مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
دیالکتیک
حوزه های تخصصی:
نوشته های آغازین افلاطون حول محور نوعی معرفت می گردند که متعلَقِآنفضیلت های اخلاقی ا ست. دیدگاهِ معرفت شناختیِ این نوشته ها نظر را با عمل گره می زند؛ چراکه بر اساس آن، معرفت به فضیلتِ اخلاقی، ما را در عمل نیز اخلاقی، و جهل به آن، ما را مبتلا به رذیلت می سازد. اراده نیز از معرفت پیروی می کند؛ به گونه ای که اگر کسی نیکی را بشناسد، خواهان آن خواهد بود؛ ازاین رو، هیچ کس به خواست خود بدی نمی کند. همچنین، سعادت آدمی در گرو معرفت است؛ زیرا برخورداری های مادی تنها در صورتی که به درستی به کار روند، خیر به بار می آورند و معرفت کاربرد درست آن ها را به ما می نماید. حتی فضیلت های اخلاقی، اگر با معرفت همراه نباشند، فضیلت راستین نیستند. پس، معرفت شرط اصلی کسب فضیلت و سعادت است. در نوشته های یادشده، روش دیالکتیک سقراطی برای دستیابی به معرفت اخلاقی آزموده، و ثابت می شود که با این روش به دشواری می توان به چنان معرفتی دست یافت. بااین حال، گام نهادن در این راه، زندگی و وجودِ فیلسوف را از فلسفة او جدایی ناپذیر می سازد.
منطق خوانش ادبی و جایگاه آن در فهم ادبیات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«خوانش» ادبی دارای دو بعد است: اول رویکردها و نظریه ها و دوم منطق خوانش. این مقاله درصدد است تا منطق خوانش را، که در تحقیقات و مطالعات ادبی به ندرت به عنوان موضوعی مستقل مورد توجه قرار گرفته است، تبیین نماید. طرح تحقیق سرفصل های زیر را در بر می گیرد: 1- معرفی خوانش به عنوان برداشت دیگری از ادبیت متن؛ 2- بررسی شیوه های متداول خوانش؛ 3- معرفی خوانش دیالکتیک به عنوان برابرنهاد روش های دیگر؛ 4- نقد هر یک از روش های فوق ؛ 5- ذکر دلایل مخالفت با خوانش ادبی؛ 6- ذکر مؤلفه های عمده در امر خوانش، و 7- ارائه الگویی برای تحلیل فرایندهای به کار رفته در خوانش در جریان آموزش متون. هدف اصلی این مقاله، شناخت ارزش و جایگاه موضوع خوانش در آموزش های ادبی و دست یافتن به الگویی منسجم برای بررسی منطق خوانش های ادبی است. از این رو، جز در برخی موارد، به سیر نظریه های هرمنوتیک خوانش ادبی نمی پردازد.
مبانی تاریخمندی قرآن و تحلیل و نقد مبنای وحی شناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تاریخمندی قرآن مبانی و ادله مختلفی دارد؛ در این مقاله ضمن برشمردن کل مبانی به یک مبنا به تفصیل پرداخته خواهد شد و آن مبنای وحی شناختی تاریخمندی قرآن است. رابطه وحی با واقعیت های عینی زمان نزول و تأثیرپذیری یا عدم تأثیر پذیری وحی از آنها، از جمله موضوعات مهمی است که در سده اخیر مجادلات و شبهات زیادی را سبب شده است. پذیرش تأثر قرآن از واقعیات زمانه بدون شک یکی از مبانی نظریه تاریخمندی قرآن است؛ نظریه ای که بشری شدن و قابل نقد و رد بودن قرآن یا برخی از آموزه های آن را به دنبال داشته و تنها منبع غیرمحرف آسمانی را از جهات دیگری زیر سؤال می برد. مطابق این مبنا وحی حیث دیالکتیک با واقعیت های زمان نزول دارد و به تبع آنها نازل شده است؛ به نحوی که اگر آن واقعیت ها دگرگون بود وحی هم متفاوت می شد؛ محور نقدها در این مقاله بر نفی حیثیت دیالکتیکی وحی است و در ادامه نحوه تعامل وحی با واقعیت های زمان نزول تبیین شده است.
روش فرضیه در فلسفة افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مقالة حاضر روش فرضیه را در فلسفة افلاطون مورد بررسی قرار می دهیم و برای این منظور به ترتیب سه محاورة منون، فایدونو جمهوریرا-که روش مذکور در آنها به صراحت طرح شده اند- مورد واکاوی قرار داده، سیر تغییر نگرش افلاطون دربارة جایگاه و کاربرد روش فرضیه را در حوزة فلسفة نشان می دهیم. افلاطون در منونبا نظر به هندسه درصدد ارائة روشی است که در فلسفه نیز کاربرد داشته باشد. اما توجه ویژه به روش و اهمیت آن در پژوهش های فلسفی– در جمهوری- و نیز متعلق راستین معرفت، مثل، سرانجام وی را به بازبینی کارایی و گسترة بکارگیری روش فرضیه در فلسفه وا می دارد و این امر افلاطون را به روش خاص فلسفه یعنی دیالکتیک رهنمون می شود.
فلسفه مجازات افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم مجازات یکی از مفاهیم مورد توجه فلسفه افلاطون است که در دیالکتیک با مفهوم عرفی مجازات به دست می آید. افلاطون با رد مبنای کین خواهی رایج در مورد مجازات در زمان خود، فلسفه مجازات را اصلاح مجرم می داند. به تعبیر او مجرم پیش از آنکه خطاکار باشد، فردی جاهل به خیر و شر و بیماری دچار عدم تعادل در قوای نفسانی خود است که توان مهار خشم و شهوت خود را توسط عقل خود ندارد. از همین رو مجازات می بایست مجرم را متوجه خیر و شر حقیقی کند و چون دارویی تلخ توان مهار خشم و شهوت را به او ارزانی دارد. برای این منظور از لحاظ منطقی دو حالت وجود دارد؛ یا اینکه قدرت جزء عالی بیشتر گردد یا اینکه قدرت جزء دانی کمتر گردد. بنابراین مجازات افلاطونی به دو شیوه می تواند عمل کند: اول آنکه با آموزش بر قدرت عقل بیفزاید و دیگری آن که از قدرت امیال دانی کم کند. حالت اول گستره وسیع آموزش را در بر می گیرد و حالت دوم گستره وسیع کم توانی را. در نهایت افلاطون با مقوله بندی و شخصیت شناسی مجرمین شیوه و غایت اصلاحی مجازات را تعیین می کند. از نظر او مجرمان در پنج طبقه سوفیست، فرد جاه طلب و جنگجو یا تیموکرات، فرد مال دوست و حریص یا آریستوکرات، فرد بی بند و بار یا دموکرات و در نهایت فرد مستبد طبقه بندی می شوند که هر یک مجازات مخصوص خود را می طلبند.
بررسی روایت شناختیِ پدیدارشناسی روحِ هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
روایت شناسی، علمی نوپاست که در دهه شصت قرن بیستم توسط نظریه پردازانی همچون ژرار ژنتو تزوتان تودورفایجاد شد. این علم به طور مشخص به روش شناسیِ ساختار و روشِ روایت می پردازد و به طور عمده حوزه عملکردش ادبیات است. از سوی دیگر، پدیدارشناسی روحِهگل یکی از بزرگ ترین آثار تاریخ فلسفه است که در آن، هگل به تعبیری، تمام دقایق و مراتب اندیشه و تاریخ بشری را بررسی کرده و همه آنها را به نحوی دیالکتیکی در بطن روح جای می دهد. موضوع این کتاب در یک کلام، همان گونه که از عنوانش پیداست، داستان پدیدار شدنِ روح است. در بیش از دو قرنی که از انتشار این کتاب می گذرد، شرح ها و تفسیرهای متعدد و متنوعی در حوزه های مختلف درباره آن نوشته شده است. مقاله حاضر تلاش می کند تا صرف نظر از مباحث فلسفی و محتوایی، تمرکز خود را بر نوع پیشروی روایت و منطق حاکم بر آن معطوف کند و در نتیجه بتواند دست کم طرحی از چگونگیِ روایت شناسیِ وجوهی از پدیدارشناسی روحهگل و روش روایت گری این کتاب ترسیم کند. در نتیجه، این مقاله با تکیه بر تقسیم بندی های روایت شناختی، اثر هگل را از سه منظر راوی، روایت شنو (مخاطب) و روایت گری بررسی می کند و در هر مرحله نیز نشان می دهد که هگل افزون بر ابداعات متعدد و تعیین کننده فلسفی، چگونه و از چه لحاظی در زمینه روایت شناختی نیز دست به ابداعاتی خلاقانه، منحصربه فرد و حتی گاهی بی سابقه در تاریخ روایتِ بشری زده است.
مارکسیسم به مثابه روش؛ بررسی تلقی های روش شناختی جرج لوکاچ(مقاله علمی وزارت علوم)
در تاریخ تفکر مارکسیسم، لوکاچ متفکری بسیار اثرگذار بود. وی آثار مارکس را به شیوه خود قرائت کرد. بنا به خوانش او مارکسیسم نه یک نظریه تحلیلی که بیشتر یک روش برای مشاهده، فهم و تغییر جهان بود. او روش مارکس را در تلاش برای فهم و دستیابی به کلیت تعریف می کرد. وی کلیت را در دست کم پنج معنای متفاوت به کار می برد که عبارت بودند از: بیانگر، مرکز زدوده، هنجاری، طولی و عرضی. او روش دیالکتیک را به معنای قرار دادن امور واقع درون کلیت می دانست. از این منظر تاریخ مند کردن امور، بنیان روش مارکس بود. قرار دادن جزء در درون کل از طریق مفهوم میانجی ممکن بود. لوکاچ کلیت را هم فاعل و هم موضوع شناخت می دانست و در عین حال آن را به عنوان امری که می بایست ساخته شود قلمداد می کرد. اما تاریخ مندسازی امور شامل نظریه و روش مارکس نیز می شد. به همین دلیل او در نهایت با نوعی بن بست نظری مواجه شد: اگر ماتریالیسم تاریخی و روش دیالکتیک نیز تاریخ مند باشند، چگونه می توان از کنش انقلابی در جهت دستیابی به نوعی کلیت انضمامی دفاع کرد؟ پاسخ مستلزم اتخاذ نوعی رویکرد نخبه گرایانه بود که با برخی از مفروضات اصلی او در تعارض قرار می گرفت
روش شناسی علوم اجتماعی از دیدگاه هابرماس و بررسی آن از منظر حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
علوم اجتماعی از ابتدای شکل گیری خود، با این پرسش مهم مواجه بوده که روش شناسی ویژه آن چیست؟ پارادایم های مختلف اثباتی، تفسیری و انتقادی، هر یک پاسخی به این پرسش داده و مدعی برتری نسبت به دیگری هستند. هابرماس، با نقد روش شناسی های اثباتی و تفسیری و بازخوانی مفاهیم پارادیم انتقادی، به طرح علایق معرفتی سه گانه و تقسیم بندی علوم، به تجربی، تفسیری و انتقادی پرداخته است. او در قالب این طرح معرفتی، مدعی است که روش ویژه علوم اجتماعی «دیالکتیکی» است. این مقاله، با روش تحلیلی انتقادی و با نگاه کلان، به بررسی و نقد رابطه مبانی مختلف هستی شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی و ارزش شناختی این روش با مؤلفه های آن، از منظر حکمت متعالیه پرداخته است. از منظر حکمت متعالیه، روش شناسی هابرماس از اشکالات مبنائی رنج می برد. برخی از مؤلفه های آن، با دستگاه فلسفی حکمت متعالیه ناسازگار و برخی از آنها در تضاد با این مبانی است.
جایگاه هگل در پراگماتیسم آمریکایی
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر ایده آلیسمِ آلمانی (قرون 18 و 19)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) سایر جریان ها پراگماتیسم
این مقاله میکوشد جایگاه هگل را به طور مختصر در پراگماتیسم آمریکایی (کلاسیک و جدید) در دوبخش بررسی کند. بخش نخست به بررسی جایگاه هگل در پراگماتیسم کلاسیک و بخش دوم نیز به ارزیابی همین جایگاه در نئوپراگماتیسم می پردازد. در بین پراگماتیست های کلاسیک هر سه فیلسوف کلیدی در تبیین اندیشه های پراگماتیکی خود به هگل متوسل شده اند ولی هم رویکردی ایجابی به او داشتند و هم اعتراف نموده اند تا چه حد هگلی هستند؛ مثل دیویی که اصطلاح دیالکتیک هگل را به کار می برد و هم اینکه رویکرد سلبی به او دارند و برخی دیدگاه های او را که در تضاد با رویکرد پراگماتیکی است رد می کنند؛ مثل جیمز که فلسفه هگل را به امپریالیستی بودن متهم می نماید و معتقد است که امر جزئی و فردی را فدای امر کلی و انتزاعی می کند. در بین پراگماتیست های جدید نیز بیش از همه رورتی و براندوم در فلسفه خودشان رویکرد هگلی اتخاذ نموده اند. برای مثال رورتی تاریخ گرایی خود را مدیون هگل دانسته و دیالکتیک هگل را در بستر فرهنگ ادبی به نقد ادبی تعبیر نموده است. رابرت براندوم نیز به هگلی بودن خود آشکارا اعتراف نموده و بحث هنجاریت و اجتماعی بودن مفاهیم و نیز نظریه کل گرایی خود را وامدار هگل دانسته و از او تفسیر پراگماتیستی-تحلیلی ارائه داده است.
گفت و گو؛ از جدل فلسفی تا کنش تربیتی
منبع:
مطالعات معارف اسلامی و علوم تربیتی (علوم تربیتی از دیدگاه اسلام) سال اول پاییز و زمستان ۱۳۹۲ شماره ۱
135-158
حوزه های تخصصی:
گفت و گو پدیده دیرپای انسانی است که بر پایه ماهیت معرفت شناختی خود، انگاره های فلسفی و نظریه های گوناگونی را به خود اختصاص داده و آنها متناسب با دیدگاه اندیشه گران به انسان و جایگاه او در ساخت واقعیت، تحول یافته اند. از این رو شناسایی جایگاه گفت وگو در آموزش، نیازمند بررسی نظریه های یاد شده و رویکردهای تبیینی آن هاست که مقاله حاضر به شیوه تحلیلی بدان می پردازد. و در پی آن با شناسایی دیالکتیک به عنوان رویکرد روش شناختی سقراط، پایه گذار آموزش مبتنی بر گفت وگو، عرصه های گوناگون کاربرد آن را در گفت وگوگرایی باختین، تأویل هرمنوتیک گادامر و کنش تفاهمی هابرماس، بررسی می کند و در نهایت بر پایه اصول نظری قابل استنتاج از آن ها، الگوی عملی آموزش مبتنی بر گفت وگو در دیدگاه فریره، را ارائه می نماید.
فلسفه و بحران خرد در اندیشه هورکهایمر(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و دوم بهار ۱۳۹۶ شماره ۱ (پیاپی ۸۵)
148 - 174
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی مفهوم فلسفه در اندیشه ماکس هورکهایمر می پردازد. هورکهایمر میان دو گونه خرد، یعنی خرد ذهنی و خرد عینی تمایز قائل شده و استدلال می کند که اندیشه معاصر غرب، در نتیجه چیرگی خرد ذهنی دست خوش بحران شده است. از جمله تجلّی های این بحران ناسازگاری، نگرش های نسبی گرایانه و جزم اندیشانه به مفهوم حقیقت است. هورکهایمر راه برون رفت از این بحران را در مفهومی دیالکتیکی از فلسفه می جوید. این مقاله به بررسی تحلیل هورکهایمر از دو گونه خرد و نیز تشریح تناقض های حاصل از چیرگی یک گونه خردورزی بر گونه دیگر می پردازد. به ویژه نگرش هورکهایمر درباره مفهوم حقیقت بررسی شده و مقاله درصدد پاسخ گویی به این پرسش است که آیا فلسفه او قادر است مفهومی بینابینی از حقیقت ارائه دهد که از جزم اندیشی و نسبی گرایی به یکسان دور باشد؟
نگرش و تحلیلی فرادینی از بنیان ها و زمینه های افراط گرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
این مقاله می کوشد تا با الهام از عام گرایی توحیدی ادیان ابراهیمی، نگاهی فرادینی (فرااسلامی و فرامسیحی) به پدیده ها داشته باشد. نگاهی که مرزهای دینی، نژادی- قومی، جغرافیایی- تاریخی، طبقاتی، جنسیتی و فرهنگی را در می نوردد و ضمن توجه به تفاوت ها و کثرت ها، اسیر تفاوت گرایی و دوگانه نگری نمی شود. باور به توحید، می تواند زیرساحت استواری برای نگرش ناثنوی یا غیر دوگانه باشد. متأثر از این نگاه و با باور به حقایق وجودی عالم، به حقوق هستی شناسانه انسانی در ابعاد فردی و اجتماعی و بازتابش بر نیازهای ثابت و منبسط او دست می یابیم. از این منظر، پیش شرط های یک حیات مسالمت آمیز و به دور از خشونت و افراطی گری در عوامل یازده گانه ذات مشترک و طبعاً حق یکسان در برابر انسان ها، توجه به جهت و غایت آفرینش، دیگرگرایی، عشق و محبت، شکیبایی و گذشت، توجه به تفاوت ها و کثرت ها، همکاری متقابل، مسئولیت پذیری و وحدت در عین کثرت، منطق احتجاج و فرهنگ گفت وگو، عدالت اجتماعی و رفع نیازمندی ها، دولت وحدت گرا، جهان نگری و عام گرایی و نهادهای بین المللیرا بررسی و در نهایت، موضع ادیان مورد نظر به اختصار معلوم شده است.
هایدگر و گادامر: دو رویکرد به مفهوم حقیقت نزد افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
33 - 62
حوزه های تخصصی:
حقیقت در فلسفه هایدگر، یکی از مضامین اساسی است. وی از آغاز اندیشه خویش کوشید مفهوم بنیادی تری از حقیقت عرضه کند و در طول فعالیت فلسفی خویش رویه های گوناگونی در این خصوص در پیش گرفت. با وجود این هرگز از این بصیرت اساسی خویش دست نکشید که حقیقت ἀλήθεια است؛ یعنی کشاکش میان پوشیدگی و آشکارگی. به علاوه، هایدگر معتقد است در فلسفه افلاطون، تحولی در ذات حقیقت پدید آمده، به طوری که حقیقت به «درستی» مبدل شده است. از دیدگاه هایدگر، این تحول منشأ «فراموشی وجود» است. گادامر در مقابل بر آن است که افلاطون به واقع قائل به حقیقت بنیادی ἀλήθεια بوده است و رأی هایدگر دایر بر این که اندیشه افلاطون لاجرم منجر به فراموشی وجود و سوبژکتیویسم مدرن می شود، رأی صوابی نیست. گادامر در اثبات دیدگاه خود راهبردهای گوناگونی در پیش می گیرد. در این مقاله به جایگاه ایده خیر در نظریه مُثُل و مفهوم دیالکتیک در نامه هفتم افلاطون اشاره خواهیم کرد و خواهیم کوشید همراه با گادامر نشان دهیم که در اندیشه افلاطون امکاناتی نهفته است که می توانند وی را از انتقادات هایدگر مبرا سازن.
فلسفه دین هگل: دیالکتیک تثلیث در رابطه سکولار خدا و جهان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۰
171 - 192
حوزه های تخصصی:
پرسش از رابطه خداوند و جهان، در طول تاریخ فلسفه، پرسشی همواره مهم و حیاتی بوده است. این رابطه گاه رابطه ای جدی و آن به آن و متصل و گاه منفصل و اصطلاحا سکولار است. در این نوشتار تلاش شده که بر مبنای فلسفه دین هگل، فیلسوف مهمی که به بازتفسیر مسیحیت می پردازد، به ایضاح رابطه خدا و جهان در نظرگاه وی پرداخته شود. جایگاه خداوند در جهان چیست؟ برای این کار، پس از طرح دوگانه تعالی و حلول در تفسیر پروتستانتیزم به تعریف سکولاریسم جهت تبیین این مفهوم و سپس به توضیح تثلیث، آموزه مهم مسیحیت که در فلسفه دین هگل جایگاه مهمی دارد پرداخته می شود. این آموزه بنا به تفاسیری از خود هگل، زیربنای دیالکتیک سوژه-ابژه را در هگل تشکیل می دهد و او مواقف دیالکتیک را با اقانیم تثلیث توضیح می دهد. در انتها رابطه خدا و جهان از منظر دوگانه حلول و تعالی در نظرگاه هگل شرح و توضیح داده می شود.
همانندی های دیالکتیکی مولانا و هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال دهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۳۷)
191 - 214
حوزه های تخصصی:
برخی به شکلی گذرا به همانندی های دیالکتیکیِ هگل و مولانا پرداختهاند، امّا حاصل کارشان بیشتر ادبی است تا فلسفی؛ زیرا از هگل که به غموض در نوشتههایش حتّی در زبان آلمانی شهره است، آن گونه که باید اطّلاعی نداشتهاند. اوّلین اثری که به این موضوع پرداخته، متعلّق به بیش از هفتاد سال پیش است. از آن جا که اغلب آثار هگل، تاکنون هم در زبان فارسی ترجمه شایستهای ندارد، عذر پیشینیان پذیرفتهاست، امّا امروزه صاحب نظران، شروح راهگشایی بر فلسفه هگل نوشتهاند. با این حال پژوهشهای متأخّر هم نه به آثار هگل توجّه داشتهاند و نه به شروح معتبر. محورِ دیالکتیکِ هگل در این مقاله، کتاب «پدیدارشناسی روح» است، امّا به مناسبت، به آثار دیگر وی نیز مراجعه شده است. دیالکتیک بر سراسرِ فلسفه هگل، سیطره دارد و از میان آثارِ مولانا، در مثنوی به شکلی نظام مند تر دیده می شود. این مقاله برای نخستین بار نشان می دهد، مفاهیمی را که هگل به عنوانِ مثال برای سه گانه های دیالکتیکی(تز، آنتی تز و سنتز) آورده است، ابتدا در مثنوی با همان رویکرد آمده اند. از آن جا که بر اساس فلسفه هگل - چنان که در مقدمه آمده است- مثال آوردن برای سه گانه ها محدودیتی ندارد، یکسانی مثال ها نشانه چیست؟ همچنین این مقاله با یافتنِ تحسینِ هگل از مولانا و معرفی مترجمانی آلمانی که بسیاری از متونِ ادب فارسی و از جمله بخش هایی از آثار مولانا را به فرهنگ آلمان منتقل کرده اند، به این نتیجه می رسد که یقیناً هگل در دیالکتیک خود، متأثّر از مولاناست.
نقدی روش شناختی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الگوی آرمانی برای توسعه و پیشرفت جامعه ایران با چه روشی باید بنا شود؟ جامعه ایران برای رسیدن به توسعه و گام برداشتن در مسیر پیشرفت در درجه نخست باید تضادهای درونی خود را حل کند. برای تبیین این ایده از روش شناسی جدیدی استفاده می کنیم که نام آن را روش شناسی کل نگر گذاشته ایم و تلفیقی از رویکرد پدیدارشناسی و روش دیالکتیکی است. با تحلیل های انجام گرفته مبتنی بر این روش شناسی به این نتیجه می رسیم که فرایند پیشرفت باید متناسب با یک سرعت بحرانی باشد تا نظم اجتماعی مختل نشود. این سرعت بحرانی متناسب با منطق حرکت در ساحت اقتصاد است. به همین دلیل نیز الگوهای توسعه باید با محوریت مسئله اقتصاد حرکت کند. البته خواهیم دید که راه حل مسائل اقتصادی نه در خود ساحت اقتصاد، بلکه باید در ساحت فرهنگ و سیاست جستجو شود. این وضعیت دیالکتیکی بین ساحات مختلف جامعه وضعیت متناقضی را به وجود آورده که تشخیص مسائل اصلی پیشرفت را با توجه به منطق صوری و ریاضی حاکم بر پارادایم غالب توسعه، با مشکل مواجه ساخته است. در این مقاله نشان داده ایم که مسئله اصلی پیشرفت را باید در تضادهای بین مشروعیت و کارایی جستجو کرد و راه حل آن هم نهادسازی در جهت حل این تضادها است. این تضادها، در تنش بین لایه های مختلف واقعیت و تحمیل منطق یک ساحت از جامعه به سایر ساحت ها، ریشه دارد. به این منظور نیازمند منطقی هستیم که بتواند این تضادها را شناسایی و در قالب نظریات توسعه صورت بندی کند.
ضرورت گذارهای روح در پدیدارشناسی هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱۸
103 - 124
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، ادعای هگل مبنی بر ضرورت گذارهای روح در مواقف پدیدارشناسی مورد بررسی قرار گرفته و سعی شده است تا معنای مورد نظر وی از ضرورت این گذارها مورد پژوهش قرار گیرد. برای این منظور نخست به اجمال معانی مختلف ضرورت بیان شده و سپس به بررسی این مطلب پرداخته شده که ضرورت مورد التفات هگل کدامیک از انواع این ضرورت ها بوده است. به همین جهت نظر مک تاگارت، هولگیت، فیندلی، لاور و کوفمان در این زمینه ذکر گردیده است و سپس بر اساس دریافت های بدست آمده از این آثار و توجه به ریشه ی انتقادهای هگل به کارهای فلسفی فیلسوفان پیشین، رهیافتی پیشنهاد شده است که به نحوی دربرگیرنده ی تفاسیر مورد بررسی در این مقاله است. بر اساس این رهیافت ضرورت گذارهای روح در پدیدارشناسی، ناشی از شیوه ی نوینی است که هگل قصد دارد برای پژوهش فلسفی در افکند؛ بر این اساس وی سعی می کند میان دو شیوه ی روشن اندیشانه و رومانتیسم مآبانه گام بر دارد و در عین حال به جانب هیچ یک نلغزد.
شیوه دیالکتیکی سقراط در مواجهه با تعریف دینداری و تأثیر آن برتثبیت عقیده پیرس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۵ بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱
55 - 74
حوزه های تخصصی:
بازشناسی عقاید و باورهای صحیح از خطا وکافی از ناکافی، یکی از دلمشغولی های عمده فلاسفه است. در این مقاله از آرای دو تن از فلاسفه ای که در این مورد به بحث پرداخته اند سخن به میان خواهد آمد. پیرس، مؤسس پراگماتیسم در قرن بیستم، از چهار روش تثبیت عقیده سخن می گوید: جزمی، سلطه جو، پیشینی و علمی. وی پس از معرفی و ذکر محاسن و معایب این روش ها، در پایان، روش علمی را به عنوان روش برتر برمی گزیند. از آنجا که پیرس خود اذعان دارد اندیشه اش، به طور کلی، تحت تأثیر افکار سقراط شکل گرفته است بر آن شدیم تا، فارغ از مباحث دیگر، اثرپذیری پیرس را از سقراط در بحث انواع تعریف در دیالکتیک های سقراطی پی گیری کرده و نشان دهیم چگونه، به قول پیرس، پراگماتیسم، گویی واقعاً فلسفه سقراط است. در بررسی نظر سقراط، از شیوه دیالکتیکی او برای رسیدن به تعریف کلی بهره برده ایم که در رساله دینداری یا اثوفرون افلاطون به کار گرفته شده است.
بررسی تلقی مرلوپونتی از وجه دیالکتیکی هنر مدرن و گشایش هستی در آن با تأکید بر نقاشی های سزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موریس مرلوپونتی (1961-1908) فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، سعی دارد بر هم سویی فلسفه پدیدارشناسانه خویش با جنبش هنری مدرن تأکید داشته، و از حدود تقابل های ذهن و عین، ، ما و جهان و در نهایت رهیافت نظری و رهیافت هنرمندانه عبور کند. به زعم او هنر مدرن به شیوه ای دیالکتیکی و بر اساس رابطه دو سویه هنرمند و اثر قادر است تا فیلسوف را در تأملاتش در باب شیوه های آشکارسازی هستی یاری رساند و به او این امکان را دهد تا با رهیافت های تازه مواجه شود. هنر مدرن و به ویژه آثار سزان این امکان را مهیا می سازند تا اشیاء گشوده شوند و با گشودگی خویش وجه مکتوم خود و نیز هستی را نمایان گردانند. این پژوهش مبتنی بر نگاهی پدیدارشناسانه و هرمنوتیکی است که سعی خواهد کرد به تلقی خاص مرلوپونتی در خصوص نقش و نقاش، ناظر و منظره و هم چنین آشکارگی هستی در هنر مدرن اهتمام ورزد. این تحقیق با تأکید بر وجه دیالکتیکی و مفهوم هستی در هنر مدرن می کوشد آن را در مقابل رویکردهای مسلط علمی قرار داده و به تبیین این رویکرد خاص بپردازد.
هگل و توهم زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بر اساس تفسیر رایج از فلسفة هگل که ناشی از غلبه قرائت چپ گرایانه بر ادبیات هگل پژوهی است، دیالکتیک در زمان محقق شده و غایت آن نیز تاریخی است. اما با قبول این دیدگاه، سازش دادن دو جنبه منطقی و تاریخی دیالکتیک با مشکلات زیادی مواجه می شود. منشأ این سوء تعبیر، یکسان پنداشتن معنای عرفی زمان با معنای موردنظر هگل است. از نظر ما زمان ظرف وقوع حوادث بوده و تا آینده ای بی پایان ادامه دارد، در حالیکه تصور هگل از زمان دوری بوده و آن را را ناشی از تحقق خارجی ایدة مطلق در طبیعت می داند. هدف از این مقاله دفاع از تقدم منطق بر تاریخ و تجدید نظر در تاریخی دانستن دیالکتیک بر اساس معنای دقیق زمان در فلسفه هگل است. با اتکا بر نفی زمان در پایان دیالکتیک، نتیجه می شود که فلسفة هگل اساساً ساختار زمانی نداشته و زمانمندی عاملی است که در تحلیل نهایی کنار گذاشته می شود.