مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۲۱.
۱۲۲.
۱۲۳.
۱۲۴.
۱۲۵.
۱۲۶.
۱۲۷.
۱۲۸.
۱۲۹.
۱۳۰.
۱۳۱.
۱۳۲.
۱۳۳.
۱۳۴.
۱۳۵.
۱۳۶.
۱۳۷.
۱۳۸.
۱۳۹.
۱۴۰.
معنا
منبع:
باغ نظر سال چهاردهم اسفند ۱۳۹۶ شماره ۵۷
45 - 62
حوزه های تخصصی:
معنا نیاز بنیادی انسان است و معماری به عنوان یک فرآیند دلالتی، در تلاش است تا با تأکید بر ویژگی های ذهنیِ انسان علاوه بر کالبد و فرم ظاهری محیط، به تحقّق این بُعد از نیازهای بنیادی انسان یاری رساند؛ و در این میان، نشانه شناسی رهیافتی است که نگاهش به فراگَرد معناست و به دنبال دلالت های ضمنی و کشف لایه های معنایی پدیده هاست. هورامان مجموعه ای غنی از سکونت گاه های انسانی است که سهم مهمی از ارزش های فرهنگی کشور، از جمله در زمینه معماری را به خود اختصاص می دهد. عدم توجه به ابعاد معنایی در توسعه کالبدی سکونت گاه ها می تواند پیامدهای منفی بسیاری بر جاذبه های معماری این مناطق در جهت جذب گردشگر و نهایتاً اجتماع پذیری و حتی سکونت در آنها داشته باشد. از این رو پاسخ به این پرسش که "معانی خاص و دلالت های معنایی شکل گیری معماری هورامان تخت کردستان ایران با توجه به نشانه های متنی و از منظر نشانه شناسی چیست؟"، ضروری به نظر می رسد. هدفِ عمده این بررسی، کشف و تدوین معانی معماری هورامان و نظام معنایی حاصل از نشانه/بازنمون های آن، جهت استفاده در برنامه های آتی بهسازی و نوسازی است. نظام تفسیر و رویکرد پژوهش حاضر نشانه شناسی، و نظام تحلیل آن روش شناسی کیفی است و از روش نظریه زمینه ای برای تجزیه و تحلیل اطلاعات و ارایه نظریه نهایی استفاده شده است. در این راستا، معماری هورامان به مثابه یک متن، در ذیل پنج نظامِ استقرار، ساخت، فضا و عملکرد، حرکت و دسترسی، و منظر به صورت جزء به جزء مورد بررسی قرار گرفت؛ در این مرحله محقق با حضور در منطقه مورد پژوهش و انجام مصاحبه های باز و عمیق نسبت به گردآوری اطلاعات اقدام کرده و عناصر و اجزای بازنمونی این نظام ها، تحت 43 مفهوم اولیه شناسایی و کدگذاری باز گردید؛ در مرحله بعد هر کدام از نشانه/بازنمون ها، در ذیلِ هر یک از رمزگان های سه گانه اجتماعی، علمی و زیبایی شناسی، در چند سطح معنایی و با استفاده از کدگذاری های محوری و گزینشی، مورد تفسیر و تعیین موضوع قرار گرفت. نهایتاً 11 مقوله عمده نظیر: انسجام فضایی، خوانایی، حضورپذیری فضا که نشانگر اجتماع پذیریِ این معماری است شناسایی و تدوین شد. سپس در مرحله پایانی، با یکپارچه کردن، مقایسه، و تعمق پیرامون مقولات به دست آمده در مراحل قبلی، یک مقوله هسته تحت عنوانِ "معماری هورامان پدیده ای اجتماع پذیر در جهت ارتقای کیفیت حیات جمعی" به عنوان معنای نمادین معماری هورامان تخت کردستان ایران انتخاب شد.
تبیین الگوواره ای فرآیند روان شناختی حصول معنای محیطی و تحقق حس مکان با تمرکز بر نقش واسط ادراک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال پانزدهم آبان ۱۳۹۷ شماره ۶۵
49-66
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: امروزه چگونگی و کیفیت حصول معنای محیطی و متعاقباً تحقق مرتبه ای از مراتب حس مکان، بنا به اهمیت آن در معماری به ویژه با ظهور دانش روان شناسی محیطی مورد توجه خاص قرار گرفته است. با توجه به این مسئله و اعتقاد به روش مندی غالب در علوم رفتاری، به نظر می رسد که تلاش برای تبیین فرآیند طراحی محیطی از مجرای روش های رایج در سایر علوم و ارایه الگوهای فراگیر تشریح کننده آن، یکی از نیت های اصلی همنشین کردن این حوزه های دانش باشد. اهمیت این تطابق از منظر اثربخشی بیشتر محصولات معماری در دنیای معاصر، حائز توجه بوده و موضوع اساسی این پژوهش را در بر می گیرد. بنابراین سؤال اصلی این تحقیق عبارت از این است که عوامل اصلی مؤثر و مکانیسم اثر در فرآیند شکل گیری معنای محیطی و متعاقباً تحقق مراتب مختلف حس مکان چیست و چگونه می توان آن را در قالب یک الگوی مولّد ساختاری تشریح نمود؟ هدف: هدف اصلی پژوهش، واکاوی چگونگی حصول معنای محیطی و متعاقباً تحقق حس مکان با نگرشی سیستمی مبتنی بر شناخت ابعاد و مراتب وجودی انسان و به صورت یک الگوی روان شناختی است. روش: با توجه به ماهیت اکتشافی تحقیق، راهبردی کیفی از نوع پیمایشی با عنوان نظریه یابی زمینه ای ساخت گرا انتخاب شد که به منظور شناسایی متغیرهای اساسی مسئله و استنباط روابط بین آنها علاوه بر روش توصیفی - تحلیلی از مصاحبه های نیمه ساختار یافته با تعدادی از متخصصین حوزه های معماری و طراحی محیطی بهره گرفته و به ارایه و تبیین نظریه تحقیق منجر شده است. نتیجه گیری: در این تحقیق نقش متغیر ادراک محیطی از ابعاد مختلف مورد تمرکز قرار گرفت و نهایتاً به دلیل محوریت آن در تعریف انتظارات انسان از محیط و تعیین رفتار واکنشی وی، به عنوان کانون فرآیند در الگوی پیشنهادی معرفی شد. بر این اساس، الگوی ساختاری مولّدی مشتمل بر سه رکن اصلی اجزا، نظام ساختاری (سینتکس) و معنا ارایه شد که به ترتیب با عوامل و عناصر کالبدی، رفتار محیطی و احساس محیطی معادل سازی شده است. می توان اذعان داشت که الگوی پیشنهادی دارای قابلیت کاربرد برای ارزیابی هدف مند معناداری در محیط های موجود و همچنین بهره گیری در طراحی محیط های معنادار جدید است.
نشانه شناسی مراسم آیینی پیرِ شالیار در منظر فرهنگی هورامان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال پانزدهم دی ۱۳۹۷ شماره ۶۷
17 - 30
حوزه های تخصصی:
مقدمه : مقاله حاضر، پژوهشی میدانی و کتابخانه ای است که به معرفی و بازسازی معنایی مراسم آیینی پیرِ شالیار در منظر فرهنگی هورامان از توابع شهرستان سروآباد واقع در استان کردستان، از منظر نشانه شناسی می پردازد. موضوع مهم در نشانه شناسی، بحث تولید معنا و چگونگی معنادارشدن جهان توسط نظام نشانه هاست. معنا، مفهومی است که یک نشانه بیانگر آن است. بیان مسئله : در این میان، رسوم، سنت ها و آیین های کهن، به عنوان نشانه/ بازنمودی فرهنگی از اندیشه و تفکر انسانی، با منشی نمادین، تفسیری از جهان و جهان بینیِ انسان ارایه می دهند که در جهان معاصر، به واسطه سیطره ارتباطات مجازی، درحال فراموشی هستند و امکان بهره برداری از آن ها در ابعاد گوناگون توسعه درحال نابودی است. هدف : بر این اساس، هدفِ عمده این بررسی، کشف و تدوین دلالت های معنایی مراسم آیینی پیر شالیار و نظام معنایی حاصل از نشانه/ بازنمون هایِ نمادین آن است تا به واسطه آن بتوان گام هایی در جهتِ تسهیل تبادلات فرهنگی و فراهم کردن زمینه های توسعه در این منطقه برداشت. روش تحقیق : بدین منظور، پژوهش حاضر، در قالب یک روش کیفی، برای گردآوری اطلاعات از روش مردم نگاری و اسنادی و برای تجزیه و تحلیل داده های کیفیِ گردآوری شده، از روش نشانه شناسی بهره می برد. نتیجه گیری : بخش پایانی این مقاله نشان می دهد که مراسم پیر شالیار، نشانه ای نمادین از باور قومی و جمعی مردم در منظر فرهنگی هورامان است که سطح جدیدی از معانی ضمنی را در برابر مخاطب نشان می دهد. همچنین، این مراسم از منظر نشانه شناختی، طرح قابل تأویلی از یک آیین عرفانی را روایت می کند که خداپرستی مردم این دیار را در یک انسجام و پیوستگی اجتماعی در منظر فرهنگی هورامان به عینیت می رساند.
معنای معنا در چهار دوره زندگی تولستوی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و دوم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۸۷)
34 - 62
حوزه های تخصصی:
امروزه بررسی معنا و چیستی معنای زندگی به یکی از تأملات مهم در حوزه فلسفه زندگی بدل شده است که البته با مقولات مهمی همچون ارزش، هدف، خدا، مرگ و ایمان بی ارتباط نیست. در این میان، نویسندگان تأثیرگذار در عرصه ادبیات و فلسفه، خود افزون بر درگیری عمیق با مسئله معنای زندگی، تحلیل ها و گذرهای معنایی قابل تحسینی برای مخاطبان خویش به ارمغان آورده اند. تولستوی نویسنده تأثیرگذار قرن نوزدهم، به طورعمیق با مسئله معنا، ارزش، پوچی و خدا درگیر بوده و آنها را در آثار خود از جمله اعتراف من، آنا کارنینا، جنگ و صلح و مرگ ایوان ایلیچ منعکس کرده است. بررسی تفصیلی آثار و زندگی تولستوی نشان می دهد او پس از طی سه مرحله از معنای زندگی، یعنی معنا به مثابه کمال اخلاقی به عنوان ارزش، معنا به مثابه دستیابی به پول، شهرت و ثروت به عنوان هدف و معنا به مثابه ارزش از نوع کیفیت یا عملی که با حصول آن زندگی ارزش می یابد، در مرحله چهارم از زندگی اش، به ارزشی باز می گردد که در پرتو ایمان دوباره به خدا به دست آمده است.
نگرش نویل کرول درباره معنا و ذهنیت هنرمند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
93 - 106
حوزه های تخصصی:
در بحث تفسیر هنری در فلسفه تحلیلی، موضعی هست به نام «قصدگرایی واقعی معتدل». این، نامی است که نویل کرول برای موضع خود در قبال معنای آثار ادبی انتخاب کرده بود. فیلسوف قصدگرای واقعی معتدل، معتقد است که معنای اثر با تحقق قصدهای مؤلف در متن متعین می شود؛ یعنی اگر مؤلف معنایی را قصد کند و بتواند آن معنا را با موفقیت در اثر خود متحقق سازد، آنگاه معنای موردنظر، متعین شده است. به تازگی، کرول موضع جدیدی اختیار کرده است که آن را «ذهنیت گرایی واقعی معتدل» می نامد. تفاوت موضع جدید او با موضع پیشین چیست؟ او در دوره اول، گزارش واضحی از قوام معنا ارایه نمی کند؛ اما به نظر می رسد که تحت تأثیر پل گرایس چارچوبی را پذیرفته که بر قصدهای انعکاسی تکیه دارد. در این پژوهش استدلال می شود که این چارچوب همیشه برای توضیح معنا در آثار هنری مناسب نیست. آثار هنری استلزام هایی دارند که نویسندگان آنها را قصد نکرده اند و بعضی از قصدگرایان، مانند کرول، تمایل دارند این استلزام های قصدناشده را خارج از معنای اثر بدانند. دو راهبرد اصلی آنها این است که یا این استلزام ها را در زمره دلالت اثر قرار دهند، یا اینکه آنها را با مقاصد ناخودآگاه مؤلف پیوند بزنند. استدلال خواهد شد که راهبرد اول گاهی شهود ستیز می شود؛ زیرا استلزام های قصدناشده را صرفاً به واکنش های مخاطبان فرو می کاهد و راهبرد دوم،در چارچوب گرایسی، توجیه نشده باقی می ماند. این مشکلات بنیادی در قصدگرایی، کرول را به سوی ذهنیت گرایی سوق داده است که در مقابل ایرادها و مثال های نقض، مقاوم تر است
چگونگ ی آگاه ی از معدوم ات از منظر فلسفه اسلام ی و فلسفه هوس رل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۱
61 - 90
حوزه های تخصصی:
مسیله مورد بحث در نوشتار حاضر این است که علم و آگاهی آدمی چگونه به امور معدوم و ممتنع و ناموجود در خارج تعلق می گیرد؟ باور به یک شیء ناموجود چگونه ممکن است؟ این معضل معرفت شناختی برای متفکران اسلامی و فیلسوفان غربی با اهداف و انگیزه های مختلف مطرح بوده است و هر کدام با تکیه بر مشرب فلسفی و فکری و زیرساخت تفکر خویش راه حل برون رفت از مشکل را ارایه داده اند. فرضیه این نوشتار آن است که با قطع نظر از مبانی فکری و بسترهای اجتماعی و فرهنگی شرقی و غربی و ماده و محتوای بحث، می توان نوعی مشابهت در صورت مسیله میان متفکران غربی و اسلامی تشخیص داد. و مهم تر این که طرح نوشتار برای یافتن صرف مشابهت و اختلاف میان متفکران نیست، بلکه درصدد بررسی و مطالعه راه حل های ارایه شده به معضل مورد بحث است. از فیلسوفان شاخص فلسفه اسلامی به آراء ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و بالاخره صدرالمتألهین اشاره می شود و پس از نقل آراء برنتانو، بولتسانو، ماینونگ و هوسرل از فلسفه غرب، میان آن ها تطبیق خواهد شد.
متافیزیک نزد پوزیتیویست های منطقی و ویتگنشتاین متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لودویگ ویتگنشتاین از پیشگامان و پدران فلسفه زبان است که در قبال متافیزیک رویکردی انتقادی اتخاذ می کند. ویتگنشتاین متقدم با طرح نظریه تصویری، در نهایت با توجه به اینکه گزاره های متافیزیکی تصویری از امور واقع نیستند، حکم به بی معنایی متافیزیک می کند. درک صحیح این حکم ویتگنشتاین در گرو داشتن تلقی درستی از متافیزیک است و در پرتو تفکیک موشکافانه هستی شناسی از زبانشناسی صورت می پذیرد. رأی ویتگنشتاین در باب متافیزیک رأییست ناظر به زبان و محدودیتهای آن و نه وجود یا عدم وجود حوزه ای از هستی. اما بسیاری، از جمله پوزیتیویستهای منطقی، در باب این سخن ویتگنشتاین دچار اشتباه شده اند. از نظر پوزیتیویستهای منطقی نیز متافیزیک بی معناست اما این بی معنایی با آنچه ویتگنشتاین ادعا می کند متفاوت است. تفاوتی که به روشنی در تراکتاتوس نیز قابل مشاهده است. ویتگنشتاین در تراکتاتوس آشکارا پا را از حدودی که معین کرده فراتر می گذارد و اعلام می کند که امر راز آمیز وجود دارد. هرچند بنا بر آموزه های تراکتاتوس چنین حکمی نیز در زمره بی معنایان قرار می گیرد با اینحال تفاوت آشکار رویکرد پوزیتیویسم منطقی و اندیشه های ویتگنشتاین را به خوبی نمایش می دهد.
مطالعه تحلیلی و تطبیقی نقشمایه مرغ درنقاشی های گل ومرغ لطفعلی شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۳۹۵ شماره ۳۹
60 - 75
حوزه های تخصصی:
نقاشی گل ومرغ در دوره قاجار یکی از جنبه های درخشان هنر این دوران است که بازشناسی آن کمک شایانی به شناخت قابلیت های این هنر و تحولات آن تا دوره قاجار می کند. مطالعه این آثار نشان می دهد که این هنر در امتداد نقاشی گل ومرغ در دوره های قبل یعنی صفویه و زندیه قرار دارد. عناصر تصویری این هنر با هویت و فرهنگ ایرانی خود را هماهنگ می سازد. این نوع از نقاشی ارتباط معنایی بسیار نزدیکی با ادبیات منظوم ایرانی داشته و دارای نشانه های مشترکی مانند گل و مرغ است. نوشتار حاضر به مطالعه نقشمایه مرغ در نقاشی های لطفعلی شیرازی در دوره قاجار می پردازد. در آثار او این نقش وارد مرحله جدیدی می شود و همچنین در کیفیت پرداز و غنای رنگی با مهارت عمل می کند. این پژوهش به این پرسش ها پاسخ می دهد: مرغ در نقاشی گل ومرغ دارای چه پیوندی با ادبیات است؟ در آثار شیرازی مرغ از لحاظ تجسمی در تصویر دارای چه جایگاهی است و چگونه تصویر شده است؟ چه شباهت و تفاوت هایی با دوره های صفویه و زندیه دارد؟ تحلیل نقاشی های لطفعلی شیرازی نشان می دهد که مرغ در آثار او جنبه نمادین داشته و دارای ارتباطی مفهومی با ادبیات و دیگر عناصر تصویری در نقاشی به ویژه گل است. آثار او با الهام از هنر گل ومرغ در دوره صفویه و زندیه دارای کیفیت بالاتری از لحاظ اجرا و تنوع در نشان دادن مرغ به صورت بیدار، خوابیده و در حال شکار پروانه اجرا می کند. او از جنبه های عرفانی و ادبی در نقاشی های خود بهره می گیرد وآنها را در نقاشی به صورتی عارفانه تجسم می کند. روش این تحقیق از نوع تحلیلی بوده و روش جمع آوری اطلاعات از نوع اسنادی است.
بررسی انتقادی بر ساخت معانی در تبارشناسی از منظر حکمت اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، دیدگاه برساخت گرایانه تبارشناسی درباره شکل گیری معانی از منظر حکمت اسلامی بررسی و نقد شده است. بنابراین، ابتدا توصیفی از دیدگاه تبارشناسی درباره معانی ارائه شده و نقش قدرت و عملکردهای گفتمانی در برساخت معانی تحلیل شده است. در ادامه با بهره گیری از مبانی رایج حکمت اسلامی، نقدها و اشکالات رویکرد برساخت گرایانه تبارشناسی در دو بخش؛ نقدهای مبنایی و پیامدها و تبعات معرفت شناختی در علوم انسانی تبیین گردیده است. تقلیل گراییِ هستی شناختی، ذات انکاری از معانی، تاریخی گریِ غایت انکار، تقدم اراده بر ادراک و نفی روابط ضروری در شکل گیری نظام های معنایی از مهم ترین نقدهای مبنایی بر این رویکرد هستند. سپس پیامدها و تبعات این دیدگاه در علوم انسانی را برشمردیم. مهم ترین آن ها عبارت بودند از: تحویل گرایی ناموجه و تسری ویژگی معانی برساخته به تمامی معانی، اجتماع گرایی نامعقول در شکل گیری معانی، نسبی گرایی و فقدان معیار و ملاک سنجش و ارزیابی، مرگ حقیقت و نفی تطابق معانی با واقعیت فی نفسه اشیاء و قداست زدایی از علم.<br /> در پایان نیز دیدگاه حکمت اسلامی درباره معانی و انواع آن بیان شده است و امکان برساخته بودن معانی از منظر حکمت اسلامی در معانی اعتباری بررسی شده و تمایز این دیدگاه با قرائت برساخت گرایانه تبارشناسی تبیین شده است.
بازتاب هنری تناسب لفظ و معنا در خطبه های اشباح و قاصعه
حوزه های تخصصی:
تناسب لفظ و معنا، یکی از مؤلفه های علم بلاغت و از آرایه های بدیعی است که به معنای تناسب الفاظ با معانی مورد نظر متکلم، در بافت زبانی و موقعیتی کلام است. این تناسب، شامل تناسب ساختاری، آوایی و معنایی بوده و هدف آن، انتقال رساتر پیام به مخاطبان می باشد. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی تناسب لفظ و معنا در خطبه های اشباح، قاصعه پرداخته تا تأثیر عناصر ادبی و بلاغی و آوایی را در القای بهتر معنا نشان دهد. بنابر مطالعات انجام شده، پیوند و هماهنگی که بین الفاظ و معانی در این خطبه ها وجود دارد، ناشی از تناسب هایی است که میان لفظ و معنا می باشد؛ نظیر تناسب سیمایی و ساختاری که در ظرافتهایی همچون سجع، جناس و تشابه الاطراف تحقق یافته؛ تناسب آوایی که در ظرافتهایی همچون تکرار همخوان آغازین ،تکرار واکه ،تکرار همخوان پایانی و تکرار هجای کامل نمود یافته و تناسب معنایی که در مواردی چون حسن مطلع، حسن تخلص،حسن ختام، تضاد و مراعات النظیر شکل گرفته است.
بکُشتی، به گُشنی یا به کُشتی؟ (بررسیِ مجدّدِ چهار بیت بحث برانگیز شاهنامه درباره ضحّاک)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فردوسی در اوایل پادشاهی ضحّاک چهار بیت در بیان بی رسمیِ هوس آلود او سروده است: پس آیین ضحّاک وارونه خوی ز مردان جنگی یکی خواستی کجا نامور دختری خوب روی پرستنده کردیش در پیش خویش چنان بُد که چون می بدیش آرزوی بکشتی/ به گُشنی/ به کشتی که با دیو برخاستی به پرده اندرون پاک بی گفت و گوی نه رسم کیی بُد نه آیین کیش دشواری اصلیِ این قطعه در ضبط، قرائت و معنای مصراع دومِ بیت دوم و سپس ارتباط یا استقلال معناییِ دو بیتِ آغازین و دو بیت پایانی است. در نسخه های شاهنامه ده ضبط مختلف برای مصراع دومِ بیت دوم دیده می شود و شارحان و محقّقان هم ده معنا برای آن پیشنهاد کرده اند. نگارنده با نقد ضبط ها، خوانش ها و معانیِ گوناگون و بر پایه دلایل و قراینی مانندِ نگاشته «بکشتی» در بیشترِ دست نویس ها، بودن مصراعی مشابه به لحاظِ نحوی و معنایی در جای دیگر شاهنامه ، توجّه به دریافتِ سنّتیِ بعضی کاتبان و خوانندگان شاهنامه از طریقِ نسخه بدل های این ابیات، توضیح گزارشی در بندهش و... ضبط و قرائتِ «به کشتی که با دیو برخاستی» را محتمل تر می داند و برای هر چهار بیت به صورت پیوسته (موقوف المعانی) این تفسیر را پیشنهاد می کند که ضحّاک به هنگامِ برانگیخته شدن شهوتش دختری خوب روی و پاک دامن را در اختیار مردی جنگجو و دیوافکن می نهاد تا در برابر نگاه او با آن دختر نزدیکی کند و منظور فردوسی از «آیین ضحّاک وارونه خوی» احتمالاً همین کارِ ناشایست است.
نگاهی معنایی بر دو واژه «جُناغ» و «جُنا» در شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی زمستان ۱۳۹۷ شماره ۷۸
124 - 99
حوزه های تخصصی:
در بسیاری از نسخ شاهنامه، شرح ها و فرهنگ های نوشته شده بر آن، در باب معنای دو واژه «جُناغ» و «جُنا» اختلاف نظرهایی دیده می شود. معنای بیان شده این دو واژه چندان با ابیاتی که این دو واژه در آن ها آمده است، سازگاری ندارد. از این رو، در این مقاله در پی آنیم که با در نظر گرفتن «بافت موقعیتی» ابیات شاهنامه، «استفاده از نشانه های درون متنی» موجود در شاهنامه و «نگاهی کُل گرایانه و جامع» بر ابیاتی که دو واژه «جُناغ» و «جُنا» در آن ها آمده اند، به بررسی معنایی این دو واژه در شاهنامه فردوسی بپردازیم. از این رو، ابتدا معانی موجود در فرهنگ های مهم زبان فارسی، فرهنگ های تخصصی شاهنامه و شرح های نوشته شده در باب این دو واژه را دسته بندی کردیم و آنگاه با در نظر گرفتن این سه عامل مهم، معانی متعدد این واژه را در بوته نقد قرار دادیم تا به دو معنای اصلی دست یافتیم. از رهرو همین بررسی دریافتیم که برخلاف نظر محققان، واژه «جُنا»، ریخت دیگر واژه «جُناغ» نمی تواند باشد و در واقع، دو واژه مجزّا با دو معنای متفاوت است که نزدیکی معنایی و قرابت ظاهری آن باعث شده تا بسیاری این دو را یکی بپندارند و در تصحیح های شاهنامه، بدون در نظر گرفتن تفاوت معنایی آن ها، از آن دو به جای یکدیگر استفاده کنند.
تشخُّص ادبی در دیدگاه ادیبان مسلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مؤلفه های اصلی کام یابی و ماندگاری هر اثر ادبی «تشخُّص» آن است. در نقد ادبی و بلاغت کهن اسلامی «تشخُّص ادبی» به صورت مستقیم و متمرکز، مطالعه و بررسی نشده است؛ اما این موضوع همواره مورد توجه منتقدان و بلاغیان مسلمان بوده است. مسألة اساسی این پژوهش دریافت نگرش ادیبان کهن به موضوع «تشخُّص ادبی» است. این مقاله می کوشد تا با روش کتابخانه ای و با مراجعه به منابع اصیل و کهن نقد ادبی و بلاغت اسلامی، چیستی این مبحث را از رهگذر نظرات پراکندة ادیبان مسلمان دریابد و با ارائة آن در قالبی منسجم آن را تبیین نماید. از آن جا که «تشخُّص ادبی» در بلاغت اسلامی حاصل کارکرد همگرای «صورت و معنای خاص» است؛ در پردازش این موضوع، مباحث بنیادینی چون معانی و صورت های خاص، تصرّفِ تشخص آفرین و معانی و صورت های مشترک، همراه با انواع و زیر مجموعه های آن ها بررسی شده اند. این جستار کوشیده تا کارایی نقد ادبی کهن اسلامی را در این زمینه نشان دهد تا بتوان آثار ادبی کلاسیک را از دیدگاهی نقد کرد که خالقان این آثار، خود بدان معتقد بوده اند.
ادله اثبات علیت تحلیلى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علیت را مى توان به علیت خارجى و تحلیلى تقسیم کرد. در علیت خارجى، علت و معلول وجود منحاز و جداگانه اى از یکدیگر دارند؛ اما در علیت تحلیلى علت و معلول وجود جداگانه اى از یکدیگر ندارند؛ اعم از اینکه هر دو به وجود واحد بسیط موجود باشند و یا اینکه از معانى عدمى باشند. در کلمات فلاسفه به تقسیم علیت به خارجى و تحلیلى تصریح نشده است؛ اما مسائلى در فلسفه ایشان وجود دارد که جز با قبول علیت تحلیلى توجیه پذیر نیست. این مسائل را مى توان دلیل بر قبول ارتکازى علیت تحلیلى توسط فلاسفه اسلامى دانست. شاید مهم ترین دلیل بر اثبات علیت تحلیلى، جریان برهان لم در قیاس اقترانى حملى است. در برهان لم، حد وسط علت ثبوت الأکبر للاصغر است؛ با اینکه در قیاس اقترانى حملى همه حدود برهان به وجود واحد موجود شده اند. این مقاله به بررسى این دلیل و دیگر ادله اثبات علیت تحلیلى مى پردازد.
پژوهشی در مفهوم منطق جدید از چشم انداز فلسفه تحلیلی و پدیدار شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چرخش زبانی نقش محوری و بنیادی در ظهور منطق جدید و فلسفه تحلیلی بازی کرد. این چرخش به طور ساده در نگاه نخست بر پایه این ایده استوار گشت که تبیین چیستی یک اندیشه از طریق جمله بیان کننده آن ساده تر و مطمئن تر است. اما در پیشرفت های بعدی، این دیدگاه تصریح و تثبیت شد که تبیین اندیشه ها جز از طریق حکایت گری زبان ناممکن است. معنای این سخن این است که اندیشه یا معنا تنها به اعتبار نحو عبارت و نسبتش با ارجاع و صدق تحصیل می شود. فرگه هنگام تألیف بنیادهای حساب عملاً شیوه دوم را پیش برد، چنانکه مبادی و اصل های تئوریک این ایده را در جلد اول آن کتاب ارایه کرد و در جلد دوم شیوه ها و روش های مختلف استدلال را بر اساس مبانی نظری جلد اول ارائه کرد. در مقابل، دیدگاه هوسرل از منطق نه تنها نسبت زبان با اندیشه در معنای مذکور را بر نمی تابد، بلکه زبان را تنها وسیله انتقال معنا یا اندیشه لحاظ می کند. این دیدگاه ناشی از این ایده است که معنا مقدم بر اعیان و زبان است. در بیانی مختص ، هوسرل در پرولگومنا و در سطحی گسترده تر در پژوهش های منطقی، نخست نسبت میان مقولات محض (به مثابه تئوری های محض معنا) را با یکدیگر تبیین می کند که آن را تئوری صورت محض کثرات به مثابه صورت محض منیفلد نامید و سپس به اعتبار چنین تئوری، تئوری میدانی از اعیان را تبیین می کند. بنابراین، شیوه تبیین فرگه از منطق به طور بنیادی و ریشه ای از هوسرل متمایز می شود. در نتیجه، بر خلاف ادعای دامت این دو جریان از همان آغاز مسیری کاملاً متفاوت در پیش گرفتند و بر خلاف ادعای ودروف اسمیت، تفسیر فرگه ای از تئوری هوسرل از معنا ناممکن است.
طراحی سطح بندی آموزشی و محتوایی برای آموزش زبان فارسی به غیر ایرانیان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در نظام های آموزشی دوره ۶ پاییز ۱۳۹۱ شماره ۱۸
181 - 204
حوزه های تخصصی:
در پیشینه آموزش زبان فارسی به غیرایرانیان شاهد این هستیم که دستور دارای بیشترین اهمیت بوده و بر خلاف سیر تکوین ها برنامه ی درسی، همچنان نی ز دارای بیش ترین اهمی ت اس ت . م ادام یک ه دستور محور آموزش زبان فارسی باشد، بحث دبن سطح ی آم وزش زب ان پیچی دگی خاص ی ایج اد نمیکن ؛د زیرا سطحبندی محتوای دستوری تابع نیازهای صوری و غی ر ارتب اطی اس ت و اساس اً در سطحبندی آموزش زبان توجه چندانی به نیازهای ارتباطی زبانآموز نمیشود، اما اگر بخواهبم زب ان فارسی را به عنوان یک رسانه ارتباطی کارامد و متناسب با نیاز فارسیآموزان خارجی آموزش دهیم، چارها ی نداریم جز اینکه به سطحبندی محتوای آموزشی بپردازیم. بررسی بیش از 200 عنوان کت اب آموزش زبان فارسی به غیرایرانیان نشان یم ده د ک ه مؤلف ان ای ن کت اب ه ا معی ار روش نی ب رای سطحبندی محتوای آموزشی نداشتهاند. به بیان دیگر، در حال حاضر ، ه یچ معی اری ب رای تعری ف سطوح آموزش زبان فارسی وجود ندارد و همین باعث شده تا هر مؤلفی بر مبنای تجربه و تعری ف شخصی خود به سطحبندی محتوای آموزش زبان فارسی بپردازد. پژوهش حاضر تلاشی است برای تعریف علمی سطوح آموزش زبان فارسی در هر چهار مه ارت ارتب اطی گ وش دادن، گف ت وگ و، خواندن و نوشتن. در این پژوهش، پس از معرفی س طوح اس تاندارد آم وزش زب ان دوم /خ ارجی، تلاش یم شو د این سطوح متناسب با محتوای زبان فارسی بازتعریف شود؛ ب ه اگون ه ی ک ه عناص ر دستوری، نقشی، معنایی و مهارتها ی مورد تدریس در یک از سطوح مبتدی، میانی و پیشرفته زبان فارسی معین شود .
مفهوم قاعده در فلسفه علوم اجتماعی پیتر وینچ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۳ زمستان ۱۳۹۶ شماره ۹۳
33 - 56
از ابتدای شکل گیری جامعه شناسی، اغلب تصور می شد چنانچه از روش علوم طبیعی در مطالعات اجتماعی استفاده شود، این حوزه نیز همچون علوم طبیعی پیشرفت های خیره کننده ای خواهد داشت؛ اما پیتر وینچ با نشان دادن تمایز علوم اجتماعی با علوم طبیعی، امکان علم اجتماعی را به چالش می کشد و از طرف دیگر با نشان دادن پیوندی که میان علوم اجتماعی و فلسفه وجود دارد، مطالعات اجتماعی را به عنوان مطالعاتی پیشنهاد می کند که به دنبال تبیین پدیده های اجتماعی نیست؛ بلکه ماهیتی توصیفی دارد. وینچ به عنوان فیلسوفی که برای اولین بار ایده های ویتگنشتاین را در فلسفه علوم اجتماعی به کار می گیرد، معتقد است از طرفی تمامی رفتارهای معنادار آدمی، قاعده مند می باشند و از طرف دیگر فهم رفتارهای معنادار در گرو مهارت یافتن در پیروی از قاعده است که همه اینها تنها درون جامعه –با نهادهای تثبیت شده- رخ می دهد. در این مقاله سعی می شود با روشن کردن مفهوم قاعده و پیروی از آن، جایگاه کلیدی و بنیادین آن در فلسفه وینچ نشان داده شود
دیدگاه فرگه درباره این همانی با التفات به کتاب «مفهوم نگاشت» و رساله «در باب معنا و دلالت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«این همانی» یکی از مهم ترین و در عین حال بحث برانگیزترین مسائل مطرح شده در آثار فرگه است. در این مقاله به بررسی دیدگاه او در باب این موضوع و شرح و نقد تفسیرهای مختلف از آن خواهیم پرداخت. پرسش اصلی ما این است که این همانی بین چه عناصری برقرار می شود. ابتدا دیدگاه فرگه را نسبت به این همانی در « مفهوم نگاشت » توضیح می دهیم. از آنجا که تأملات نهایی فرگه راجع به این همانی در دیگر اثر شناخته شده اش یعنی « معنا و دلالت » مطرح می شوند، در بخش بعدی مفهوم این همانی را در این مقاله شرح می دهیم. در نوشته ی کنونی هدف نقد نظر فرگه نیست، بلکه پیش از آن مقصود ما فهم نظر فرگه است، زیرا تنها در این صورت می توان مسائل مهمی همچون ماهیت عدد در « مبانی علم حساب » و تناقض نماهای مطرح شده از سوی راسل در نسبت با اصل موضوعه ی پنجم فرگه در « قوانین علم حساب » را دریافت.
اصل پراگماتیکی: عالی ترین مرحله وضوح در پراگماتیسم پیرس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۶ پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲
23 - 41
حوزه های تخصصی:
«اصل پراگماتیکی» مبنای پراگماتیسم پیرس است. او در تأسیس این اصل تحت تأثیر دکارت و اصطلاح «وضوح» او، و کانت و معنای «پراگما» از سوی اوست. پیرس ابتدا وضوح را از منظر دکارت و لایب نیتس معنا می کند، اما آنها را کافی ندانسته و مورد انتقاد قرار می دهد. پس از آن، اصل پراگماتیکی خود را ارائه می دهد و آن را به عنوان عالی ترین مرحله وضوح معرفی می کند. او در نامگذاری این اصل واژه «پراگما» ( نه پراکتیک) را برمی گزیند، چون مطابق نظر کانت «تجربه» در معنای پراگما دخالت تام دارد. این اصل، اصلی منطقی است که در نظریه تحقیق پیرس مطرح می شود و به آثار عملی محسوسی توجه دارد که درپی هر عقیده ای ایجاد می شود. پیرس در نظریه تحقیق از عقیده سخن می گوید آنگاه که انسان را آماده عمل می کند. او وظیفه فکر را ایجاد عادت، و هویت عادت را هدایت به سوی عمل می داند. بدین ترتیب، وی میان عقیده، عمل، عادت و آثار محسوس و عملی عقیده ارتباط برقرار می کند. این اصل هم چنین اصلی معنا شناختی است که کارکرد اصلی آن برطرف کردن معضلات مابعدالطبیعه و روشن ساختن بی معنایی برخی از گزاره های آن است.
بررسی مواجهه با رنج تنهاییِ اگزیستانسیال در اندیشه اروین یالوم و رنج عارفانه فِراق در اندیشه مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اروین یالوم معتقد است که تنهایی یک حد مرزی و رنجِ وجودی است که با انسان تنیده شده است . انسان ، تنها به دنیا می آید ، تنها از دنیا می رود و خودش به تنهایی مسئول آفرینش ماهیت خویش است؛ نه این که در این عالَم مددکاری ندارد ، بلکه هیچ پناهگاهی نیز برای او وجود ندارد و ناخواسته در این عالم پرتاب شده است . جلال الدین محمد بلخی (مولوی) نیز از رنج تنهایی یاد می کند ، اما از سنخِ تنهاییِ تلخ یالومی نیست ، بلکه تنهایی در قالب فِراق از اصل خویش است ، دلهره اش نه به خاطر بی پناهگاهی ، بلکه به سبب بی اویی و غربت در عالَم است که برایش دردناک و رنج آور شده است . در اندیشه یالوم ، رنجِ تنهایی راه حلی ندارد و مسئله ای وجودی است که انسان باید آن را بپذیرد و تنها می تواند آن را تسکین دهد ، اما مولوی با خدا بودن را رافعِ رنجِ فراق و تنهایی می داند . نویسنده امیدوار است با ارائه این تحقیق ، از رنج تنهایی با رویکردی معناجویانه بکاهد . در همین راستا ، در ابتدا به ترسیم وجوه رنجِ تنهایی اشاره کرده و در پایان ، به بیان راهکارهای رهایی از این رنج تنهایی می پردازد .