مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
تیلیش
حوزه های تخصصی:
مرگ اندیشی، از دل مشغولی های دیرپای آدمی و همچنین اندیشمندان معاصر ازجمله پل تیلیش به شمار می آید. که البته آرای او به جهت غلبة دیدگاه اگزیستانسیالیستی وی در این مسئله، رنگ و بوی نسبتاً متفاوتی می یابد. به طور کلی مسئلة آخرت برای وی معنایی متعالی تر از معنای مصطلح حادثه واپسین دارد که آن عبارت است از استعلای آفرینش در پرتو حیات ابدی. ابدیت در اندیشة وی، امری نیست که در آینده به آن دست یابیم بلکه اکنون و در حیطة کامل هستی حضور دارد. تیلیش بنا بر رویة خود که به کاربردن برهان بر مسئلة خدا را عین نفی آن می داند، با نقد سه رویکرد تناسخ، بینابین و برزخ در اثبات معاد، با بیان رابطة زمان و ابدیت و تبیین حیات الهی و با پیونددادن حیات ابدی موجودات با حیات الهی، جاودانگی موجودات را به اثبات می رساند. همچنین روشن خواهد شد که تبیینی که تیلیش از معاد ارائه می دهد از عناصر موجود در معاد دینی، همچون بهشت و جهنم، حادثة واپسین، و معاد جسمانی، خالی بوده و با معاد دینی در تعارض است، همچنین محذورات و پیامدهای ناخوشایندی نیز به دنبال دارد
مفسرین قرآن و پل تیلیش: آیا زبان دین معرفت بخش است؟(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
شاید مهم ترین مسأله زبان دین، موضوع «معناداری، ارجاع، و شأن معرفت شناختی گزاره های دینی» است؛ به این معنی که آیا گزاره های دینی، به ویژه گزاره های مربوط به خداوند و ویژگی هایش، معنادار، ارجاع دهنده، و حکایت گر امور واقع هستند یا خیر؛ و آیا زبان دین، معرفت زاست یا غیرمعرفت زا؟ در پاسخ، می توان گفت با یک تقسیم بندی کلی، فیلسوفان دین به دو دیدگاه معتقدند: بنا به دیدگاه نخست، برگرفته از دیدگاه ویتگنشتاین متقدم و حلقه وین، گزاره های دینی، مهمل و فاقد معنا هستند. دیدگاه دوم که زبانِ دین را زبانی معنادار می داند، به دو گروه تقسیم می شود: گروهی زبان دین را معرفت بخش و گروهی غیرمعرفت بخش می دانند. از مهم ترین نظریه های گروه دوم، نظریه «نمادین بودن زبان دین»، صورت بندی شده توسط پل تیلیش است. در این مقاله، پس از توضیح این نظریه و مهم ترین نقدها علیه آن، به تفسیر تعدادی از آیات قرآن می پردازیم که به نظر شش مفسر مطرح در این مقاله، طبرِسی، زمخشری، فخر رازی، قشیری، میبدی، و طباطبایی، از جمله مواردی در قرآن هستند که در آن ها از زبان نمادین استفاده شده است. نتیجه پایانی مقاله این است که به رغم همه اشکالات وارده به فرض نمادین بودن زبان دین، گزیری نیست مگر آن که فرض کنیم دست کم بخشی از عبارت ها و واژه های به کاررفته در قرآن معنای نمادین دارند، و حکایت گر واقع نمایانه ای از عالم نیستند.
بررسی و نقد ایمان و مولفه های آن در اندیشه ی تیلیش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پل تیلیش، یکی از تاثیرگذارترین متکلمان و فیلسوفان دین در قرن بیستم، در تعریفی نو و چالش برانگیز از ایمان، آن را حالت دلبستگی نهایی انسان دانست که شامل مولفه ی ذاتی شک است. این شکی وجودی است که به تعبیر ما، از دل همه ی ساحات وجودی آدمی، از جمله ساحت شناختی باورها، ساحت احساسات، عواطف و هیجانات، و ساحت خواست ها، برمی خیزد و با اضطرابی که ایجاد می کند، تمام وجود انسان را مورد هجوم بی پروای خویش قرار می دهد. یگانه راهی که تیلیش برای غلبه بر این تردید بنیادین سراغ دارد، شجاعت است. انسان مومن، علی رغم عواملی که هستی، ارزش ها و معنای زندگی اش را تهدید می کند، می تواند با فضیلت شجاعت، بر این تردیدها فائق آید. ما علاوه بر بررسی و نقد دیدگاه تیلیش و تشریح مفهوم شک وجودی، به سه روش استدلال می کنیم که ایمان دینی باید شامل شک و عدم قطعیت باشد. سه دلیل عبارت اند از: لزوم وجود تصدیق اختیاری، لزوم حضور مولفه ی اعتماد، و لزوم ستایش برانگیزی عمل اخلاقی در ایمان.
بررسی و نقد رابطه الاهیات و فرهنگ از نگاه پل تیلیش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۱
153 - 166
حوزه های تخصصی:
در نیمه قرن نوزدهم، بحث سازگاری ایمان مسیحی با یافته های جدید علمی، یکی از داغ ترین مباحث در اندیشه الاهی دانان غربی به ویژه در آلمان بود. بسیاری از الاهی دانان پروتستان به الاهی دانان لیبرال شهرت یافته و معتقد بودند ایمان مسیحی و الاهیات هر دو در سایه دستاوردهای جدید علمی به نحو یکسان به بازسازی نیاز دارند. این الاهی دانان به این نتیجه رسیدند که با این بازسازی، دین و فرهنگ با هم سازگار می شوند. در این میان، کار تیلیش تداوم همین نگرش به دین و فرهنگ است. درواقع تمام تلاش او این است که بین دین مسیحی و فرهنگ جدید، نوعی سازگاری منسجم و منطقی نشان دهد. او این کار را در مهم ترین کتاب خود یعنی الاهیات نظام مند (سیستماتیک) به انجام رسانده است. در این مقاله ضمن تبیین و تحلیل کار او در این کتاب، میزان توفیق ایشان بررسی شده است.
تحلیل دیدگاه توماس آکوئیناس درباره «سعادت» با استفاده از نظریه «زبان نمادین» تیلیش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از نظر پل تیلیش، «زبان نمادین» تنها ابزار مناسب برای بیان، تحلیل و بررسی موضوعات دینی است که از توانایی و محدوده الفاظ متعارف دنیوی و نیز زبان مفهومی فلسفه فراتر است. هدف پژوهش حاضر نشان دادن امکان تحلیل مسائلی همچون «فیض الهی»، «فضایل القایی» و «رؤیت مسرت بخش» در الهیات فلسفی توماس آکوئیناس با رویکرد «زبان نمادین» است. نظریه «زبان نمادین»، به سبب داشتن ویژگی های متناقض نما و قطبی، فهم سعادت اخروی، فیض الهی و فضایل القایی را در بستر خود فراهم می آورد. همچنین این موضوعات را نمادهایی می داند که به منزله پاسخ هایی مناسب برای مسائل اساسی و وجودی انسان هستند. بر این اساس، می توان گفت که فیض الهی پاسخی به موضوع «گناه ذاتی» و نقایص طبیعت بشری است. فضایل القایی پاسخی به کافی نبودن فضایل اکتسابی در جهت رسیدن به سعادت فوق طبیعی است. رؤیت مسرّت بخش پاسخی به میل آدمی برای شناخت کُنه و مبدأ هستی است. نیز سعادت حقیقی در بهشت، پاسخی به تمایل طبیعی [و امید] انسان به جاودانگی همراه با آرامش و بهجت است.
نقد نیچه ای پل تیلیش بر دیالکتیک کارل بارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
193-216
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائلی که در کلام مسیحی بحثهای دامنه داری را موجب شده، تبیین نحوه رابطه میان دو قلمرو اگزیستانس (جهان اسفل) و ذات (جهان برتر) است. پاسخ به این مسئله از آن جهت که می تواند راه حلی برای معضل بی معنایی و نهیلیسم ارائه دهد، حائز اهمیت است. معنای از دست رفته جهان باید از راه تعامل میان خدا و جهان اگزیستانس به آن بازگردانده شود و از این رو رابطه دیالکتیکی میان این دو قلمرو ظاهراً از هم جدا افتاده می تواند در عین حال دو کارکرد معنابخشی و نجات را ایفا کند. بر اساس پیشنهاد کارل بارت، فاصله ای که جهان را از قلمرو الهی جدا کرده با تکیه بر عقل و قوای بشری قابل عبور نیست و لاجرم باید خود خدا با اراده مطلقش وارد عمل شده و جهان را نجات دهد. در مقابل پل تیلیش معتقد است که همان نظامی که خلقت را موجب شده، از دل خود امکانات نجات را نیز ارائه می کند و این دو نمی توانند بی ارتباط باشند. بدین ترتیب برای نجات لازم نیست که نظام خلقت نقض شده و معنا از فراسوی جهان به آن افاضه شود. با پذیرش اینکه جهان بطور کامل تهی از معنا نیست می توان از جنبه مثبت به آن «آری» گفت هر چند ضرورت «نه» گفتن به ابهامات و تضادهای جهان هبوط یافته همچنان وجود دارد. در این مقاله ضمن بررسی نظریه بارت و نقدهای تیلیش بر آن، نشان خواهیم داد که تیلیش چگونه ایده «آری گویی» نیچه را برای ارائه دیالکتیکی ایجابی به کار می گیرد.