فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۵۶۱ تا ۱٬۵۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۱ شماره ۹۱
89 - 112
حوزههای تخصصی:
تصدیق حقیقتی ذووجوه و دارای سه جنبه علمی، گرایشی و فعلی است. از جنبه علمی نوعی تصور، از جنبه گرایشی نوعی اعتراف و باور و از جنبه فعلی معلول نفس (حکم) است. ذووجوه بودن تصدیق وجه تمایز آن از تصور است. برخی دیدگاه هایی تنها به یک یا دو جنبه آن توجه کرده اند و همین باعث تشتت در تعریف تصدیق شده است. ملاصدرا توجه بیشتری کرده، لذا گاه آن را اعتقاد (نوعی گرایش) و گاه آن را تصوری خوانده است که عین حکم است. بهتر است این سه را تجمیع و هر کدام از تعابیر «اعتقاد»، «تصور» و «حکم» را ناظر به یکی از وجوه تصدیق بدانیم. تعبیرِ «تصور» ناظر به جنبه علمی، تعبیرِ «باور» ناظر به جنبه گرایشی و تعبیرِ «حکم» ناظر به جنبه فعالانه تصدیق است. با این تعریف معلوم می شود تصدیق غیر از قضیه است؛ قضیه از اقسام تصور است. هم چنین تصدیق متصف به صدق و کذب نمی شود؛ زیرا آن دو نیز از اوصاف قضیه اند. خطا نیز مربوط به مدرِک است، اما از آنجا که تصدیق از حیث سومْ فعل است، بنابراین می توان تصدیق را با توجه این حیثیت متصف به خطا دانست.
افسون زدگی سوژه های هیستریک در دوران پساحقیقتِ کرونا و رسانه های مجازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
55 - 75
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر با مفهوم پساحقیقت در معنای نیچه ای آغاز می شود و با مفهوم افسون زدگی در شکل دلقک نیچه خاتمه می یابد. ضمن شرحِ چگونگیِ رویاروییِ انسانِ امروزی با پساحقیقت، همچون حقیقتی ناحقیقی در دوران کرونا، و متمایزکردنِ مفهوم پساحقیقت از آنچه رسانه ها خبر جعلی می نامند، پرسش های تحقیق این چنین مطرح می گردند که در رویارویی با مفهوم پساحقیقت چه سوژه هایی برساخته می شوند؟ و این سوژه ها چگونه برساخته می گردند؟ با بهره گیری از رویکرد و روش روان کاوانه لکان، به اثبات این فرضیه می پردازم که سوژه های بر ساخته شده سوژه هایی هیستریک هستند که در چرخش گفتمانی پدید می آیند و با پرسش از دال ارباب حفره آن را برملا می سازند. سوژه هیستریک، با برملاساختن فقدان در دانشِ دیگریِ بزرگ از افسانه و ناحقیقی بودن حقیقت آگاهی پیدا می کند. بدین ترتیب، میل پیشازبانی اسطوره ای (دلتا) را که گفتمان رایج به عقب رانده بود دوباره به جریان می اندازد. باتوجه به جریانِ مجدد اسطوره ها، سبقت آن از گفتمان رایج و پیوندی که با مطالعات اسطوره شناختی در فضای روان شناختی تحلیلی یونگ به وجود می آورد، به این پرسش کلی پاسخ می دهم که افسون زدگی در عصر اطلاعات و رسانه های مجازی چگونه است و حرکت به سویِ افسون زدگی در دوران پساکرونا چگونه صورت می گیرد و چه کهن الگوی روان شناختی ای فرافکنی می شوند؟ درنهایت، افسون زدگیِ سوژه ها در دوران رسانه های مجازی با کهن الگوی جست وجوگر و در دوران پساکروناییِ پیشِ رو با دلقک نیچه ای فرافکنی می گردد.
تفسیری لوئیسی از نتیجه منطقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیوید لوئیس یک نومینالیست و تقلیل گرا بود. او بخش اعظمی از آثار فلسفی خود را دفاع از دیدگاهی به نام فرارویدادگی هیومی تلقی می کرد. طبق فرارویدادگی هیومی، توزیع ویژگی ها و رابطه های کاملاً طبیعی، پایه فرارویدادگی برای تمام صدق های ممکن هستند؛ مانند علیّت، شرطی های خلاف واقع، وقایع و قوانین. او همچنین تقلیل گرایی خود را به صدق های ضروری مانند ریاضیات گسترش می دهد و سعی می کند تا نظریه مجموعه زرملو-فرانکل مرتبه دوم را با استفاده از پارشناسی بازسازی کند؛ امّا در این زمینه به جایگاه منطق در پروژه خود اشاره ای نمی کند. هدف این مقاله ارائه تفسیری لوئیسی از منطق است که مشابه تفسیر او از ریاضیات، با استفاده از پارشناسی انجام می شود. در این تفسیر، رابطه نتیجه منطقی به یک رابطه پارشناسانه میان مجموعه های تک عضوی از جهان های ممکن تقلیل داده می شود. علاوه بر این، نتایج این تفسیر برای دو ویژگی اصلی نتیجه منطقی، یعنی ضرورت و صوری بودن و همچنین برای ارزیابی سازگاری و تمامیت در منطق بررسی می شوند.
مبانی الهیاتی مدینۀ فاضلۀ سهروردی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
سهروردی با تدوین حکمت اشراق و تأسیس مکتب اشراقی، در عرصه اندیشه ایرانی و اسلامی تحول ایجاد کرد. حکمت و اندیشه اشراقی سهروردی، که مجموعه آثار و افکار فلسفی و عرفانی سهروردی را دربرمی گیرد، در کتاب حکمه الاشراق او به نحو احسن نمایان شده است. سهروردی مانند فارابی در باب مدینه فاضله اثر مستقلی تألیف نکرده، ولی درمورد حاکم مطلوب و حقّ حاکمیت سخنانی گفته است. همچنین در آثار تمثیلی خود، بیش از هر چیز به نکاتی اخلاقی اشاره کرده که می توانند افراد یک جامعه را به سوی رستگاری ببرند. فلسفه سهروردی بر پایه اصالت نور استوار شده که نشان می دهد او به حکمای ایران باستان نظر داشته است. همچنین سهروردی بارها به خسروانیون و حکمای فاضل ایران باستان چون زرتشت و کیخسرو اشاره کرده و مثلاً در باب سیاست و دولت، حکومت کیخسرو را حکومت مطلوبی دانسته است. رکن دیگر اندیشه سهروردی کتاب و سنت اسلامی است و از این رو، نظرش درباره حکومت و حاکم، با آموزه های اسلامی مطابقت دارد. ضمن اینکه او خود را وامدار حکمای الهی یونان مانند فیثاغورس و افلاطون و سایر حکمای الهی جهان مانند هرمس دانسته و بسیاری از آرای حکمای سلف خود مانند فارابی و ابن سینا را هم اخذ کرده است؛ بنابراین می توان احتمال داد که او در بسیاری از جهات درمورد مدینه فاضله و ویژگی ها و شرایط حاکم آن با فارابی هم رأی باشد.
ارزیابی جایگاه معرفت شناختی یقین در اندیشه ویتگنشتاین، از منظر عقلانیت نقاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
670 - 705
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین در معرفت شناسی خود به «یقین» معتقد است ولی آن را نه از جنس معرفت بلکه فقط زیربنای آن می داند. در اندیشه او معرفت در بازی های زبانی عمومی خلاصه می شود، و بازی های زبانی بر یقینیاتی تردیدناپذیر بنا می شوند. به نظر ویتگنشتاین شکاکیت بی معناست و اگر یقینی وجود نداشته باشد حتی شک کردن هم معنایی ندارد. از دید او شک [نسبی] و شناخت مقوله های معرفتی و شک مطلق و یقین مقوله های غیرمعرفتی اند. دسته اول معنادار و صدق و کذب پذیر و دسته دوم بی معنا و صدق و کذب ناپذیرند. در این نوشتار به طور عمده به دو موضوع پرداخته شده است: 1- تبیین جایگاه یقین از نظر ویتگنشتاین در مقایسه با مقولاتی مانند شک و شناخت 2- ارزیابی نقادانه رویکرد ویتگنشتاین در حوزه یقین از منظر عقلانیت نقاد. استدلال اصلی مقاله آن است که: 1-ویتگنشتاین گرچه یقین را بی معنا می داند و از نظام معرفتی خود خارج می کند ولی در عوض جایگاه ویژه تری برای آن قائل می شود و آن را عینی و به عنوان زیربنا و بستر شکل گیری کل معارف بشر معرفی می کند 2- تلاش ویتگنشتاین در نشان دادن عینیت یقین مورد نظرش به دلیل برتر نشاندن معنا از حقیقت در تکاپوهای معرفتی و تکیه به شماری تعاریف که کفایت شان محل تامل است، قرین توفیق نبوده است.
نسبت عواطف و کُنش های رفتاری انسان از منظر ملاصدرا و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عواطف به مثابه یکی ازساحات گرایشات نفسانی نقش مهمی دربرانگیختگی رفتارآدمی دارد. ملاصدرا معتقدست که انسان دارای ساختار بینش مندانه ایست که متشکل از اجزاء مرتبط با یکدیگر بوده که رو به سوی غایتی دارند. این غایات به لحاظ اعمال جوانحی و جوارحی سنخیتی عمیق با عواطف دارند.اینکه عواطف چه ماهیت و چه پیوندی با اعمال انسان دارد دوپرسش اصلی پژوهش پیش رواست. ملاصدرا با اثبات وجود، عشق و اختیار، عواطف راعملی باطنی میداند که آدمی رابرجذب یادفع امور وکنش های رفتاری متناسب با آنها تحریک می نماید لذابرای ماهیت عواطف نقش اکتسابی قائل است.درمقابل سارترفیلسوف اگزیستانسیالیستی معتقدست عواطف و احساسات انفعال صرف نیستند بلکه ساختار اگاهی انسان را تشکیل داده، هدفمند و معنادارند لذا هرعملی که انجام می دهیم(آگاهانه باشدیانه) متأثر ازعواطف اند و شرط تحقق این عواطف نیز همان عمل است. درواقع ایشان معتقدند عواطف همراه با باورمندی اند یعنی مثلا ازرفتاری شاد می شویم احساس سرزندگی میکنیم و به موجب این احساس کارخیری انجام میدهیم مادرقبال این رفتارمسئولیت داریم همین مسئولیت عواطف واحساساتمان هستند که ما رادچار عشق، تنفر، و...میکنند زیرا این مائیم که عواطفمان را انتخاب میکنیم. بنابراین درمقاله حاضربرآنیم تا باروشی توصیفی_تحلیلی، باتوجه به قرابت های دیدگاه ملاصدراوسارتر در شناختی بودن عواطف، ازیکسو تاثیر چشمگیر رویکرد این دوفیلسوف را که تا حدودی درپژوهش های موجود کمرنگ واقع شده است رانشان دهیم و ازسوی دیگر با مقایسه آراء شان، به وجه شباهت ها و تفاوت ها دست یابیم تااز قِبل آنها پاسخی قابل قبول به پرسش از چیستی نقش عواطف درکنش های رفتاری انسان دست یابیم. شماره ی مقاله: ۸
مروری بر اصول و مقوّمات نظریه ی «برنامه ی قوی» دیوید بلور و برخی منتقدان وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیوید بلور از سردمداران اصلی مکتب ادینبورا با طرح ریزی اصول چهارگانه ای به تنقیح نظریه ی برنامه ی قوی پرداخت. این اصول چهارگانه شامل اصل علیّت، اصل تقارن، اصل بی طرفی و اصل بازتابی است. بنا بر اصل علیّت، جامعه شناسی می بایست روندی علّی طی کند زیرا تنها در این صورت، منجر به ایجاد باور و یا موقعیتی از معرفت میشود و هم چنین انواع علل جدای از امور اجتماعی در ایجاد باورها وجود خواهند داشت. بنابر اصل تقارن و بی طرفی جامعه شناسی نسبت به دوگانگی ها بی طرف بوده و می بایست انواع یکسانی از علل را مورد تبیین قرار دهد. و نکته ی قابل توجه در اصل بازتابی این است که الگوهای تبیین جامعه شناسی معرفت باید برای خود جامعه شناسی قابل اجرا باشد. دو اصل مهم در برنامه ی قوی، اصل تقارن و بعد اصل علیّت است که بستر بحث و بررسی را در میان مدافعان و منتقدان برنامه ی قوی گسترده است.
احساس و ادراک در روان شناسی و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا: ماهیت، فرایند و گستره(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
67 - 93
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی «احساس و ادراک در روان شناسی و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا» است. بدین مظور ابتدا با مراجعه به منابع روان شناختی معتبر مانند آثار بروس گلداشتاین، جیمز کالات، اتکینسون و هیلگارد آخرین دیدگاه ها درباره احساس و ادراک استخراج گردید؛ سپس به کتاب های دست اول ملاصدرا نظیر اسفار، مفاتیح الغیب و شواهد الربوبیه به ویژه مباحث مربوط به قوای حسی و نحوه ادراک مراجعه گردید و دیدگاه ایشان در این زمینه گردآوری شد. یافته ها به روش توصیفی- تحلیلی با همدیگر مقایسه گردید و نتایج ذیل به دست آمد: 1- از نگاه عمده روان شناسان، ماهیت احساس و ادراک امری مادی و از جنس موادی مغزی نخاعی و نهایتاً فعالیت آن است. 2- ادراک طی هفت مرحله رخ می دهد که از مواجهه انسان با محرک بیرونی آغاز شده، به تجربه هشیار در ارتباط با محرک خارجی و اتخاذ رفتار مناسب در ارتباط با آن پایان می یابد. 3- گستره ادراک به مدرکات حسی محدود می گردد و برای انسان ادراکی از سنخ دیگر رخ نمی دهد یا دست کم با تردید مواجه است. 4-از نظر ملاصدرا احساس و ادراک صرفاً برای نفس اتفاق می افتد که جوهری مجرد است و امر ادراک شده یا صورت ذهنی امری مجرد و فعل و تولید نفس است که نفس آن را هماهنگ با تغییر بدنی می سازد. 5- ادراک حسی طی پنج مرحله رخ می دهد که از مواجهه با شیء خارجی آغاز می شود و به ساخت صورت مجرد هماهنگ با آن توسط نفس و تفسیر و تحلیل آن خاتمه می یابد. 6– ادراک در انسان به ادراک حسی محدود نیست و علاوه بر آن از ادراک شهودی، نقلی، وحیانی و عقلی نیز برخودار است؛ بلکه ادراک های شهودی و عقلی پایه دیگر ادراکات حتی ادراک های حسی هستند.
The Temple of Athena and the Return of the Salmon: Orientations toward Nature and Meaning in Salishan/Sahaptin/Wakashan (Northwest American Indigenous) and Heideggerian Philosophy.
منبع:
The Iranian Yearbook of Phenomenology, Volume ۱, Issue ۱, ۲۰۲۲
195 - 217
حوزههای تخصصی:
In Origin of the Work of Art, Heidegger presents an evocative claim about the way the Temple to Athena on the Acropolis, opens a world rich with meaning and resonant with significance that orients the Athenian people within reality thus allowing their relations to others and to nature to appear as meaningful and ultimately nourishing. In other words, the Temple, like all great works of art, opens a world that is also a home. This article reviews the import of Heidegger’s reflection on monumental art, but we quickly turn to the principle objection to Heidegger’s thought, which is that the entire venture by which an artistic, religious, or poetic event organizes a world for “a people” is fundamentally illegitimate because of the way it binds individuals to an identity that outgroups the “foreigners” that do not belong to this identity and thus marginalizes them. This objection is a central motivating force for liberalism, and since World War II, and particularly since the fall of the Soviet Union, has been almost hegemonic in many strands of philosophical thought and the globalized culture more widely. Thus, we see that the objection against Heidegger is primarily ethical and political and concerns not only his philosophy but the central and inter-related phenomenological ideas of the horizon, Lebenswelt, and the world—and thus the very relation of phenomenology itself—to contemporary ethical-political thinking. But because the objections are so strongly rooted in motivations, our phenomenological inquiry into the ‘world’ will have to be supplemented by recourse to hermeneutics.
چالش افلاطون گرایی معاصر برای خداباوری توحیدی از نگاه ویلیام کریگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
افلاطونیان معاصر اذعان می کنند که برخی اعیان انتزاعی، مانند: اعیان ریاضی به نحو ضروری، فرازمانی، نامخلوق و مستقل وجود دارند. از سوی دیگر، بر اساس الهیات کتاب مقدس و الهیات کلاسیک خداوند تنها موجود قائم بالذات و مستقل است. بنابراین، افلاطون گرایی برای الهیات کلاسیک چالشی مهم ایجاد می کند که بر اساس آن، خداوند تنها واقعیت مستقل، ضروری و نامخلوق نیست. ویلیام کریگ، فیلسوفِ خداباور معاصر آمریکائی، معتقد است خداباوری توحیدی با افلاطون گرایی دچار مشکل می شود. در نتیجه، یک خداباور توحیدی نمی تواند در باب اعیان انتزاعی به دیدگاه واقع گرایی افلاطونی قائل شود و معتقد باشد که اعیان انتزاعی هویاتی نامخلوق، ضروری و فرازمانی هستند. کریگ معتقد است قائل شدن به موجوداتی با این ویژگی ها با کمال خداوند، قدرت مطلق و آموزه خلقت ناسازگار است و برای اثبات دیدگاه ناسازگاری افلاطون گرایی با الهیات سنتی مسیحی به برخی آیات انجیل استناد می جوید. وی بر این باور است که با گذر از نگاه واقع گرایی به دیدگاه ناواقع گرایی در باب اعیان انتزاعی، چالش فوق برطرف می شود. به نظر می رسد استدلال های کریگ با توجه به مباحث مقدمات حکمت در علم اصول قابل دفاع نباشد و استفاده اطلاق و عمومیت مخلوق بودن ماسوی الله از آیات مورد استناد او صحیح نیست.
درنگی در روش فلسفی ابن سینا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
روش های علمی، ابزار هایی برای حل مسائل هر علم هستند. در دوران جدید و معاصر به تدریج مباحث مستقل، درباره چند و چون این روش ها رواج یافته، به تدوین متدولوژی (روش شناسی) علوم دامن زد. هر چند بحث از روش فلسفه در دوران گذشته نیز مطرح بود، امروزه این بحث در شاخه نوپیدایی به نام فرافلسفه دنبال می شود. نوشتار پیش رو در پی برداشتن گامی اولیه به منظور شناسایی مختصات روش فلسفی ابن سینا است. ابن سینا بحث مستقل و مستوفایی درباره روش فلسفه مطرح نکرده است؛ از این رو برای شناسایی روش فلسفی او باید از فرافلسفه ضمنی اش بهره برد و با مرور بر آثارش روش هایی را که وی در عمل به کاربسته است، شناسایی کرد.در این مقاله پس از بحثی مقدماتی درباره روش علوم و روش شناسی فلسفی، بحث های ابن سینا در مورد روش فلسفه را مرور می کنم. در مرحله بعد با نگاهی بر روش های کمابیش رایج در فلسفه تحلیلی، چهار روش استدلال قیاسی، تحلیل مفهومی، تحلیل منطقی و آزمون ذهنی به عنوان الگو و چارچوب بحث، انتخاب شده و نمونه هایی از به کارگیری این روش ها در فلسفه ابن سینا ارائه می گردد. بازشناسی روش فلسفی ابن سینا در این چارچوب نشان می دهد فلسفه وی به لحاظ روشی شباهت زیادی به فلسفه تحلیلی معاصر دارد.
بازخوانی نظریه حجیت فهم سلف بر پایه تحلیل مفهومی و مصداقی آن در آیه صدم سوره توبه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
75 - 92
حوزههای تخصصی:
حجیت فهم سلف اساسی ترین مبنای فکری سلفیه است. آنان بر این باورند که فهم سلف به دلیل عواملی مثل سلامت نفس در دریافت نصوص، قرابت با پیامبر، نزدیک بودن به زمان نزول قرآن، اسلم، اعلم و احکم از خلف است. سلفیان برای توجیه دیدگاه خود به آیات مختلفی استدلال کرده اند. آیه صدم سوره توبه از ادله مهم آنان بر این مدعاست. آنان با تمسک به عموم این آیه و برقراری ارتباط میان تبعیت و فهم در پی اثبات حجیت فهم سلف بر آمده اند. هرچند سلفی که بر تبعیت علمی و عملی خود بر آموزه های پیامبر پایبند مانده است دارای فضیلت است، ادعای تبعیت مطلق از آنان بدون دلیل است. استدلال به آیه صدم سوره توبه نیز با اشکالات فراوانی همچون خلط معنای عمل با فهم، عمومیت نداشتن آیه، عدم تلازم میان رضایت و حجیت فهم، مطلق نبودن معنای تبعیت و روایات دلالت کننده بر فضیلت خلف بر سلف روبه روست. در این مقاله سعی شده است علاوه بر تبیین مدعای سلفیان به بررسی و نقد ادله آنان پرداخته شود.
جایگاه دیالکتیک و تشابه (آنالوژی) در الهیات افلوطین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابتدا فیلسوفان یونان باستان بودند که «دیالکتیک» را در فلسفه به کار بردند، البته طی تاریخ فلسفه تغییراتی نیز در کاربرد آن ایجاد شد. «تشابه» نیز در آثار افلاطون به قوت وجود دارد. افلوطین نیز در انئادها دیالکتیک و تشابه را مطرح کرده است. در بررسی زبان دین افلوطین می توان دیالکتیک و تشابه و نیز روش های سلبی و سکوت را ردیابی کرد. درباره الهیات سلبی افلوطین سخن بسیار گفته شده است، اما بحث از دیالکتیک و تشابه در الهیات افلوطین مغفول مانده است. پرسش این است دیالکتیک و تشابه در مباحث الهیاتی افلوطین چه جایگاهی دارد؟ آیا می توان میان دیالکتیک و تشابه با الهیات افلوطین پیوندی یافت؟ افلوطین دیالکتیک را در رساله سوم «انئاد اول» در معانی مختلف بررسی می کند، هم به عنوان روش و هم به عنوان یک علم، و البته در هر دو معنای دیالکتیک به «حقیقت» و «واقعیت برین» توجه دارد. دیالکتیک نزد او عالی ترین بخش فلسفه است و صرفاً ابزار نیست. علاوه بر دیالکتیک، او در «انئاد پنجم» از تشابهِ (آنالوژیِ) «شاه»، «آتش» و «خورشید» در توصیف احد بهره می گیرد. این نوشتار بنا بر متون افلوطین به توصیف و تحلیل مسئله حاضر می پردازد و به این نتیجه می رسد که در هر دو خوانش دیالکتیکی و تشابهی، توصیف سلبی تفضیلی و ایجابی از احد در تلفیق با هم صورت می گیرد.
تبیین انتقادی نهاد موزه با ابتنای بر نگرۀ هتروتوپیای میشل فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
1 - 19
حوزههای تخصصی:
موزه در قالب یک نهاد فرهنگی و آموزشی، بیش از آنکه فضای انبار، چیدن و نمایاندن این و آن شیء باشد، همواره مبیّن نوعی رابطه عمیق و نسبت گفتمانی با قدرت بوده است. در این بین، انعکاس برخی از مضامین قدرت در موزه با شواهدی در رابطه با مفهوم «هتروتوپیا» از فضا همراه بوده است که در میان تأملات میشل فوکو مشاهده می شود. وی ازطریق مفاهیمی چون «هتروتوپیا یا فضای غیریت»، به چگونگی عیان شدن قدرت، نظم، انضباط و دانش به وسیله شکل های نهادی در فضاهایی خاص اهتمام ورزیده است. بر همین مبنا، پژوهش حاضر با تکیه بر اندیشه های فوکو، می کوشد به تحلیل انتقادی جایگاه موزه بپردازد و این پرسش را پیش رو بگذارد که ویژگی های هتروتوپیایی موزه منوط به ساختار قدرت کدام است و تا چه اندازه می تواند با این مفهوم سازگار افتد. حاصل آنکه علاوه بر دوام و قوام شش اصل اولیه معرف یک هتروتوپیا در موزه که قدرت انضباطی و استقرار کنترل شده دانش را بازتاب می دهند، اصل هفتمی را نیز می توان اضافه کرد که در جایگاه مقاومت عمل می کند.
رابطه خدا با آفرینش نخستین؛ تحلیل مفهومی مؤلفه های خوانش ابن سینا از قاعده الواحد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قاعده ی الواحد را می توان یکی از مهم ترین و پر چالش ترین قواعد فلسفی به حساب آورد. ابن سینا یکی از فیلسوفانی است که به این قاعده پرداخته است. او در عینِ اقامه ی ادله برای اثبات قاعده ی الواحد، آن را در نمط پنجم الاشارات ذیل عنوان "تنبیه" مطرح کرده است. خواجه نصیرالدین بر این اعتقاد است که چون ابن سینا این قاعده را بدیهی می داند، آن را ذیل عنوان "تنبیه" آورده است. بر این اساس با تصور صحیح و دقیق مولفه های قاعده، به تصدیق قاعده می رسیم، بی آن که نیاز به استدلالی له مدعا یا استدلالی علیه دلالیل مخالفان داشته باشیم. در این مقاله، سعی می شود به روش تحلیل مفهومی، یکایک مولفه های قاعده مورد مداقه قرار گیرد و پس از آن، سازگاری هیات تالیفی این مولفه ها بررسی گردد. در نهایت، به دلیل عدم سازگاری برخی از این مولفه ها با یکدیگر، در می یابیم که از تصور مولفه ها نمی توان به تصدیق آن راه یافت و تنبیهی بودن آن رد می شود
روشنگری و سلطه: نقدی بر تحلیل های فوکو از گفتمان رهایی بخش روشنگری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
838 - 868
حوزههای تخصصی:
میشل فوکو عمدتاً به عنوان یکی از چهره های معاصر جنبش ضد روشنگری شناخته می شود. تحلیل های او از نوعی خودفریبی در نهادهای سیاسی اجتماعیِ به میراث رسیده از روشنگری پرده می دارد که به دلایلی به ظاهر موجه و انسان دوستانه، شرایط سلطه و انقیاد را بیش از پیش تسهیل می کنند. در این مقاله، قصد دارم با تکیه بر آرای چندتن از منتقدان اصلی فوکو، از جمله ریچارد رورتی، یورگن هابرماس و مایکل والزر نشان دهم که به رغم تلاش فوکو برای پرهیز از هرگونه توسل به مفاهیم هنجارینی چون حقیقت، رهایی، اصلاح و پیشرفت، در لایه های زیرین تحلیل های او بایستگی چنین ارزش هایی پیش فرض گرفته می شود و او خواه ناخواه از یک «هنجاریت پنهان» سود می برد. مفهوم «قدرت» در تحلیل های او میان دلالتی خنثی و توصیفی از یک سو، و دلالتی منفی و سرزنش بار از سوی دیگر، در نوسان است و هراس از مقید شدن به موضع مشخصی که ناآگاهانه گرفتار معنای همه شمول قدرت باشد، فوکو را از تفکیک این دو دلالت ناهمگون بر حذر می دارد. نشان خواهم داد که این ابهام مفهوم قدرت، در نهایت باعث می شود فوکو در ارزیابی نقش رهایی بخش برخی از نهادهای روشنگری مرتکب نوعی یکجانبه نگری و بی انصافی شود.
بررسی و نقد نظریه دولت در اندیشه سیاسی کانت و فیشته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به لحاظ مبانی استراتژیک، نظریه دولت در فلسفه سیاسی کانت و فیشته دارای اشتراکات زیادی با یکدیگر هستند. نگارنده معتقد است که ایرادات نظریات سیاسی آن ها نیز تا حدود زیادی با یکدیگر هماهنگ است. هر دو فیلسوف مورد ذکر نظریه دولت خود را در فراقِ مبانی آزادی استعلایی، متافیزیکی یا اخلاقی و نظریات حقوقی خویش می نویسند. چرا که دولت براساس فلسفه سیاسی آن ها برخلاف حوزه های دیگر اندیشه شان در حوزه تجربه و عینیت اندیشیده و نوشته شده اند. در چنین شرایطی هر دو فیلسوف مبانی انتزاعی خود را در محک میدان جاذبه ی عینیت یا تجربه قرار می دهند، حال مسئله این است که آیا می توانند میان نظر و عمل اتحاد را برقرار سازند و اندیشه سیاسی ای در طراز معرفت شناسی و اخلاق خویش به نگارش دربیاورند؟ به عبارتی دیگر آیا می توانند آزادی استعلایی یا اخلاقی و حقوقی را در ساحت عینیت خارجی یا دولت که قرار است فلسفه سیاسی در آنجا شکل بگیرد، برقرار سازند؟ به نظر می رسد هر دو فیلسوف در ساحت اقتدار خارجی، نه تنها نمی توانند از نظریه خود آیینی و آزادی انسان استفاده چندانی ببرند بلکه به دلیل نوع انسان شناسی خاصشان به زور برای تشکیل و دوام دولت پناه می برند.
انتقادات ویکو به تفکّر دکارتی، به منزله یکی از مهم ترین سرآغازگاه های ظهور تفکّر تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
561 - 576
حوزههای تخصصی:
خاستگاه اندیشه تاریخی ویکو به عنوان پیشگام متفکّران تاریخی اندیش طرح انتقادات از روش دکارتی است. تفکّر تاریخی اندیش، نحوه اندیشیدن را متأثر از شرایط زمانی و تاریخی می داند و به تاریخی بودن هرگونه فهم، تفکّر و تعقّل قائل است. در مقابل تفکّر غیرتاریخی به همسانی تعقّل در همه شرایط و به عبارتی به یک نوع عقلانیّت قائل است. انتقاد ویکو به تفکّر دکارتی ناظر به همین دیدگاه است. ویکو، تلاش دکارت برای یقینی کردن همه علوم با ملاک وضوح و تمایز را مورد نقد قرار می دهد و معتقد است که در علوم انسانی و از جمله تاریخ، نمی توان به این وضوح و تمایز دست یافت. ویکو - برخلاف دکارت- به صیرورت و تحوّل دائمی ذات و سرشت انسان و به تبع آن تفکّر و تعقّل وی در طول تاریخ معتقد است و این تحوّل را بر اساس دوره های مختلف تاریخ و شکل های متناظر آن مورد توجّه قرار می دهد. ویکو حاصل روش دکارتی را که مبتنی بر تحلیل و انفکاک است، گسست انسان از تاریخ و اجتماع می داند. از نظر ویکو معرفت راستین درباره هر چیز، دانش از راه علل یا به عبارتی دانش تاریخی درباره آن است. ویکو گرچه تاریخ را ساخته آدمی می داند، امّا هدایتگر آن را مشیّت الهی معرّفی می کند. در این مقاله کوشش شده است تا از رهگذر مقایسه تفکر تاریخی ویکو با تفکر ذات گرایانه دکارتی و ریاضیاتی گرایی وی به فهم بهتری هم از سرشت تفکّر تاریخی و هم تفکّر ذات گرایانه و غیر تاریخی نائل شویم.
بررسی نقش عمل در استکمال عقل نظری در آراء مشائیان (کندی، فارابی و ابن سینا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
730 - 743
حوزههای تخصصی:
هدف: در این نوشتار آراء مشائیان نظیر کندی، فارابی و ابن سینا ذیل نقش عمل در استکمال عقل نظری است. روش پژوهش: روش این پژوهش بر اساس تحلیل منطقی است. اهمیت تحقیق به سببِ تبیین میان عمل و علم است که به نوعی ارتباط میان مابعدالطبیعه و اخلاق و شکاف میان نظر و عمل را در فلسفه مشائی این متفکران روشن می کند. ضرورت تبیین موضوع در آراء این متفکران نشان دادن نوع تکامل و رویکرد مشائی ضمن بحث تأثیر علم و عمل در جهت سعادت است. یافته های تحقیق نشان می دهند که کندی بر اساس اتصال نفس به صورتهای معقول در رویا به این نظریه پرداخته است. فارابی ضمن بحث سعادت و به فعلیت رسیدن عقل بالقوه انسانی نظریه اش را مطرح می کند اینکه انسان با دریافت صورتهای کلی یا آنچه خداوند از طریق وحی برای انسانها فرستاده، به سعادت خود یعنی استکمال قوه ناطقه و عقل نظری نائل می شود. ابن سینا رابطه علم و عمل را دوسویه می داند به نظر او استکمال قوه عقل انسانی از بالقوه و هیولانی تا مستفاد بواسطه عقل فعال است اما پس از آنکه عقل انسان فعلیت یافت، برای اتصال در شدت و مراتب والاتر نیاز به اعمالی دارد که بواسطه آن از امور مادی و جسمانی فارغ شده و قابلیت دریافت و اتحاد با صور کلی را داشته باشد. نتیجه گیری: نگرش مشائیان مذکور درباره نقش عمل در استکمال عقل نظری از بحثی طبیعیاتی در کندی به بحثی اخلاقی و دینی به بحثی مابعدالطبیعی ضمن مباحث نفس شناسی در ابن سینا تبدیل شده است.
اندیشۀ سیاسی ماکیاولی و تأثیر آن در تکوین پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
189 - 212
حوزههای تخصصی:
ماکیاولی با کشف واقعیت مؤثر و سپس، ایجاد نسبت میان واقعیت مؤثر با مفاهیمی چون مناسبات انسانی، ملت و نجات میهن، موفق می شود تفسیری جدید از اخلاق، فضیلت و نسبت آن با واقعیت زندگی ارائه دهد و تصور سنتی از اخلاق را در نسبت با زندگی دگرگون سازد. او با قراردادنِ مناسبات انسانی و مصلحت عمومی در اکتشاف قانون اخلاقی، زمینه را برای تصور هگل از اخلاق انضمامی و دین قومی فراهم آورد. هگل باتوجه به این تصور ماکیاولی است که ایده اصلی پدیدارشناسی روح را که همان ایجاد رابطه دیالکتیکی میان دوگانه آسمان و زمین است به دست آورد. براین اساس، تناقض اخلاق با طبیعت و میل انسانی از میان می برد و به واسطه پروراندن اخلاق از ریشه های خواست، میل و طبیعت انسانی، اخلاق را در کلی به نام روح قومی و عرفی قابلِ درک معرفی کند. همچنین باتوجه به امکانی که واقعیت مؤثر ماکیاولی در اختیار هگل قرار می دهد، او موفق می شود نسبتی میان ایدئالیسم و رئالیسم برقرار کند و استخراج ایدئالیسم از درون رئالیسم را توضیح دهد. نگارندگان در این مجال می کوشند که با ارائه تفسیری نو از شهریار مدرنِ ماکیاولی و نشان دادن امکانات فلسفی بزرگی که این اثر در اختیار فلاسفه بعد از خود، خصوصاً هگل، قرار می دهد، نسبتی میان منطق شهریار ماکیاولی و تکوین منطق پدیدارشناسی روح برقرار کنند.