فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۱۴۱ تا ۲٬۱۶۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
نحوه مواجهه صاحبان اخبار غیبیِ ناظر به وقایع مرتبط با آینده خود یا دیگران، از دیرباز دستاویزی برای شبهه افکنان بوده است. یکی از شایع ترین شبهات این است که چرا کسانی که به مدد علم غیب، از خطرات آینده اطلاع داشتند، به منظور دفع خطر و ضرر از خود یا دیگر افراد مرتبط، عکس العملی متناسب با آن خطرات از خود نشان ندادند؟ نگاشته حاضر- که به روش توصیفی، تحلیلی و با شیوه کتابخانه ای سامان یافته- پاسخ های باورمندان به علوم غیبی معصومان را بررسیده، و به این نتیجه رسیده است که برخی پاسخ ها، نوعی تسلیم به شبهه و فروکاستن از گستره و کیفیت علم غیب امام است، برخی دیگر، مبتنی بر مبنایی خاص و مورد اختلاف است، و برخی دیگر فاقد معیار مشخص و شواهد کافی است. پاسخ صحیح، مبتنی بر توجه به خصوصیت حادثه ای است که علم غیب، از آن خبر می دهد. در حوادث حتمی الوقوع، توقّع تغییر(از طریق عمل اختیاری انسان)، خلاف فرضِ حتمیّت، و مصداق اجتماع نقیضین است. البته در مواردی، این حوادث در ظرف وقوع، زمینه ای برای عکس العمل ایجاد می کنند که امام معصوم با بهره گیری از علم غیب خود و در راستای هدایت امت، به عنوان یکی از وظایف امامت، عکس العملی متناسب با حوادث مذکور، تدارک می بیند.
تحلیل و بررسی نظریهی فخر رازی و خواجه نصیرالدین طوسی درباره تصوّر و تصدیق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تقسیم علم به «تصور» و «تصدیق» از مباحث بنیادی است، اما دو اِشکال به تعریف آن مطرح است، یکی «عدم رعایت ملاکات تقسیم منطقی» که دو مصداق دارد؛ دیگری «تقابل دو مقوله در یک ماهیت». برخی اندیشمندان، اِشکال اول را با لحاظ اعتبارات مختلف در تقسیم، پاسخ گفته اند و در پاسخ به اشکال دوم نیز گفته اند: حکم، لازم تصدیق است و به منزلهی فصل است و معیّت تصوّر و حکم، ذهنی است. فخر رازی، «تصدیق» را مرکّب می داند که از اشکالات آنْ اکتساب تصدیق از قول شارح یا هم از قول شارح و هم از حجّت، و همچنین ناسازگاری آن با وحدت و بساطت علم است. از آنجا که راه حل ها و تلاش اندیشمندان برای رهایی از اشکالات نظریهی تصوّر و تصدیق، ثمری ندارد، استفاده فخر رازی از آنها بی فایده است. افزون بر این، چون مبنای ترکیب تصدیق اِشکال دارد، جواب ها و لوازم مبتنی بر آن نیز اِشکال دارد. بنابراین، فخر رازی در پاسخ به اشکالات موفق به نظر نمی رسد. خواجه نصیرالدین طوسی، «معنا» را مَقسم تصوّر و تصدیق می داند. علم، تنها تصوّر است و تصدیق همان حکم است که فعل نفس است. تصوّر این فعل توسط نفس سبب می شود از مصادیق تصور گردد. انحصار علم در تصورات، منجر به انکار بخش حجّت از منطق می شود و با اصول تقسیم منطقی نیز منافات دارد. بر این اساس، تقسیم علم به اقسام دوگانه، تقسیمی مَجازی و تسامحی می شود. خواجه با معرفی «معنا» به عنوان مقسم، توانست بخش نخست مشکل اول را پاسخ دهد؛ چنان که با یکسان دانستن تصدیق با حکم نیز بخش دوم آن و هم اِشکال دوم که بحثی هستی شناختی است، اساساً قابل طرح نیست.
استنباط و نسبت سه نوع انسان شناسی و سه رویکرد اندیشه سیاسی مرتبط با آن در فلسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
7 - 32
حوزههای تخصصی:
در اندیشه سیاسی امانوئل کانت آرای متکثر و همچنین گاهی متناقض وجود دارد، به گونه ای که، در دوره های مختلف اندیشه او، با رویکردهای سیاسی متفاوتی روبه رو هستیم. به نظر می رسد که کانت با تصوری که در هر دوره دربابِ انسان شناسی پیدا می کند سرنوشت اندیشه سیاسی خویش را تغییر می دهد، زیرا دربرابرِ هر رویکرد انسان شناسی متفاوت او ما با اندیشه سیاسی متفاوتی در تناظر با آن روبه روییم. در رویکرد نخست خویش، او تنها به انسان به عنوانِ نوع می نگرد، و تاریخ پیشرفت او را براساسِ تاریخی مشیتی یا طبیعی توضیح می دهد به گونه ای که آدمی در شکل گیری جامعه سیاسی به اراده خویش متکی نیست، بلکه برحسبِ طبیعت رخ می دهد. در این دیدگاه، فرد انسانی دارای اهمیت نیست و زندگی او ناچیز قلمداد می شود. اما نگرش او به انسان در اندیشه اخلاقی با دیالکتیکی پیچیده از قانون عقل، اراده و آزادی همراه است و اساساً با خودآیینی تعریف می شود. در این دیدگاه، کانت دیگر به مشیت اعتقادی ندارد و آدمی را مسئول تحقق ایده عقل می داند. سیاست در این دیدگاه در وضعی بیناسوژگانی و درجهتِ تحقق حکومت غایات شکل می گیرد. مورد آخر به نقد قوه حکم باز می گردد که به آدمیانی مربوط می شود که در کنار هم از عقل عمومی یا همگانی بهره مند هستند، کسانی که حتی برای اندیشیدن و قضاوت به یکدیگر نیازمندند. این امر به داوری زیباشناسانه باز خواهد گشت که در قوه تخیل شکل می گیرد و نه در عقل.
ارزیابی ایراد کانتوری پاتریک گریم به علم مطلق الهی با تکیه بر دیدگاه پلانتینگا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
استدلال کانتوری گریم از جمله براهینی است که در مباحث فلسفی اخیر ناسازگاری مفهوم علم مطلق را مورد هدف قرار داده است. گریم با استناد به اصل ریاضی کانتور و بر مبنای تعریف پذیرفته شده علم مطلق، یعنی علم به تمامی گزاره های صادق، وجود عالم مطلق را به دلیل عدم امکان وجود متعلق علم او، یعنی «مجموعه گزاره های صادق»، انکار می نماید. در این زمینه پاسخ های متعددی در دفاع از علم مطلق الهی از سوی متفکران مسیحی معاصر ارائه شده که یکی از مهم ترین آنها خودمتناقض دانستن این استدلال است که پلانتینگا آن را مطرح کرده است. سنت فلسفه اسلامی از جهت تبیین ماهیت علم مطلق با سنت الهیات مسیحی تفاوت مبنایی دارد. اما با توجه به ظرفیت حکمت متعالیه صدرایی، با استناد به مباحثی چون تعریف و ماهیت مجموع و همچنین شرایط تسلسل محال، می توان علاوه بر ابطال فرض استدلال گریم مبنی بر وجود حقایق بیشتری از مجموعه تمام حقایق، امکان علم عالم مطلق به سلسله نامتناهی از مجموعه حقایق را اثبات نمود.
اخلاق زمینه مند در مقابل اخلاق انتزاعی؛ گفتگو با حسن محدثی گیلوایی جامعه شناس و استادیار دانشگاه
حوزههای تخصصی:
اخلاق انتزاعی در واقع یک سری اصول را از ما می خواهد که ما این اصول را اجرا کنیم؛ ولی در مقام عمل بنا بر دلایل گوناگون، این اصول قابلیت اجرا ندارد و متأسفانه معلمان اخلاق توجهی به این ندارند که این اصول در دنیای واقعی و در درون زمینه اجتماعی مختلف اساسا قابلیت اجرا ندارند. این اخلاق انتزاعی ربطی به جهان واقعی انسان ها ندارد و اتفاقا به نظر می رسد فرهنگ آرمانی، یعنی فرهنگی که انسان ها در مقام گفت وگو و سخن آن را قبول دارند و روی آن تأکید می کنند، مرتبط با همین اخلاق انتزاعی است.اگر اخلاق زمینه مند وجود داشته باشد، می تواند اصول خودش را داشته باشد؛ یعنی فرد در درون زمینه فرد مجهز به منطق اخلاقی باشد که بتواند در آن موقعیت بر اساس آن اصول اخلاقی عام مرتبط با زمینه عمل کند. همه چیز منتهی به تصویر شخصیتی او نشود، بلکه ما بتوانیم بر اساس موقعیت های مختلف حرف بزنیم و بر اساس اصول اخلاقی عام بحث کنیم.اخلاق زمینه مند می تواند راهنما باشد و زمینه های نوعی را مشخص می کند و اصولی را ارائه می دهد و تو را رها نمی کند که هر کاری دوست داری انجام دهی. اتفاقا جزئی تر به این مسائل می پردازد. اساسا اصول اخلاقی که آدمی همیشه به آن پایبند باشد وجود ندارد و غلط است.ما باید اصول اخلاقی را به صورت سلسله مراتبی ببینیم. برعکس آن چیزی که در باب اصول اخلاقی به موازات هم مطرح می کنند. اصول اخلاقی مطرح شده موازی هم هستند و من بر این نقد جدی دارم؛ زیرا اصول اخلاقی باید سلسله مراتبی باشند؛ یعنی شما اصول اخلاقی ای داشته باشی که بر اصول اخلاقی دیگر سوار بوده و حاکم بر آن ها باشند.
همه گیری کووید19 و مسئله دردها و رنج های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیماری کرونا و پیامدهای آن را می توان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد. یکی از مهم ترین پیامدهای فلسفی این بیماری در حوزه درد و رنج های ناشی از آن است. دردها را می توان هرگونه آزار و آلامی دانست که جسم انسان را آزار می دهد و رنج ها نیز آزار و آلامی هستند که ابعاد غیر جسمی انسان را تحت تأثیر قرار می دهند. رنج ها، گاهی ذاتی زندگی انسان و ناشی از وجود انسان در این جهان هستند رنج های وجودی که به دو قسم رنج های روان شناختی و رنج های فلسفی تفکیک می شوند. اگر شخص در مواجهه با رنج های ذاتی خویش از ارائه پاسخ کارآمد ناتوان باشد آن گاه رنج های نوع دوم یعنی رنج های ماهوی بروز خواهند کرد. روش تحقیق: پژوهش حاضر توصیفی است. با توصیف و تحلیل بنیادین محتوا، سعی در ارائه تبیین و تحلیلی نظام مند و منسجم از رابطه تأثیر و تأثر بین همه گیری کووید 19 و برخی درد و رنج های ناشی از آن پرداخته است. یافته ها: یافته های مقاله حاضر نشان می دهد بیماری کرونا انواعی از دردهای خفیف و شدید و مزمن و غیرمزمن را در مبتلایان خود ایجاد کرده است. این بیماری در بسیاری از افراد مبتلا و حتی غیرمبتلا؛ اقسامی از رنج های روان شناختی و فلسفی را باعث شده است. کووید 19 علاوه بر این، در برخی افراد دیگر نیز رنج های ثانویه و ماهوی را نیز به وجود آورده است. نتیجه گیری: همه گیری کووید 19 در دوره معاصر احتمالاً موجبات تغییرات رادیکالی خواهد شد. لزوم بازنگری در نگاه به روش های علوم و افراط در علوم با روش های تجربی (ساینتیسم) و هم چنین جایگاه انسان در این جهان و درمقابل خداوند (اومانیسم) مهم ترین این تغییرات محسوب می شوند.
آموزش تفکر به مثابه نوشتار؛ براساس نقد دریدا از خوانش فوکو در رابطه بین عقل و جنون در کوگیتو دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
81 - 98
حوزههای تخصصی:
مفهوم تفکر و اندیشیدن یکی از مسائل مهم معرفت شناسی است که فیلسوفان و معرفت شناسان از دیرباز تا کنون دیدگاه های گوناگونی درباره چیستی تفکر و چگونگی ارتباط آن با عقل ابراز داشته اند. در این نوشتار، ما به بازسازی مفهوم تفکر از دیدگاه دریدا به وسیله نقد او از خوانش فوکو از "من می اندیشم" دکارت پرداخته و چگونگی ارتباط آن را با آموزش تجزیه و تحلیل می کنیم. بر طبق دیدگاه فوکو، دکارت جنون را از تفکر کنار می گذارد، در حالی که به اعتقاد دریدا در کوگیتو، جنون وضعیتی از تفکر (درون تفکر) می باشد. در خوانش دریدا، کوگیتو نقطه صفری است که در آن عقل و جنون در هم تنیده اند. در حالی که فوکو دکارت را چنین تفسیر می کند؛ من فکر می کنم، پس من مجنون نیستم، دریدا او را چنین می خواند: مجنون باشم یا نباشم، من فکر می کنم، پس هستم. از سوی دیگر دریدا اذعان دارد که تفکر خود، نوعی نوشتن است، فکر کردن؛ یا همان نوشتن، فقط به لطف غیاب و وضعیت های امکان نیافته، و عقلانیت فقط به لطف عدم عقلانیت، یعنی جنون، امکان می یابد. نوشتار دریدایی نیز به واسطه رابطه ای مضاعف با آموزش فوکوی معلم امکان می یابد؛ استاد در ابتدا دانشجو را با فراهم نمودن دانش و طرز تفکر مناسبی آموزش می دهد و سپس دانشجو بخاطر این که خود فکر کند و صدای منحصر بفرد خود را ایجاد نماید، استاد را به چالش می کشد
گفتاری در باب مدعیات دساتیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بر اساس دیدگاه اصلی دساتیر، تاریخ جهان به برخی دوره های بزرگ اصلی (مهین چرخ) تقسیم می شود که تعداد دقیق آنها دانسته نیست. هر یک از این دوره ها نیز به چند دوره کوچک تر (کهین چرخ) تقسیم می شود و در انتها، دوره ای بزرگ با یکی از این دوره های کوچک تر پایان می پذیرد. آغازگر دوره بزرگی که اکنون در آن قرار داریم «آباد»، پیامبری است که همه انسان های امروزی از نسل او هستند. این دوره با سه دوره کوچک دیگر دنبال شده تا به دوره «گلشاهیان» رسیده است. در این مقاله، با بررسی معیارهای دساتیریِ شروع و پایان یک دوره کوچک، نشان داده می شود که کیخسرو آخرین پیامبر گلشاهی و زرتشت نخستین پیامبر دوره بعد است. در ادامه، با توجه به اینکه ساسان پنجم آخرین پیامبر دوره زرتشتی و پرویز آخرین پادشاه الهی دساتیر است، استدلال می شود که دساتیر را باید بشارت نامه ظهور آذرکیوان به مثابه نخستین پیامبر هفتمین کهین چرخ در نظر گرفت.
بررسی ملازمه بین حسن و قبح ذاتی و وظیفه گرایی کانتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۷۲)
119-129
حوزههای تخصصی:
موضوع مقاله بررسی نظریه حسن و قبح ذاتی و ارتباط آن با وظیفه گرایی کانتی یا نظریات مشابه آن است. مسئله اصلی این است که آیا پذیرش ذاتی بودن حسن و قبح به وظیفه گرایی می انجامد. این مسئله در دو حیطه توصیفی تاریخی و غیرتوصیفی بررسی شده است. در بخش توصیفی نظریات عدلیه و معتزله، این پرسش مطرح می شود که آیا ذاتی بودن حسن و قبح به وظیفه گرایی منجر می گردد؟ این پرسش در خصوص سه گزاره از معتقدات عدلیه پاسخ داده می شود: 1. حسن و قبح ذاتی است؛ یعنی وابسته به جعل خداوند نیست؛ 2. خداوند عادل است؛ یعنی به طورکلی به نحوی عمل می کند که ما انسان ها عدالت را درک می کنیم؛ و 3. عدالت ذاتاً حسن دارد؛ یعنی معنای خوبی در عدالت نهفته است. گزاره اول و دوم را همه عدلیه قبول دارند و گزاره سوم را برخی از عدلیه پذیرفته اند. مورد دوم بنا بر برخی فرضیات به وظیفه گرایی می انجامد. در بعد غیرتوصیفی این مسئله بیان می شود که اگر شخصی معتقد باشد خود افعال بدون در نظر گرفتن غایت یا نتیجه خاص خوب هستند و عقل توان درک این خوبی را دارد، منجر به وظیفه گرایی کانتی خواهد شد. بین دانشمندان عدلیه طرفداری برای این نظریه پیدا نشد.
ما زیر سایه درختان ی که م ی کاریم نخواهیم نشست!
حوزههای تخصصی:
دستگیری از «دیگری» نه تنها نوید آغاز یک تمدن را می دهد که باید آن را از مقومات و حتی شرایط ضروری پیدایش یک تمدن اخلاقی دانست. از تمدن، اجتماع، فرهنگ و دین گرفته تا سیاست، علم و...، زمانی اخلاقی و تحمل پذیر می شوند که به دیگری بیندیشند و هویت دیگری را در تخیل آورند. اما این دیگری چه خصوصیاتی دارد که برای اخلاقی کردن یک جامعه باید به حساب آید؟در مطالعه ای که پژوهشگران انسان شناسی فرهنگی دانشگاه آکسفورد درخصوص اصول اخلاقی 60 فرهنگ و اجتماع گوناگون انجام داده اند به این نکته دست یافته اند که اصول مشترک اخلاقی میان آن ها کمک به دیگری و احترام به دیگری است.دیگری اندیشیِ اخلاقی، خود را در سیاست هم نشان می دهد. سیاست اخلاقی بدین ترتیب سیاستی است که در آن دیگریِ غیرخودی به رسمیت شناخته شده و دعوت به همکاری می شود. یک دولت اخلاقی «تمام» شهروندان خود را به رسمیت می شناسد و اجازه مشارکت به همه آنان می دهد.یک جامعه و جهان اخلاقی جامعه و جهانی مشارکتی است. با تعامل و همکاری با یکدیگر می توانیم از خودمحوری و خودپرستی که ام ال م ص ائب و ام ال رذائل اخلاقی است فاصله بگیریم.
روبسپیر- کانت: بررسی نسبت آزادی مطلق و ترور با فلسفه اخلاق کانت بر اساس پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
627 - 653
حوزههای تخصصی:
هگل در کتاب پدیدارشناسی روح ساختار دیالکتیکی تاریخ آگاهی انسان اروپایی را به تصویر کشیده است. او در تمام گذارهای آگاهی به برآیند های مختلف، ضرورت و نسبتی دیالکتیکی تشخیص داده است و آن را در تمامی ساحات تاریخ و ساحات اندیشه در جریان های مختلف دنبال می کند. در فصل روح با دو جریان بسیار مهم در تاریخ اجتماعی یعنی انقلاب فرانسه و در تاریخ اندیشه یعنی فلسفه اخلاق کانت مواجهیم که در طی دو بخش به طور متوالی ظاهر می شوند و گویی که هگل نسبتی تنگاتنگ بین حکومت ترورِ روبسپیر و فلسفه اخلاق کانتی یافته است. جایی که آزادی انتزاعی روبسپیر در جهت ایجاد آزادی مطلق در تحقق اراده ی جزئیِ عام یافته خود، هرگونه نهاد یا جزئیتی را به عنوان عامل اخلال تحقق آزادی اراده ی خویش نابود می سازد و دوره ای از استبداد و وحشت آغاز می کند. گویی که چنین ادعای اراده عامی که تحمل هیچ جزئیت و مخالفی را ندارد به استبداد درونی قانون کلی اخلاق کانتی (که تحقق آن یگانه راه دستیابی به آزادی است) در جهت نابودیِ طبیعت، امیال، آداب و رسوم و نهادهای عینی و غیره تبدیل می شود و وحشت و اضطراب به دلیل تناقضات بی پایان ایجاد می کند و فرد اخلاقی همچون فرد انقلابی با رفع همه جانبه عینیت، درون اراده انتزاعی خود اسیر می شود که این امر به اعتقاد هگل تبعات خطرناکی خواهد داشت.
کاربست آموزه صرافت وجود در اثبات و تبیین وحدت وجود در دیدگاه آقاعلی مدرس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
105 - 130
حوزههای تخصصی:
آموزه صِرف الوجود از ابتکارات فلسفه اسلامی است، که در تاریخ فلسفه به ویژه حکمت متعالیه جایگاه پرنمودی دارد. حکمای متعالی با کاربست آن در مراحل مقدماتی توحید وجوب را به وحدت حقیقیه حقه و در مراحل نهایی توحید شخصی وجود را اثبات و تبیین کرده اند. در نقطه مقابل، برخی پژوهندگان آموزه صرف الوجود را با توحید شخصی متنافی پنداشته و تلاش کرده اند با برداشت های سطحی و شتاب زده از عبارات، این تنافی را در نظریه حکیم صمدانی آقاعلی مدرس طهرانی به نمایش بگذارند. به نظر آنان قائلان به وحدت وجود، حق را لابشرط مقسمی دانسته اند، اما حکما و از جمله آقاعلی مدرس، چون حق متعال را صرف الوجود می دانند که همان وجود بشرط لا و یکی از اقسام لابشرط مقسمی است، هرگز نمی توانند قائل به وحدت وجود باشند. سنجه این ادعا با صریح عبارات آقاعلی مدرس ناروایی آن را بر موضع آن حکیم و همسازی مقامات و اعتبارات وجود را با نظریه وحدت وجود آشکار خواهد ساخت.
الهیات و احتمالات (کاوشی موردپژوهانه و دفاعی شرطی مدارانه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به یک نمونه از تعامل و هم اندیشی میان دو حوزه الهیات و احتمالات می پردازد. یکی از مهم ترین نقدها به طبیعت گراییِ خداناباورانه، استدلال بیزی است که از دو انگاره اصلی تشکیل شده است: نخست، احتمال اطمینان بخشیِ قوای شناختی یک است (P(R)=1) و دوم، احتمال اطمینان بخشیِ این قوا در ترکیبِ طبیعت گرایی و تکامل (P(R/N&E، پایین یا نامشخص است. موافقان طبیعت گرایی خداناباورانه نقدهایی را بر این استدلال وارد کرده اند: 1. پایین بودنِ اطمینان بخشیِ قوای شناختی در ترکیبِ طبیعت گرایی و تکامل دلیلی برای ردّ اطمینان بخش بودنِ قوای شناختی نیست، 2. اگر ناقض شدنِ قابلیت اطمینان قوای شناختی توسط طبیعت گراییِ تکاملی به معنای کنار گذاشتنِ باور به هر چیزی، از جمله خودِ طبیعت گراییِ تکاملی است، نتیجه ای فراتر از پیامد واقعیِ نقضِ اطمینان بخشیِ قوای شناختی گرفته ایم، 3. وجود شواهد مستقل برای اطمینان بخشیِ قوای شناختی، خودشکنیِ طبیعت گراییِ تکاملی را از بین می بَرد. ما معتقدیم می توان به اِشکالات مطرح شده پاسخ داد. در دفاع از این استدلال چند نکته و افزوده شایسته توجه است: 1. ارزش احتمالاتیِ اطمینان بخشیِ قوای شناختی در ترکیبِ طبیعت گرایی و تکامل، پایین یا نامشخص است و نه اینکه فقط پایین باشد، 2. در فهم معنای نقض شدنِ اطمینان بخشیِ قوای شناختی سوءبرداشت وجود دارد، 3. مشکلِ عدم وجود شواهد کافی برای اطمینان بخشیِ قوای شناختی، به دلیل عامل شناختیِ بودنش به کلی مطرح نیست. هدف این پژوهش، دفاع از استدلال بیزی در برابر نقدهای طبیعت گراییِ تکاملی در اطمینان بخشیِ قوای شناختی با نگاهی تحلیلی، تکمیلی و انتقادی است.
ضرورت واقعیت یا ناموجبیت گراییِ مبتنی بر رویکرد زمانی ارسطو به موجّهات، بر اساس فصل نهمِ دربارۀ عبارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
189 - 211
حوزههای تخصصی:
رابطۀ جهت و زمان نسبت پیچیده ای است. استدلال های ارسطو دربارۀ موجبیت گرایی عمدتاً متمرکز بر مقولۀ زمان به جای علیت است. مسئله دربارۀ عبارت را می توان ناشی از تأملات ارسطو دربارۀ زمان و صدق به شمار آورد. از تأکید ارسطو بر «ضرورت به هنگامِ بودن» که در این مقاله بیان خواهد شد و تبیین آن به صورت نفی ضرورت مطلق، دست کم می توان سه نتیجه گرفت: 1. ورود بحث زمان به موجّهات و در نهایت، تحول در سطوح بحث از اصل موجبیت و رخدادهای منفرد آینده؛ 2. اهمیت پیامدهای نظریۀ صدق ارسطو در نفی یا ایجاب اصل موجبیت بر اساس نسبت صدق و زمان؛ 3. تفکیک بنیادی ارسطو میان ضرورت مشروط و مطلق که موجب فهم بهتر حوزه های گوناگون هستی و شناخت از جمله تفاوت های قلمرو تحت و فوق قمر می شود. استنتاج ضرورت یک چیز از صدق آن نشان می دهد همان گونه که صدق نزد ارسطو در گرو مطابقت با واقع است، مفهوم ضرورت را نیز باید به عنوان وصف واقع یا واقعیت فهمید. پیوند میان صدق، ضرورت و فعلیت حاکی از آن است که به آسانی نمی توان واقعیت به فعلیت درنیامدۀ ناظر به آینده را قلمرو صدق، ضرورت پیشینی و سرانجام موجبیت تام دانست. سعی این نوشتار بر آن است که مرز و تمایز اندیشۀ ارسطو دربارۀ ضرورت با جبر و تعیّن باوری علّی در جایگاه پرسش اصلی مقاله روشن تر شود و شواهد لازم به منظور اثبات این فرق در مباحث فصل نهمِ دربارۀ عبارت جست وجو شود.
جایگاه موسیقی و سماع عارفانه نزد سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
165 - 180
حوزههای تخصصی:
تقریباً کمتر شاعر، حکیم یا فیلسوفی را در طول تاریخ ادبیات اسلام و ایران می توان سراغ گرفت که دربارۀ موضوع موسیقی و سماع در آثار منظوم و منثور خود اشارات و عباراتی را نیاورده باشد. شهاب الدین سهروردی نیز به عنوانِ یکی از فلاسفۀ جهانِ اسلام، نگاهِ خاصی به موسیقی و سماع داشته است. او نیز همانند فیثاغورث و افلاطون نگاهی قدسی و آسمانی به موسیقی داشت و معتقد بود که صدایِ افلاک است که ازطریق موسیقی بیان می شود. با این تفاوت که نگاه سهروردی بیشتر براساس سؤالات فرضی و حالات او در مجلس موسیقی و سماع است؛ اما بخشی از تفکرات فیثاغورث و افلاطون بیشتر برپایۀ اصوات موسیقی و محتوی ریاضی است. همچنین، او سماع را شور و هیجانی عارفانه و وسیله ای برای رفتن به سوی کمال و اوج گرفتن می دانست. او روح را همچون مرغی زندانی در قفس می دانست که برای رهایی از قفس به بالا و پایین می پرد، شاید راهی برای پرواز و رهایی پیدا کند. این نگاه به سماع در نوع خود کم نظیر است. برای این منظور، با رهیافتی عرفانی و در پرتو آرای حکما و فلاسفه، سعی بر این است که از جنبه های گوناگون به بررسی جایگاه موسیقی و سماع ازنظر سهروردی پرداخته شود.
تحلیل و نقد بعد هستی شناسی و معناشناسی الهیات تنزیهی حکیم تبریزی بر مبنای حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رجبعلی تبریزی یکی از نظریه پردازان الهیات تنزیهی می باشد. وی بر این باورست که همه اوصاف خداوند، جنبه سلبی دارند و تنها از نوعی تنزیه حکایت می کنند و ارجاع اوصاف الهی به سلب مقابل آن است.مبنای این دیدگاه بر اساس آموزه های اصالت ماهیت و اشتراک لفظی وجود و تفسیرها و برداشت های ظاهری و قشری ازآیات وروایات می باشد ورگه های فکری مکتب نوع افلاطونی نیز درآن مشاهده می شود.حکیم بسیاری از امهات حکمت متعالیه، همچون، اصالت وجود و لوازم آن،بالاخص، عینیت ذات وصفات الهی را،در سه بعد هستی شناختی،معرفت شناسی و معناشناسی انکار کرده است. حکیم در استدلال های خود در بعد هستی شناسی و معنا شناسی دچار خلط مفهوم و مصداق شده است . نگارنده بر اساس اصالت وجود و اشتراک معنوی وجود و تشکیک خاصی وجود و اصولی همچون قاعده بسیط الحقیقه و حیثیت تقییدیه اندماجی و قاعده معطی الشی دیدگاه های حکیم را نقد کرده است .
پرسش از واقع گرایی در اندیشه هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۶۸)
175 - 203
حوزههای تخصصی:
این مقاله که به پرسش از واقع گرایی و ناواقع گرایی در هیدگر می پردازد از چهار بخش تشکیل شده است. در بخش نخست در مروری تاریخی تصویری کلی از سه دسته تفسیر متفاوت از واقع گرایی و ناواقع گرایی در فلسفه هیدگر در میانِ مفسرانِ انگلیسی زبانِ او عرضه خواهد شد. دسته نخست هیدگر را واقع گرا می دانند؛ دسته دوم تفسیری ایده آلیستی از او ارائه می کنند و دسته سوم او را نه واقع گرا و نه ایده آلیست به شمار می آورند. در بخش دوم تفسیرِ واقع گرایی حداکثری دریفوس –اسپینوزا از هیدگر و دو استدلال ایشان یعنی برهانِ جهان های چندگانه و استدلالِ پدیده شناختی در دفاع از آن روایت می گردد. در بخش سوم نقدهای سه نمونه از مهم ترین منتقدان این تفسیر، یعنی راتال، مالپس و رورتی، ارزیابی و نقاطِ ضعف و قوتِ آن نقدها آشکار می گردد. در بخش چهارم در ذیلِ ارزیابیِ نهایی بر پایه نقدهایی مستقل موضعِ دریفوس-اسپینوزا از دیدِ فلسفی از جهاتِ گوناگون به چالش کشیده می شود و نگرانی هایی تفسیری نیز در موردِ آن مطرح می گردد.
بستار فیزیکی و استدلال به سود طبیعت گرایی؛ بررسی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان طبیعت گرای برجسته ای همچون دیوید آرمسترانگ، دیوید پاپینیو و جیگوان کیم گفته اند بهترین استدلال به سود طبیعت گرایی مبتنی بر بستار علّی/فیزیکی جهان است. استدلال چنین است: در گام نخست، بستار فیزیکی چنین می گوید که هیچ امر غیرمادی که تأثیر علّی بر امور مادی داشته باشد وجود ندارد. در گام دوم، با تکیه بر تیغ اُکام یا اصل الیتیک چنین بیان می شود که امری که تأثیری بر جهان طبیعی نداشته باشد زائد و اضافی است و باور به آن معقول نیست (تیغ اُکام) یا آنکه اساساً امری که اثر علّی ندارد نمی تواند بهره ای از وجود داشته باشد (اصل الیتیک). این چنین ایشان به انکار خدا و هر گونه امر فراطبیعی دیگر می رسند. در این مقاله نشان می دهم که تعهد به بستار فیزیکی صرفاً در تعارض با علیت امور فراطبیعی همچون خدا نیست، بلکه با رکن اساسی سرشت اخلاقی و عقلانی انسان، یعنی علیت ذهنی و ارادی اش، نیز در تعارض است. این چنین به مسئله بستار فیزیکی و علیت ذهنی در دهه های اخیر فلسفه ذهن معاصر می پردازم و مهم ترین راهکارهای طبیعت باورانه مطرح شده برای آن را محک می زنم. با بررسی این راهکارها نشان می دهم که هیچ یک از آنها در حل مسئله علیت ذهنی و بستار فیزیکی موفق نیستند؛ و بنابراین شخص طبیعت گرا بر سر دوراهی دشواری قرار می گیرد. او مجبور است یا تعهد به بستار فیزیکی را حفظ کند و از علیت ذهنی دست بردارد یا اینکه از تعهد به بستار فیزیکی دست بردارد و از مهم ترین رکن استدلال خویش به سود طبیعت گرایی دست بشوید.
بررسی اشکالات پدیدارشناختی نظریه وجود ذهنی با نگاهی به نظریه داده های حسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
218 - 238
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ادراک حسی معاصر، آزمونهای متعددی از جمله آزمونهای پدیدارشناختی که بر جنبه های آگاهانه تجربه های حسی تمرکز می کند، برای بررسی نظریه های مختلف در این زمینه مطرح شده است. نظریه داده های حسی یکی از نظریاتی است که پدیدارشناسی تجربیات حسی را به درستی نشان نمی دهد و اشکالات متعددی بر آن وارد است. از جمله این اشکالات می توان به ناکارآمدی این نظریه در تبیین برخی از مسائل مانند جنبه شی محوریِ پدیدارشناختی ادراک حسی، بحث پدیدارشناختی مربوط به کیفیات اولیه و بحث عمق اشاره کرد. طرفداران این نظریه با اتخاذ موضع وجودشناختی و معرفت شناختی، پاسخهای مختلفی را به این اشکالات داده اند. با توجه به قرابت بین نظریه وجود ذهنی در سنت فلسفه اسلامی و نظریه داده های حسی می توان این اشکالات را به نظریه وجود ذهنی نیز عرضه کرد. با بهره گیری از برخی مبانی حکمت متعالیه مانند بحث اتحاد ماهوی میان اشیاء خارجی و صور ذهنی آنها، قیام صدوری صور حسی و خیالی به نفس، تفکیک میان حمل اولی و حمل شایع و ویژگیهای علم حضوری می توان از نظریه وجود ذهنی در مقابل اشکالات پدیدارشناختی دفاع کرد.
رد نظریه سنتی عذاب جهنم با تکیه بر آموزه عشق الهی جاناتان کوانویگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جاناتان کوانویگ از فیلسوفان دین معاصر، ضمن رد نظریه های سنتی پیرامون مسئله خلود مجازات و عذاب در جهنم، بر این عقیده است که خداوند جهنم را همانند بهشت، بیش از ویژگی عدالت خویش، براساس مشخصه عشق خود به بندگان آفریده است که اوج نمود و بروز آن در پذیرش انتخاب نهایی شخص، به عنوان روی آوردن به خداوند و یا اعراض از اوست؛ این عدم رغبت و شوق، فرد جهنمی را پس از مدت مقرری عذابِ متناسب با گناه، بر آن می دارد که با اختیار خود، نابودی خویش را انتخاب نماید که بدین طریق خلود و جاودانگی عذاب نیز از او منقطع خواهد شد. اما به نظر می رسد تقریری چنین از عشق الهی که همراه با نیستی شخص است، نه تنها بیان حقیقتِ عشق و مهربانی خداوند نیست، بلکه با هدفِ خداوند از خلقت و ادامه هستی و حیات نیز هماهنگی ندارد. بنابراین، اساس بیان این عشق با نابودی آدمی سازگار نیست؛ اما می توان بیان کامل عشق الهی در مبحث جهنم را در جایی اعلام کرد که اهل جهنم برای پیوستن به خدا فراخوانده می شوند و آن ها پس از رؤیت حقیقت و عبرت گرفتن از عواقب اعمال، به آن فراخوان پاسخ مثبت می دهند. بنابراین، اگر جهنم را وضعیتی نمادین، از حسرت و افسوس ناشی از نتایج انتخاب و اعمال آدمی در نظر بگیریم، از آنجا که این حسرت و افسوس از درون انسان ناشی می شود و از بیرونِ وجود او بر وی تحمیل نمی گردد، نمی تواند جنبه مجازات داشته باشد.