مطالب مرتبط با کلیدواژه
۶۱.
۶۲.
۶۳.
۶۴.
۶۵.
۶۶.
۶۷.
۶۸.
۶۹.
۷۰.
۷۱.
۷۲.
۷۳.
۷۴.
پساساختارگرایی
در سنّت متصوفه، سلوک در وادی طریقت نیازمند پیری است که بایست راهنمای سالک در کشف و ادراک معرفت عرفانی و تجربه حقیقت باشد. بسیاری از کتاب هایی که ناظر بر آداب سیروسلوک اند، بر ضرورت حضور پیر طریقت و التزام سالک به پیروی از او تأکید کرده اند. در این راهبری، گفتمانی میان مرید و مراد شکل می گیرد؛ گفتمانی که در آن پیر، با طرح نظم و انضباطی که مرید را موظف و مقید به انجام آن می داند (آداب طریقت)، سعی در هدایت مرید دارد. هدف این مقاله این است که در کنار بازخوانی رابطه مرید و مراد با کاربست نظریه گفتمان قدرت میشل فوکو، جنبه های «انقیاد» و «استحاله سالک» از «فاعل شناسا و آزاد» به «سوژه تابع و مقید» در فرهنگ متصوفه را ارزیابی کند. این مقاله از روش تحلیل گفتمان بهره می گیرد. پیامد این گفتمان اقتدارگرا و وجود «سوژه های مقید» را می توان در عدم گسترش فرهنگ چند صدایی، عدم پویایی سنّت متصوفه، ولی پرستی، و شکل گیری مجموعه آیینی «آداب زیارت مزار مشایخ» ملاحظه کرد.
بینامتنیت و مساله زبان دین(مقاله علمی وزارت علوم)
مسئله ی اصلی مقاله ی پیش رو این است که آیا نظریه ی بینامتنیت- در شکل و روایت کلاسیک اش، یعنی آنچنان که ژولیا کریستوا، واضع لفظ بینامتنیت، آن را روایت و صورتبندی کرده است- می تواند در حکم یک روش برای فهم معنای زبان و متون دینی به کار آید؟ و اینکه با به کارگیری بینامتنیت می توان به یک معنای واحد، کامل و نهایی رسید؟ و به فرض حصول معنا، وضعیت عینیت فهم زبان دین و متون دینی چگونه خواهد بود؟ ضمناً به این پرسش نیز پاسخ داده ایم که با تأکید بر ویژگی بینامتنی متون، همچون پویایی و فرآوری مداوم متون، در جریان بینامتنیت، معنای متن می تواند همان مقصود نویسنده ی متن باشد؟ کریستوا بر دو مؤلفه سوژه و زبان در کنار ساختار، برای حصول معنا تأکید دارد با تکیه بر این دو مؤلفه ی مهم کریستوایی که اساس شکل گیری بینامتنیت را تشکیل می دهد بحث در دو محور بررسی می شود.1. با در نظر گرفتن این نکته که معنا حاصل همکاری و پیوند زبان و سوژه است، عینیت فهم معنای گزاره های دینی و اساساً زبان دین در دو شکل مکتوب و گفتاری آن به چه نحو خواهد بود؟2. بینامتنیت امکان روشی برای فهم معنای زبان دین را فراهم خواهد کرد؟ که درنتیجه درخواهیم یافت کاربست بینامتنیت در وادی زبان دین به موجب پویایی زبان و سوژه ی سخن گو کریستوایی امکان حصول یک معنای واحد را نخواهد داشت و با توجه به این نتیجه عینیت فهم معنای زبان دینی فرضیه ای نادرست است و بینامتنیت در قامت یک روش برای حصول معنا به کار نخواهد آمد. شماره ی مقاله: ۱
قلمرو سازی گفتمانی در ژئوپلیتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره سوم زمستان ۱۳۹۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۰)
29 - 55
قلمرو سازی در جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک به عنوان یکی از مباحث پایه ای به شمارمی رود. قلمروسازی، یک ساختار سیاسی انسان ساخت است که در پی تقسیم بندی فضا است. قلمرو سازی ذاتاً سیاسی و یا ماهیتاً مشاجره آمیز است و بدون تقسیم بی رحمانه فضا به بخش های جداگانه و تخصیص انحصاری فضا وجود نداشته است. ازاین رو، قلمرو سازی یک فرایند هدفمند است و اهداف مختلفی مثل اقتصادی، امنیتی، هویتی، انگیزشی و یا حتی عاطفی را ممکن است دنبال نماید. اما قلمرو سازی گفتمانی «فرایندی است که بر مبنای آن افراد، گروه ها یا کشورهای مسلط برای کنترل و مدیریت فضای جغرافیایی در راستای نظم سیاسی و ژئوپلیتیکی مطلوب خود، به تولید گفتمان هایی اقدام می کنند که در آن از اعمال قدرت صرف (قدرت سخت) برای کنترل فضا فراتر می روند، طوری که، کسانی که بر آن ها اعمال قدرت می شود، خود متوجه چنین فرایندی نمی شوند (قدرت نرم)». با این تعریف، مقاله حاضر درصدد است تا با استفاده از عناصر سه گانه «فضا»، «قدرت» و «هویت» به تبیین چگونگی فرایند شکل گیری قلمرو سازی گفتمانی و با استفاده از طبقه بندی سه گانه: زمینه (دائمی یا موقتی)، چارچوب تحلیلی (تبیینی – تفسیری یا پساساختارگرا) و موضع سیاسی (جانب دارانه یا بی طرف)، به روش تحلیل گفتمان سیستماتیک و هدفمند در ژئوپلیتیک انتقادی دست یافته و درنهایت با دستگاه سه گانه «گفتمان»، «سیاست» و «هویت» لاکلا و موف به این نتیجه دست یابد که چگونه دانش ژئوپلیتیک انتقادی با استفاده از تحلیل گفتمان درک و ساخته می شوند
پساساختارگرایی و تحول در دانش روابط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره پنجم پاییز ۱۳۹۵ شماره ۳ (پیاپی ۱۷)
248 - 219
امروزه پساساختارگرایی در ادبیات روابط بین الملل رهیافتی کاملاً شناخته شده همراه با ادبیاتی غنی محسوب می شود. با توجه به قلت منابع تألیفی در زبان فارسی، هدف این مقاله این است که اندیشه های پساساختارگرایانه و پژوهش های ملهم از این اندیشه ها را بررسی کرده و ابعاد چالش برانگیز یا فرصت ساز آن برای تحول دانش روابط بین الملل در قرن بیست و یکم را مورد بررسی قرار دهد. به طور دقیق سؤال مقاله این است که پساساختارگرایی که بنا به تعریف می خواهد از سازه های متعارف خرد بشری فراتر رود و رویه های دلبخواهانه سازنده این خردمندیِ ظاهراً جاودان بشری را برملا کند، چه بصیرت هایی را در حوزه هستی شناسی و روش شناسی روابط بین الملل و مسائل محتوایی آن از جمله قدرت، سیاست خارجی و تحول خود رشته روابط بین الملل برای انسان پرمسئله قرن بیست و یکمی فراهم می کند و چه نقدی بر این رویکردها می توان وارد کرد. این مقاله با بررسی هستی شناسی، معرفت شناسی، موضوع شناسی و نقدشناسی پساساختارگرایی در روابط بین الملل، نتیجه می گیرد که توجه به مفاهیمی مانند زبان، روابط قدرت، مقاومت، تاریخیت، مرزبندی خود/ دیگری، اهمیت صداهای حاشیه ای، امکان گریز از رویه های دولت محور و باز کردن فضا برای مفصل بندی مجدد رشته روابط بین الملل به عنوان مؤلفه های هسته سخت پساساختارگرایی، امکان عاملیت های جدید در عرصه زیست جهانی را برای انسان فروبسته امروز فراهم می کند.
پساساختارگرایی: عبور از اقتدارگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۷۲)
55 - 90
تحلیل اقتدارگرایی در نظامهای سیاسی، با استفاده از نظریات ارائهشده در حوزۀ فلسفهُزبان، مبنای اصلی این نوشتار بوده است. پرسش اصلی این نوشتار نیز این بوده که با استفاده از کدام مؤلفهها در پساساختارگرایی میتوان فرایند عبور از اقتدارگرایی را آغاز نمود و اینکه با نگاه پساساختارگرایانه اصوالً این عبور چگونه خواهد بود. برای رسیدن به پاسخ ابتدا با استفاده از روش توصیفی در مورد پساساختارگرایی البته بر اساس دیدگاههای ویتگنستاین و دریدا توضیحاتی ارائهشده و تالش شده تا مؤلفههای درون آن مشخص گردد. بعدازآن تالش شده تا با استفاده از مؤلفههای موجود در پساساختارگرایی، اقتدارگرایی در نظامهای سیاسی تحلیل شود. پسازآن عبور از اقتدارگرایی مدنظر بوده و تالش شده با نگاه پساساختارگرایانه در مورد چگونگی این عبور توضیحاتی ارائه شود. در پایان نیز در مورد نوع حکومتی که با ویژگیهای پساساختارگرایی نزدیکی بیشتری دارد، توضیحاتی آورده شده است. نتیجه اصلی این نوشتار این بوده که در پساساختارگرایی ویژگیهایی وجود دارد که توجه به آنها در حوزهُ سیاست، میتواند برای عبور از اقتدارگرایی راهگشا باشد. ماهیت اجتماعی زبان، تغییرپذیری، تکاملپذیری، مرکز زدایی، بیپایان بودن تفاوتها و عدم تثبیت معنایی برخی از این ویژگیهای هستند
مخالف پوشی در سینمای ایران: رویکردی پساساختارگرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زن در فرهنگ و هنر دوره ۹ پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳
359 - 384
حوزه های تخصصی:
«مخالف پوشی» به معنای پوشیدن لباس مردانه از سوی زنان، یا لباس زنانه از سوی مردان از سال های ابتدایی اختراع سینما وارد روایت های سینمایی شد و همچنان نیز ادامه دارد. بر اساس آنچه تاکنون در مخالف پوشی مشاهده شده است، این کار با هدف دستیابی به امتیازات جنسیت دیگر و خدمت به پیشبرد درام، طبق خواست فرد مخالف پوش، انجام می پذیرد. در پژوهش حاضر، کارکرد مخالف پوشی در 18 فیلم سینمای ایران، از دهه 1330 تا کنون، بر اساس آرای پساساختارگرای فوکو و پسافمنیستی جودیت باتلر، که در کتاب معضل جنسیت آن ها را تشریح کرده، بررسی شده است. در چارچوب اندیشه فوکو، جنسیت «برساخته ای فرهنگی» تلقی می شود که گفتمان حاکم آن را شکل می دهد و با پایان یافتن اعتبار این گفتمان، تعاریف آن نیز می تواند تغییر کند. از سوی دیگر، باتلر (با تأیید نظر فوکو) جنسیت را نه یک ویژگی ذاتی، بلکه ایفای نقش هایی می داند که گفتمان حاکم از هر جنس انتظار دارد. بر اساس یافته های بررسی پیش رو، مردپوشی زنان در فیلم های ایرانی از سر درماندگی انجام می گیرد و فقط در صورت رسوایی است که راز از چهره زن مردپوش برگرفته می شود. حال آنکه زن پوشی، که اغلب حربه ای سودجویانه است، در اولین فرصت رها می شود و مرد زن پوش با بازگشتن به نقش مردانه خود، تقابل مرد/ زن را تحکیم می کند. هشت فیلمی که توجه اصلی این پژوهش بر آن ها متمرکز است، آثاری هستند که در آن ها قهرمان یا ضدقهرمانِ اثر دست به مخالف پوشی زده است؛ حال آنکه 10 اثرِ دیگر، که در آن ها مخالف پوشی نقشی فرعی دارند، موردِ مطالعه قرار گرفتند تا شرایطِ قیاس این دو نگاهِ متفاوت به مخالف پوشی فراهم شود.
بازخوانی مفهوم انسان-حیوان با تأکید بر نظریه ژیل دلوز از منظر پساساختارگرایی (پست مدرنیست) با خوانش یازده نمایشنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال هجدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴۸
253 - 270
حوزه های تخصصی:
درام های منتخب با درون مایه سوژه گریز و شخصیت هایی احساس گرا، با تأکید بر تجربه بلافصل و عقل گریز، امکان مطالعه فلسفه دلوز را ممکن ساخته است. این تحقیق قصد دارد تا مفهوم انسان به عنوان سوژه ای فراتر از عقل گرایی را از منظر نظریات ژیل دلوز مطرح و با خوانش نمایشنامه هایی با محوریت تجربه گرایی و فلسفه تجربه گرایی خوانشی تحلیل پذیر از انسان پست مدرن تبیین کند. برای تحقیق درباره این مهم، نمایشنامه هایی انتخاب شده که نمونه موفقی از تجربه ارزیابی مفهوم انسان در درام پست مدرن است. این آثار جایگاه انسان را از منظر فلسفی ارزیابی نموده و اثبات می کند که جایگاه حس و تجربه فراتر از نگاه عقل گرایان است. این تفکر می تواند به سوژه جرأت چیزی فراتر از انسان شدن و یا حتی جرأت تبدیل شدن به یک موجود تجربه گرای صرف را بدهد. در این راستا، ضمن انتخاب درام هایی به عنوان نمونه های موردی، مفهوم انسان را براساس معنای فلسفی زیستن و تجربه فردیت این مفهوم مورد پژوهش قرار داده است. همچنین تلاش خواهد شد تا به شیوه تطبیقی- تحلیلی با استفاده از روش های کتا خانه ای و منابع موجود به این هدف دست یابیم. یافته های پژوهش حاکی از این است که تمامی نمایشنامه ها علاوه بر امکان احصاء مؤلفه های تئاتر پست مدرن امکان بررسی مفهوم انسان– حیوان را از منظر دلوز در فلسفه پساساختارگرایی دارند. عناصر نمایشی باتوجه به آنچه گفته شد علاوه بر دلیل معیاری برای انتخاب آثار بودن همان اجزاء و مؤلفه ها و ویژگی هایی هستند که امکان پساساختارگرا بودن نمایشنامه ها و امکان خوانش مفهوم انسان –حیوان را به دلیل نظریه های تجربه گرایانه دلوز نه تنها درباره سوژه بلکه درباره ویژگی های فلسفه پست مدرنیستی را فراهم ساخت.اهداف پژوهش:بررسی مفهوم انسان-حیوان در متون نمایشی برگزیده از منظره ژیل دلوز.بررسی مفهوم انسان-حیوان در عناصر درام همچون تم، موضوع، عنوان، شخصیت و غیره.سؤالات پژوهش:مفهوم انسان-حیوان در متون نمایشی برگزیده از منظره ژیل دلوز چگونه است؟مفهوم انسان-حیوان در عناصر درام همچون تم، موضوع، عنوان، شخصیت و ... چگونه است؟
ریشه های بحث از سوژه در ساختارگرایی تکوینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴
735 - 709
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این مقاله تلاش برای فهم چگونگی حدود عاملیت سوژه در نظریه ساختارگرایی تکوینی است که در جامعه شناسی و نقد ادبی از سوی لوسین گلدمن مطرح شد و یکی از نظریه های کاربردی در این زمینه به شمار می آید. مقاله با بهره گیری از روش تحلیل متون در پی پاسخگویی به پرسش درباره نقش سوژه از حیث تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری در نسبت با ساختار از دیدگاه ساختارگرایی تکوینی است. در فرضیه پژوهشی استدلال می شود که سوژه ساختارگرایی تکوینی، در قامت فاعل فرافردی با فاصله گرفتن تدریجی ناگزیر از عاملیت مطلق و تابعیت ساختاری غیرکنشمند، به رابطه دیالکتیکی تکوینی با ساختار رسیده و در جریان شکل گیری آگاهی طبقاتی و تجلیات عینی آن، در چرخه پی در پی بازآفرینی و بازبینی، همواره در حال تکوین و دگرگونی است. یافته های این پژوهش نشان می دهند که در فاصله ساختارگرایی تا پساساختارگرایی، میدان دیالکتیک ساختارگرایی تکوینی با تلفیق نظریه جامعه شناختی لوکاچ و نظریه روان شناختی پیاژه و با بهره گیری از اندیشه های افرادی همچون هگل، فروید و نیچه به دنبال یافتن راهی میانه برای رهایی سوژه در عین پذیرش تأثیر محدودیت های ساختاری است؛ و با افزودن مفهوم تکوین به نظریه ساختارگرایی در تلاش برای به تصویر کشیدن رابطه سوژه و ساختار و محصولات عینی این رابطه است که در نظریه گلدمن به طور ویژه، بر آفرینش ادبی تأکید شده است.
ناپایداری و تزلزل در معنا؛ خوانش واسازانه داستانی کوتاه از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
13 - 47
حوزه های تخصصی:
مطالعات ادبی در پرتو اندیشه پساساختارگرا از منظری متفاوت متن را واکاوی می کنند. پساساختارگرایی ضمن رها شدن از چهارچوب تصلب یافته ساختارگرایی، خوانشی واسازانه از متن به دست می دهد و معنا و گفتمان ادعایی آن را به پرسش می گیرد. در این راهبردِ مطالعاتی، پژوهشگر از رهگذر بازشناسی تناقضات نهفته در متن، از دوگانه های پایگانی ساختارگرایی فاصله گرفته، از معنای آشکار آن مرکزیت زدایی می کند و معنای خاموش گشته را به سخن می آورد. کاربست چنین راهبردی در واکاوی متون فارسی می تواند ابعاد ویژه ای را در باب آن ها و ساختارهای فکری نویسندگان آشکار سازد. پژوهش حاضر بر بنیاد این اندیشه و با اتخاذ رویکردی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها، داستان کوتاه «حضور» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی را واسازی نموده است. بنابر پژوهش پیش ِرو، متن «حضور» به رغم عنوان آشکار آن، رو به غیاب دارد و امر غایب در آن به سطح حضور فرامی رود. تزلزل در رابطه متناظر دال و مدلولی و درنتیجه، ناپایداری معنامندی دال ها، ناآغازی در متن، باژگونگی کارکردها و موقعیت های دال های متن و نام زُدایی از شخصیت ها بخشی از مصادیق مرکززدایی از گفتمان مرکزیت یافته متن قلمداد می شوند. در پرتو این رابطه ناپایدار، دال های کنشگر در متن دچار تعویق و گسست از معنای نهایی شده اند و بدین ترتیب، انکسار و پراکنش معنا در متن رقم خورده است؛ برونداد چنین وضعیتی آپوریا یا تنگنا در پذیرش معنای قطعی متن است، به طوری که خواننده دیگر قادر به تحدید معنای نهایی نیست. جابه جایی حضور و غیاب و ناپایداری معنا حتی بر تمهیدات متن و موقعیت های مکانی شخصیت ها نیز سایه انداخته است و متن از درون خود را نقض کرده است.
بررسی پساساختارگرایانه گزیده ای از آثار محمدرضا شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
93 - 133
حوزه های تخصصی:
ادبیات کودک به دلیل شکاف زمانی ای که بین کودکیِ نویسنده و مخاطب کودک وجود دارد، ماهیتاً ادبیاتی دوسویه است. یکی از رویکردهای نقد ادبی که قادر است این دوگانگی را نشان دهد، نقد پساساختارگرایی و رویکرد ساخت زدایی دریدایی است. در این پژوهش با به کارگیری این رویکرد، برخی آثار تألیفی و خلّاقانه محمدرضا شمس، یکی از نویسندگان مطرح و تأثیرگذار ادبیات کودک و نوجوان بررسی شده است. شیوه پژوهش توصیفی تفسیری است و انتخاب آثار به صورت نمونه گیری هدفمند انجام شده است. مؤلفه های ساخت زدایی، از جمله تقابل های دوگانه، تصمیم ناپذیری، سرگشتگی، بینامتنیت، مؤلف زدایی و تکرارپذیری را به خوبی در آثار شمس می توان بازشناخت که در این میان، بینامتنیت جایگاهی ویژه دارد. یافته های پژوهش نشان می دهد که آثار محمدرضا شمس با بهره بردن از این ویژگی ها، خوانش را به سوی تکثر معنا و زایش مدام دلالت، هدایت می کند. سیّالیت بینامتنی و لایه های چندگانه معنایی در این آثار حاکی از آن هستند که مخاطب پنهان متن، نه تنها مصرف کننده ای ایستا نیست، بلکه در برساختن معنای متن نقشی مؤثر و پویا ایفا می کند.
تحلیل پساساختارگرایانه فمینیستی گفتمان به مثابه یک روش کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
غرب شناسی بنیادی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
267 - 297
حوزه های تخصصی:
تحلیل گفتمان، یکی از انواع روش های کیفی و گرایشی بین رشته ای در علوم اجتماعی است که در پی تغییرات گسترده علمی-معرفتی در رشته های گوناگون علوم اجتماعی و انسانی، علاقمند به مطالعه نظام-مند ساختار، کارکرد و فرآیند تولید گفتار و نوشتار است. بر اساس تعاریف مختلف گفتمان، تحلیل های گوناگونی در مقام روش ارائه شده است که از بین آن ها تحلیل گفتگو و تحلیل انتقادی گفتمان به لحاظ تاریخی، روش های غالب بوده اند. این پژوهش بر آن است تا به معرفی روی کرد تحلیل پساساختارگرایانه فمینیستی گفتمان به عنوان یکی از روش های کمابیش جدید و در واقع نسل چهارم تحلیل گفتمان بپردازد که به شکلی روزافزون مورد اقبال پژوهش گران قرار گرفته است. این روی کرد، بر اساس اصول فمینیسم پساساختارگرایانه بنیان نهاده شده است و از اصولی نظیر خودبازاندیشی، روی کرد واسازانه و تمرکز فمینیستی پیروی می نماید. در روی کرد مزبور، منابع داده های گوناگونی مد نظر بوده اند که از آن جمله می توان به انواع متون گفتاری و نوشتاری و نیز طیف صداهای گوناگون نام برد که در این زمینه از پلی-فونی (چندصدایی) و هتروگلوسیا بهره گرفته است. این روی کرد، در تحلیل متون نیز از ابعادی نظیر هم-زمانی-در زمانی، دلالت های ضمنی و آشکار و بینامتنیت بهره می برد.
بازخوانی نظرات فوکو درباره انقلاب ایران در پرتو منازعات مخالف و موافق
منبع:
انقلاب پژوهی سال ۱ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱
211 - 226
حوزه های تخصصی:
دیدگاه فوکو درباره انقلاب به منازعه پردامنه ای تبدیل شده است؛ عده زیادی حمایت و همدلی فوکو از انقلاب اسلامی را به مثابه انحرافی از اندیشه های خودش دانسته اند. گروه دیگری بر این باورند که زمینه های این حمایت را باید در پساساختارگرایی او دانست. در مقابل گروه کوچکی هستند که تلاش می کنند تا از طریق درون فهمی منطق همدلانه فوکو را کشف کنند. سؤال اصلی این مقاله این است که منطق همدلانه دیدگاه های فوکو درباره انقلاب از کجا نشأت می گیرد. در تلاش برای پاسخ به این سؤال، هر دو دیدگاه مخالف و موافق بررسی شده اند. به نظر نگارنده، همدلی فوکو با انقلاب اسلامی ایران ریشه در نگاهی داشت که او چند سال قبل از انقلاب ایران به پدیده مذهب داشت. مطالعات نسبتاً متأخر در خصوص مذهب از دیدگاه فوکو، کمک های شایانی در اختیار ما قرار داده اند. به این معنا، همدلی فوکو نسبت به انقلاب ایران نه از سر تفنن بوده است و نه از سر هیجان زدگی روشنفکرانه. انقلاب ایران گواه و حتی آزمایش ایدهای بود که او در خصوص نقش مذهب در سوبژکتیویته در سر می پروراند. روش مقاله، توصیفی- تحلیلی است.
تبیین رابطه ی بین آراء جرج هربرت مید و نظریه ی گفتمان در مکتب پساساختارگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم خبری سال ۱۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۹
95 - 150
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله، نزدیک نمودن آرای جرج هربرت مید و پساساختارگرایان است. در اینجا، نمادها و گفتمان ها نقش اساسی ایفاء می کنند. از حیث روش، دقت در آرای مید و پساساختارگرایان-فوکو- و مفاهیم مورد استفاده ی آنان مثل ’گفتمان‘، ’خود‘، ’سوژه‘ و ’ابژه‘ به ما در تلاقی این دو یاری می رسانند. از حیث نظری، جایگاه زبان و "معنا" و نیز مفاهیمی مثل خود و معنا و نیز استفاده از ابعاد مختلف نظریات گفتمان و پساساختار گرایی، در مجموع، برخی ملاحظات نظری را به دست می دهند.وقتی فرد در یک محیط پویا و نمادی قرار می گیرد از قطعیت خارج شده و معانی مختلف و گاهی رقیب را می پذیرد. موضوع ’خود‘، ’ذهن‘ و ’جامعه‘، نقطه ی عزیمت مید در ورود به جهان گفتمان است که از دو سرچشمه ی ’من فاعلی‘ و’من مفعولی‘ آغاز می شود. به عقیده ی مید بازنمایی ’خود‘ دو مفهوم ذهن و واقعیت یا سوژه و ابژه را وضوح می بخشد. فرد با قرار گرفتن درجمع، خودش را چونان یک ابژه(بیرونی) می بیند و در این میان، نمادها نقش اساسی ایفاء می کنند.در ارتباط با یافته ها، می توان گفت که مفهوم "خود اجتماعی" مید همواره در فرآیند اجتماعی و جهان گفتمانی برساخته می شود و از این رو، ’خود‘، معانی مختلفی را می پذیرد. نمادها در شکل گیری خود نقش بویژه برجسته ایفاء می کنند. طبق نظر فوکو، فرد یا ’سوژه‘ در فضای گفتمانی درگیر بوده و سرانجام، یک کل منسجم گفتمانی باقی می ماند. فوکو با سوژه ی ’جاکن شده‘، ’موقت‘ و ’نامنسجم‘ سروکار داشته و بر این اساس، یک سوژه ی ’تعلیق یافته‘ و نیز ’وقایع گفتمانی‘ به ظهور می رسند.فوکو سوژه را یک برساخت اجتماعی می داند و مید، ذهن را یک پدیده ی اجتماعی معرفی می کند. خود اجتماعی مید و سوژه ی گفتمانی فوکو به یکدیگر می رسند.
بررسی رابطه ساختار و معنا در نقاشی های علی اکبر صادقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال ۱۹ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۱
49 - 62
حوزه های تخصصی:
این پژوهش، به اهمیت تزلزل تولید معنای قطعی، رسیدن به معانی جدید و ساختارگریزی متن از دیدگاه متفکران پساساختارگرا چون دریدا و بارت پرداخته و همچنین به به مف اهیم مهم ی چون وارونگی تقابل های دوگانه، واسازی و بینامتنیت، تکثر دلالت ها، مرکزیت زدایی، مؤلف زدایی، آرایه، چندمعنایی، غیاب مدلول، توجه داشته است است. روش انجام تحقیق بر مبناى ماهیت توصیفى- تحلیلى بوده است و شیوه گردآورى اطلاعات به صورت ترکیبى (کتابخانه اى و میدانى) و تعداد نمونه 6 تصویر بود. روش تجزیه وتحلیل اطلاعات نیز کیفی است. همچنین این پژوهش به این پرسش پاسخ می دهد که رابطه ساختار و معنا در مجموعه آثار نقاشی هنرمندان معاصر پس از بر چیست؟ در این مقاله نگارنده پس از اشاره به مفاهیم نشانه شناسی ساختارگرا و پساساختارگرایانه از این مباحث در راستای خوانش آثار موردنظر پرداخته است و سعی شده تا به تحلیل در راستای سؤالات پژوهش بپردازد. نتایج به دست آمده از بررسی نمونه ها نشان می دهد که تمامی نظام منسجم و ساختارمند اثر دچار تعلیق و ویرانی است. بازی بی پایان دال ها به نحوی انسجام گریز، خوانشی نهایی از متن را ناممکن می کند. هدف پژوهش:بررسی رابطه ساختار و معنا در هنرهای معاصر.بررسی مفاهیم نشانه شناسی ساختار گرا و پساساختارگرایانه.سؤالات پژوهش:بررسی رابطه ساختار و معنا در هنرهای معاصر چگونه می باشد؟تحلیل مفاهیم نشانه شناسی ساختارگرا و پساساختارگرایانه چگونه می باشد؟