلاطون و فیلسوفان بعدی هریک به نحوی می کوشند تا به مسأله خوریسموس پاسخ دهند. پروکلوس در پاسخ به این مسأله از دو اصل «حد وسط» و «وجود متقابل چیزها در یکدیگر» استفاده کرده است که اگرچه سابقه آنها به فیلسوفان قبلی و حتی به آثار افلاطون باز می گردد اما نخستین بار پروکلوس آنها را بسط داد و به طور گسترده به کار برد. بر طبق اصل اول واسطه هایی میان ایده و افراد وجود دارند که فیض ایده را به افراد می رسانند و همچنین امکان شناخت ایده را از طریق افراد فراهم می سازند. بر طبق اصل دوم صورتی از ایده در افراد تجسم می یابد و در عین حال افراد نیز به نحوی بالقوه در ایده متعالی وجود دارند.
بررسی لوازم نفس شناختی نظریه مثل؛ مناقشه در دفاع ملاصدرا از مثل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه مثل از مهمترین نظریات فلسفی یی بشمار میرود که بر اندیشه بیشتر متفکرین در اعصار مختلف تأثیرگذار بوده و فلاسفه ناگزیر از پذیرش یا رد آن شده اند. غالب فلاسفه مسلمان نیز نسبت به این نظریه بیتفاوت نبوده ا ند و کلیت نظریه را پذیرفته اند. اما اغلب، این نظریه در نظام فکری ایشان به تأویل و تحویل برده شده است. ملاصدرا معتقد است که با استمداد از مبانی فلسفی خویش تبیینی از نظریه مثل ارائه داده، که کاملاً منطبق بر غرض افلاطون است. پرسش اینکه، در حالیکه نظریه مثل از جهات بسیاری از جمله حوزه علم النفس، با مبادی فلسفی ملاصدرا ناسازگار است، آیا این تلا ش فلسفی او موفق بوده است؟ پژوهش حاضر میکوشد این پرسش را با توجه به لوازم نفس شناختی یی که از این نظریه برخاسته مورد مداقه و تحلیل قرار دهد.در این مقاله، پس از بررسی جامع ابعاد و لوازم نفس شناختی نظریه مثل و نیز بیان دیدگاه ملاصدرا درباره این نظریه و دفاع وی از آن، بهمراه بیان کلیتی از علم النفس صدرایی، ناسازگاریهای مبادی نفس شناختی حکمت متعالیه با لوازم نظریه مثل افلاطونی بتصویر کشیده میشود و دفاع سرسختانه صدرالمتألهین از این نظریه زیر سؤال میرود. فرجام آنکه: باور به قدم نفس و نظریه تذکاری معرفت و توقف نفس شناسی افلاطون بر تجرد عقلانی متمایز از بدن مادی، در برابر اندیشه ملاصدرا مبنی بر جسمانیه الحدوث بودن نفس و عقیده به تأسیسی بودن معرفت و نیز وجود رابطی نفس، از اهم نقاط افتراق نظام فکری این دو فیلسوف شمرده شده و در نتیجه هرگونه کوشش برای جمع میان این دو دیدگاه را بیثمر میسازد.
جنون فلسفه: نظریه مُثل افلاطون و نسبت آن با اندیشه های اخلاقی و سیاسی او(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
11-42
حوزه های تخصصی:
در مقاله حاضر می کوشیم نسبت بین نظریه مثل افلاطون و اندیشه های اخلاقی و سیاسی او را بررسی کنیم. نخست گزارشی اجمالی از سیر تکوین نظریه مثل در محاورات «منون»، «فایدون» و «جمهوری» ارائه می دهیم. سپس می کوشیم از مسیری دیگر اندیشه سیاسی و اخلاقی افلاطون را پیگیری کنیم و برای این منظور به رساله «آپولوژی» و محاورات «پروتاگوراس»، «گرگیاس» و باز «جمهوری» نگاهی می اندازیم. این بررسی ما را به این نتیجه می رساند که «تمثیل غار» افلاطون هم اوج نظریه مثل اوست و هم اوج اندیشه سیاسی و اخلاقی او. بررسی دقیق «تمثیل غار» و مقایسه نکات اصلی مطرح شده در آن با مسائل اصلی محاورات «پروتاگوراس» و «گرگیاس» خصلت سیاسی اخلاقیِ نظریه مثل افلاطون را آشکار می سازد. سقراط، برخلاف سوفسطایی که خود را دربردارنده حقیقت می پندارد، صرفاً مغاکِ حقیقت را گشوده نگه می دارد و شاگرد را وامی دارد رو به سوی آن گرداند. در محاوره «مهمانی»، آلکیبیادس این نوع تربیت سقراطی را «جنون فلسفه» می نامد. در پایان سعی می کنیم پاسخی محتمل به انتقادهای پوپر و نیچه از افلاطون بدهیم و نشان دهیم که، برخلاف خوانش تثبیت شده و جاافتاده متعالی از نظریه مثل، امکان خوانشی درون ماندگار از آن نظریه نیز وجود دارد.