مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
محمدرضا شمس
حوزه های تخصصی:
فانتزی انواع گونا گونی چون فانتزی پری وار، تمثیلی، واقع گرا، فلسفی، گروتسک و... دارد و از یک منظر به فانتزی عام و فانتزی نو و از منظری دیگر به فانتزی فرودین و فرازین تقسیم می شود. می توان گفت وجه تمایز انواع فانتزی ها در نوع تخیل موجود در آن هاست، اما آنچه در همه آن ها مشترک است آفریدن دنیایی تخیلی و فراواقعی است. خلق این دنیای تخیلی و فانتاستیک از طریق شگردهایی صورت می گیرد که البته در همه آثار فانتزی، ثابت و از پیش شناخته شده نیست بلکه از طریق بررسی های مختلف می توان به آن ها پی برد. نگارندگان در این پژوهش با بررسی چهار داستان از محمدرضا شمس، یازده شگرد فانتزی ساز را مشخص کرده اند که برخی از آن ها در مقایسه با پژوهش های پیشین تازگی دارند؛ مانند انتخاب راوی و قهرمان دیوانه نما، زمان پریشی، عینیت بخشیدن به مثل ها و نفرین ها و دعاها، استفاده از کهن الگوها و شخصیت های جادویی قصه های کهن، بنا نهادن داستان بر پایة ضرب المثل ها و فرهنگ عامه، و جان بخشی به مردگان و برانگیختن عالم اموات. از حیث انواع نیز، گونه های مختلف فانتزی اعم از واقع گرا، فلسفی، پری وار، تمثیلی، گروتسک و فانتزی اشیا را در داستان های شمس می توان دید.
عناصر بینامتنی و سیلان ذهن در آثار محمود اکبرزاده و محمدرضا شمس
حوزه های تخصصی:
جریان مدرنیسم در ایران پدیده ای تازه ا.ست که مورد توجه برخی نویسندگان قرار گرفته و با الگوپذیری از ادبیات غرب، آثاری پدید آورده اند که در مواردی موفق بوده است. با توجه به این که مدرنیسم هنوز در ادبیات داستانی بزرگسال ایران جای خود را چنانکه باید پیدانکرده، ورود آن به ادبیات کودک، به سختی می تواند مورد پذیرش قرارگیرد. از سویی، عدم توجه نویسندگان به شرایط سنّی کودک و نوجوان و گرایش به ابهام و ایجاز، درک مفهوم متن را برای این قشر غیر ممکن ساخته است. در این پژوهش با هدف شناخت ویژگی های مدرنیستی ادبیات کودک در دهه های اخیر و جنبه های نوآوری نویسندگان، داستان های محمود اکبرزاده و محمدرضا شمس را از جهت کاربرد عناصر مدرن با تأکید بر بینامتنیت و سیّال ذهن بررسی کرده و به این نتیجه رسیده ایم که محمود اکبرزاده در حوزه داستان نویسی مدرن، دارای نوآوری هایی است و بیشترین عناصر بینامتنی در آثارش عبارت از فراداستان و فولکلور بوده و در مواردی از جریان سیّال ذهن برای روایت داستان سود جسته است. عناصر بینامتنی محمدرضا شمس نیز بیشتر شامل باورهای عامیانه، فولکلور و اسطوره هاست و از جریان سیّال ذهن به وفور استفاده نموده است. بنابراین، آثار وی، پیچیده تر از آثار محمود اکبر زاده است.
بازخوانی مؤلفه های مدرنیته در آثار محمدرضا شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بازخوانی مؤلفه های مدرنیته در آثار محمدرضا شمس چکیده مدرنیسم به عنوان جنبشی بزرگ به ایجاد تحول عظیمی در عرصه ی هنر و ادبیات منجر شد که این تحول به حوزه ی ادبیات کودک و نوجوان نیز راه پیدا کرد. محمدرضا شمس از نویسندگانی است که قصد دارد کودکان و نوجوانان جامعه را با واقعیت های دنیای مدرن آشنا سازد؛ به همین دلیل این نویسنده مؤلفه های عصر نو را با فرم روایی و داستانی برای این قشر از مخاطبان بیان می کند. این پژوهش بر آن است تا جامعه ی مخاطبان را با قلم متفاوت محمدرضا شمس که هم گام با فضای مدرنیستی و متناسب با تغییر ذائقه ی کودکان است، آشنا سازد. روش پژوهش تحلیل محتوای قیاسی با رویکرد توصیفی تحلیلی است. این پژوهش درصدد است به بررسی مؤلفه های برجسته ی معنایی مدرنیته از جمله تفکر انتقادی، الیناسیون و کلیشه زدایی در آثار شمس بپردازد. نتایج پژوهش بر این است که محمدرضا شمس در آثار خود بی عدالتی های جامعه از جمله فساد اداری در نظام بروکراسی و مردسالاری را به بوته نقد می گذارد و بر آن است که مخاطب را با واقعیت های تلخ جامعه آشنا سازد؛ از سوی دیگر زندگی امروز افراد جامعه توأم با ازخودبیگانگی است که شمس این مؤلفه را در قالب تنهایی و مرگ، بحران هویت و زمان پریشی به نمایش می گذارد. ادبیات مدرنیستی با نگاهی متفاوت درصدد جلب نظر خوانندگان خاص است؛ از این رو با استفاده از بداعت، خلاقیت و هنجارشکنی، مخاطبان خاص خود را می طلبد. از همین روست که شمس از شخصیت هایی بهره می گیرد که از هم نوعان خود متمایز هستند، بنابراین شخصیت ها با ایدئولوژی ابرقهرمانی و مستقلانه درصدد انجام مأموریت خود می شوند و با جسارت در جویندگی به اجرای امور و هدف می اندیشند. واژه های کلیدی: الیناسیون، تفکر انتقادی، کلیشه زدایی، محمدرضا شمس، مدرنیسم. تاریخ دریافت مقاله: 30/7/1399 تاریخ پذیرش مقاله: 7/10/1399
بررسی پساساختارگرایانه گزیده ای از آثار محمدرضا شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
93 - 133
حوزه های تخصصی:
ادبیات کودک به دلیل شکاف زمانی ای که بین کودکیِ نویسنده و مخاطب کودک وجود دارد، ماهیتاً ادبیاتی دوسویه است. یکی از رویکردهای نقد ادبی که قادر است این دوگانگی را نشان دهد، نقد پساساختارگرایی و رویکرد ساخت زدایی دریدایی است. در این پژوهش با به کارگیری این رویکرد، برخی آثار تألیفی و خلّاقانه محمدرضا شمس، یکی از نویسندگان مطرح و تأثیرگذار ادبیات کودک و نوجوان بررسی شده است. شیوه پژوهش توصیفی تفسیری است و انتخاب آثار به صورت نمونه گیری هدفمند انجام شده است. مؤلفه های ساخت زدایی، از جمله تقابل های دوگانه، تصمیم ناپذیری، سرگشتگی، بینامتنیت، مؤلف زدایی و تکرارپذیری را به خوبی در آثار شمس می توان بازشناخت که در این میان، بینامتنیت جایگاهی ویژه دارد. یافته های پژوهش نشان می دهد که آثار محمدرضا شمس با بهره بردن از این ویژگی ها، خوانش را به سوی تکثر معنا و زایش مدام دلالت، هدایت می کند. سیّالیت بینامتنی و لایه های چندگانه معنایی در این آثار حاکی از آن هستند که مخاطب پنهان متن، نه تنها مصرف کننده ای ایستا نیست، بلکه در برساختن معنای متن نقشی مؤثر و پویا ایفا می کند.