مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۴۱.
۱۴۲.
۱۴۳.
۱۴۴.
۱۴۵.
۱۴۶.
۱۴۷.
۱۴۸.
۱۴۹.
۱۵۰.
۱۵۱.
۱۵۲.
۱۵۳.
۱۵۴.
۱۵۵.
۱۵۶.
۱۵۷.
۱۵۸.
۱۵۹.
۱۶۰.
معنا
منبع:
پژوهش های روستایی دوره نهم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۳۶)
646 - 661
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به مطالعه کیفی معنای معماری خانه های بومی منطقه موکریان ایران از منظر پدیدارشناسی می پردازد. هدف نهایی از نگرش ناب به معماری خانه های موکریان، کشف و آشکارگی نظام معنایی حاصل از گوهر دریافت ماهیت و جوهر آن ها و فهم هستی و نحوه هستی یافتن خانه ها است. رویکرد پژوهش حاضر، پدیدارشناسی و نظام تجزیه وتحلیل اطلاعات و ارائه نظریه نهایی آن، کیفی -روش نظریه ون مانن و روش MST- است. محقق با حضور در منطقه موردپژوهش و غوطه وری در معماری خانه های موکریان و انجام مصاحبه های باز و عمیق و ثبت تحریرهای میدانی در ذیل سرفصل های تجربه زیسته، تجربه نیابتی و خصائص هستندگی نسبت به گردآوری اطلاعات اقدام نموده و تفاسیر مهم، 87 عبارت و 15 تم معنی به عنوان مؤلفه های اصلی معنا بخش خانه های بومی موکریان شناسایی و تدوین گردید. با یکپارچه کردن، مقایسه، و تعمق پیرامون معیار های به دست آمده، یک مقوله هسته تحت عنوان "خانه موکریان : بازنمون خویشتن، تجلی حس بودن و تبیین هستی انسان" به عنوان معنای حقیقی خاص خانه های منطقه موکریان ایران انتخاب گردید.
چالشی بر چیرگی بی چون و چرای حقیقت در مکتب ساختگرایی
منبع:
هنر و تمدن شرق سال سوم بهار ۱۳۹۴ شماره ۷
3 - 10
حوزه های تخصصی:
ساختگرایی (structuralism)، به عنوان شیوه ای در نقد ادبی و هنری در دهه های نخستین قرن بیستم در شرق اروپا پدید آمد و در نیمه دوم آن سده در اروپای غربی به نقطه اوج خود رسید. این شیوه نقد، همواره می کوشید به روش خود، شکل و رنگی علمی ببخشد. تمرکز بر ساختارِ آثار ادبی و هنری، این امکان را به ساختگرایان می داد که از دیدگاه خود قواعدی ابطال ناپذیر و فرمول هایی ثابت و لایتغیّر برای بررسی آثار ادبی و هنری وضع کنند. ساختگرایی اگرچه در آغاز، به زبان شناسی متکی بود ولی عرصه های گوناگونی همچون مردم شناسی، فلسفه، روان شناسی، تاریخ و نهایتاً زمینه های مختلفی از علوم انسانی را در برگرفت. این مقاله شامل بازنگری نقادانه و تأملی است بر مجموعه رویکردهایی که تحت عنوان ساختگرایی در نقد ادبی و هنری و علوم انسانی پدید آمد. آنچه ساختگرایی نامیده می شد، امروز به عنوان یک روش زنده، منسوخ شده است و اگرچه به جنبه هایی از آن در پژوهش های مربوط به علوم انسانی می توان استناد کرد، اما ساختگرایی را باید به منزله آخرین تلاش منتقدان برای تولید «حقیقتی» مطلق و غیر قابل نقض به شمار آورد.
مبانی زیبایی شناسی در دیدگاه مولوی
منبع:
هنر و تمدن شرق سال سوم تابستان ۱۳۹۴ شماره ۸
11 - 18
حوزه های تخصصی:
انسان، موقعیتی ویژه در میان خالق و طبیعت مخلوق دارد؛ فاعل مطلق و خالق معنی نیست، اما واسطه ای خودآگاه در معنابخشی به طبیعت و تأویل معناست. نفس ناطقه انسانی به عنوان منشأ علم پیشینی روح و ذوق سلیم، محیط بر عقل و خیال و حس است و ارتباط بین عین و ذهن، اذهان، انسان و خدا را باعث می شود. ذوق سلیم، منشأ احساسات ناب بشری و نفس حیوانی، منشأ غرایز زیستی انسان است. کارکرد هنر، تزکیه، تعالی ذوق، هدایت و تعادل غرایز است. روند بسته و پیوسته آفرینش هنری، علاوه بر ارتباط و وحدت ارگانیک عناصر آن (هنرمند- اثر هنری- مخاطب)، ارتباط هر جزء را با کل (معنی) نیز تبیین می کند. اثر هنری، تجسم شهود معنی، احساسات متناظر با آن در هنرمند و محصول کنش زیبایی شناسانه او و آغازگر کنش مخاطب و تأویل است که دایره ظهور و عمل معنا را تکمیل می کند. کارگاه اصلی هنرمند و منشأ اثر هنری، خیال خلاق هنرمند است که در آن، صورت و معنی جمع می آیند. هنر، ماهیت بازتابی دارد و صفات زیبایی شناسانه، محصول وجود آثار کیفی معنا در روح شناسا و ارزیابی اوست که به اشیایی که آثار کمی همان معنا را دارند منتسب می شود و به آن ها روح و معنا می بخشد.
بررسی آسمان در نگارگری از آغاز تا سده دهم هجری
منبع:
پیکره دوره سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۳ شماره ۶
25 - 40
حوزه های تخصصی:
آسم ان همواره جای گاه وی ژه ای در باورهای که ن و دین ی ای ران داشت ه و تجل ی ق داس ت و پاک ی بوده است. ای ن مقال ه بر آن است تا نشان دهد این جای گاه تا چ ه اندازه در ن گارگ ری ایران ی متجل ی شده و توانسته است نق ش معن ای ی ایف ا کن د. یا با توجه به موضوع داست ان ن گاره ها به کمک بی ان معنا آید. همچنی ن شکل آسم ان در دوره های مختل ف دستخ وش چ ه تغییرات ی ش ده است. در این مقاله سعی شده نقش آسم ان از نظر ساختاری و معنای ی بررسی شود و تفاوت ها و تشابهات نمایش آسمان و عناصر مرتبط با آن همچون ست اره، خورشی د و ابر در دوره های مختلف ن گارگری مطالعه گردد. نت ای ج این تحقیق که به روش توصیفی- تحلیلی بدست آمده نشان دهنده این مطلب است که نمایش آسمان در دوره های مختلف نگارگری از نظر ساختاری تفاوت هایی داشته است؛ این تفاوت ها در مقدار فضایی که به خود اختصاص داده، و زاویه دید و میزان هماهنگی با دیگر اجزاء موجود در نگاره مشهود است. که عناصر مرتبط با آسمان مانند شکل ابرها در ابتدا بر اساس قوانین خاص و خشکی طراحی شده اند در حالی که در دوره های بعدی انعطاف و حرکت بیشتری در کارها دیده می شود. مسأله مهم تر این که از دوره تیموری به بعد نقش آسمان از نظر معنایی نیز پر رنگ تر شده است.
زمان مندی در اندیشه متقدم هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
375-397
حوزه های تخصصی:
هایدگر متقدّم، در راستای تأسیس اُنتولوژی بنیادی، تا حدودی از بررسی فهم عامیانه زمان چشم پوشی می کند و به تحلیل زمان مندی می پردازد. او معتقد است که فهم عامیانه زمان، تنزّل زمان جهانی و خود زمان جهانی، تنزّل زمان مندی است. هایدگر در هستی و زمان ، زمان مندی را به «معنای اُنتولوژیک پروا» تعبیر میکند. در این جا، برای تحلیل زمان مندی در اندیشه هایدگر، بر همین عبارت سه جزئی تکیه می شود. اُنتولوژیک در تقابل با اُنتیک قرار می گیرد. پژوهش اُنتیک، پژوهشی است که هستومند را چونان چیزی فرادست و متعیّن در نظر می گیرد، امّا در مقابل پژوهش اُنتولوژیک، معطوف است به چطور هستن هستومندی که با افکندن خود بر امکان هایش، دائماً از خودش پیشی می جوید. معنا، آنی نیست که در انتهای کنش فهمیدن، آشکار گردد؛ بلکه آنی است که فهم پذیری هر چیز خودش را در آن حفظ می کند؛ یعنی شرط امکان فهم پذیری یک چیز است. پروا، دلالت می کند بر چیزی که به جنبه های ساختاری دازاین، کلیّت و وحدت می بخشد. پروا که معنای هستن دازاین است، ازطریق سه مؤلفه اگزیستانس، واقع بودگی و سقوط کردگی تقویم می شود. زمان مندی، معنای اُنتولوژیک پروا است؛ یعنی شرط امکان فهم پذیری آن. هایدگر برای توضیح این سخن، دست به تحلیل اگزیستانس اصیل می زند. ساختار اُنتولوژیک اگزیستانس اصیل، «مصمّمیّت پیشی جوینده به سوی مرگ» است. اگزیستانس مصمّمی که بر مرگ پیشی می جوید، خودش را در سه برون خویشی آینده سویی، بودگی، و حاضرساختن عیان می کند. هر یک از این سه برون خویشی، به ترتیب، بنیان و معنای یکی از مؤلفه های پروا است. درنتیجه، زمان مندی در وحدت اش، بنیان و معنای اُنتولوژیک کلّ پروا است.
نسبت سنجی اندیشه متقدم و متأخر ویتگنشتاین با طرح معرفت شناختی سوبژکتیویسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۵۷)
91 - 116
حوزه های تخصصی:
سوبژکتیویسم به مثابه یک طرح معرفت شناختی، از مؤلفات بنیادین تفکر مدرن شناخته می شود. این طرح با کوژیتوی دکارتی و تلقی انسان به عنوان «جوهر اندیشنده» پایه گذاری شد و با فلسفه استعلایی کانت و اعطای نقش خودبنیادی به بشر در عمل شناخت اهمیتی بی مانند در معارف بشری دوران جدید یافت. اما با آغاز قرن بیستم و تغییرات پارادایمیکی که در فلسفه رخ داد، اندیشه هایی پدیدار شد که طرح سوبژکتیویسم، این بنیاد مستحکم تفکر مدرن را با چالش های جدی مواجه کرد. در این میان، ویتگنشتاین یکی از فیلسوفانی است که در فلسفه خود بیش ترین کوشش ها را در جهت گذار از این طرح به انجام رسانده است. این نوشتار می کوشد ضمن نسبت سنجی فلسفه متقدم و متأخر ویتگنشتاین با سوبژکتیویسم مدرن، نشان دهد که کوشش های ویتگنشتاین در هر دوره، تا چه حد در گذار از طرح سوبژکتیویسم کامیاب بوده است. بر همین اساس، بخش نخست مقاله با خوانش استعلایی از رساله منطقی- فلسفی نشان خواهد داد که ویتگنشتاین در عین تلاش برای کنار گذاشتن طرح سوبژکتیویسم هم چنان پای بند روش سوبژکتیویستی، کانت است و بخش دوم نیز ضمن اشاره به روش بدیع ویتگنشتاین در پرداختن به مسائل فلسفی، چگونگی گذار از سوبژکتیویسم را در اندیشه متأخر او واکاوی خواهد کرد.
معنا به مثابه تجربه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال هفدهم زمستان ۱۳۹۱ شماره ۴ (پیاپی ۶۸)
17 - 36
حوزه های تخصصی:
در این مقاله در صددام تا با نقد نظریه های معنایی مختلف، این پیش فرض را به چالش بکشم که معنا ، بخشی از زبان است و در نتیجه برای برقراری ارتباط زبانی میان انسان ها، اشتراک معنایی میان آنها ضروری است. در این مقاله ضمن نقد سه دسته از نظریه های ارجاعی، ساختاری و کاربردی نشان خواهم داد که هیچ یک از این نظریه ها نمی توانند ثابت کنند که برداشت آنها از معنا، «اشتراک پذیری» آن را ثابت می کند. سپس با تکیه بر تفسیر تازه ای از نظریه معنایی ویتگنشتاین متأخر، نشان خواهم داد که معنا امری شخصی و مبتنی بر تجربه های فردی است. همچنین برقراری ارتباط میان انسان ها نه اشتراک گذاری معنا، بلکه هماهنگی زیستی - رفتاری میان آنها است.
معناشناسی «خوب» از نظر ناول اسمیت(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعات مهم فرا اخلاقی معناشناسی واژه «خوب» است. در این زمینه آرای مختلف شناختاری و غیرشناختاری وجود دارد. ناول اسمیت با تقسیم الفاظ بر اساس کارکردشان به سه گروه احساسی (A)، الزامی (G) و توصیفی (D) واژه خوب را نیز به عنوان یک واژه احساسی دارای کارکرد تحریک و ایجاد علاقه و هم به عنوان واژه الزامی به معنای شایسته انتخاب یا انجام دادن می داند. وی معتقد است معنای خوب چیزی جز کاربردهای مختلفی که این واژه دارد نیست و برای فهم معنای آن باید به زمینه ها و بستر کاربرد آن توجه کرد. او با تقسیم کاربردهای واژه «خوب» به دو بخش اصلی و فرعی، کاربرد «خوب» در زمینه انتخاب و توصیه را دو کاربرد اصلی و کاربردش برای ستایش و تحسین، ترغیب، ارزیابی، کارامدی، مهارت و توصیف را شش کاربرد فرعی این واژه می داند. ناول اسمیت معتقد است واژه «خوب» در کاربرد واحد می تواند دو یا چند کارکرد همزمان داشته باشد؛ برای مثال، جمله «عدالت خوب است» بنابر زمینه کاربردش می تواند برای بیان انتخاب عمل عدالت توسط فرد یا توصیه آن به دیگری یا بیان ستایش و تحسین این عمل یا ترغیب وتشویق دیگران برای انجام دادن آن و ... به کار رود. بنابراین، به اعتقاد وی اشکال نظریه های اخلاقی پیشین در فروکاستن معنا و کاربرد واژه «خوب» در یک چیز است.
تغییر ادراک معنا از حرم امام رضا (ع) در نسبت با زمان
حوزه های تخصصی:
امروزه جایگاه بین المللی شهر مشهد به عنوان یکی از قطب های مذهبی و فرهنگی جهان اسلام، ضرورت برجسته کردن حرم مطهر، توجه به بافت پیرامونی و در نتیجه ساماندهی آن را به روشنی نمایان می سازد. عدم توجه به احیا و ساماندهی این بافت می تواند سبب کاهش جذب گردشگر، جابجایی جمعیت ساکن، رکود وضعیت اقتصادی و مهمتر از همه، از بین رفتن هویت و نقش مذهبی- فرهنگی آن گردد. در مقابل آشکار است که افزایش کیفیت معنایی و بصری عرصه های شهری می تواند عامل مهمی در جذب گردشگران مذهبی از سرتاسر نقاط جهان به شهر مشهد و همچنین حفظ ابعاد هویتی و خاطره ای نزد ساکنین و زوار محلی باشد . در پژوهش حاضر سعی بر آن بوده تا به این پرسش که کدام یک از ابعاد ادراک محیط حرم درگذر زمان دستخوش تغییر شده ، پاسخ داده شود. قلمرو مکانی این پژوهش خیابان های منتهی به حرم بوده و در تحقق آن از راهبرد اسنادی و پیمایش اجتماعی استفاده شده است. تأکید این جستار بر تغییر وجوه معنایی ادراک منظر بافت پیرامون حرم مطهر امام رضا (ع) درگذر زمان بوده و ارزیابی آن در ابعاد شناختی، احساسی، تفسیری و ارزش گذاری انجام یافته است. تعداد اعضای نمونه مرحله نظرسنجی 105 نفر می باشد که به روش تصادفی انتخاب و پرسش نامه ای شامل سؤالات باز و بسته میان آنان توزیع شده؛ همچنین تحلیل داده ها با استخراج ضریب رگرسیون میان متغیرهای مستقل و وابسته در نرم افزار SPSS 16 و Exel ارزیابی گردیده است. نتایج نشان می دهند که به سبب ظرفیت پایین بافت کنونی پیرامون حرم، بیشترین تأثیر بر تمایل افراد به تغییر محیط به ترتیب متوجه بعد شناختی، تفسیری، ارزشی و در نهایت بعد احساسی است که این نشان دهنده عدم توجه به ابعاد ادراکی، معنایی و به ویژه در بعد شناختی است که در معنادار شدن بیشتر محیط کمک مؤثری می نماید.
گفتمان جهانی شدن و اسلام سیاسی سلفی جهادی
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی تأثیر گفتمان جهانی شدن بر گفتمان های حاکم در جهان اسلام و چگونگی ظهور اسلام سیاسی سلفی جهادی در پرتو امواج جهانی شدن است. فرضیه مورد آزمون نیز عبارت است از اینکه: «جهانی شدن، با به چالش کشیدن هویت رسمی حاکم بر دولت ها، ضمن هموار کردن بستر ظهور گفتمان اسلام سیاسی سلفی جهادی، چالشی بنیادین در تداوم مناسبات قدرت سنتی محسوب می شود». نتایج حاصل از پژوهش که با روش تحلیل گفتمان و با استمداد از نظریات ارنستو لاکلا و شانتال موف به دست آمده، نشان می دهد که جهانی شدن در برخی کشورهای اسلامی با به چالش کشیدن گفتمانهای حاکم و تک گفتار، ضرورت هویت یابی و عطش جستجوی معنا را تشدید کرده است. سلفیگری، یکی از پاسخهایی است که به این نیاز داده شده است. آنها با گزینش معنا و انحصاری کردن آن، انرژی خود را صرف به کار بستن معانی و ویژگیهای برگزیده می کنند. بازسازی معنا توسط گروههای سلفی، با تکیه بر مفاهیم جمعی همچون شریعت، رهبری، جهاد، خدامحوری، تفاسیر دینی حداکثری و اجتماع صورت می پذیرد. این مسئله آینده مناسبات قدرت را در برخی کشورهای اسلامی به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
بازخوانی نظریه میشل شارُل در باب نقش عناصر همنشین مبتدا در انسجام گفتمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همان طور که در مورد ادبیات، «ادبیت» را لازمه داشتن یک متن ادبی دانسته اند، «متنیت» نیز می تواند شرط لازم برای داشتن متن باشد. مفهوم «انسجام» که به نوعی ضامن وجود متنیت است از سوی زبان شناسان و نظریه پردازان زیادی مانند میشل شارُل به خصوص در حوزه تحلیل کلام مطالعه شده است. یکی از ابزارهای برقراری این انسجام که شارُل در پژوهشی جداگانه به آن پرداخته، مبحث عناصر همنشین اضافه است. اگرچه محقق به درستی بر کارکرد ویژه این عناصر در استقرار انسجام تأکید داشته است، به نظر می رسد چشم اندازی که مسئله را در آن قرار می دهد، قابل نقد است. در این مقاله می کوشیم تا با جایگزینی نگاه صوری و دستوری نظریه پرداز به مسئله با یک رویکرد معنا محور که مستلزم در نظر گرفتن نقش فعال خواننده در شکل گیری انسجام است، کاستی های این نظریه را اصلاح کنیم و نشان دهیم استدلال شارُل دارای دامنه مطلوبی که بتواند مصادیق دیگر این نوع انسجام را نیز پوشش دهد نیست. برای نیل به این هدف، در بخش نخست، با استفاده از نظریه شارُل عملکرد ویژه عناصر همنشین اضافه را که زبان شناس «قیدهای چارچوب ساز» می خواند تبیین می کنیم و قسمت دوم را به تعدیل دیدگاه او از طریق رفع انحصاری که زبان شناس برای این عناصر قائل است اختصاص می دهیم. همچنین، امیدواریم از ورای این موارد، ابعادی از موضوع انسجام را که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است، روشن کنیم.
تأملی بر تعامل شکل و معنا در شکل بندی متن ادبی «چند روایت معتبر درباره عشق» در نگاهی سمازیولوژیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از اهداف نقد، از جمله نقد ساختارگرایانه متون در ادبیات را، می توان ردیابی اجزای موجود در متن و تحلیل آن ها برشمرد. از سوی دیگر، در علم زبان شناسی نگاه سمازیولوژیک مبتنی بر حرکت پردازشی - خوانشی از فرم به طرف معنا در متن است. مطالعات ساختارشناختی بر آثار ادبیات فارسی کم شمار نیستند؛ اما کماکان نیاز است ارتباط بین رویکردهای نقد ادبی و روش های تحلیل زبان شناختی تبیین شود. این پژوهش در نشان دادن روند پیدایش معنا در یک پیکره مطالعاتی در زبان فارسی تلاش می کند. با این پرسش که چگونه، در نگاهی سمازیولوژیک، اجزای فرمی پیکره مطالعاتی، به تنهایی، در ارتباط با هم و نیز با نگاه به مفهوم انسجام در چارچوب متن یک شکل بندی معنایی را به دست می دهند. داستان کوتاهِ « چند روایت معتبر درباره عشق » نوشته مصطفی مستور، پیکره مطالعاتی این پژوهش است. هدف این مطالعه، مشاهده روند شکل بندی متن و معنا در داستان کوتاه مستور با تکیه بر رویکرد ساختارگراست. از مهم ترین نتایج این بررسی، نمایاندن معانی نهفته در متن با استفاده از روش سمازیولوژیک و رویکرد ساختارگراست. آنجا که فراز و فرود یک احساس رمزآلود درونی و عشق، از پسِ ساختارهای متن (واژگان، آواها، جمله بندی و روایت سازی) و تحلیل آن ها، تا حد زیادی نمایان می شود. واژه های کلیدی : ساختارگرایی، شکل، معنا، رویکرد سمازیولوژیک، مصطفی مستور. nce textuelle
بررسی عوامل زمینه ساز معنا در نگرش ابوالحسین نوری و ویکتور فرانکل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱
69 - 89
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر با توجه به بحران معنوی و خلأ وجودی انسان معاصر عوامل زمینه ساز معنا در آرای ابوالحسین نوری و ویکتور فرانکل را بررسی می کند. این پژوهش با روش توصیفی مقایسه ای نگاشته شده است و نتایج حاصل از آن نشان می دهد فرانکل با طرح نظریه اراده معطوف به معنا، بر نقش محوری معنا در سلامت روان تأکید می کند و از روان شناسی تقلیل گرا فاصله می گیرد. او انسان را موجودی روحانی و نیازمند معنا معرفی می کند؛ معنایی که تجلی سطحی فرامعنا یا خداوند است. این امر روان شناسی او را به نگرش عرفانی نزدیک می کند و موجب مقارن های مفهومی، در آرای او و ابوالحسین نوری می شود؛ تأکید بر آزادی، مسئولیت و گوش دادن به ندای وجدان که ارتباط با فرامعناست و نیز اشاره به جایگاه ویژه پذیرش رنج، انجام تجارب خاص در کشف معنا، از جمله این مقارنه هاست. هرچند میزان تأکید آن ها بر فرامعنا متفاوت است. متعلق عشق ابوالحسین نوری خداوند است و عشق به او موجب آزادی، ایثار و پدیدآورنده ارزش های نگرشی است. اقتران آرای ابوالحسین نوری که در کتب تاریخی، در زمره عقلای مجانین قرارگرفته است با شخصیت سالم در نگرش پدر روان درمانی، قابل تأمل است.
بررسی رابطه تئوری ترجیحات محیطی و نظم بلوک های شهری نمونه موردی: محله های خانه اصفهان و مرداویج شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معماری و شهرسازی ایران دوره ۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۴
125 - 136
حوزه های تخصصی:
تئوری ترجیحات محیطی، یکی از تئوری های پایه در روانشناسیمحیطیاست که تاکنون پژوهش های زیادی براساس آن انجام شده است. آنچه که تاکنون بر اساس این تئوری رایج بوده، بررسی متغیرهای آن به عنوان معانی صریح بوده درحالی که در این پژوهش متغیرهای این تئوری به عنوان معانی ضمنی مورد مطالعه قرار گرفته اند. در این پژوهش هدف آن است که ارتباط بین چهار متغیر این تئوری (انسجام، پیچیدگی، خوانایی، رمزآلودی) و نظم بلوک های شهری مورد مطالعه قرار گیرد. برای رسیدن به این هدف دو محله خانه اصفهان و مرداویج شهر اصفهان به عنوان محدوده های پژوهش انتخاب شده اند. جامعه آماری مورد بررسی افراد ساکن دو محله نام برده هستند که طبق روش های آماری، حجم نمونه مورد بررسی 200 نفر (100 نفر در هر محله) هست. روش مورد استفاده در این پژوهش همبستگی بوده و رابطه متغیرهای تئوری ترجیحات محیطی و نظم بلوک های شهری با آزمون خی دو و فیشر بررسی شده و به این نتیجه می رسد که محدوده ها با نظم ساده دارای انسجام و خوانایی بیشتر بوده و محدوده ها با نظم پیچیده دارای رمزآلودی و پیچیدگی بیشتر بوده است.
کاربرد روش تحلیل تماتیک در شناسایی قابلیت های معنایی تجربه شده حین حرکت روزمره در محیط انسان ساخته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل تماتیک، به عنوان روشی کیفی در تحلیل داده ها مورد استفاده پژوهشگران حوزه های مختلف، به ویژه روانشناسی و جامعه شناسی بوده است. این روش کمتر مورد توجه پژوهشگران حوزه معماری و شهرسازی قرار گرفته است. این در حالی است که روش هایی نظیر تحلیل تماتیک با دسته بندی الگوهای معنا از دل مجموعه داده ها، به شناخت درک کاربران از محیط، که شکل دهنده رابطه ایشان با محیط است کمک می کند. مقاله پیش رو با ارائه پژوهشی انجام شده با روش تحلیل تماتیک، ضمن معرفی آن بعنوان روشی انعطاف پذیر، نحوه کاربرد آن را در پژوهش های حوزه محیط ساخته شده تبیین می نماید. پژوهش مذکور، در جستجوی قابلیت های معنایی تجربه شده توسط باشندگان در فضا، به این پرسش پاسخ می دهد که «هنگام حرکت در محیط ساخته شده چه ابعادی از معنا دریافت می شود؟ پژوهش حاضر، پژوهشی کیفی با رویکرد مردم نگاری پدیدارشناسانه است که در آن دانشجویان و کارکنان یک مجموعه دانشگاهی حین حرکت در مسیرهای روزانه خود در دانشگاه، به پرسش های یک مصاحبه عمیق پاسخ داده اند. حاصل تحلیل تماتیک محتوای مصاحبه ها، هشت زیر-مقوله قابل جمع بندی ذیل سه مقوله: آسودگی، جذبه و معناداری (قابل فهم بودن) است که معانی که افراد هنگام حرکت بین و درون ساختمان ها تجربه می کنند توضیح می دهد.
نقد نیچه ای پل تیلیش بر دیالکتیک کارل بارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
193-216
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائلی که در کلام مسیحی بحثهای دامنه داری را موجب شده، تبیین نحوه رابطه میان دو قلمرو اگزیستانس (جهان اسفل) و ذات (جهان برتر) است. پاسخ به این مسئله از آن جهت که می تواند راه حلی برای معضل بی معنایی و نهیلیسم ارائه دهد، حائز اهمیت است. معنای از دست رفته جهان باید از راه تعامل میان خدا و جهان اگزیستانس به آن بازگردانده شود و از این رو رابطه دیالکتیکی میان این دو قلمرو ظاهراً از هم جدا افتاده می تواند در عین حال دو کارکرد معنابخشی و نجات را ایفا کند. بر اساس پیشنهاد کارل بارت، فاصله ای که جهان را از قلمرو الهی جدا کرده با تکیه بر عقل و قوای بشری قابل عبور نیست و لاجرم باید خود خدا با اراده مطلقش وارد عمل شده و جهان را نجات دهد. در مقابل پل تیلیش معتقد است که همان نظامی که خلقت را موجب شده، از دل خود امکانات نجات را نیز ارائه می کند و این دو نمی توانند بی ارتباط باشند. بدین ترتیب برای نجات لازم نیست که نظام خلقت نقض شده و معنا از فراسوی جهان به آن افاضه شود. با پذیرش اینکه جهان بطور کامل تهی از معنا نیست می توان از جنبه مثبت به آن «آری» گفت هر چند ضرورت «نه» گفتن به ابهامات و تضادهای جهان هبوط یافته همچنان وجود دارد. در این مقاله ضمن بررسی نظریه بارت و نقدهای تیلیش بر آن، نشان خواهیم داد که تیلیش چگونه ایده «آری گویی» نیچه را برای ارائه دیالکتیکی ایجابی به کار می گیرد.
عرفان، معنا و سیاست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین مؤلفه هایی که اصالت سوژه سیاسی و کنش مدنی انسان امروز را متأثر ساخته، مسئله معنا و امنیت هستی شناختی بشر و نیست انگاری حاکم بر جهان مدرن است. برخی متفکران سیاسی که به ارتباط میان معنای زندگی و عمل سیاسی انسان می پردازند، در راستای توجیه این معناداری به دامان تفکر کلاسیک به ویژه هنر و فضیلت خواهی یونانی پناه می برند. این مقاله ضمن بررسی ناسازواری هنر و فضیلت کلاسیک با هستی شناسی مدرن، به برخی دلالت های عرفان اسلامی در حکمت عارفانه عطار در این حوزه خواهد پرداخت. حاصل بحث جستار حاضر این است که عرفان فردگرایانه عطار اگرچه در ارتباط با «نظریه سیاسی» دست کم از نگاه برخی از محققان در حالت امتناع به سر می برد، اما در سطح معناشناختی دربردارنده برخی تضمنات معناجویانه برای حضور اصیل سوژه سیاسی و نفی سیاست ایدئولوژیک و توده ای است.
ارائه نگرشی نوین در طراحی معماری با رویکرد معناشناسی اُمبرتو اکو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺣﻔﻆ ﻫﻮﯾﺖ، ﺳﻨﺖ ﻫﺎ و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﺎی ﺑﻮﻣﯽ ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ای از ﯾﮏ ﺳﻮ و ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ اﻣﺮوزی ﺷﺪن از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ از ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻬﻢ ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ آن در ﻣﻌﻤﺎری ﻣﻌﺎﺻﺮ آﻧﻬﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﻟﻤﺲ، ﻣﺸﺎﻫﺪه و ﺑﺮرﺳﯽ است. در این پژوهش مسئله این است ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺳﻨﺖ، ارزش ﻫﺎ و معانی عناصر پیشین را ﺣﻔﻆ و در ﻋﯿﻦ ﺣﺎل ﻓﺮدی اﻣﺮوزی ﻧﯿﺰ ﺑﻮد، اما در زﻣﯿﻨﻪ ی ﻣﻌﻤﺎری ﺻﺮﻓﺎً ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ ﺻﻮرت ﮐﯿﻔﯽ اﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ را ﻣﻮرد ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻗﺮار داد و در این پژوهش از رویکرد تطبیقی نشانه شناسی در معماری کمک گرفته شده است. امبرتو اکو به عنوان یک نشانه شناس ساختارگرا می کوشد با الهام از الگوی یلمسلف به تببین این نکته بپردازد که تأویل اصیل در برابر تأویل نابه هنجار، ناشی از نوعی آزادی در عین محدودیت است، به بیانی دیگر، بسط دامنه ی معانی اصیل در نشانه های گفتمان غالب بر متن، موجب پدید آمدن نوعی انسجام در آن می شود، این انسجام به خودی خود دامنه تأویل هایی که با زمینه های فرهنگی و اجتماعی متن بیگانه اند تقلیل می دهد و خواننده را در مسیرهای مشخصی از جریان تفسیری پیش می برد، مسیر هایی که می توان با مطالعه ی نشانه شناختی اثر آنها را پیش بینی و تبیین کرد. بر این اساس پژوهش حاضر می کوشد با نگاه توصیفی تحلیلی، ضمن بررسی خواستگاه های اندیشه اکو، تاثیر این نگرش را در معماری که موجب ایجاد معماری اصیل خواهد شد را بررسی کند.
کارکرد معرفتی زبان نزد فارابی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
چیستی «زبان» و و ویژگی های آن، از جمله مسائلی است که از دیرباز ذهن و اندیشه عالمان و متفکران را به خود مشغول داشته است. در این میان، فارابی نخستین متفکر اسلامی است که در آثار خویش به تفصیل به فلسفه زبان و زبان شناسی پرداخته است. اما نوشتار حاضر، ناظر به فلسفه زبان و زبان شناسیِ فارابی نیست که در این باره قبلاً تحقیقاتی به انجام رسیده است؛ بلکه مسئله اصلی آن، نقش و کاربرد زبان در معرفت یا شناخت است؛ یعنی اینکه مقوله زبان به طور کلی چه محصول معرفتی یا شناختی برای انسان به همراه دارد. از دید امروزین، در پاسخ به این مسئله، به ویژه باید به دو دانش توجه کنیم: زبان شناسی شناختی و معناشناسی شناختی، که البته فارابی به این دو دسترسی نداشته است. با این حال، مدعای نوشتار حاضر این است که او کارکرد معرفتی یا شناختیِ قابل توجهی برای زبان درنظر گرفته و ابعاد و ویژگی های مهمی از آن را مشخص کرده است و اگرچه یافته های او در این عرصه در قیاس با دستاوردهای معاصرین، ممکن است ناچیز به نظر آید، اما نقش کاملاً تأسیسی او در این عرصه غیرقابل انکار است. روش تحقیق در نوشتار حاضر، از جهت نحوه گردآوری داده ها، کتابخانه ای و از جهت نحوه تحلیل داده ها، عقلی است.
تالستوی و معنای زندگی
منبع:
الهیات سال اول بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲
57-74
حوزه های تخصصی:
در مقاله زیر آنتونی فلو (۱۱ فوریه ۱۹۲۳ - ۸ آوریل ۲۰۱۰) فیلسوف تحلیلی انگلیسی و صاحب آرای مهم در مباحث فلسفه دین، به تحلیل مواجهه تالستوی با ابعاد گوناگون مسئله معنای زندگی می پردازد. فلو که خود حیات فکری پر فراز و نشیبی داشت و در اواخر زندگی، از خداناباوری به دئیسم یا خداباوری طبیعی گرایید، از دریچه تحلیل حالات و بیانات شخصیت های گوناگونی از رمان های معروف تالستوی، آنها را بازتابِ ستیز و آویز خود تالستوی با معنای زندگی در مواجهه با رنج و مرگ می داند. این مواجهات در دوره های گوناگونی از زندگی تالستوی، آنگاه که به تعبیر او زندگی دچار «درنگ و توقف می شد»، روی می داد و ذهن او را از پرسش های استفهامی می آکَنْد که ظاهراً پاسخی «عقلی» برای آنها وجود نداشت. فلو همچنین به پاره هایی از حدیث نفس های خود تالستوی نظر دارد و مقایسه ای در خور تأمل میان نگرش های وی و برخی از آرای ویتگنشتاین انجام می دهد. با آنکه نقدهایی بر آرای فلو در این مقاله وارد است، تأمل او بر اندیشه ورزی تالستوی درباره معنای زندگی، خواندنی است.