مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
déconstruction
حوزههای تخصصی:
Deux caractéristiques majeures de l’esthétique postmoderne, le retour du sujet et le chaos-monde, sont repérables à la lecture de Madame Bâ et Mali, ô Mali d’Orsenna et La Découverte de l’Amérique de Pividal. Ce sont des romans français postmodernes. Si le narrateur raconte à la première personne, il pervertit pourtant la théorie de l’individualisme, de l’atavisme et œuvre plutôt pour l’intérêt général. Par ailleurs, les romanciers déconstruisent l’ordre unitaire des savoirs modernes au profit du chaos-monde, de la théorie de l’imprédictibilité, une sorte de désordre naturel qui est la seule raison du monde. Rien n’est prévisible et imposant. Comment Erik Orsenna et Rafaël Pividal réécrivent-ils les systèmes de pensée modernes au profit d’un enchevêtrement des cultures ? En nous appuyant sur la pensée postcoloniale, nous allons résoudre cette question autour de deux axes : le retour du sujet et l’imprédictibilité des valeurs-monde.
The Opacity of Glass Rethinking Transparency in Contemporary Architecture(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
In this paper, an exchange of letters between the philosopher Jacques Derrida and architect Peter Eisenman is used as a catalyst to discuss the material qualities of glass and its relationship with the concept of transparency in architecture. In his criticism of an architecture devoid of human qualities, Derrida uses glass, defined through Walter Benjامین’s writings, as a hard and cold material that does not allow any human attachments and transparency as an absence of aura or a sense of awe. This paper attempts to elaborate that there can be different interpretations of transparency in architecture and that the material qualities of glass can be used to construct a different understanding of architecture in the current world of mass media and information. It is also argued that a particular approach to architecture has become possible in which textual constructs veil glassy buildings resulting in a translucent architecture that exploits different media to extend its influence beyond the limitations of a particular material, site or context.
Explaining the Epistemology of Change from the Perspective of Qur'an (Deconstructive Analysis on Change and Motion)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The purpose of this research is to explain time based on the constructivist view of substantive motion. This activity has been done in a deconstruction manner. It is the deconstruction, re-reading, and analysis of any subject by decentralizing it and achieving dimensions of the subject that are often overlooked. In general, theories of time are divided into two categories: theories of substantive change, which consider change to be related only to the appearances and names and the superficial layers of the system and all its phenomena, and theories that consider time made by the substantive motion and fundamental change and evolution of phenomena. By challenging the themes in the view of the change of nature, the space was paved for the view to emerge on the constructivism of the transcendent purposeful substantive motion. According to the constructivist approach of purposeful substantive motion, all phenomena of existence, and especially human beings, are moving in the path of the Creator according to their need and poverty. The centralization of the approach to the constructivism of the substantive motion has implications for education. Thus, education is more and more a religious nature and according to the substantive motion, the universe, based on its inherent nature, needs a stimulus that is being created and invented every moment in order to be able to form a momentary identity of the world and man. And the accidental world is an inherent occurrence (not a time occurrence).
ناپایداری و تزلزل در معنا؛ خوانش واسازانه داستانی کوتاه از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
13 - 47
حوزههای تخصصی:
مطالعات ادبی در پرتو اندیشه پساساختارگرا از منظری متفاوت متن را واکاوی می کنند. پساساختارگرایی ضمن رها شدن از چهارچوب تصلب یافته ساختارگرایی، خوانشی واسازانه از متن به دست می دهد و معنا و گفتمان ادعایی آن را به پرسش می گیرد. در این راهبردِ مطالعاتی، پژوهشگر از رهگذر بازشناسی تناقضات نهفته در متن، از دوگانه های پایگانی ساختارگرایی فاصله گرفته، از معنای آشکار آن مرکزیت زدایی می کند و معنای خاموش گشته را به سخن می آورد. کاربست چنین راهبردی در واکاوی متون فارسی می تواند ابعاد ویژه ای را در باب آن ها و ساختارهای فکری نویسندگان آشکار سازد. پژوهش حاضر بر بنیاد این اندیشه و با اتخاذ رویکردی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها، داستان کوتاه «حضور» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی را واسازی نموده است. بنابر پژوهش پیش ِرو، متن «حضور» به رغم عنوان آشکار آن، رو به غیاب دارد و امر غایب در آن به سطح حضور فرامی رود. تزلزل در رابطه متناظر دال و مدلولی و درنتیجه، ناپایداری معنامندی دال ها، ناآغازی در متن، باژگونگی کارکردها و موقعیت های دال های متن و نام زُدایی از شخصیت ها بخشی از مصادیق مرکززدایی از گفتمان مرکزیت یافته متن قلمداد می شوند. در پرتو این رابطه ناپایدار، دال های کنشگر در متن دچار تعویق و گسست از معنای نهایی شده اند و بدین ترتیب، انکسار و پراکنش معنا در متن رقم خورده است؛ برونداد چنین وضعیتی آپوریا یا تنگنا در پذیرش معنای قطعی متن است، به طوری که خواننده دیگر قادر به تحدید معنای نهایی نیست. جابه جایی حضور و غیاب و ناپایداری معنا حتی بر تمهیدات متن و موقعیت های مکانی شخصیت ها نیز سایه انداخته است و متن از درون خود را نقض کرده است.
بررسی پساساختارگرایانه گزیده ای از آثار محمدرضا شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
93 - 133
حوزههای تخصصی:
ادبیات کودک به دلیل شکاف زمانی ای که بین کودکیِ نویسنده و مخاطب کودک وجود دارد، ماهیتاً ادبیاتی دوسویه است. یکی از رویکردهای نقد ادبی که قادر است این دوگانگی را نشان دهد، نقد پساساختارگرایی و رویکرد ساخت زدایی دریدایی است. در این پژوهش با به کارگیری این رویکرد، برخی آثار تألیفی و خلّاقانه محمدرضا شمس، یکی از نویسندگان مطرح و تأثیرگذار ادبیات کودک و نوجوان بررسی شده است. شیوه پژوهش توصیفی تفسیری است و انتخاب آثار به صورت نمونه گیری هدفمند انجام شده است. مؤلفه های ساخت زدایی، از جمله تقابل های دوگانه، تصمیم ناپذیری، سرگشتگی، بینامتنیت، مؤلف زدایی و تکرارپذیری را به خوبی در آثار شمس می توان بازشناخت که در این میان، بینامتنیت جایگاهی ویژه دارد. یافته های پژوهش نشان می دهد که آثار محمدرضا شمس با بهره بردن از این ویژگی ها، خوانش را به سوی تکثر معنا و زایش مدام دلالت، هدایت می کند. سیّالیت بینامتنی و لایه های چندگانه معنایی در این آثار حاکی از آن هستند که مخاطب پنهان متن، نه تنها مصرف کننده ای ایستا نیست، بلکه در برساختن معنای متن نقشی مؤثر و پویا ایفا می کند.