مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
ابوتراب خسروی
حوزه های تخصصی:
اسفار کاتبان از ابوتراب خسروی، به اعتبار حضور صداهای چندگانة شخصیت ها با هم و در هم، متنی چندصدایی تلقی می شود. چندصدایی اصطلاحی است که باختین برای اشاره به رمان های داستایفسکی از آن استفاده کرد، که، در آن ها، شخصیت ها به گونه ای به مکالمه با هم می پردازند. در رمان های پیشامدرن، راوی گویندة مسلط در کل متن بود که اجازة هیچ گونه ابراز عقیده ای را به شخصیت ها نمی داد. در دورة مدرن، این تسلط کامل راوی از بین می رود و برابری قدرت شخصیت ها و راوی را در بیان عقایدشان شاهدیم.
حال در دورة پسامدرن، این برابری به استقلال کامل شخصیت ها در متن بدل می شود و شخصیت ها حتی گاه از راوی/ نویسندة رمان نافرمانی می کنند. به این ترتیب، متن شاهد حضور آواهای متعدد می شود و، از طریق چندصدایی، سرشت متکثرگونة فضای پسامدرنیستی را می نمایاند. حال سؤال این است که چندصدایی چگونه در متن تجسم یا، به عبارتی، متنیت می یابد. بر این اساس، در این مقاله، تأکید روی بازتاب ذهنیت شخصیت ها در زبان آن ها ست. بنابراین، با بررسی ترکیب و رقابت انواع متفاوت شخصیت ها و نیز حضور دیگر شخصیت ها در ذهن یک شخصیت، چگونگی شکل گیری کانونی سازی درونه گیری شده و تأثیر آن در ایجاد چندصدایی متن نشان داده خواهد شد. با توجه به متن های نمونه ای که در بخش تحلیل داده ها آورده شده، ما نه تغییر مدام زاویة دید بلکه حضور کانونی سازهای چندگانه را شاهدیم که کانونی شونده های دیگر را در خود جمع می کند. این کانونی شونده ها گاهی افراد دیگری اند و گاهی خودِ دیگرِ کانونی ساز. بنابراین، هنگام بازگویی مطالب از زبان کانونی سازِ چندگانه، ضمیر های اول شخص و سوم شخص را می بینیم که از جانب خودِ کانونی ساز برای اشاره به خود به کار می رود: خودِ عینی و خودِ ذهنی اش، یعنی ضمیر های «من» و «او». بدین ترتیب، صداهای متفاوت تأثیر زبانی خود را در متن تجسم می بخشند و متن، به واسطة چند شخصیتیِ حاصل از این خودهای متفاوت، چندصدایی بودن خود را متجلی می سازد.
تولد دوباره یک فراداستان (بررسی پسامدرنیسم در دو داستان کوتاه از ابوتراب خسروی)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله ابتدا پسامدرنیسم و مهم ترین مؤلفه های آن، مثل محتوای وجودشناسانه، آشکار کردن تصنّع، اتصال کوتاه، عدم قطعیت، آشفتن زمان، تغییر راوی و زاویه دید، شخصیت های شورشگر، فرجام های چندگانه و... به طور مختصر مرور شده، سپس حضور برخی از این مؤلفه ها در دو داستان کوتاه از ابوتراب خسروی، با نام های «پلکان» و «حضور»، با ذکر مستنداتی از متن، اثبات شده است. با توجه به وجود عنصر غالب پسامدرنیسم در این متون، یعنی محتوای وجودشناسانه، می توان گفت این داستان ها وارد حیطه پسامدرنیسم شده اند؛ اما عناصری از مدرنیسم، مثل وجود پیرنگ را نیز در خود دارند.
تحلیل ژرف ساخت مجموعه داستان کتاب ویران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کتاب ویران آخرین مجموعه داستان ابوتراب خسروی است و نشان می دهد نویسنده همچنان در پی فضا و شگردهای تازه و تکمیلی در داستان نویسی است. سبک پسامدرنی که به کمک کلمه ایجاد می کند، سبب پیچیدگی داستان های این مجموعه شده است. برای دریافت اسباب این پیچیدگی و فهم و تحلیل متن، با استفاده از عناصر غیرروایی، دلالت ضمنی نشانه ها و تقابل دوگانه ای که در کنش دلالت وجود دارد، به تحلیل ژرف ساخت داستان ها پرداخته ایم. ژرف ساخت داستان ها، مقابله با زمان به منظور براندازی یا بی اعتبار کردن آن است که با روش ها و موضوعاتی چون تداوم نسل، آموزش، تکرار حادثه در تابلو و آلبوم، تکرار زندگی و مرگ در قالب بازی، خاطره در خاطره آوردن و بازسازی زندگی در ذهن، پایدار ساختن عشق با کشاندن آن به کتابت، روی آوردن به فال گو و کف بین، و با ترکیب ویرانی و آبادسازی در قالب کلمات، به تکرار و چرخه ای کردن حوادث برای نیل به بی اعتبار ساختن زمان یا تفوق بر تجلی های آن می پردازد.
واکاوی چند کهن الگو در آثار ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کهن الگوها (به زعم یونگ) عناصرِ ساختاریِ اسطوره سازی هستند که همواره در روانِ ناهشیار بشر وجود دارند و زمینه ای برای نشان دادنِ واکنش های مشابه به محرک های معیّن اند. حضور کهن الگو در هر متن ادبی، به نوعی سبب دسترس پذیرشدنِ پنداره های ازلی به شیوه ای هنرمندانه می شود. ابوتراب خسروی از نویسندگانی است که در آثارش توجه زیادی به اساطیر و کهن الگوها دارد و تکرار مضامین اسطوره ای در داستان هایش از ویژگی های سبکی قلم اوست؛ چنان که در سه مجموعه داستان کوتاه (هاویه، دیوان سومنات، و کتاب ویران) و دو رمانش (اسفار کاتبان و رود راوی) برخی از این نمادها را با بسامد بالا به کار گرفته است.
با توجه به ویژگی های قلم خسروی، که او را در جرگة نویسندگان مدرن و پسامدرن امروزِ ایران زمین قرار داده است، بررسی این نماد ها می تواند پرده های بیش تری را از پیش چشم مخاطبان او کنار زند؛ زیرا این نمادهای اسطوره ای به داستان های خسروی ژرفای معنایی بخشیده است.
در این مقاله نمادهای اسطوره ای کلمه، درختان همیشه سبز (سرو و کاج) و تاک، و ماه و مار (به شیوة تحلیلی توصیفی) بررسی شده و از باب نمونه، تمام داستان «ماه و مار» خوانش کهن الگویی شده است. نتایج این بررسی نشان می دهد این نمادها نه فقط در چهارچوب معنای ایرانیِ اسطوره ایِ خود، بلکه در معنای جهان شمول کهن الگویی به کار گرفته شده و در متن داستان ها خوش نشسته اند.
بررسی رئالیسم جادویی و نوستالژی بازبینانه در لایه های روایی رمان اسفار کاتبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رمان اسفار کاتباندر 1379، جایزه مهرگان را از آن نویسنده اش؛ ابوتراب خسروی، نمود. این اثر که از لایه های مختلف روایی بهره می گیرد، در حالی که در لایه اول خود سعی در روایت آشنایی سعید و اقلیما دارد، در لایه های روایی دیگر، متون کهن از جمله مصادیق الآثار شیخ یحیی کندری یا همان تاریخ مظفری و زندگی شدرک قدیس را باز خوانی می کند. این ویژگی در داستان که قابل رویت در داستانهای پست مدرن است، لایه های روایی نام دارد. در اسفار کاتبان که شرح روایات کرامات خواجگان و قدیسین را در خود جای می دهد، ویژگی های رمان رئالیست جادویی به چشم می خورد. رئالیسم جادویی، نوعی پادآمیزه ادبی است که از دو عنصر جادویی + رئالیستی تشکیل یافته است بسیاری از نویسندگان، این نوع ادبی را در جهت بررسی تضادهای موجود بین قدرت های استعمارگر، پسا استعمارگر، امپریالیستی و جامعه خود استفاده کرده اند و گاه واقعیت های تلخ تاریخی را از طریق رئالیسم جادویی بازبینی نموده اند. مطالعه حاضر پس از بررسی لایه های روایی در رمان اسفار کاتبان، ضمن اشاره به ویژگی های رمان رئالیست جادویی از قبیل عنصر ناکاستنی، جهان پدیداری، بر هم زدگی دنیاها، اغتشاش در تردید ها، و شکستن زمان مکان و هویت بر اساس طبقه بندی فاریس، و بررسی این عناصر در رمان مذکور، اسفار کاتبان رمانی رئالیست جادویی در نظر گرفته شده و سپس نوستالژی بازبینانه خسروی را در جهت بازنویسی روایات تاریخی زندگی شاه منصور مظفری و شدرک قدیس نشان داده است.
بررسی تطبیقی داستان«ماه عسل» از نجیب محفوظ با داستان «حضور» از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱۸
165-181
حوزه های تخصصی:
نجیب محفوظ در داستان«ماه عسل» و ابوتراب خسروی در داستان«حضور»، به بیان وضعیت زن و شوهری می پردازند که به محض ورود به منزل خویش متوجه می شوند که افراد ناشناسی منزل مسکونی آن ها را به تصرف درآورده اند. هدف مقاله حاضر، توصیف و بررسی تطبیقی این دو اثر بر اساس مکتب امریکایی ادبیات تطبیقی است. نتایج پژوهش نشان می دهد که نویسنده دو اثر از لحاظ شیوه آغاز داستان روشی مشابه را برگزیده اند؛ همچنین هر دو داستان عربی و فارسی دارای سه شخصیت اصلی است که عبارت است از یک زوج جوان و یک غریبه که منزل مسکونی آن ها را غصب کرده است. «خانه» در هر دو داستان مکانی محوری است که با مفهومِ ضمنیِ مأمنی برای انسان، در تردید قرار گرفته است. هر دو اثر از نظر استفاده از تکنیک زمان پریشی نیز دارای تشابه هستند؛ به این ترتیب که علاوه بر گذشته نگری، تکنیک تداخل زمان های گذشته و حال در هر دو اثر وجود دارد؛ علاوه بر این در بخش مشابهت در خویشکاری های دو داستان این حقیقت آشکار گشت که از میان سی و یک خویشکاری پراپ، یازده خویشکاری و توالی آن ها در هر دو داستان مشترک است. توالی خویشکاری های طرح هر دو داستان نوعی الگوی درونی مشترک را نشان می دهد که از طریق نمایش رمزگان های مربوط به هر خویشکاری چنین است: (B, H , C ,A ,δ , γ , λ , φ , ε , β , α ( .
واکاوی نسبت میان موجودیت و روایت زمانی مطالعه موردی: داستان های ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در بحث از ادبیات داستانی، موجودیت و هویت شخصیت ها در بستر روایت، زمانی است که پیکربندی می یابد؛ به این معنا که به دست آوردن شناختی معتبر از یکی مستلزم شناخت دیگری نیز هست. در این پژوهش، تلاش بر این است تا از طریق شناخت استراتژیِ نوشتاری ابوتراب خسروی برای شکل دهی به زمان رواییِ داستان ها، به فهمی کیفی از هویت و موجودیت پرسوناژ ها و کنش های آنها به طور خاص و نظم موجود در روابط اجزاء به طور عام دست یابیم. این هدف با استفاده از گزیده ای از داستان های وی که در دو مجموعه دیوان سومنات و کتاب ویران به چاپ رسیده محقق خواهد شد. روش مورد استفاده تحلیل روایت است که به روابط علی و معلولی اجزا به دور از اتفاقات تصادفی می پردازد. در بخش تحلیل، چهار تقسیم بندی از حیث ارتباط زمان و موجودیت شکل گرفته است: 1-موجودیتِ زمانمند وابسته به جهان خارج، 2-موجودیت زمانمندِ یگانه در عین استحاله در نقاب، 3- سیر تکامل عینیِ وجود، در زمانِ متوقف شده، 4-موجودیت پیش و پس از خلقت در بستر نوسانات زمانی؛ و در نهایت این مقوله استنتاج شد که موجودیت اشخاص در ارتباط مستقیم با زمانمندی آنهاست که شاکله می یابد.
«وصف مدرنیستی» در آثار ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جایگاه توصیف در داستان های مدرنیستی، متفاوت از داستان های کلاسیک است. در این راستا، تکنیک ها، کارکردها و سوژه های وصف نیز تغییر می یابد. توصیف در داستان های سنتی، منحصر به مفاهیم عینی و قابل مشاهده می باشد. ساختار وصف ها بر اساس عناصر واقعی، شمول گرا و غیرتجریدی بنا می شود. اما در آثار مدرن، وصف ها درونی و معناگرا می شود. به رفتارها و مضمون ها بیشتر از ظواهر توجه می گردد. نویسنده مدرن به معانی ثانوی و معنوی ویژگی های ظاهری اشخاص و اشیاء توجه می کند که برآیندی از تعمق و تحلیل فلسفی او بر سوژه هایش است. پایه وصف ها نیز بر مبنای عناصر جزئی، ذهنی و خیالی شکل می گیرد. در این راستا، تکنیک ها، کارکردها و سوژه های وصف نیز تغییر می یابد. مداقه آثار ابوتراب خسروی از منظر شگردهای توصیفی معرفی شده حائز اهمیت است که این پژوهش به آن پرداخته است. شگردهای توصیف در جستار پیش رو به روش (توصیفی- تحلیلی) بررسی شده است. پرسش اصلی این پژوهش مبتنی بر این مطلب است که آیا با مطالعه تطبیقی داستان های سنتی و مدرن می توان به تفاوت جایگاه وصف در این دو مقوله اشاره نمود؟ نتایج این بررسی نشان می دهد که آثار خسروی توانایی نمود و واکاوی شگردهای جدید توصیفی و انگاره بندی جدیدی از ساختار توصیف، موسوم به «وصف مدرنیستی» را در خود دارد.
کاربست مؤلفه های فراداستانی در داستان کوتاه «مرثیه برای ژاله و قاتلش» نوشته ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیات معاصر فارسی نیز همچون بسیاری از آثار ادبی جهان معاصر از کاربست تکنیک های فراداستانی که از ویژگیهای ممتاز ادبیات پسامدرنیستی به شمار می روند، غافل نمانده است. فراداستان دارای مؤلفه های متنوعی است که همه آنها آشکارا به برساختگی و تصنعی بودن متن داستانی اشاره دارند. درهم آمیختگی امر واقع و امر تخیلی، ورود نویسنده به داستان و آشکار ساختن سنت ها و عرف های رایج ادبی از ویژگیهای بارز فراداستان می باشد. در مقاله حاضر داستان کوتاه «مرثیه برای ژاله و قاتلش» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی را برگزیده ایم و به واکاوی آن در پرتو نظریه های فراداستانی می پردازیم. در واقع در نوشتار حاضر در صدد پاسخ به این پرسش هستیم که آیا داستان مذکور را می توان بعنوان نمونه ای از فراداستان در ادبیات داستانی معاصر بشمار آورد یا خیر؟ و آیا خسروی توانسته است با اتکای بر این نوآوری و نوجویی در ساحت روایت و پیرنگ داستانی، تصویری جامع و چشمگیر از دغدغه های نواندیشانه خود و نویسندگان هم نسلش اراﺋﻪ دهد یا خیر؟
کلام محوری و تعویق معنا، عنصر غالب آثار ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«وجه غالب»یا «عنصر غالب»، به عنوان یکی از مفاهیم اصلی فرمالیسم، مولفه برجسته هراثر هنری است که دیگر اجزا و عناصر آن اثر را تحت تأثیر خود قرار داده و موجب تحول و دگرگونی آنها می شود. یکی از مهم ترین عناصرغالب پسامدرن شناخت هویت متنی است که به دلیل تعویق و عدم تثبیت معنا، متکثر شده است.متن و نویسنده، به عنوان سوژه های اصلی همواره سعی دارند تا باتوجه به متن بودگی قرائت متفاوتی را ارائه داده و هویت منحصربفرد متن را شناسایی کنند. ازاین رو می توان گفت که هویت مکتوب، از مشخصه های ادبیات داستانی پسا مدرن است.ابوتراب خسروی یکی از نویسندگانی است که می توان تعویق و عدم تثبیت معنا و در نتیجه «هویت مکتوب»را به عنوان «عنصر غالب»آثار وی محسوب کرد. به-نظر می رسدفراداستان، سوژه شدگی متن، دیالکتیک نویسنده با شخصیت ، بازآفرینی های متعدد یک رویداد و اعراض از کلام محوری از مختصات آثار اوست.حاصل پژوهش نشان می دهد در آثار وی روایت و راوی هردو تحت تأثیر اهمیت متن و سوژه بودن آن هستندکه بی ثباتی دال و مدلول و درنتیجه عدم قطعیت معنا را در پی دارد.
تحلیل بن مایه های اساطیری در آثار سه گانه ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسطوره و نقش آن در تشکیل بنیان فکری جوامع بشری و ارتباط آن با هنر و ادبیات بر کسی پوشیده نیست. ادبیات از عوامل حیات ملت ها و جاودانگی آن هاست. بازتاب این اسطوره ها و باورهای کهن اقوام در آثار نویسندگان و شاعران دیده می شود. ابوتراب خسروی از نویسندگان معاصر ایرانی است که علاقه مندی او به اسطوره ها و متون مقدس و ادبیات عرفانی و مضامین اساطیری و عرفانی در آثار سه گانه اش به وضوح دیده می شود. آثار خسروی از مضامین سورﺋﺎﻝ با مختصّات رمان پسامدرن برخوردار است. مفاهیمی مثل هستی، کلمه و کتابت، جاودانگی، مرگ، عشق، انسان شناسی موضوعات پایه ای تألیفات اوست. این پژوهش با هدف تحلیل بن مایه های اساطیری، سه رمان ابوتراب خسروی؛ یعنی «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «ملکان عذاب»، را مورد بررسی قرار می دهد. شیوه کار توصیفی-تحلیلی است و نتایج نشان می دهد که ابوتراب خسروی با رویکرد انسان شناسی از دو منبع اسطوره و عرفان، رمان هایش را خلق می کند. وی با استفاده از بن مایه های اساطیر دوران ابتدایی و ادبیات عرفانی و اساطیر دینی، آثار سه گانه اش را با رویکرد شرح روایت تکوین عالم و شناخت ماهیت انسان و شیطان آفریده است. اهداف و آرمان های او در راستای تعالی بخشی و جاودانگی انسان است؛ پرتاب انسان به زمان بی زمانی و روزگار مقدس نخستین و فراسوی تاریخ است.
پیکربندی زمان و روایت در رمان «اسفار کاتبان» نوشته ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی بهار ۱۴۰۱ شماره ۶۴
109-135
حوزه های تخصصی:
اندیشیدن به مسئله «زمان» و تلاش برای ملموس کردن نوع گذر آن بر آدمی، همواره مورد توجه دانشمندان علوم مختلف، به ویژه حوزه علوم انسانی، بوده است. هر چند نمایش گذر این مفهوم، به ویژه در حوزه درک آن در چرخه فصول و گذار عمر از جوانی به پیری، به نوعی درکی از حضور و تأثیر زمان را بر پدیده ها به دست می دهد، اما به نظر می رسد بیشتر از هر چیزی می توان رد پای آن را در آثار هنری و ادبی، به ویژه در داستان و رمان جستجو کرد که به کمک روایت، رخدادها را به تصویر می کشند. بر همین اساس، این مقاله تلاشی برای بررسی، تحلیل و پیگیری چگونگی کارکرد زمان در رمان «اسفار کاتبان» نوشته ابوتراب خسروی است که به کمک شگردهای خاص روایی و استفاده از گفتمان تاریخ، روایت و ادبیات موفق شده است گونه خاصی از پیکربندی زمان را در نوعی از فراگفتمان تاریخی به نمایش بگذارد. این مقاله دو بخش دارد؛ بخش نظری، با تکیه بر نظریه های زمان بر اساس نظریه های دانشمندان این حوزه و بخش دوم، تحلیل نوع کارکرد زمان در این رمان، با توجه به مباحث نظری است. نتایج به دست آمده در این بررسی، نشان دهنده نوع کارکرد زمان، تاریخ و روایت داستانی، در یک گفتمان فراتاریخی در این رمان است.
مقایسه ی جلوه های چند آوایی باختین در نمایشنامه " داستان دور و دراز و... سلطان ابن سلطان و ... به دیار فرنگ به روایت مرد مشکوک "(محمد چرمشیر) و رمان "اسفار کاتبان"(ابوتراب خسروی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله قصد دارد تا با بهره گیری از برخی آموزه های نقد ادبی مدرن و به ویژه تمهید "چندآوایی" میخاییل باختین به مقایسه ی گزیده متونی از ادبیات و درام معاصر ایران بپردازد. چندآوایی به عنوان ظرفیت بالقّوه متن برای تولید و تکثیر معنا این امکان را به خواننده می دهد تا با نگرشی نو رمان ها و نمایشنامه های ایرانی را تحلیل نماید. هدف اصلی این تحقیق کشف جلوه های چندآوایی در دو نمونه مطالعاتی نمایشنامه داستان دور و دراز... و رمان اسفار کاتبانمی باشد. این مقاله با اتخاذ رویکردی توصیفی-تحلیلی سعی دارد تا با مطالعه ی موردی دو اثر مذکور نشان دهد که چگونه آموزه هایی از رویکرد بینامتنی باختین قادر است علاوه بر تحلیل رمان در کالبدشکافی درام ایران نیز مفید باشد. با شرح مختصری از پیشینه مطالعاتی رویکرد بینامتنی در نقد ادبی، تحقیق حاضر سعی می کند به معرفی و دسته بندی برخی از مهم ترین جلوه های چندآوایی موجود در آثار مذکور بپردازد. عملکرد شاخص های تحلیلی معتبری در حیطه ی قرائت های بینامتنی نظیر پارودی، چندزبانی، فرازبان های داستانی و نمایشی و نیز چندروایت گری، از این حیث امکان مقایسه تطبیقی نمونه ها را فراهم آورده است. مقاله حاضر، در نهایت نشان خواهد داد که پاره ای از آثار ادبی و نمایشی دو دهه ی اخیر ایران واجد پیوندهای نظری قابل انطباق با گفتارهای نقّادی مدرن می باشد.
همکنشی ادبیات و نقّاشی در داستانی از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۰ بهار ۱۳۹۸ شماره ۴۰
131 - 151
حوزه های تخصصی:
مطالعات تطبیقی ادبیات در مقام یک تخصص روشمند، از سازوکارهای پژوهشی متعددی برای تحلیل متون بهره گرفته است. تعمق در متون ادبی از رهگذر کشف پیوند آنها با هنرها یکی از سازوکارهای تعریف شده در این حوزه شناختی است. پژوهش حاضر با تکیه بر این انگاره کوشیده است داستان کوتاه «مینیاتورها» از مجموعه داستان دیوان سومنات از ابوتراب خسروی را واکاوی و تحلیل نماید. براساس پژوهش حاضر، عنوان پردازی متن ادبی، کاربست اصطلاحات و مفاهیم نگارگری و نقاشی در متن ادبی، توصیف های نگارگرانه و در نتیجه اثرگذاری آنها در روند روایت از مصادیق همکنشی ادبیات و نقاشی در این متن ادبی اند. همچنین درآمیختن پرسوناژ نگارگری با شخصیت روایی و خلق گونه ای جدید از شخصیت که می توان آن را «پیکره-شخصیت» نامید، نمونه دیگری از تعامل ادبیات و نقاشی در این روایت است. کمااینکه سپردن کنش روایتگری به نگارگر و در نتیجه ظهور نگارگر به مثابه راوی علاوه بر آنکه مصداق دیگر تلاقی ادبیات و نقاشی در متن است، باعث شده تا رویدادها از روزنه ای نگارگرانه بر مخاطب عرضه شوند و طبیعتا شخصیت ها و پدیده ها براساس رنگ هایشان توصیف می شوند. مکتب شناسی مینیاتورهای متن و شناخت سبک نگارگری آنها نیز بخش دیگری از پژوهش حاضر را شکل می دهد. پژوهش پیش رو نشان می دهد که کشف کیفیت نقش آفرینی نگارگری در ادبیات می تواند به کشف توانایی ها و ظرفیت های هنری نهفته در متن ادبی نیز منجر شود و از این طریق می توان به شناختی دقیق تر از ادبیات دست یازید و این همان هدفی است که پایه گذاران مکتب ساختارگرای ادبیات تطبیقی در ورای مطالعات خویش آن را دنبال می کردند.
بازخوانی داستان «پیک نیک» ابوتراب خسروی در پرتو نظریه نقش گرای نظام مند هلیدی در سطح فرانقش اندیشگانی
منبع:
پژوهشنامه زبان ادبی دوره ۱ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲
63 - 95
حوزه های تخصصی:
نظریه زبان شناسی نقش گرای هلیدی، زبان و ساختار آن را در راستای معنای متن می کاود و نشان می دهد که چگونه بافت و معنا، زبان خاص متنی را سامان می دهند. این نظریه رابطه میان زبان، معنا، اجتماع، و فرهنگ را در ساحت فرانقش های اندیشگانی، بینافردی، و متنی آشکار می سازد. بررسی و تحلیل متن ادبی از منظر هر یک از این ساحت ها به تفسیر عینی و علمی متن می انجامد. در این پژوهش داستان«پیک نیک» از کتاب ویران ابوتراب خسروی بر اساس فرانقش اندیشگانی بازخوانی شده، و چگونگی ذهنیت روایی نویسنده و گفتمان پست مدرنیستی حاکم بر داستان از طریق زبان و در ساحت ساخت گذرایی بندها که نمود عینی آن در فرایندهای فعل، مشارکان فرایند، و عناصر حاشیه ای ظاهر می شود، بازنمایی شده است. آنچه از تجزیه زبان شناختی متن و داده های آماری پژوهش به دست آمد، همسو با نظام معناشناختی متن و ساحت وجودشناختی و پست مدرنیستی روایت بود. بسامد بالای دو عنصر حاشیه ای زمان و مکان بر اساس نظریه کرونوتوپ باختین تحلیل گردید و نشان داده شد که این عناصر حاشیه ای که پیوستار زمانی مکانی روایت را شکل داده اند، چگونه نظام مفهومی و معناشناختی روایت را چارچوب بندی کرده اند. چگونگی تجربه راوی از واقعیت و دنیای پیرامونی او از طریق فرایندهای فعل و ساخت گذرایی نیز بازنمایی شد.
واکاوی توصیفات عرفانی در دو اثر «آواز پرجبرئیل» و «رود راوی» از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۰ شماره ۶۷
9 - 26
حوزه های تخصصی:
جهان و آن چه پیرامون آن است پیوسته در حال دگرگونی و تحول است. یکی از علومی که به صورت مبسوط از دیرباز به شناخت هستی و تغییرات مداوم آن می پردازد علم عرفان است. به هر میزان که قوه عقلانی و روحانی بشر پرورش می یابد مبناهای شناخت حقیقت و وجود نیز تغییر و تکامل می یابد. ابوتراب خسروی از جمله نویسندگان معاصری است که به مقوله عرفان از دریچه نگاه انسان معاصر نگریسته است. طریقه شناخت، کشف، شهود و ذوق وصال به حقیقت که از مبانی عرفان است با زبان و دریافتی متفاوت در دو اثر «آواز پر جبرئیل» و «رود راوی» تحلیل و تبیین می شود. چهار مبحث بنیادی «آفرینش»، «وحدت وجود»، «اساطیر» و «نور و رنگ» در این دو اثر از منظری بدیع بررسی شده است. مداقه روایت های داستانی او از جهت بن مایه های عرفانی و تأثیر آن بر شگردهای توصیفی، حائز اهمیت است که این پژوهش به آن می پردازد. شیوه این جستار (توصیفی - تحلیلی) می باشد. پرسش اصلی این تحقیق مبتنی بر این مطلب است که آیا با مطالعه آثار عرفانی ابوتراب خسروی، می توان به دیدگاهی نو در زمینه عرفان و به تبع آن واکاوی بافت های متفاوت توصیفی در متن دست یافت؟ نتایج این بررسی نشان می دهد که آثار عرفانی ابوتراب خسروی، توانایی نمود رگه های بدیعی از عرفان و واکاوی زنجیره های نوین توصیفی را در خود دارد.
ناپایداری و تزلزل در معنا؛ خوانش واسازانه داستانی کوتاه از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
13 - 47
حوزه های تخصصی:
مطالعات ادبی در پرتو اندیشه پساساختارگرا از منظری متفاوت متن را واکاوی می کنند. پساساختارگرایی ضمن رها شدن از چهارچوب تصلب یافته ساختارگرایی، خوانشی واسازانه از متن به دست می دهد و معنا و گفتمان ادعایی آن را به پرسش می گیرد. در این راهبردِ مطالعاتی، پژوهشگر از رهگذر بازشناسی تناقضات نهفته در متن، از دوگانه های پایگانی ساختارگرایی فاصله گرفته، از معنای آشکار آن مرکزیت زدایی می کند و معنای خاموش گشته را به سخن می آورد. کاربست چنین راهبردی در واکاوی متون فارسی می تواند ابعاد ویژه ای را در باب آن ها و ساختارهای فکری نویسندگان آشکار سازد. پژوهش حاضر بر بنیاد این اندیشه و با اتخاذ رویکردی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها، داستان کوتاه «حضور» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی را واسازی نموده است. بنابر پژوهش پیش ِرو، متن «حضور» به رغم عنوان آشکار آن، رو به غیاب دارد و امر غایب در آن به سطح حضور فرامی رود. تزلزل در رابطه متناظر دال و مدلولی و درنتیجه، ناپایداری معنامندی دال ها، ناآغازی در متن، باژگونگی کارکردها و موقعیت های دال های متن و نام زُدایی از شخصیت ها بخشی از مصادیق مرکززدایی از گفتمان مرکزیت یافته متن قلمداد می شوند. در پرتو این رابطه ناپایدار، دال های کنشگر در متن دچار تعویق و گسست از معنای نهایی شده اند و بدین ترتیب، انکسار و پراکنش معنا در متن رقم خورده است؛ برونداد چنین وضعیتی آپوریا یا تنگنا در پذیرش معنای قطعی متن است، به طوری که خواننده دیگر قادر به تحدید معنای نهایی نیست. جابه جایی حضور و غیاب و ناپایداری معنا حتی بر تمهیدات متن و موقعیت های مکانی شخصیت ها نیز سایه انداخته است و متن از درون خود را نقض کرده است.