مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
تفهم
حوزههای تخصصی:
در دوره ای که با گسترش و شکوفایی علوم طبیعی تصور بر این بود که علوم انسانی نیز باید با مدل برداری از این علوم به حل مشکلات خود اقدام کند، برخی از فلاسفه با مخالفت با این نظر در صدد ارایه روش هایی انحصاری برای علوم انسانی برآمدند. در اعتقاد مخالفانِ گُرته برداری از علوم طبیعی، روش های علوم انسانی می بایست متناسب با موضوعات مورد بحث در این علوم باشد. یکی از منتقدین پیروی از علوم طبیعی در حوزه علوم انسانی دیلتای بود. دیلتای با این اعتقاد که به دلیل تفاوت ماهوی موضوعات مطرح در علوم انسانی با پدیده های طبیعی نمی توان از روش های این علوم در علوم انسانی سود جست، روش هرمنوتیک را برای علوم انسانی پیشنهاد کرد. دیلتای موضوعات مورد بحث در علوم انسانی را پدیده های انسانی می دانست که واجد معنا هستند؛ لذا روش های مقبول در این علوم می بایست به کشف این معانی یاری رساند. معنای مورد نظر دیلتای قصد، انگیزه، اراده و انتظار عاملان اجتماعی از انجام اعمال خود است. وی روش روان شناسی وصفی را برای فهم معانی پدیده های انسانی پیشنهاد می دهد. اما هرمنوتیک در بستر رشد و توسعه خود تحولاتی را از سر گذراند؛ تا جایی که از متاخران هرمنوتیک، ریکور با قطع ارتباط آثار انسانی از فاعلِ خود، کشف معنای اثر - که معنای نسبت داده شده از سوی مفسر است- و نه معنای ذهن فاعل را وظیفه هرمنوتیک دانست. این نظر نسبیت فهم ها را نتیجه خواهد داد؛ چرا که به تعداد مفسران می توان فهم داشت. این مقال سر آن دارد تا با تقابل دو فیلسوف هرمنوتیک از دو نسل آن و ارایه نظرات آنان ضمن آشناسازی خواننده با روش هرمنوتیک تحولات هرمنوتیک را در بستر تاریخی نشان دهد.
نقد و بررسی تجربه گرایی در علوم انسانی
حوزههای تخصصی:
دستیابی به اهداف علم یا شناخت علمی مدیون روش شناسی است؛ همچنان که کنت با بهره گیری از روش های تجربی/ کمی، مطالعات انسانی و اجتماعی را انجام داد و به زعم طرفداران خود (تجربه گرایان)، آن را واجد شأن علمی کرد. این اندیشه ملهم از افکار بعد رنسانس و عصر روشنگری، و سال هاست که بر علوم انسانی حاکمیت دارد. تجربه گرایی، رفتار و روابط اجتماعی را وابسته به شرایط محیطی میداند و از تأثیر مطلق آن در شکل گیری شخصیت و سرنوشت انسان بحث میکند. انسان با این نگاه، دیگر اشرف مخلوقات و مرکز ثقل آفرینش نیست و حیات او، ترکیبی از عملیات معمولی طبیعت است؛ بدون آنکه ارزش های اخلاقی، اعمال جبری، محدودیت ها و یا به طور کلی فعالیت های بشری ارتباطی با نیروها و مقدمات فوق طبیعی پیدا کنند. این مقاله میکوشد تجربه گرایی را از دو دیدگاه، نقد و بررسی کند؛ دیدگاه کسانی که اولاً با اعتقاد به یک یا چند ویژگی از علوم انسانی، آن را از علوم طبیعی جدا کردند و ثانیاً برای تقابل با تجربه گرایی به تفسیرهای معناکاوانه روی آورند، و دیدگاهی که با استفاده از مطالعات روش شناختی ماکس وبر، به استفاده توأم از هر دو روش تأکید کردند و مرزی بین آنها قائل نشدند.
نقش قرآن در روش شناسی علوم اجتماعی
حوزههای تخصصی:
یکی از محورهای بنیادین در علوم اجتماعی، روش شناسی است. بهره گیری از این علوم، متضمن بهره گیری از روش های موجود در آنهاست. روش شناسی حاکم بر علوم اجتماعی در حال حاضر در ایران، روش های غربی است که عمدتاً در تعارض با فرهنگ اسلامی ما قرار دارد. فرهنگ اسلامی ما از مبانی نظری و اعتقادی موجود در قرآن سرچشمه میگیرد. بنابراین، جامعه علمی ما نیازمند نوعی روش شناسی است که بر چنین فرهنگی مبتنی باشد. روش های غربی، روش هایی مادیگرا و در تعارض با دین هستند، درحالیکه، قرآن با ارائه نوعی مبانی توحیدی، نگرشی نو به انسان ارائه میدهد. قرآن واجد بسیاری از قابلیت هاست که روش شناسی غربی از آن بیبهره است.
این مقاله، با رویکردی تحلیلی، به بررسی نقش قرآن در تکوین روش شناسی دینی و قابلیت های موجود در قرآن در عرصه روشن شناسی علوم اجتماعی میپردازد.
روش شناسی ماکس وبر؛ بررسی انتقادی مبانی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به روش «اسنادی»، ضمن تبیین اجمالی آراء و روش شناسی ماکس وبر، درصدد است به شکل روش شناسی بنیادین، با استخراج زمینه های فردی و اجتماعی، مبانی هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و افراد تأثیرگذار در شکل گیری اندیشة ماکس وبر، به ارزیابی انتقادی آن بپردازد.
در روش وی، عمل تاریخی و اجتماعی را باید از درون احساس کرد و برای آشکار شدن مؤلّفه های مهم و معنادار، از یک ساختة مفهومی ذهنی آرمانی، استفاده نمود و با ابزار تجربی آن را مورد آزمون قرار داد. وبر با تاریخی دانستن معرفت، شکل گیری نگاه تاریخی به معرفت را در اندیشه های پس از خود، از وینچ تا هایدگر سرعت بخشید.
با وجود نسبی بودن و سر از شکاکیت درآوردن اندیشة وبر، این ایده که باید به معانی رفتارها و پدیده های اجتماعی هم توجه کرد، به ضمیمة وحی، عقل، نقل و بازشناسی بنیان های متافیزیکی، می توان تبیینی درست و واقع بینانه از رفتارها و پدیده های اجتماعی ارائه داد.
علت و دلیل در علوم اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
علت و دلیل دو مفهوم متفاوت اند نه مترادف. تحویل دلائل به علل ادعایی بدون دلیل است. با توجه به این تفاوت نگاه علت گرایانه در علوم اجتماعی به دنبال شناخت مشابهت های بیرونی و نظم حاکم بر آنهاست. واقعیت این است که در پدیده های طبیعی مشابهت های بیرونی و نظم حاکم بر آنها را می توان مشاهده و آنگاه آن را در قالب رابطه قانونی بیان کرد. از این رو تعقل، اندیشه، اختیار، اعتبارات در این رابطه قانونی تأثیری ندارد ولکن در واقعیت ها و اعمال اجتماعی صرف مشابهت های بیرونی نمی تواند راهبرد منطقی برای درک آنها باشد. زیرا در شکل گیری این نوع اعمال و واقعیت هایی حیات اجتماعی، عنصر آگاهی انسان، اختیار، اعتباراتِ مورد پذیرش او، به عنوان دلیل تأثیر تمام دارد. با توجه به تفاوت واقعیت های طبیعی و اجتماعی، آثار و نتایجی نسبت به روش شناسی، کارکرد روش تجربه، جنس ادراکاتِ تئوری و نظریه علمی، در دو حوزه علوم طبیعی و اجتماعی شکل می گیرد
بررسی روش شناسی امیل دورکیم از منظر پیتر وینچ در مطالعه پدیده های اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بحث از ویژگی های روش شناختی پژوهش علوم اجتماعی، به میزان قابل ملاحظه ای، در گرو تبیین چیستی این نوع پژوهش است. در این نوشتار دو رویکرد رقیب در این زمینه مطرح شده اند، طبیعت گرایان و در زمره آنها پوزیتویست ها که بر همانندی علوم طبیعی و علوم اجتماعی از لحاظ روش شناسی تاکید دارند و پدیده های اجتماعی را همچون پدیده های طبیعی قانونمند تلقی می کند. در این طیف به دیدگاه امیل دورکیم می توان اشاره کرد. در مقابل این گروه کسانی هستند که قائل به تفاوت ذاتی حوزه های علوم طبیعی و اجتماعی می باشند. در زمره این افراد، پیتر وینچ است که تاکید می کند که علوم اجتماعی با تفهم اعمال بشری سروکار دارد. این تفهم از طریق درک قواعدی که زندگی اجتماعی بر پایه ی آنها استوار شده است، ممکن می گردد و علوم اجتماعی از لحاظ مفهومی و منطقی با علوم طبیعی متفاوت است. در این مقاله ضمن نقد روش پوزیتویستی امیل دورکیم از طرف پیتر وینچ، این فرضیه مورد ارزیابی قرار می گیرد که؛ رویدادهای اجتماعی را نمی توان مانند دورکیم به سان شیئ بیرونی مشاهده و تحلیل کرد، بلکه باید با توجه به هنجارها و معیارهای مرسوم هر جامعه، آن را تفسیر کرد و هدف از پژوهش های اجتماعی، شناخت اعمال انسان و تبیین نتایج و پیامدهای ناخواسته و طراحی نشده آن است. به این منظور ابتدا به تبیین پوزیتیویسم و اصول و مبانی آن می پردازیم. سپس دیدگاه اثباتی دورکیم را به طور خاص مد نظر قرار داده، می کوشیم دقایق بحث در باره آن را مشخص سازیم. در ادامه به بررسی نقد پیتر وینچ بر روش شناسی پوزیتویستی دورکیم خواهیم پرداخت. کلیدواژه ها: پوزیتیویسم، قواعد اجتماعی، تفهم، تبیین، بازی های زبانی
نظریه پردازی در برنامه درسی: تبیینِ تفهمی تجربه های تربیتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه پردازی در برنامه درسی روش شناسی تدوین نظریه است و بر این اساس دو ساختار تبیینی و تفهمی برای تدوین نظریه ها مشخص شده است. نظریه های تبیینی به سیاق علوم تجربی و نظریه های تفهمی با در نظر گرفتن درجاتی از درگیر شدن شخصی، تکرار ناپذیری و فهم پیچیدگی ها تدوین می شوند. در این مقاله دو ایده اصلی نظریه پردازی عینیت گرا-کاهش گرا و ذهنیت گرا -رمز و راز گرا و شاخه نومفهوم گرایی مربوط به آن در انطباق با نظریه های تبیینی و تفهمی قرار می گیرند و نابسندگی آنها در مواجهه با ساحت های حیات انسانی مشخص می شود. عصب پدیدارشناسی به عنوان درمان نابسندگی بخشی نگری و تفکیک منابع معرفتی و ذهنی معرفی و بر اساس اصول آن، مسائل به شکل شبکه ای از وجوه مختلف پدیدارهای متنوع و حالت های ناظر بر محتوای آنها صورت بندی می شود.
فهم ذهنی مهاجران از جاذبه و دافعه مقصد و مبدأ مهاجرت: مطالعه موردی مهاجران محله خلیج فارس شمالی تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
غالب تحقیقاتی که به بررسی نقش دافعه ها و جاذبه ها در مهاجرت پرداخته اند از رویکرد اثبات گرایی و کمّی به مسئله مهاجرت پرداخته اند و عموماً تفاسیر ذهنی مهاجران نسبت به دافعه و جاذبه مبدأ و مقصد را نادیده گرفته اند. روش تحقیق در این پژوهش روش کیفی و حجم نمونه 23 نفر بوده که از طریق نمونه گیری نظری انتخاب شدند. مصاحبه های انجام شده با استفاده از تکنیک تحلیل محتوای عرفی تحلیل شدند. نتایج بیانگر این است که از دیدگاه مشارکت کنندگان، جنبه های اقتصادی و معیشتی و شغلی عامل اصلی مهاجرت از حاشیه ها به سوی مرکز است. با این حال پس از مهاجرت و استقرار در مقصد، عوامل گوناگونی به نسبت قبل از مهاجرت به دافعه و یا جاذبه تبدیل می گردند که چندان ارتباطی با نظریه های اقتصادی مهاجرت ندارد. تغییرات ذکر شده از طریق در نظر گرفتن نحوه زیست در اجتماع و جامعه یا به عبارت دیگر زیستن در محیط اجتماعی کوچک و خرد مقیاس و زیستن در کلانشهرها قابل تبیین است. به عنوان نتیجه گیری کلی می توان اینگونه بیان کرد که جاذبه و دافعه های یک محل تنها به وضعیت خود آن محل برنمی گردد بلکه این دافعه ها و جاذبه در پیوند با محلی دیگر و در یک مکانیسم مقایسه است که در ذهن فرد شکل و قوام به خود می گیرد.
علت گرایی ودلیل گرایی درعلوم اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۷ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۹
93 - 108
انون مداری یا قاعده مداری جهان اجتماعی و اتخاذ موضع مستدل درباره سهم هریک، یکی از مسائل بنیادین فلسفه علوم اجتماعی است. رویکرد قانون مدار با مرجعیت الگویی علوم طبیعی و تلقی جهان انسانی به عنوان بخشی از قلمرو جهان طبیعی با ویژگی هایی متمایز، هدف علم اجتماعی را تبیین روابط علّی و معلولی میان کنش ها/پدیده های اجتماعی و کشف قانون به شیوه ای قیاسی می داند؛ درحالی که رویکرد قاعده مدار، با اعتقاد به نیت مندی، معناداری، هنجارمندی، زمینه مندی و غایت مندی کنش های انسانی، هدف علم اجتماعی را فهم تفسیری (همدلانه یا هرمنوتیکی) یا تفهم پدیده های انسانی و شناخت و استنباط دلایل کنشگران می داند. جمعی نیز به صورت تلفیقی، هدف این علوم را توأمان، تفهم وتبیین یا تفهم تبیینی انگاشته اند؛ عده ای نیز با خوانش علّی از دلایل، و نقش علّی آنها در کنش، موضع علت گرایانه را هرچند با تفسیری متفاوت، تقویت کرده اند. نوشتار حاضر درصدد است تا این منازعه عمیق و تعیین کننده را همراه با مبانی و مفروضات و آثار و نتایج مفهومی و روشی مترتب بر هریک از مواضع مرجح را مورد بحث و بررسی قرار دهد. روش این مطالعه در مقام گردآوری، اسنادی و در مقام تحلیل و ارزیابی، مفهوم کاوی و اعتبارسنجی مؤیدات اثباتی و تأییدی هریک از رویکردهای یادشده است.
رویکرد رئالیستی در نظریه های ماکس وبر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم اجتماعی (فردوسی مشهد) سال ۲۰ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲
125 - 163
حوزههای تخصصی:
تحلیل نظریه پردازان برجسته جامعه شناسی ازجمله ماکس وبر را به راحتی نمی توان ذیل دوگانه پارادایمی اثبات گرایی و تفهمی-تفسیری قرار داد. بازخوانی نظریه های وبر نشان می دهد که آثار او بسیاری از مؤلفه های رئالیسم انتقادی را دارد. رئالیسم انتقادی به عنوان یکی از پارادایم های علوم اجتماعی معتقد است جهان واقع مستقل از شناخت انسان وجود دارد. جهان شامل ساختارها، تمایلات، نیروها و مکانیزم ها و رویدادها است. جهان از طریق ساختارها و اجزا و تمایلات خود را حفظ می کند. در ساختارها است که مکانیزم های علی فعال می شوند، رویدادهای را خلق می کنند و آن ها را بازتولید می کنند. جهان اجتماعی نیز همچون جهان طبیعی ساختارها، تمایلات و مکانیزم ها است؛ با این تفاوت که کنش های اجتماعی در آن دخیل است. کنش های اجتماعی می توانند نقش مکانیزم های علی را بازی کرده و پیامد ها و نتایجی را ایجاد کنند. دلایل کنشگران در یک موقعیت اجتماعی خاص اتفاق می افتد و جزو علل پدیدآورنده یک پدیده است. درواقع، ساختارها مکانیزم های علی را در زمینه اجتماعی فعال می کنند و رویدادی را رقم می زنند. این پارادایم، ترکیب ساختار/مکانیزم/زمینه/رویداد را برای تبیین جهان اجتماعی به کار می گیرد و در این مسیر از استراتژی پس کاوی، مفاهیم انتزاعی و مدل ها استفاده می کند. برای شناخت این مکانیزم ها رئالیسم انتقادی از استراتژی پس کاوی، مفاهیم انتزاعی و مدل ها استفاده می کند. نظام معرفتی وبری تحت تأثیر نوکانتی ها بین واقعیت و ارزش تفاوت قائل است. علم تخصصی است که واقعیت را بررسی می کند. واقعیت اجتماعی پدیده معناداری است که هم می توان آن را توصیف کرد که به آن کفایت معنایی می گویند و هم می توان آن را تبیین کرد که به آن کفایت علّی می گویند. استراتژی وبر، استراتژی تفهمی و پس کاوی است. کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری نمونه ای از تفسیر هرمنوتیکی و نمونه درخشانی از کشف مکانیزم علّی است. در آن گروه منزلتی پروتستان ها از طریق جهت گیری مذهبی زهد و ارزش بودن کار توانستند خواسته یا ناخواسته روحیه اقتصادی سرمایه دارانه را رقم بزنند.