این پژوهش با هدف انطباق و استاندارد سازی آزمون هوشی ویلیامز برای افراد دچار آسیب بینایی بر روی نمونه ای با حجم 439 دانش آموز (221 پسر و 218 دختر) شهرهای تهران و مشهد از 7 5;(پنج سال و هفت ماه) تا 6 15; (پانزده سال و شش ماه) اجرا گردید. این آزمون مشتمل بر آزمون واژگان(رهنمون) و آزمون اصلی است. همسانی درونی آزمون اصلی و رهنمون با استفاده از فرمول 20 کودر- ریچاردسون، به تفکیک گروههای سنی، برآورد گردید. دامنه ضرایب همسانی درونی آزمون اصلی 94% تا 87% (میانگین 91%) بود. ثبات زمانی آزمونها با استفاده از روش آزمون- بازآزمون مورد مطالعه قرار گرفت. برای این منظور از بین کل نمونه هنجاری تعداد 70نفر به طور تصادفی انتخاب و مجددا توسط همان آزمونگران، آزمون شدند. فاصله بین دو اجرای آزمون 3 تا 4 ماه بود. ضریب همبستگی بین دو بار اجرای آزمون اصلی 0.88 و آزمون رهنمون 0.87 بود. اندازه ضرایب نشان دهنده این است که آزمونها از ثبات زمانی قابل قبولی برخوردارند و خطای نمونه برداری زمانی آنها اندک است.روایی محتوایی، ملاکی و سازه آزمون اصلی با استفاده از روشهای مناسب مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این تحلیلها حاکی است که این آزمون یک ابزار روا در سنجش هوش کلی افراد نابینا و نیمه بینا است. جداول هنجاری برای نمرات خام آزمون اصلی و رهنمون در 20 گروه سنی به فاصله 6 ماه از یکدیگر (از 7;5 تا 6;15 ) تهیه گردید. علاوه بر این معادلهای سنی متناظر با نمرات خام آزمون اصلی محاسبه گردید. به طور خلاصه نتایج حاصل از بررسی ویژگیهای روان سنجی آزمون حاکی از معتبر و روا بودن استنباطهای حاصل از نمرات آن است و کاربران می توانند با اطمینان خاطر از آن استفاده کنند
هدف از تحقیق حاضر انطباق و هنجاریابی آزمون هوش غیرکلامی TONI-3 برای دانش آموزان 14-6 ساله شهر تهران است. بدین منظور به روش نمونه گیری چند مرحله ای از 10 منطقه آموزش و پرورش، تعداد 320 دانش آموز دختر و پسر 14-6 ساله برای اجرای فرم «الف» انتخاب و آزمون بر روی آنها اجرا شد. همین مرحله برای فرم «ب» آزمون تکرار گردید. پس از تجزیه و تحلیل سوالات به روش IRT تعداد 5 سوال از فرم الف و 5 سوال از فرم بد حذف و تعداد سوالات هر فرم به 40 مورد تقلیل یافت. در مرحله دوم تعداد 1600 دانش آموز برای هنجاریابی هر یک از فرمهای آزمون به روش نمونه گیری چند مرحله ای از 10 منطقه آموزش و پروش انتخاب و مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج مربوط به برآورد اعتبار آزمون نشان داد که ضریب آلفا برای فرم الف آزمون، برای سنین 14-6 سال به ترتیب 0.82، 0.83، 0.83، 0.87، 0.86، 0.81، 0.81، 0.80 و ضریب کل 0.85 بود و ضریب آلفا برای فرم ب، برای سنین ذکر شده به ترتیب 0.82، 0.79، 0.85، 0.85، 0.88، 0.80، 0.80 و برای کل آزمون 0.84 حاصل شد. همچنین ضریب همبستگی مربوط به بازآزمایی فرم الف و ب به ترتیب 0.89 و 0.90 است. در کل ضرایب مختلف نشان دهنده اعتبار نسبتا بالای این آزمون می باشد. همبستگی نمرات فرم الف و ب با آزمون ریون به میزان 0.78 و 0.74، و شواهد مربوط به روایی افتراقی حاصل از مطالعه تفاوت بین میانگین نمره های گروههای مختلف سنی، حاکی از افزایش میانگین نمرات آزمودنیها همراه با افزایش رشد آنها در دو فرم الف و ب آزمون بود، که نشانگر روایی مناسب آزمون است. در نهایت با تبدیل نمرات خام به نمرات استاندارد، جداول هنجار برای سنین 14-6 سال ارایه گردید.
توانایی درک این موضوع که دیگران واجد حالات ذهنی ای همچون افکار، تمایلات و عقایدی هستند که می تواند با حالات ذهنی و یا واقعیت متفاوت باشد "تئوری ذهن" نامیده می شود. در این مقاله ابتدا سعی خواهیم کرد مبانی نظری چیزی که امروزه به تئوری ذهن معروف شده است را تبیین کنیم و سپس با مرور تحقیقات منتشر شده در زمینه رشد تئوری ذهن در کودکان ناشنوا، در پی پاسخ دادن به دو سوال خواهیم بود، آیا کودکان ناشنوا با تاخیر به تئوری ذهن می رسند؟ و آیا ناشنوا بودن والدین تاثیری بر رشد تئوری ذهن در کودکان ناشنوا دارد؟ برخی از نظریه پردازان معتقدند رشد تئوری ذهن وابسته به تجربه زبانی است، در نقطه مقابل نظریه پردازانی هستند که معتقدند رشد تئوری ذهن وابسته به یک عملکرد اجرایی است. برخی از پژوهشها عملکرد همراه با تاخیر ناشنوایان را در رسیدن به تئوری ذهنی نشان داده اند. از سوی دیگر پژوهشهایی نیز عدم تاخیر در تئوری ذهن کودکان ناشنوا را نشان داده اند. نتایج تحقیقات در زمینه تاثیر ناشنوا بودن والدین بر رشد تئوری ذهن در کودکان ناشنوا حاکی از آن است که کودکان ناشنوایی که در واقع ناشنوای نسل دوم هستند و والدین ناشنوا دارند در مقایسه با کودکان ناشنوا تاخیری در رسیدن به تئوری ذهن نشان نمی دهند و عملکردی مشابه با آنان دارند.
تحقیقات انجام شده در مورد بهداشت روانی و رشد شخصیت کودکان و نیز پژوهش های انجام شده درباره پریشانی های عاطفی و اختلال های رفتاری کودکان، به اتفاق محرومیت مادری را عمده ترین علت نابسامانی های روحی برشمرده اند. بنابراین شناسایی الگوی دلبستگی کودکان مراکز شبانه روزی از اهمیت بالایی برخوردار است. در همین راستا جهت مقایسه الگوی دلبستگی کودکان تحت حمایت مراکز مراقبت شبانه روزی با کودکان تحت حمایت خانواده، آزمون اضطراب جدایی اسلو و همکاران (1988) بر روی 72 کودک (36 نفر مرکز شبانه روزی و 36 نفر عادی) اجرا شد. نتایج نشان داد که تقریبا نیمی از کودکان در هر دو گروه "الگوهای دلبستگی ناایمن" دارند. نسبت گرایش هر دو گروه به الگوهای "ایمن" و "ناایمن دو سوگرا" تقریبا یکسان است، اما الگوی اجتنابی در کودکان مراکز شبانه روزی بیشتر از کودکان تحت حمایت خانواده است. ضمنا کودکان تحت حمایت خانواده نسبت به کودکان مراکز شبانه روزی در موقعیت های "جدایی از مادر در روز اول مدرسه" و "خوابیدن در اتاق خود" خوداتکایی بیشتری نشان دادند.
آزمونهای پیشرفت تحصیلی متعددی جهت سنجش فرایند نوشتن ساخته شده اند. هدف پژوهش حاضر نیز ساخت و استانداردسازی آزمون پیشرفت تحصیلی نوشتن پایه اول ابتدایی است. پس از ساخت خرده آزمونها و گویه ها بر اساس جدول مشخصات آزمون، اجرای مقدماتی، و اصلاح گویه ها بر اساس ویژگیهای روان سنجی، فرم نهایی آزمون شکل گرفت. آزمون شامل دو بخش املا و بیان نوشتاری است. خرده آزمونهای اول تا چهارم بخش املا و خرده آزمونهای پنجم و ششم بخش بیان نوشتاری را تشکیل می دهند. این آزمون بر روی یک نمونه 400 نفری از دانش آموزان پایه اول ابتدایی (200 دختر و 200 پسر) شهر تهران که به صورت تصادفی خوشه ای انتخاب شده بودند اجرا گردید. نتایج یافته ها نشان داد که این آزمون دارای پایایی و روایی قابل قبولی است. ضریب پایایی که با استفاده از روش همسانی درونی (القای کرونباخ) به دست آمده به ترتیب برای خرده آزمونهای اول تا ششم 0.94، 0.93، 0.88، 0.68، 0.60 و 0.69 می باشد. در روایی ملاکی بین هوشبهر کلامی، نمره دیکته و معدل درسی دانش آموزان با نمرات آزمون پیشرفت تحصیلی نوشتن همبستگی معناداری وجود دارد. در روایی افتراقی بین میانگین نمرات دانش آموزان عادی، دانش آموزان دچار اختلال یادگیری و دانش آموزان عقب مانده ذهنی تفاوت معنی داری وجود دارد. همچنین خرده آزمونها نیز با یکدیگر دارای همبستگی هستند که این عامل نیز به عنوان شاخصی برای وجود روایی در آزمون تلقی می شود.