حکومت امان الله خان (1919 1929م) از نقاط عطف تاریخ کشور افغانستان به شمار می رود، زیرا موجب دگرگونی در ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی در این کشور گردید. از مهم ترین اقدامات بلندمدت وی، به دست آوردن استقلال کامل کشور افغانستان و حفظ سرحدات آن، پس از جنگ جهانی دوم، با موافقت دولت های انگلستان و شوروی بود. به دنبال گسترش مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و باز شدن دروازه های افغانستان بر روی فرهنگ، تمدن، اندیشه ها و افکار جدید، امان الله خان پس از استقلال در راستای حفظ پادشاهی خود، به ایجاد اصلاحاتی در ساختار حکومت افغانستان اقدام نمود. هم زمانی وی با حکومت رضاشاه در ایران و آتاتورک در ترکیه، که دست به اقدامات مشابهی زدند، وی را برای عملی کردن اصلاحات مورد نظرش ترغیب نمود. این مقاله با روی کردی جامعه شناسانه و با بهره گیری از نظریات چالمرز جانسون، به بررسی پی آمدهای این اصلاحات و تأثیر آن بر حکومت امان الله خان می پردازد. به نظر می رسد این اصلاحات در میان اقشار مختلف جامعه ی افغان آن روز پی آمد معکوس داشت و در نهایت، ناکامی اصلاحات امان الله خان و حاکمیت ارزش ها و هنجارهای جدید اجتماعی، به سقوط وی و دست یابی فردی از پایگاه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بسیار پایین تر به حکومت انجامید.