مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
افغانستان
حوزه های تخصصی:
آیا فیلم«سنگ صبور» بیان کننده ماهیت واقعی زندگی زناشویی جامعه افغانستان است؟
برای جواب به این سؤال و اینکه آیا شخصیت ها و کارکردهای زن و مرد در این فیلم، نشان دهنده فرهنگ مردان و زنان افغانی هست یا خیر؛ مفاهیم تشکیل دهندة مردانگی و زنانگی دیالوگ های یکی از معروف ترین فیلم های افغانی به نام «سنگ صبور» با استفاده از روش تحلیل گفتمان انتقادی لاکلاو و موف و با نظریه روان کاوانه «کارن هورنای» و نظریه انتقادی شرق شناسی تحلیل شده اند. فیلم سنگ صبور، زندگی زناشویی یک مرد جنگی مجروح و همسرش را در زمان جنگ های داخلی در شهرکابل بازنمایی می کند. تحلیل انجام گرفته بیانگر این است که مفاهیم زنانگی و مردانگی بازنمایی شده در سنگ صبور نمایان گر ماهیت فرهنگ روابط زناشوهری افغانی ها نیست. البته، شیوه های گفتمانی، به خصوص گفتمان رد و بدل شده میان مرد مجروح جنگی و همسرش بیانگر بخشی از گفتمان حاکم در افغانستان است که نمی توان آن را تنها گفتمان حاکم دانست.
بررسی ظرفیت های زبان و ادبیات فارسی در ترویج ارزش های انقلاب اسلامی در تاجیکستان و افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انقلاب اسلامی ایران به منزلة تحولی بنیادین در ارزش ها و اندیشه یک ملت، بی تردید برآمده از سنت دیرینه فرهنگی ما است، زیرا هرگونه دگرگونی در ذهنیت یک جامعه اساساً در جریان پیوسته تاریخی رخ خواهد داد؛ بنابراین باید آن را در تأثیر و تأثری دوسویه دریافت. تغییر در محتوا و مضمون و صورت و قلمروها در انواع گوناگون هنر، اعم از شعر و ادبیات در نتیجة انقلاب، واقعیتی روشن است. بررسی نقش زبان فارسی که زبان و مأوای انقلاب بوده است، در تحقق انقلاب اسلامی و نیز در ترویج ارزش های انقلاب در جهان بسیار اهمیت دارد. پرداختن به این امر در کشورهای حوزه ایران فرهنگی، به دلیل اشتراک ها و پیوندهای فرهنگی، ضرورتی است که باید به آن توجه بیشتری شود. تأکید این تحقیق بر دو کشور افغانستان و تاجیکستان بوده است.
در این مقاله پس از نشان دادن اهمیت و وجه ضرورت چنین کاری، با مروری بر پیوندهای تاریخی و فرهنگی میان ایران اسلامی و کشورهای حوزه ایران فرهنگی (به ویژه تاجیکستان و افغانستان)، تلاش شده است از طریق تمرکز بر ادبیات انقلاب به نقش زبان و ادبیات فارسی در ترویج ارزش های انقلاب اسلامی در این کشورها پرداخته شود.
بازکاوی نقش انگلستان و کمپانی هند شرقی در جدایی افغانستان از ایرانِ دوره قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در دوره قاجار، افغانستان به علت سرکشی مقطعی و توأم با تجاوز حکام هرات و قندهار و کابل، به دیگر نواحی خراسان وتمایل قاجار ها برای اعاده حاکمیت ایران در این مناطق، در کانون توجه قرار گرفت. در عرصه بین المللی نیز، سلطه انگلستان و کمپانی هندشرقی اش بر هندوستان و ترس و واهمه آنان از حملات افغانان دُرانی به آنجا ورقابت های استعماری با فرانسه و روسیه، سبب اهمیت یافتن این منطقه شد. انگلیسی ها در زمان فتحعلی شاه، با سیاست اعزام سفیر و انعقاد برخی قراردادها، وی را بر ضد زمان شاه دُرانی تحریک کردند؛ سپس با وعده های واهی، مانند مساعدت مالی و نظامی برای مقابله با روس ها و استرداد مناطق قفقاز، مانع از اتحاد فرانسویان با ایران و نفوذ احتمالی شان در افغانستان و هندوستان شدند. در زمان محمدشاه، ترس از نفوذ روس ها در آسیای مرکزی و افغانستان، آنان را واداشت تا با بهره گیری از سیاست ایجاد چالش و تهدید، هم حاکم هرات را علیه دولت ایران بشورانند و هم با حمله به جزایر خلیج فارس، مانع از فتح هرات و دیگر نواحی افغانستان توسط ایران شوند. در دوره ناصری نیز، بی درایتی ناصرالدین شاه و صدراعظم وی، آقاخان، سبب شد تا انگلیسی ها ابتدا قرار داد سال 1269ق/1852م را به ایران تحمیل کرده و سپس، با استفاده از سیاست جنگ طلبی و اشغال جنوب ایران و تحمیل عهدنامه پاریس، افغانستان را از ایران جدا کنند.
موانع همگرایی اجتماعی – فرهنگی ایران و افغانستان در دوران پهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پس از جدایی افغانستان از ایران، این دوکشور به عنوان دو واحد مستقل سیاسی، همواره متأثر از جریانات و تحولات داخلی و دخالت های سیاسی و فرهنگی بیگانگان نتوانستند در عرصه های اجتماعی و به ویژه حوزه ی روابط فرهنگی به تعاملی هم سو و سازنده دست یابند. دامن زدن به اختلافات متعدد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به ناچار سطح روابط اجتماعی – فرهنگی دو کشور با وجود تمامی اشتراکات از دین تا فرهنگ و زبان را دچار لطمات جبران ناپذیری ساخت. تلاش کنشگران افغان در ایجاد هویتی نوین برای افاغنه با تأکید بر پشتون گرایی سیاسی – فرهنگی، تقابل با زبان فارسی با تقویت حوزه ی زبان پشتو، دوری گزینی از ایران در حوزه ی آموزش تعملیات عمومی و رویکرد به دولت های ثالث مانند ترکیه در این زمینه، بر میزان واگرایی و جدایی فرهنگی میان دو کشور در دوران سلسله پهلوی افزود. این مقاله با رویکردی تاریخی - تحلیلی مهمترین عوامل و بسترهای موانع اجتماعی – فرهنگی میان دو کشور را با تأکید بر اسناد وزارت امور خارجه ایران و منابع افغان مورد بررسی قرار می دهد.
نظریه پخش و تأثیر حوزه ی علمیه ی قم بر معرفت سیاسی افغانستان
حوزه های تخصصی:
نظریه پخش، یکی از نظریه های مطرح در باب توضیح چگونگی انتشار نوآوری ها و گسترش ایده ها و اندیشه هاست. هرچند خاستگاه اولیه این نظریه در رشته جغرافیای انسانی است؛ اما در موضوعات فکری سیاسی نیز کاربرد دارد. موضوع چگونگی تأثیر نوآوری های سیاسی حوزه ی علمیه ی قم بر معرفت سیاسی جامعه ی افغانستان و به کارگیری الگوی مناسب، محقق را بر آن داشت تا توان نظریه پخش را در مورد تأثیر حوزه ی علمیه ی قم بر معرفت سیاسی افغانستان مورد بررسی قرار دهد. آنچه می خوانید، کوششی است در جهت سازماندهی نظری و قالب بندی انبوه مواد خام در باب تأثیر حوزه ی علمیه ی قم بر معرفت سیاسی افغانستان، بر اساس نظریه ی پخش و با توجه به منابع مکتوب و شفاهی، به پاسخ این سؤال برسیم که «حوزه ی علمیه ی قم در معرفت سیاسی افغانستان چه تأثیری داشته است؟» مقاله ی حاضر بر اساس نظریه ی پخش، به این یافته ها رسیده است که در افغانستان تلاش برای احقاق حقوق سیاسی شیعیان، بهبود وضعیت سیاسی، مطرح شدن و محوریت روحانیت در رفتار سیاسی، تلاش برای وحدت سیاسی شیعیان، دفاع از حقوق سیاسی شیعیان، گسترش اسلام سیاسی، مشارکت سیاسی حداکثری شیعیان، شکل گیری احزاب و تشکل های سیاسی، و ...، از ارمغان های حوزه ی علمیه ی قم و از ایده ها و تأثیرات این حوزه هستند.
راهبردهای جریان های شیعی در فرایند سیاسی افغانستان (با تأکید بر تحلیل انتخابات ریاست جمهوری 1393)
حوزه های تخصصی:
در مورد جریان های شیعی در افغانستان می توان گفت؛ که در طول تاریخ این کشور، به دلیل نبود رهبری واحد، عدم یکپارچگی جغرافیایی، عدم انسجام درونی و چندگانگی قومی، بسته بودن فضای حاکم بر هزاره جات، فشارهای همسایه های پشتون، تاجیک و ازبک، بی سوادی و در نهایت حکومت های ملوک الطوایفی که در هزاره جات وجود داشت؛ و هر میر هزاره در صدد حفظ موقعیت و قلمرو تحت نفوذ خود بوده اند؛ نمی توان یک راهبرد کلانی برای جریان های سیاسی شیعیان افغانستان ذکر کرد. ولی با این وجود، در کل می توان از عملکرد شیعیان در هر دوره تاریخی، با در نظر داشت شرایط خاص آن زمان، راهبرد خاصی را بدست آورد که آن را دنبال می کرده اند. اگر بخواهیم به طور نمونه، راهبردهای سیاسی شیعیان، از شکل گیری افغانستان با جغرافیای فعلی را، مورد بررسی قرار دهیم؛ مشاهده می کنیم که آن ها هر دوره تاریخی، راهبردهای متفاوتی را در پیش گرفته اند. از زمان احمدشاه ابدالی تا زمان عبدالرحمن، شیعیان افغانستان دو راهبرد را دنبال می کرده اند: در عرصه ارتباط با دولت مرکزی، برای دوری از برخورد با آن، راهبرد همکاری و حمایت از دولت مرکزی را در پیش گرفته بودند و در عرصه داخلی خود، جهت حفظ خود مختاری حکومت های ملوک الطوایفی حاکم بر هزاره جات؛ راهبرد خود مختاری داخلی و جلوگیری از دخالت دولت مرکزی در امور داخلی هزاره جات را دنبال می کردند. بعد از سرکوب تاریخی شیعیان توسط عبدالرحمن تا دوران حکومت امان الله خان، به دلیل از بین رفتن بیش از 62% جمعیت این مردم و همچنین از دست دادن سرزمین و رهبران مذهبی و قومی خود و وجود جو خفقان حاکم، آن ها اجباراً، راهبرد انزوا را در پیش گرفتند. پس از حکومت امان الله تا کودتای سال 57 کمونیست ها، جریان های شیعی، راهبرد مبارزه برای احیای هویت و بدست آوردن موقعیت اجتماعی و سیاسی از دست رفته خویش را دنبال می کردند. بعد از کودتای کمونیستی، جریان های شیعی علاوه بر آنکه راهبرد مبارزه مسلحانه با رژیم کمونیستی را در پیش گرفته بودند از ورای آن، برقراری عدالت اجتماعی و سهیم شدن در قدرت سیاسی کشور را دنبال می کردند. در پی پیروزی مجاهدین، برای مشارکت در معادلات سیاسی کشور، راهبرد وحدت درونی، بالا بردن توان نظامی و تعامل با گروه های دیگر قومی و مذهبی راهبرد جریان های شیعی را تشکیل می داد. و در نهایت بعد از تحولات اخیر کشور و حضور شیعیان، در بالاترین ارکان قدرت، راهبرد تثبیت موقعیت سیاسی خویش در ساختار قدرت کشور را پی گیری می کنند. از این رو راهبردی را که جریان های شیعی در انتخابات ریاست جمهوری 93 دنبال می کنند نیز، راهبرد تثبیت موقعیت سیاسی شیعیان، در بالاترین ارکان قدرت کشور می باشد.
تکثر رسانه ها و تأثیر آن بر فرهنگ آینده ی افغانستان
حوزه های تخصصی:
در مورد کار کرد رسانه ها، دو نظر متفاوت وجود دارد. بعضی ها مانند: هایبرت، نظر مثبت به رسانه ها داشته و معتقد است که، وسایل ارتباط جمعی نقش بسیار مهمی در ارائه و شکل دادن به عقاید و همچنین آشنا ساختن ما با دنیایی که امکان آن را به نوع دیگری نداریم، ایفا می کند. در مقابل، کسانی نیز معتقدند که صنایع فرهنگی موجب بردگی انسان شده و زمینه ای می گردد تا انسان کاملا در اختیار رسانه ها قرار گیرد و هیچ گونه اختیار و اراده از خود نداشته باشد. با توجه به این دو دیدگاه مختلف در مورد رسانه ها، تحقیق پیش رو که از تحقیقات کیفی و کتابخانه ای به حساب می آید با این سؤال آغاز شده که رسانه ها و تکثر آن در افغانستان چه تأثیری بر آینده ی فرهنگ این کشور دارد؟ برای پاسخ به این پرسش، ابتدا کارکرد مثبت و منفی رسانه ها با توجه به محیط و شرایط افغانستان بررسی شد و این نتیجه به دست آمد که کار کرد منفی رسانه ها، بیشتر از کار کرد های مثبت آن می باشد؛ زیرا رسانه های افغانستان، رسانه های کاملا وابسته است که از نظر مالی، توسط کشورهای بیگانه تأمین می شوند، وقتی سازمان ها، نهادهای سیاسی، اقتصادی، آموزشی و ارتباطی یک کشور متکی به غیر باشد تلاش می کند منافع و آرمان های کشور مورد نظر خود را که از جهت مالی آن ها را تأمین می کند بر آورده نماید. به همین جهت است که رسانه ها در افغانستان به ترویج فرهنگ ابتذال، اسراف، تجمل، خشونت، فحشاء و شکستن هنجار ها مشغول است؛ که می خواهند از طریق پخش فیلم های غربی، ترکیه ای، هندی و عربی، عقاید، باورها، ارزش ها و انگیزه ها را تغییر دهند؛ زیرا تغییر در عناصر تشکیل دهنده ی فرهنگ موجب تغییر در سایر اجزای فرهنگ یعنی زبان، خط، هنر و برخی آداب و رسوم نیز می شود. با ایجاد تغییر در باورها، ارزش ها و انگیزه ها، زمینه را برای از خود بیگانگی و بردگی فراهم می نمایند تا بتوانند محصولات فرهنگی خود را راحت تر به فروش برسانند و بر مردم سلطه یابند.
اسلام گرایان در افغانستان، ویژگی ها و چالش ها
حوزه های تخصصی:
جریان های اسلامی قریب به نیم قرن از جمله بازیگران اصلی صحنه سیاسی در افغانستان محسوب می شدند. در دهه های پایانی قرن بیستم، جریان های اسلام گرا توانستند بر حریف قدرتمند خود پیروز شوند و عناصر گفتمانی اسلام را در عرصه سیاست اشاعه دهند. اما سیطره گفتمان اسلامی بر عرصه قدرت و سیاست، دولت مستعجل بود؛ سرانجام با آغاز هزاره سوم جریان های اسلامی رو به زوال نهادند و عرصه را برای حریفان سکولار خالی کردند. در این نوشتار چالش ها و بحران های اساسی که زمینه حاشیه نشینی جریان های اسلامی را فراهم نمودند، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی مورد تأمل قرار گرفته اند. نتیجه این پژوهش حاکی از آن است که شکست یا افول جریان های اسلامی در افغانستان عمدتاً محصول بحران ها و چالش های ساختاری، فکری و محیطی است که این جریان ها نتوانستند راه حل های معقولی برای آن ها ارائه نمایند. ماهیت فرقه ای، ساخت کاریزمایی و فقر تفکر از جمله محدودیت هایی است که زمینة افول اسلام گرایان را فراهم نمودند. وابستگی خارجی و تغییر موضع غرب در قبال اسلام گرایان دیگر عواملی بوده اند که بحران جریان های اسلامی افغانستان را تشدید نموده و این جریان ها را با چالش های اساسی مواجه ساخته اند. چشم انداز آینده اسلام گرایی در افغانستان تا حد زیادی به حل بحران ها و چالش های مذکور بستگی دارد.
ناکامی اصلاحات امان الله خان و شکل گیری حکومت بچه سقّا (سقّو) در افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حکومت امان الله خان (1919 1929م) از نقاط عطف تاریخ کشور افغانستان به شمار می رود، زیرا موجب دگرگونی در ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی در این کشور گردید. از مهم ترین اقدامات بلندمدت وی، به دست آوردن استقلال کامل کشور افغانستان و حفظ سرحدات آن، پس از جنگ جهانی دوم، با موافقت دولت های انگلستان و شوروی بود. به دنبال گسترش مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و باز شدن دروازه های افغانستان بر روی فرهنگ، تمدن، اندیشه ها و افکار جدید، امان الله خان پس از استقلال در راستای حفظ پادشاهی خود، به ایجاد اصلاحاتی در ساختار حکومت افغانستان اقدام نمود. هم زمانی وی با حکومت رضاشاه در ایران و آتاتورک در ترکیه، که دست به اقدامات مشابهی زدند، وی را برای عملی کردن اصلاحات مورد نظرش ترغیب نمود. این مقاله با روی کردی جامعه شناسانه و با بهره گیری از نظریات چالمرز جانسون، به بررسی پی آمدهای این اصلاحات و تأثیر آن بر حکومت امان الله خان می پردازد. به نظر می رسد این اصلاحات در میان اقشار مختلف جامعه ی افغان آن روز پی آمد معکوس داشت و در نهایت، ناکامی اصلاحات امان الله خان و حاکمیت ارزش ها و هنجارهای جدید اجتماعی، به سقوط وی و دست یابی فردی از پایگاه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بسیار پایین تر به حکومت انجامید.
نقش ژئوپلیتیکی رودخانه و ژئواکونومی بازارچه مرزی در برقراری امنیت اجتماعی شهرستان هیرمند و روابط اقتصادی بین ایران و افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شهرستان مرزی هیرمند که در شمال شرق استان سیستان و بلوچستان قرار دارد به دلیل هم مرز بودن با کشور افغانستان و وجود رودخانه و بازارچه مرزی به عنوان دو عامل ژئوپلیتیکی و ژئواکونومی از اهمیت بسزایی برخوردار است. بنابراین سؤال مطرح شده در این پژوهش این است که آیارودخانه و بازارچه مرزی شهرستان هیرمند به عنوان دو عامل ژئوپلیتیکی و ژئواکونومی این شهرستان در برقراری امنیت اجتماعی شهرستان هیرمند و روابط اقتصادی بین ایران و افغانستان تأثیر گذار بوده است؟ با توجه به سؤال مطرح شده، فرضیه ی اصلی مطرح شده بدین گونه است که به نظر می رسد؛ با توجه به فقدان راه های تجاری دیگر میان ایران و افغانستان عوامل ژئوپلیتیکی و ژئواکونومی شهرستان هیرمند در روند رشد روابط اقتصادی و برقراری امنیت در این شهرستان مؤثر بوده است. از سوی دیگر قرار گرفتن رود هیرمند به عنوان مرز و قراردادهایی که با دخالت دولت های دیگر میان ایران و افغانستان بسته شده است، خود اهمیت امنیتی این موضوع را نشان می دهد. در نتیجه می توان گفت که وابستگی متقابل دو کشور به دلیل قرار گرفتن رود هیرمند به عنوان مرز و نیاز افغانستان به منابع اقتصادی ایران از طریق بازارچه مرزی و ترانزیت کالا باعث ایجاد و گسترش روابط سیاسی و اقتصادی میان ایران و افغانستان شده است. در این پژوهش سعی شده با استفاده از روش تحقیق علی و شیوه ی بررسی اسناد و کتابخانه ای و ابزار فیش برداری، برقراری امنیت اجتماعی در شهرستان هیرمند و حکمیت ها و قراردادهای میان دو کشور وبا مصاحبه وجمع آوری آمار و اطلاعات اقتصادی به بررسی و تجزیه و تحلیل روابط اقتصادی بین ایران و افغانستان پرداخته شده است.
تحلیل سیاسی و حقوقی آثار ورود افغانستان به سازمان تجارت جهانی WTO))
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر تحت عنوان «تحلیل سیاسی و حقوقی آثار ورود افغانستان به سازمان تجارت جهانی WTO))» می باشد. سازمان تجارت جهانی یک سازمان بین المللی است که قوانین جهانی تجارت را تنظیم و اختلاف های بین اعضا را حل و فصل می کند. هدف عمده این سازمان ایجاد تسهیلات برای صادرات و واردات کالا و خدمات بین کشورهای عضو از طریق رفع موانع تعرفه های گمرکی می باشد. یکی از اصول سازمان تجارت جهانی حل و فصل مشکلات تجارتی کشورهای عضو این سازمان است که کشورها می توانند از مجرای این سازمان، مشکلات ترانزیتی خویش را حل کنند. افغانستان از سال ۲۰۰۹ میلادی تاکنون سعی کرده است که عضویت این سازمان را کسب کند. با عضویت افغانستان در تاریخ ۱۸ دسامبر ۲۰۱۵، تعداد اعضای این سازمان به ۱۶۴ کشور رسید. با توجه به مطالب مذکور پژوهشگر در مقاله حاضر بدنبال تأثیر پیوستن افغانستان به سازمان تجارت جهانی بعنوان عضو اصلی با توجه به موقعیت استراتژیک و جغرافیایی بوده و سعی بر یافتن علل و عوامل تأثیرگذار در امور سیاسی و اقتصادی کشور و رشد و توسعه احتمالی پس از این تغییرات می باشد.
سکولاریزاسیون در افغانستان و نقش امیر عبدالرحمان در فرایند آن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
«سکولاریزاسیون» پدیده ای اجتماعی است که نظریه پردازان گوناگون در باره اش نظریه پردازی کرده اند. این نوشتار به توضیح فرایند سکولاریزاسیون در جامعة افغانستان پرداخته است. برای تبیین این موضوع، از چارچوب نظری علاّمه طباطبائی استفاده شده است. بر اساس روش تحقیق این پژوهش، زمان امیر عبدالرحمان به عنوان واحد تحلیل گزینش شده است. در دوران وی، نظم خاصی شکل گرفت؛ نظمی که در تاریخ افغانستان خود را بازتولید نموده و تاکنون دچار تغییر بنیادی نشده است. نظمی که امیر عبدالرحمان ایجاد نمود، زمینة سکولاریزاسیون را در جامعة افغانستان فراهم ساخت. مشکلاتی که امروز جامعة افغانستان با آن مواجه است، نتیجة اختلالاتی است که امیر عبدالرحمان در آگاهی دینی جامعة افغانستان ایجاد نمود؛ یعنی تفسیر ناروا از آموزه های دینی که توسط امیر عبدالرحمان زمینة بسیار از مشکلات موجود را ایجاد کرد.
نگاهی به تحولات مرزهای شرقی ایران در دوره قاجار و پهلوی (مطالعه موردی: بررسی تاثیر اقدامات حکام محلی قاینات بر حکمیت مرزی آلتای در محدوده یزدان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر، بر آن است تا به بررسی تاثیر اقدامات حکام محلی قاینات بر رای نهایی حکمیت آلتای بپردازد. بدین منظور اقداماتی از قبیل سابقه سرحدداری قاینات در زمان میرعلم خان، تاسیس گمرک یزدان، علل حضور گسترده نظامی نیروهای قاینات در یزدان، ساخت قراولخانه و استمرار سرحدداری و اثرات آن بر حکمیت آلتای مورد بررسی قرار می گیرد.
روش/ رویکرد پژوهش: این پژوهش، با روش توصیفی- تحلیلی و بر اساس اسناد تاریخی مربوط به سرحد قاینات، گمرک یزدان، قراولخانه و اسناد مربوط به نیروهای نظامی حکومت محلی در یزدان، سعی در پاسخ به پرسش های پژوهش دارد.
یافته های پژوهش: حکمیت مرزی آلتای در سال 1313ش، جوان ترین حکمیت مرزی است که طی آن بخش مهمی از مرز ایران و افغانستان تعیین و تحدید گردید. محدوده این حکمیت شامل قسمتی از مرز استان خراسان رضوی کنونی با افغانستان و تمامی مرز استان خراسان جنوبی با افغانستان است. در محدوده این حکمیت، سیر مستقیم شمالی- جنوبی خط مرزی، در محدوده یزدان به سمت افغانستان تغییر مسیر یافته و با در بر گرفتن یزدان و کلاته کبوده در طرف ایران، دو مرتبه به مسیر مستقیم بازگشته و به سیاه کوه منتهی می گردد. بدین ترتیب یک تحدب مرزی در مرز خاوری ایران با افغانستان به وجود می آید. آلتای پس از بررسی این قسمت از مرزها و مطالعه درباره شواهد و دلایل طرفین، حکمیت خود را اعلام نمود. یکی از مهم ترین مناطق مورد چالش ایران و افغانستان در این حکمیت، محدوده یزدان بود و آلتای علی رغم استدلال افغان ها، آن را به همراه راه های ارتباطی آن به ایران واگذار کرد. یکی از علل واگذاری یزدان به ایران سابقه حضور پررنگ و مستمر ایران در آن منطقه بود. این حضور در دوره میرعلم خان و پس از جدایی هرات آغاز شد و تا زمان حکمیت آلتای ادامه یافت و بسیار موثر بر تعیین مرزبندی بود.
چالش ایران و افغانستان بر سر منطقة چکاب (1310-1313ش)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: این پژوهش برآن است نخست به پیشینة مالکیت و اهمیت منطقة چکاب بپردازد، دوم این که فرآیند اختلافات ارضی ایران و افغانستان در این منطقه و سرانجام آن را بیان دارد، همچنین تأثیر سیاست کلی رضاشاه را در قبال کشورهای همجوار در این باب مورد بررسی قرار دهد.
روش/رویکرد پژوهش: این پژوهش با بهره گیری از اسناد و مدارک موجود و منابع کتابخانه ای و با روش توصیفی – تحلیلی تنظیم شده است.
یافته ها و نتایج پژوهش: یافته ها نشان می دهد که پیشینة مالکیت منطقة چکاب به کشور ایران تعلق داشته و از املاک موروثی امیر محمدابراهیم علم بوده است. در جریان مسألة چکاب مماشات زیادی از سوی ایران برای اجتناب از درگیری صورت پذیرفت. با این حال در ابتدا تمایل زیادی برای حفظ این منطقه وجود داشت اما بعدها سیاست دولت بر این امر قرارگرفت که چکاب را به افغانستان واگذارد و در نهایت به فروش آن به افغان ها با قیمتی پایین تر از قیمت تعیین شده از امیر ابراهیم علم رضایت داد. بنابراین، گزارش واگذاری این منطقه به افغانستان توسط فخرالدین آلتای دور از واقعیت است چراکه پیش از آمدن آلتای از ترکیه جهت داوری و رفع کشمکش مرزی میان ایران و افغانستان، این منطقه در عمل به افغان ها واگذار شده بود. این خاک بخشی را باید در سیاست خارجی رضاشاه جستجو کرد که بر پایة برداشتی خاص ازحسن همجواری شکل گرفته بود. اقدامات امیر محمدابراهیم علم جهت حفظ این منطقه از نظر ملی و حفظ تمامیت ارضی قابل تقدیر است. به نظر می رسد اگر حمایت دولت نیز وجود داشت با توجه به نفوذ محلی امیر علم و اتکا به نیروهای محلی امکان داشت این منطقه از خاک ایران جدا نشود.
جست و جوی رگه هایی از شاهنامه فردوسی در شعر دو تن از شاعران مقاومت افغانستان: محمّدکاظم کاظمی و عبدالسّمیع حامد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شعر مقاومت، بخش بزرگی از ادبیّات معاصر افغانستان را می سازد. این گونه از شعر در جریان سال های 1357 تا 1380 خورشیدی در برابر نظام دست نشانده شوروی (سابق) در افغانستان و تهاجم ارتش سرخ به آن کشور و نیز در برابر جنگ های داخلی و نظام طالبان در داخل و خارج افغانستان پدید آمده است که نه تنها در ادبیّات این کشور بلکه در ادبیّات معاصر فارسی در سطح منطقه نیز درخور اعتنا و بررسی است.
پژوهش حاضر بر آن است که به بررسی تأثیر شاهنامه فردوسی بر شعر مقاومت محمّدکاظم کاظمی و عبدالسّمیع حامد، دو تن از شاعران افغانستان بپردازد و جلوه های گوناگون این اثرگذاری را در آثار آنان نشان بدهد.
روش ویژه پژوهش، تحلیلی توصیفی است که با تحلیل شواهد درون متنی و مراجعه به منابع کتابخانه ای انجام شده است. یافته های این پژوهش بیانگر آن است که شاهنامه فردوسی در دو بُعد «آرمانی» میهن دوستی و آزادی خواهی و بیدادستیزی و «واژگانی» کاربرد نمادهای اسطوره ای، نام های جنگ افزارها و واژه های دیگر و تلمیحات و اشارات به داستان ها و شخصیّت های شاهنامه بر شعر شاعران یادشده تأثیرگذاشته و از این نگاه، شعر آنان در پرورش خودشناسی و خودآگاهی ملّی و تقویّت روحیّه حماسی رزمندگان بسیار مؤثر بوده است.
بررسی قدرت نرم در سیاست بین الملل با تکیه بر سیاست نرمافزارانه ی آمریکا در افغانستان
حوزه های تخصصی:
قدرتِ سخت به عنوان یکی از اشکال اصلی و اساسی در تقویت وگسترش قدرت کشورها مطرح بوده است؛ اما در دروان جدید به مرور توجه بیشتری به ابعادِ نرم قدرت جلب شده است و دولت ها را بر آن داشته است تا در این جهت، مساعی خود را به کار برند؛ چراکه تقویت این بٌعد از قدرت در واقع رابطه ی لاینفکی با سایر ابعاد قدرت داشته و دارد. از این رو ما در این پژوهش به دنبال واکاوی و تبین چیستی و چرایی قدرت نرم هستیم که در نهایت با نگاهی به مورد آمریکا، از جمله سیاست های این کشور در افغانستان نشان دهیم، قدرت نرم و در پی آن سیاست های نرم افزارانه در کنار سایر سیاست های یک کشور به کار رفته و می رود؛ که این عمل با کمک روش توصیفی و تحلیلی انجام خواهد گرفت.
بررسی روند ملت-دولتسازی در دوران پساجنگ سرد در افغانستان (با تأکید بر سه بُعد بین المللی، منطقهای و داخلی)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی اصول روابط بین الملل مفاهیم پایه ای روابط بین الملل قدرت
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی اصول روابط بین الملل مفاهیم پایه ای روابط بین الملل دولت – ملت
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی مطالعات منطقه ای
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی مطالعات منطقه ای منطقه آسیای مرکزی و قفقاز (اوراسیا)
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی مطالعات منطقه ای منطقه خاورمیانه
دولت سازی نوینِ افغانستان، پس از یورش آمریکا، پنجمین فرآیند دولت سازی در تاریخ سیاسی افغانستان است. هدفِ نوشتار موجود، بررسی ویژگی ها و متغییرهای دخیل در پروسه ی جدید دولت سازیِ افغانستان است که این فرآیند دولت سازی در شرایط حضور نیروهای خارجی و در پرتوِ رخدادهای نوینِ نظام بین الملل، شکل گرفت؛ از این رو پرسشِ اساسی نوشتار این است که چگونه سیاست های دولت سازی در افغانستان بعد از 11 سپتامبر توسط آمریکا پی گرفته شده است؟ به نظر می رسد تحولات اخیر و سقوط طالبان، نیروهای اساسی که برای سالیان طولانی سرکوب شده بودند، آزاد کرد و فرصت مناسبی را در اختیار آنان برای کسب سهم بیشتری از قدرت حکومت در کابل قرار داد. این مسئله باعث شده تحولات افغانستان با منافع و ملاحظات کشورهای هم جوار و منطقه پیوند بخورد. بر این اساس هرگونه موفقیت یا شکست در پیشبرد روند دولت- ملت سازی در این کشور، مستلزم توجه به تهدیدات ناشی از این تحولات است که ممکن است در آینده امنیت ملی کشورهای منطقه را با مخاطرات ویژه ای مواجه سازد. لذا به دنبال تحولات معطوف به تغییر ساختار و کارگزار در این کشور و شکل بندی تدریجی نظام سیاسی نوظهور، روند دگردیسی های محیط پیرامونی افغانستان تشدید شده است و تأثیرات چندگانه ای در همه سطوح (داخلی، منطقه ای و بین المللی) و حوزه ها (نرم و سخت) ایجاد کرده است.
دیپلماسی علم و فن آوری ایران در افغانستان: فرصت ها و چالش ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در جهان معاصر علم و فن آوری به عنوان ابزار تعامل و ایجاد ارتباطات بین المللی، سهم بالقوه ای در سیاست خارجی کشورها پیدا کرده است. در عصر حاضر تغییر جهت قدرت از بُعد سخت افزارانه به بُعد نرم افزارانه، ایجاب می نماید تا جمهوری اسلامی ایران از پیشرفت های چشمگیر علمی و فن آوری خود در سال های اخیر، برای تعقیب منافع ملی در فراسوی مرزهای بین المللی بیش از پیش استفاده نماید. از آنجا که تعاملات دوجانبه با همسایگان جزو اولویت های سیاست خارجی ایران می باشد و با عنایت به مشترکات تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی فراوان ایران و افغانستان، به کارگیری این شکل از دیپلماسی در مناسبات فی مابین دو کشور از اهمیت زیادی برخوردار است. این مقاله به عمده ترین فرصت ها و چالش های موجود در مسیر پیشبرد دیپلماسی علمی و فن آوری ایران در کشور افغانستان می پردازد. بی شک، رفع موانع در این مسیر، راه را برای بهبود مناسبات در حوزه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی فراهم خواهد کرد.
صلح سازی در افغانستان: 14 سال پس از توافق نامه بن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به دنبال مداخله نظامی ائتلاف بی نالمللی در سپتامبر 2001 در افغانستان و پس از انعقاد
تواف قنامه بن در همین سال، تلا شهای صل حسازی با هدف ممانعت از وقوع مجدد جنگ
داخلی و ایجاد بسترهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی لازم برای برقراری صلح پایدار در این
کشور آغاز شد. باای نحال و پس از گذشت حدود 14 سال از انعقاد تواف ق نامه بن، فرایند
صل حسازی در افغانستان کماکان با چال شهای عدید های مواجه است. در مقاله حاضر تلاش
شده است به این دو سؤال پاسخ داده شود: فرایند صل حسازی در افغانست ان با چه مشکلات و
مسائلی مواجه بوده و چگونه م یتوان بر آ نها غلبه کرد. یافت ههای تحقیق بیانگر آن است که این
چال شهای فراروی صل حسازی دارای ماهیت امنیتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بوده و عمدتاً
نشئت گرفته از تواف قنامه بن است. ب همنظور غلبه بر این چال ش ها لا زم است رهیاف ت های
بی نالمللی در خصوص افغانستان بر اساس تجربیات به دست آمده در زمین ههای مختلف و نیز
واقعیات موجود در این کشور باز تعریف شده و رهیافت جدیدی مبتنی بر رسیدگی به عوامل
ریش های ایجاد کننده منازعه اتخاذ شود. در این رابطه، در مقاله حاضر چال ش های ف راروی
صل حسازی در افغانستان تشریح شده و را هکارهای جدیدی که جهت غلبه بر این چال ش های
ضروری است، ارائه شده است
تأثیر جمعیت علمای اسلام در پاکستان بر طالبان در افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ظهور طالبان در سال 1994 یکی از پدیده های مهم در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان، آسیای جنوب غربی، خاورمیانه و جهان اسلام است. طالبان که نخست منادی وحدت و پاکسازی کشور از حاکمان محلی خودکامه، برچیدن گروه های خودسر و ایجاد نظم و ثبات در افغانستان بود پس از کسب پیروزی های اولیه، هدف خود را ایجاد نظامی مبتنی بر شریعت و سنت اعلام کرد. این گروه در مدت کوتاهی توانست بیشتر مناطق افغانستان را تصرف و در کابل امارت اسلامی ایجاد کند. طالبان پس از کسب قدرت، مجموعه ای از قوانین و اقدام های افراطی را به اجرا گذاشت. پرسش اصلی این نوشتار معطوف به شناخت مهم ترین عوامل تأثیرگذار در شکل گیری اندیشه و عمل طالبان در افغانستان است. در به قدرت رسیدن طالبان شرایط داخلی افغانستان مؤثر بوده است؛ اما با توجه به نبود پیشینه عمیق و قدرتمندی از اندیشه ها و گروه های بنیادگرا در این کشور، پژوهشگران بیشتر به بررسی نقش دولت های خارجی در شکل گیری طالبان و دستیابی آن به قدرت پرداخته اند. اما فرضیه اصلی این نوشتار آن است که جمعیت علمای اسلام در پاکستان از راه مدرسه ها و آموزش های مذهبی خود بیشترین تأثیر را بر شکل گیری، اندیشه، مواضع و اقدام های طالبان در افغانستان داشته است.