مطالب
فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۰۰۱ تا ۳٬۰۲۰ مورد از کل ۵۳۱٬۶۴۰ مورد.
منبع:
Critical Literary Studies, Vol ۷, No ۲, Spring and Summer ۲۰۲۵
129 - 150
حوزههای تخصصی:
This study is concerned with the effects of technology on man’s identity in the Knight Rider TV show. It investigates how the major characters of this TV show lose their human identities as a consequence of embracing technological practices which are hailed by technocratic societies as enhancing to the human race. Such an issue is knocked upon by Henri Lefebvre who sees technology as an expression of capitalist domination over humanity. In Lefebvre’s view, man’s social and cultural practices are formed by the space encompassing him reflecting a mutual relationship between man and space. With the advent of the technological age, Capitalism tends to socialize technological practices as alternatives to man’s original cultural and social practices. This issue encourages the initiation of technocratic societies which require man to cast away his human identity through annexing him to a machine. In the light of these perspectives by Lefebvre, the current study examines the effects of technology on man’s identity in Knight Rider TV show. Through tracking the phases that they pass in becoming technocratic individuals, the study reveals how the main characters give up their innate cultural and social molds to technological practices. The study argues that the characters’ own aspirations for an unlimited power, intensified by the mystification practiced by capitalist leaders about the role of technology in enhancing man’s attributes, have blinded them from noticing the gradual loss of their human identities.
زنان آفریقایی تبار، ملی گرایی و سیاست توانمندسازی بررسی اثر تملک راز شادی آلیس واکر بر مبنای تفکر فمینیستی سیاه پوستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۳۰ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱
135 - 156
حوزههای تخصصی:
درک پیچیدگی وضعیت زنان سیاه پوست در نظام های اخلاقی و اجتماعی، یکی از موضوعات چالش برانگیز در ادبیات سیاه پوستان است که مورد توجه بیشتر نویسندگان، به ویژه نویسندگان زن سیاه پوست قرار گرفته است. اگرچه صدای زنان در اغلب موارد به حاشیه رانده شده، اما در این میان صدای زنان سیاه پوست بیشتر سرکوب شده است. این پژوهش بر آنست که رمان تملک راز شادی (۱۹۹۲) آلیس واکر را با استفاده از نظریه ی پاتریشیا هیل کالینز مبنی بر تفکر فمینیستی سیاه پوستان و مفاهیمی نظیر مکاتب ملی گرایی، هویت و سیاست توانمندسازی زنان سیاه پوست را مورد نقد و بررسی قرار دهد و به این پرسش پاسخ دهد که چگونه جنبش های ملی گرایانه سیاه پوستان به بهانه ی مقاومت در برابر ایدئولوژی قدرت و حفظ ارزش های سنتی، به تضعیف عاملیت زنان آفریقایی منجر می شود. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی رویکرد واکر به برخی جنبش های ملی گرایانه قبایل آفریقایی نظیر ترویج ختنه زنان به عنوان شکلی از مقاومت در برابر استعمار می پردازد. یافته های پژوهش حاکی از آنست که واکر در قالب رمان و کالینز در قالب نقد فمینیستی سیاه پوستان، کنش های تقریبا مشابهی از منظر تقابل با این قسم ملّیت گرایی فرهنگی از خود بروز داده اند.
مقایسه توان ریتم میو افراد ماهر و مبتدی طی اجرای مهارت پات گلف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: در خصوص تغییرات امواج مغز طی فرایند یادگیری، در پژوهش های پیشین تناقض وجود دارد، از آنجا که سازوکارهای زیربنایی شناختی حرکتی و عصبی حرکتی اجرای اعمال نیازمند بررسی بیشتر هستند، بنابراین هدف از پژوهش حاضر مقایسه توان ریتم میو گلف بازان ماهر و مبتدی بود.روش پژوهش: در پژوهش حاضر 15 دانشجوی مبتدی بدون تجربه در مهارت گلف، به عنوان گروه مبتدی و 15 بازیکن باتجربه در مهارت گلف به عنوان گروه ماهر شرکت کردند. امواج مغزی شرکت کنندگان طی 20 کوشش تمرینی مهارت پات گلف ثبت شد. داده ها با استفاده از روش ICA پردازش شدند. برای تحلیل داده ها، از روش تحلیل واریانس چندمتغیره یکطرفه با طرح 2 × 3 (گروه × ناحیه) استفاده شد.یافته ها: نتایج تحلیل واریانس چندمتغیره نشان داد که توان ریتم میو (8 - 13 هرتز) در سه ناحیه مرکزیِ (C3, Cz, C4) مغزِ بازیکنان گلف مبتدی و ماهر تفاوت معنادار دارد (0/05 ≥P )، به طوری که میانگین توان ریتم میو گروه ماهر بیشتر از گروه مبتدی بود.نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهد کارکرد مغز گلف بازان ماهر و مبتدی در نواحی قشر حسی و حرکتی مغز متفاوت است. به نظر می رسد طی فرایند یادگیری مهارت پات گلف، مغز دستخوش تغییرات کارکردی می شود که این تغییرات در سیستم عصبی، احتمالاً یکی از دلایل کنترل و اجرای بهتر مهارت در افراد ماهر است. یافته ها ضرورت توجه به فرایند یادگیری در بهبود کنترل و اجرای بهتر اعمال روزانه و مهارت های تخصصی را مطرح می کند. تحقیق حاضر به درک سازوکارهای زیربنایی عصب شناختی و عصبی حرکتی اجرای مهارت ها به متخصصان آموزش و بازتوانی اعمال و مهارت های حرکتی کمک می کند.
بررسی تطبیقی شاخص های پهلوانی در هفت خان اسفندیار و حماسل بیوولف با تأکید بر بن مایه «نبرد با اژدها»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ایرانی سال ۲۴ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۴۷
413 - 436
زمینه/ هدف: ن زیرا در نبرد با این موجودات، پهلوان در اکثر مواقع موفق به شکست اژدها می شود. اژدها به عنوان موجودی اساطیری در ایران و ملل دیگر به صور مختلف توصیف شده است و خویشکاری های آن نیز با توجه به پیشینه و فرهنگ هر تمدنی متفاوت است. حماسه بیوولف و هفت خان اسفندیار از حماسه هایی هستند که نبرد با اژدها به صورت یک حادثه مهم توصیف شده است؛ زیرا در هفت خان اسفندیار که نبرد با اژدها در خان سوم قرارگرفته، اژدها با هوشمندی و درایت اسفندیار کشته می شود، اما در حماسه بیوولف، علاوه بر کشته شدن اژدها توسط بیوولف، این نبرد عامل مرگ بیوولف است؛ باید گفت در هردو حماسه، اژدها به عنوان عنصری اهریمنی و ضدقهرمان توصیف شده است. هدف از این پژوهش بررسی موتیف نبرد با اژدها در دو منظومه حماسی شاهنامه و بیوولف است، تا از این بستر به میزان شباهت ها و تفاوت های موجود در هردو اثر دست یابد. روش/رویکرد: این پژوهش به روش کتابخانه ای صورت گرفته است. یافته ها/ نتایج: دراین پژوهش شکل ظاهری اژدها، سلاح مبارزه با اژدها و علت نبرد پهلوان با اژدها تحلیل و بررسی شده و در پایان به این نتیجه رسیده است که درون مایه جنگ و نبرد در متونی با موضوع حماسی، از درون مایه های اصلی یک متن حماسی است و شاخص نبرد با اژدها برای یک پهلوان شاخصی ضروری و پرتکرار در اغلب حماسه های جهان بوده و درون مایه هر دو حماسه نبرد خیر و شر و در نهایت غلبه خیر بر شر و اهریمن است.
New-Found Elamite Sites in South Lorestan, Iran (South Basin of Kashkan River)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Persica Antiqua, Volume ۵, Issue ۹, July ۲۰۲۵
5 - 26
حوزههای تخصصی:
The southern part of Lorestan province in Pishkuh is one of the key areas for understanding the cultural periods of Southwest Iran. This area is located near one of the government centers of Elam (Susa in the south) and on two communication routes from south to north and west to east. Therefore, this area can be one of the essential communication areas between the Susa and the Mesopotamian lowlands, the mountainous region of Zagros, and the central plateau of Iran. However, due to the focus of Elam scholars on the two state centers of Susa and Anshan, there is no comprehensive picture of the state of settlements in this region during the Elam period. Based on this, this research aimed to determine and analyze the situation of the Elamite settlements in the area by conducting a systematic archaeological survey in 2016. As a result, 31 sites belonging to the Elamite period were identified. This research showed that most of the Elam sites were formed in the intermountainous valleys and the slopes of mounds. Most of them have a chronological sequence, and in terms of morphology, they show evidence of Elamite nomadic settlements in this region.
اعتباریابی مقیاس انگیزش اجتماعی در افراد مبتلا به ناتوانی جسمی- حرکتی، روانی و ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (شهریور) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۰
۳۳۶-۳۲۱
حوزههای تخصصی:
زمینه: ارزیابی انگیزش اجتماعی می تواند به درک بهتر نیازها، توانمندی ها و موانع روانی و اجتماعی افراد دارای ناتوانی کمک کند. با این حال، ابزارهای مستقیم اندکی برای سنجش انگیزش اجتماعی در مورد جمعیت ناتوان وجود دارد. علی رغم اهمیت انگیزش اجتماعی در افراد مبتلا به ناتوانی جسمی- حرکتی، روانی و ذهنی و داشتن ابزاری پایا برای سنجش آن، مقیاس استانداردی در ایران جهت ارزیابی این سازه برای افراد دارای ناتوانی وجود ندارد. هدف: هدف از انجام این پژوهش، بررسی اعتباریابی مقیاس انگیزش اجتماعی در افراد مبتلا به ناتوانی جسمی- حرکتی، روانی و ذهنی در شهر یزد بود. روش: روش این پژوهش، توصیفی- مقطعی از نوع مطالعات روان سنجی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی تمامی افراد 18 تا 40 سال دارای ناتوانی جسمی- حرکتی، روانی و ذهنی در شهر یزد به تعداد 1540 نفر در سال 1403 بود. بر اساس روش کلاین (2023) با توجه به این که تعداد سؤالات مقیاس مورد مطالعه (مقیاس انگیزش اجتماعی) 26 سؤال بود، حجم نمونه پژوهش، 520 نفر در نظر گرفته شد. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، مقیاس انگیزش اجتماعی (فیلیپس و همکاران، 2021) بود. پس از ترجمه و تطبیق های لازم، نسخه نهایی با روش نمونه گیری تصادفی ساده بر روی 520 از افراد دارای ناتوانی در شهر یزد اجرا شد. هم چنین برای تجزیه و تحلیل داده ها در این پژوهش از آزمون ضریب همبستگی، تحلیل عاملی اکتشافی و تحلیل عاملی تأییدی و نرم افزار SPSS استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل داده های این پژوهش نشان داد که مقیاس انگیزش اجتماعی از روایی صوری و محتوایی مناسب برخوردار بود. هم چنین داده ها حاکی از آن بود که این مقیاس در افراد مبتلا به ناتوانی جسمی- حرکتی، روانی و ذهنی از ساختار پنج عاملی برخوردار است و این مدل پنج عاملی مقیاس از برازش مطلوب برخوردار بود. ضریب آلفای کرونباخ برای خرده مقیاس ها در دامنه 77/0 تا 93/0 و برای نمره کل برابر 88/0 بود. نتایج هم چنین نشان داد که بار عاملی تمامی سؤالات مقیاس بالاتر از 60/0 بود. نتیجه گیری: در مجموع نتایج نشان داد این مقیاس این مقیاس از اعتبار مناسب برای سنجش انگیزش اجتماعی در افراد مبتلا به ناتوانی جسمی- حرکتی، روانی و ذهنی در بین نمونه ایرانی برخوردار است و می توان ازآن برای مقاصد مشاوره ای و توانبخشی در افراد دارای ناتوانی استفاده کرد.
اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی بر کاهش استرس ناباروری در زنان نابارور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: ناباروری، به عنوان یک عامل استرس زا و چالش برانگیز در زندگی زوجین، به ویژه زنان، می تواند اثرات منفی چشمگیری بر سلامت روان داشته باشد. استرس ناشی از ناباروری اغلب به مشکلات روانی متعددی همچون کاهش بهزیستی روانشناختی منجر می شود. در این میان، بهزیستی روانشناختی به عنوان یک مؤلفه کلیدی در بهبود کیفیت زندگی افراد نابارور مورد توجه قرار گرفته است. علی رغم اهمیت این موضوع، هنوز شکافی در پژوهش های مربوط به تأثیر برنامه های آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی در کاهش استرس ناباروری وجود دارد. هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین میزان اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی بر کاهش استرس ناباروری در زنان نابارور بود. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان نابارور داوطلب لقاح خارج رحمی مراجعه کننده و تحت درمان در مرکز درمان ناباروری مام شهر تهران در سال 1402 بود که از میان آن ها 80 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل مقیاس استرس ناباروری (نیوتن، 1999) بود. گروه آزمایش 8 جلسه 90 دقیقه ای مداخله آموزش مبتنی بر بهزیستی روانشناختی دریافت کرد در حالی که گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس آمیخته (با اندازه گیری مکرر) و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS نسخه 27 بررسی شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که برنامه آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی بر کاهش استرس ناباروری زنان نابارور داوطلب لقاح خارج رحمی در مراحل مداخله مؤثر بود (05/0 >P) و این تغییرات در مرحله پیگیری نیز میان گروه های آزمایش و گواه پایدار بود (05/0 >P). تأثیر بسته آموزشی تنها در مؤلفه نگرانی های ارتباطی تأیید نشد (05/0 P>). نتیجه گیری: نشان می دهد که برنامه های آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی می توانند به عنوان یک مداخله مؤثر برای کاهش استرس ناباروری در زنان نابارور استفاده شوند. این برنامه ها می توانند به عنوان بخشی از برنامه های جامع تر در کلینیک های ناباروری و مراکز مشاوره برای بهبود کیفیت زندگی زنان نابارور و افزایش پذیرش آنان از شرایط خود معرفی شوند.
تدوین برنامه آموزش نظریه ذهن مبتنی بر شناخت اجتماعی و اثربخشی آن بر خودتنظیمی هیجانی نوجوانان با اختلال سلوک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: در حوزه اختلال سلوک طیف گسترده ای از مداخلات بر آموزش والدین کودک تمرکز داشته است تا به دورن نوجوانی و اگر به اختلال سلوک در دوره نوجوانی توجه نشان داده نشود، این اختلال می تواند درآینده منجر به پیامدهای نامطلوبی گردد. هدف: هدف از پژوهش حاضر تدوین برنامه آموزش نظریه ذهن مبتنی بر شناخت اجتماعی و اثربخشی آن بر خودتنظیمی هیجانی نوجوانان با اختلال سلوک بود. روش: روش پژوهش آمیخته (کیفی –کمی) بود. در بخش کیفی با تحلیل محتوا برنامه تدوین و اعتباریابی شد و بخش کمی شامل روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه همراه با دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه بخش کیفی شامل مجموعه آثار و 30 متخصص بوده که براساس تحلیل محتوا منابع مورد نظر انتخاب شد و برای اعتبار یابی برنامه 10 متخصص با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شد و جامعه بخش کمی، شامل تمامی نوجوانان 12 تا 16 ساله با اختلال سلوک شهر اصفهان در سال 1402 بود، که 24 نوجوان با اختلال سلوک با روش نمونه گیری هدفمند از کانون اصلاح و تربیت انتخاب و به شیوه تصادفی در 2 گروه آزمایش (12 نفر) و گواه (12 نفر) گمارش شد. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه تنظیم هیجانی گراس و جان (2003) بود. برنامه آموزشی در 12 جلسه 45 دقیقه ای بر روی گروه آزمایش اجرا شد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس آمیخته و اندازه گیری مکرر تحلیل با استفاده از نرم افزار SPSS.26 تحلیل شد. یافته ها: یافته های بخش کیفی نشان داد که برنامه تدوین شده روایی محتوایی قابل قبولی دارد. یافته های بخش کمی نشان داد که برنامه آموزش نظریه ذهن مبتنی بر شناخت اجتماعی موجب بهبود خودتنظیمی هیجانی (01/0 >p) نوجوانان با اختلال سلوک شده است. نتیجه گیری: پیشنهاد می شود اجرای برنامه آموزش نظریه ذهن مبتنی بر شناخت اجتماعی در اولویت آموزشی درمانگران با اختلال سلوک قرار گیرد.
مقایسه اثربخشی آموزش مهارت آموزی کودک راه حل محور و برنامه فرندز بر خودکارآمدی در روابط بین فردی کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: افزایش خودکارآمدی در روابط بین فردی، موجب تقویت روابط صمیمی با دیگران و در مقابل، مشکلات بین فردی منجر به پریشانی شخصی و عملکرد نامناسب فرد در روابط اجتماعی می شود. برنامه های درمانی مختلفی برای پیشگیری و درمان مشکلات رفتاری، عاطفی و اجتماعی کودکان تدوین شده است که برنامه فرندز و روش مهارت آموزی کودک راه حل محور از آن جمله هستند. در بررسی مقایسه این دو برنامه بر خودکارآمدی در روابط بین فردی کودکان، خلا پژوهشی وجود دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش روش مهارت آموزی کودک راه حل محور و برنامه فرندز بر خودکارآمدی در روابط بین فردی کودکان انجام شد. روش: روش این پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دختر دوره دوم ابتدایی مدارس منطقه 2 شهر تهران در سال تحصیلی 1402-1401 بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، 45 دانش آموزان، با توجه به ملاک های ورود به عنوان نمونه آماری مطالعه حاضر انتخاب شده و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (در هر گروه، 15 دانش آموز) جایگزین شدند. ابزار جمع آوری داده ها، پرسشنامه خودکارآمدی در روابط بین فردی با همتایان در کودکان (ویلِر و لَد، 1982) بود. برنامه فرندز (بارت، 1991) و روش مهارت آموزی کودک راه حل محور (فورمن، 1990)، به صورت جداگانه طی 10 جلسه 60 دقیقه ای در گروه های آزمایش اجرا شدند. تحلیل داده ها نیز با استفاده از آزمون تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بنفرونی با بهره گیری از نرم افزار SPSS-21 انجام شد. یافته ها: نتایج نشان داد که هر دو روش مهارت آموزی کودک راه حل محور و برنامه فرندز، تأثیر معناداری بر افزایش خودکارآمدی در روابط بین فردی دانش آموزان داشتند ولی بین اثربخشی دو برنامه، تفاوت معناداری نبود (05/0 >P). نتایج آزمون تعقیبی بنفرونی نیز نشان داد که هر دو گروه آزمایش در متغیر خودکارآمدی و زیرمقیاس موقعیت بدون تعارض دارای تفاوت معناداری با گروه گواه هستند و منجر به بهبود معنادار این متغیرها شده اند (05/0 >P). هم چنین، نتایج پس از دو ماه پیگیری همچنان پایدار بود (05/0 >P). نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده، به نظر می رسد با آموزش روش مهارت آموزی کودک راه حل محور و برنامه فرندز به کودکان دوره دوم ابتدایی، می توان خودکارآمدی در روابط بین فردی با همتایان را افزایش داد.
Ethical, Social and Legal Factors - Management Affecting the Performance of Iraqi Football Clubs(مقاله علمی وزارت علوم)
Introduction: In organizational studies in the field of sports, the performance of a football team can be examined in three parts according to its goals: sports performance, social performance and economic performance. Several factors are effective in each of these functions. The aim of the present study is to examine the ethical, social and legal factors - management affecting the performance of Iraqi football clubs. Material and Methods: The present study was conducted qualitatively and using grounded theory. The research population was sports management professors, experts and athletes, from whom 30 people were selected as samples using purposive sampling. The instrument was an interview. Data analysis was performed using the coding method and NVIVO software was used. Results: The results showed that the categories included 14 concepts that were obtained through an approximate combination of 67 primary concepts or free coding. Based on this, a conceptual design of the research was formed in which 4 managerial, legal, ethical and social factors were proposed as causal factors. Conclusion: The results of the research showed that 4 main factors affect the performance of Iraqi football clubs: In the area of managerial factors affecting club performance, managerial stability is an important issue. In the legal area, complete awareness of specialized issues of sports law and compliance with domestic and international legal regulations in sports contracts is important. In the ethical area, moral education and meritocracy and the club's ethical culture are of great importance. In the social area, issues such as social responsibility, support from spectators and fans, and social awareness are important.
بازنمایی موانع تحقق طرح های توسعه شهری در ایران، مرور نظام مند مطالعات سال های 1393 تا 1403(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اقتصاد و برنامه ریزی شهری دوره ۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
242 - 263
حوزههای تخصصی:
مقدمه توسعه شهری در ایران به عنوان یکی از حوزه های اصلی سیاست گذاری عمومی، همواره با چالش های بنیادینی در حوزه های نهادی، مدیریتی، قانونی و اجرایی مواجه بوده است. علی رغم تلاش های گسترده طی دهه های اخیر برای تدوین و اجرای طرح های جامع و تفصیلی در شهرهای مختلف، نتایج حاصل از این سیاست ها در بسیاری از موارد با اهداف از پیش تعیین شده فاصله معناداری داشته اند. طرح های توسعه شهری به عنوان اسناد رسمی و بلندمدتِ هدایت توسعه کالبدی، اجتماعی و اقتصادی شهرها، اغلب یا به طور ناقص اجرا شده اند یا در مراحل اجرایی دچار تغییرات گسترده و گاه انحراف از مسیر اصلی خود شده اند. این مسئله، موجب بروز ناهماهنگی در ساختار فضایی، تعارض منافع میان نهادهای درگیر، ناکارآمدی نظام تصمیم گیری و در نهایت عدم تحقق اهداف عدالت محور و کارآمد توسعه شهری شده است. یکی از دلایل اصلی این ناکارآمدی، عدم شناخت دقیق و نظام مند از موانع تحقق پذیری طرح های توسعه شهری در ایران است. در شرایطی که نظام برنامه ریزی شهری در کشورهای موفق، همواره در حال بازنگری مبتنی بر ارزیابی عملکرد و تحلیل ساختاری است، نظام برنامه ریزی شهری در ایران به طور عمده درگیر تکرار چرخه ای از تدوین طرح بدون اجرای کامل و ارزیابی مناسب است. از سوی دیگر، تحولات سیاسی، اقتصادی و نهادی در سطوح مختلف کشوری، به پیچیده تر شدن این مسئله دامن زده و موجب شده است که عوامل مؤثر بر ناکامی این طرح ها، نه به صورت منفرد، بلکه در قالب شبکه ای پیچیده و درهم تنیده از عوامل ساختاری و کارکردی بروز پیدا کنند. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف تحلیل عمیق و نظام مند موانع تحقق پذیری طرح های توسعه شهری در ایران انجام شده است. این پژوهش تلاش دارد با بهره گیری از رویکرد کیفی و با اتکا بر مرور نظام مند ادبیات علمی، ابعاد مختلف این موانع را شناسایی کند و تحلیلی از روابط میان آن ها ارائه دهد. هدف نهایی این پژوهش، فراهم سازی زمینه ای علمی و کاربردی برای ارائه راهکارهای عملی و مؤثر در جهت اصلاح نظام برنامه ریزی و اجرای توسعه شهری در ایران است. مواد و روش ها پژوهش حاضر در چارچوب پارادایم تفسیرگرایی و با بهره گیری از روش کیفی مبتنی بر مرور نظام مند انجام گرفته است. در این راستا، با تمرکز بر مطالعات منتشرشده طی بازه زمانی ده ساله (۱۳۹۳ تا ۱۴۰۳)، تلاش شده است تا مجموعه ای از مقالات علمی مرتبط با موضوع طرح های توسعه شهری در ایران جمع آوری، غربال گری، و تحلیل شود. این بازه زمانی به دلیل هم زمانی با برخی تغییرات مهم سیاست گذاری و تحولات نهادی در حوزه مدیریت شهری انتخاب شده و واجد اهمیت ویژه ای است. در مرحله گردآوری داده ها، از مجموعه ای از واژگان کلیدی نظیر (طرح جامع شهری)، (طرح تفصیلی)، (تحقق پذیری توسعه شهری)، (موانع اجرای طرح ها) و (برنامه ریزی شهری ایران) استفاده شد. جست وجو در پایگاه های معتبر اطلاعات علمی از جمله (پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی)، (پایگاه استنادی علوم جهان اسلام)، (گوگل اسکالر) و سایر منابع علمی مرتبط صورت گرفت. پس از استخراج مقالات، بر اساس معیارهای موضوعی، روش شناختی و محتوایی، تنها مقالاتی که بیشترین ارتباط با اهداف پژوهش داشتند انتخاب شده و سایر موارد کنار گذاشته شدند. مرحله بعدی پژوهش به کدگذاری باز و تحلیل محتوای کیفی مقالات منتخب اختصاص یافت. با استفاده از نرم افزارهای تحلیل داده های کیفی و بر مبنای چارچوبی نظری، داده ها در قالب مضامین کلان و خرد دسته بندی شدند. این شیوه تحلیل، امکان شناسایی الگوهای پنهان، تضادهای مفهومی، و نیز روابط علّی میان موانع مختلف تحقق پذیری طرح های توسعه شهری را فراهم ساخت. همچنین، تعامل بین متغیرهای نهادی، قانونی، مشارکتی، مالی و مدیریتی به صورت ساختارمند بررسی شد تا بتوان تصویر دقیق تری از ماهیت چندوجهی موانع به دست آورد. یافته ها یافته های پژوهش بیانگر آن است که تحقق ناپذیری طرح های توسعه شهری در ایران ریشه در عوامل چندلایه و در هم تنیده دارد. نخستین و برجسته ترین مانع، ضعف شفافیت نهادی و تداخل در مسئولیت ها و اختیارات نهادهای مختلف شهری است. در بسیاری از موارد، نبود تقسیم کار روشن میان نهادهای تصمیم ساز، مجری و نظارتی به بروز تعارض در عملکرد، موازی کاری و کاهش اثربخشی تصمیمات منجر شده است. این موضوع نه تنها موجب تمرکزگرایی در ساختار مدیریت شهری شده، بلکه مشارکت نهادهای محلی را نیز تضعیف کرده است. دومین مانع مهم، وجود تعارض های سازمانی و عدم هماهنگی بین نهادهای دولتی، شهرداری ها، شوراهای شهر و سایر ذی نفعان است. این تعارض ها باعث شده است که فرایند تصمیم گیری و اجرای طرح ها با چالش های متعدد روبه رو باشد و هیچ نهادی مسئولیت پذیری کامل در قبال اجرای موفق طرح ها نداشته باشد. سومین مانع، ضعف نظام قانونی و ساختارهای حقوقی حاکم بر برنامه ریزی شهری است. قوانین موجود نه تنها پاسخ گوی پیچیدگی های امروز توسعه شهری نیستند، بلکه با بروکراسی شدید و پیچیدگی های حقوقی، فرایند اجرای طرح ها را کند و دشوار کرده اند. در بسیاری موارد، خلأهای قانونی و عدم روزآمدسازی مقررات، امکان بهره گیری از ظرفیت های نوین مدیریتی و مالی را از میان برده اند. از دیگر یافته های کلیدی پژوهش، می توان به کمبود منابع مالی پایدار اشاره کرد. وابستگی شدید طرح ها به بودجه های دولتی، تخصیص نامنظم اعتبارات، و ضعف نظام مالیاتی شهری، همگی باعث شده اند که طرح های توسعه شهری از منظر مالی ناپایدار و آسیب پذیر باشند. این امر به تأخیر یا توقف پروژه های عمرانی و اجرایی منجر شده است. همچنین، مشارکت ندادن واقعی ذی نفعان، به ویژه ساکنان محلی، بخش خصوصی و سازمان های مردم نهاد، از عوامل مهم دیگر در ناکامی طرح ها محسوب می شود. این فقدان مشارکت، نه تنها به کاهش کارایی اجتماعی طرح ها منجر شده، بلکه در بسیاری موارد مقاومت محلی در برابر طرح ها را نیز افزایش داده است. این مسئله، پیامدهای مستقیم بر کیفیت اجرا، مقبولیت اجتماعی و استمرار فرایندهای توسعه شهری داشته است. درنهایت ، باید به روابط پیچیده و علّی میان این موانع اشاره کرد. تحلیل ها نشان داد ضعف در یک حوزه (مثلاً نهادها) می تواند به تشدید مشکلات در سایر حوزه ها (مثلاً منابع مالی یا مشارکت اجتماعی) منجر شود. این روابط پیچیده، لزوم اتخاذ رویکرد سیستمی در مواجهه با مسائل توسعه شهری را آشکار می سازد. نتیجه گیری پژوهش حاضر با ارائه تحلیل جامع از موانع تحقق پذیری طرح های توسعه شهری در ایران، نشان می دهد این موانع فقط نتیجه عملکرد یک نهاد یا متغیر خاص نیستند، بلکه حاصل برهم کنش مجموعه ای از عوامل ساختاری، نهادی، قانونی، مالی و اجتماعی اند که در قالب یک سیستم پیچیده عمل می کنند. از این رو، هرگونه تلاش برای بهبود تحقق پذیری طرح های توسعه شهری باید با نگاهی کل نگر و سیستمی صورت گیرد. اصلاحات پیشنهادی این پژوهش شامل موارد زیر است: • اصلاح ساختار نهادی و بازتعریف وظایف نهادهای مسئول توسعه شهری به منظور حذف تداخل ها، ارتقای شفافیت و افزایش پاسخ گویی نهادی؛ • بازنگری و به روزرسانی قوانین و مقررات توسعه شهری به گونه ای که انعطاف پذیر، مشارکت محور و کارآمدتر باشند؛ • طراحی نظام مالی پایدار از طریق تنوع بخشی به منابع درآمدی شهرداری ها، ایجاد صندوق های حمایتی و جذب سرمایه گذاری بخش خصوصی؛ • تقویت مشارکت واقعی ذی نفعان در تمامی مراحل تهیه، تصویب، اجرا و ارزیابی طرح ها؛ • توانمندسازی مدیریت محلی از طریق آموزش، تفویض اختیار، و ارتقای ظرفیت فنی و اجرایی در شهرداری ها و شوراهای شهر؛ • ایجاد سازوکارهای نظارتی مستقل و کارآمد برای پایش اجرای طرح ها، جلوگیری از انحرافات و افزایش شفافیت در گزارش دهی. در نهایت، موفقیت در تحقق اهداف طرح های توسعه شهری مستلزم تحولی ساختاری و مشارکت جویانه است که در آن، تمامی اجزای سیستم شهری در قالب یک شبکه هم افزا عمل کنند. بی توجهی به این مسئله، به استمرار ناکارآمدی و تعمیق شکاف میان برنامه ریزی و واقعیت منجر خواهد شد.
اثربخشی رفتار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر حساسیت اضطرابی و الکسی تایمیا در زنان مبتلا به اختلال پوست کنی و مو کنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) بر حساسیت اضطرابی و آلکسی تایمیا در زنان دارای اختلالات کندن پوست و مو در شهر تهران انجام شد. این مطالعه از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. از میان دانشجویان دختر دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم پزشکی تهران، 30 نفر که بر اساس ملاک های پژوهش به اختلال کندن پوست و مو مبتلا بودند، به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش در طی 8 جلسه تحت درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفت، در حالی که گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه های مشخصات دموگرافیک، حساسیت اضطرابی و آلکسی تایمیا بود که در سه مرحله خط پایه، پس از مداخله و پیگیری سه ماهه تکمیل شد. نتایج تحلیل آماری نشان داد که میانگین نمرات حساسیت اضطرابی و آلکسی تایمیا در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در مراحل پس آزمون و پیگیری به طور معناداری کاهش یافته است (p<0.05). این یافته ها حاکی از اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در کاهش مؤلفه های هیجانی و شناختی در زنان مبتلا به اختلالات کندن پوست و مو است و بر کارآمدی این رویکرد در بهبود مشکلات همراه با این اختلالات تأکید دارد.
نقش واسطه ای باورهای وسواسی ناکارآمد در رابطه بین سبک های دلبستگی و نوموفوبیا در دانشجویان پرستاری
حوزههای تخصصی:
مقدمه: نوموفوبیا به عنوان ترس و اضطراب از نداشتن دسترسی به تلفن همراه شناخته می شود و در دنیای امروز، به ویژه در میان دانشجویان، یک مشکل رو به رشد است. هدف: پژوهش حاضر باهدف تعیین نقش واسطه ای باورهای وسواسی ناکارآمد در رابطه بین سبک های دلبستگی و نوموفوبیا در دانشجویان پرستاری انجام شد. روش: در قالب یک طرح توصیفی – همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری، تعداد 358 نفر (322 زن، 36 مرد) از دانشجویان پرستاری دانشگاه های شهر تهران در سال تحصیلی 1402 - 1403 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه های نوموفوبیا، سبک های دلبستگی کولینز و رید و پرسشنامه باورهای وسواسی به شکل آنلاین پاسخ دادند و همچنین ابزار های مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل داده ها نرم افزار های 27SPSS و 24AMOS بود. یافته ها: نتایج مطالعه نشان داد سبک های دلبستگی ناایمن با باورهای وسواسی ناکارآمد (P<0.001، β=0.581) و با میزان نوموفوبیا (P<0.001، β=0.39) رابطه مستقیم و معناداری داشت. و باورهای وسواسی ناکارآمد با میزان نوموفوبیا نیز رابطه مستقیم و معناداری داشت (P<0.001، β=0.27). علاوه براین، متغیر باورهای وسواسی ناکارآمد در رابطه بین سبک های دلبستگی و نوموفوبیا در دانشجویان پرستاری نقش واسطه ای داشت (P<0.01، β=0.157). نتیجه گیری: باتوجه به نتایج حاصل از این پژوهش، در محیط های درمانی با مداخله برروی سبک های دلبستگی ناایمن و باورهای وسواسی ناکارآمد می توان میزان نوموفوبیا را در دانشجویان پرستاری بهبود بخشید که این بهبود یافتگی میتواند موجب ارتقای پیشرفت تحصیلی و بهبود کیفیت خدمات درمانی ارائه شده توسط این گروه بشود
بررسی مقایسه ای میزان استرس و فرسودگی شغلی پرستاران بخش های ویژه وعمومی بیمارستان توحید سنندج
حوزههای تخصصی:
مقدمه: پرستاران به دلیل ماهیت حرفه ی حساسی که دارند به طور مداوم در معرض استرس و فرسودگی شغلی قرار دارند واین موارد به چالشی برای این حرفه تبدیل شده است. هدف : این مطالعه با هدف مقایسه میزان استرس و فرسودگی شغلی پرستاران در بخشهای ویژه و عمومی بیمارستان توحید سنندج انجام شد. روش: پژوهش حاضراز نوع توصیفی بود که در سال 1396 و از ماه فروردین تا خرداد بر روی پرستاران کل بخش های بیمارستان توحید سنندج انجام شد. حجم نمونه 214 پرستاربود که به صورت نمونه گیری سرشماری مورد بررسی قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش پرسشنامه فرسودگی شغلی ماسلاچ و جکسون (1986) و پرسشنامه استرس شغلی اسیپو (1987) بود. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس و نرم افزار spss نسخه 18 مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفتند. یافته ها: یافته های به دست آمده نشان داد که مقدار F=17.831 در متغیر استرس شغلی و همچنین مقدار F=17.831 در متغیر فرسودگی شغلی درر سطح a=0/05 معنادار است.به عبارتی، بین میانگین نمرات پرستاران در بخش های مختلف تفاوت آماری معناداری وجود دارد. بطوری که در متغیر استرس شغلی به ترتیب بخش های ویژه مانند اورژانس، سی سی یو و آی سی یو دارای بیشترین مقدار میانگین نسبت به بقیه بخش ها بودند. همچنین در متغیر فرسودگی شغلی بخش های انکولوژی، اورژانس ،سوختگی و دیالیز دارای بیشترین مقدار میانگین نسبت به بقیه بخش ها بودند. نتیجه گیری: نتایج حاکی از وجود استرس شغلی و فرسودگی شغلی نسبتا بالا در بین پرستاران خصوصا در بخشهای ویژه بیمارستان بود. فرسودگی شغلی در بخش هائی نظیر انکولوژی ،سوختگی ،اورژانس و دیالیزبیشتر دیده شد ،بدین ترتیب استرس و فرسودگی در بخش های جنرال به تفکیک بخش ها به مدت زمان حضور پرستار در شیفت ،تعداد شیفت ،تجربه و تعداد بیماران وابسته بود .
مطالعه نقش عوامل محیطی و جغرافیایی بر مکان گزینی محوطه های باستانی با استفاده از سامانه اطلاعات جغرافیایی (GIS) (مطالعه موردی: محوطه های استقرارگاهی شهرستان خلخال)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: وجود آثار فرهنگی و تاریخی از گذشته در شهرستان خلخال، در کنار شرایط جغرافیایی و استراتژیکی مطلوب آن، موقعیت مکانی این منطقه را حائز اهمیت کرده است. این شهرستان، منطقه ای میان دره و کوه با منابع آب فراوان و ارتفاع بالا از سطح دریا، از دیرباز تاکنون یکی از مناسب ترین مکان ها برای شکل گیری و توسعه جوامع انسانی بوده است. در این راستا هدف از این پژوهش بررسی نقش عوامل اقلیمی و ژئومورفولوژی منطقه بر مکان یابی محوطه های استقرگاهی با استفاده از قابلیت های سنجش ازدور وGIS است. با بررسی و تحلیل الگوهای استقراری می توان، ارتباط میان محوطه ها و این الگوها و به طورکلی شرایط جغرافیایی منطقه را مطالعه و تحلیل نمود. سؤال اصلی پژوهش بدین صورت طرح می گردد که عوامل اقلیمی و ژئومورفولوژی چه تأثیری بر مکان یابی محوطه های استقرارگاهی در شهرستان خلخال داشته است؟ روش شناسی: روش تحقیق توصیفی و تحلیلی و ابزار گردآوری از اطلاعات به دو روش میدانی و کتابخانه ای بوده است. در راستای هدف پژوهش، ابتدا 7 محوطه مهم استقراری به عنوان نمونه و مبنای مطالعاتی موردمطالعه قرار گرفت. عوامل مؤثر در مکان یابی محوطه ها همچون، موقعیت محوطه ها نسبت به منابع آب، ارتفاع از سطح دریا، پوشش گیاهی، فاصله محوطه ها نسبت به راه ها و روستاها، فاصله از شهر، نوع خاک، گسل های منطقه و شیب زمین انتخاب گردید. لایه های موردنیاز با استفاده از داده های سنجش ازدور استخراج و در محیطGoogle Earth Engine پردازش شدند یافته ها و نتیجه گیری: نتایج یافته ها نشان داد که ارتباط مستقیم میان الگوهای استقراری و محوطه ها دیده می شود و الگوها بر تشکیل استقرارها نقش فراوان داشته اند. بیشتر محوطه ها در مجاورت و سر راه منابع آبی قرارگرفته اند. ارتفاع1603 تا 1960متر، پوشش گیاهی متوسط، قرار گرفتن در بین راه های ارتباطی، نزدیکی و یا داخل روستاها، داخل فضاهای شهری و شیب0تا 15 درصد، از مهم ترین شاخص های الگوهای استقراری محوطه های این دوره هستند. همچنین نوع جنس خاک های سه محوطه، دارای خاک های استپی قهوه ای بوده و ازلحاظ موقعیت محوطه ها نسبت به گسل های منطقه، بیشتر آن ها در فاصله 2992متری تا 6791 متری قرارگرفته اند. پیشنهاد می شود، در طرح هایی که در آینده در نزدیکی این محوطه ها صورت می گیرد؛ به این عوامل توجه شود.
برآیند تکنیک نقشه های شناختی و چیدمان فضا در امکان سنجی به کارگیری حمل و نقل پاک با تأکید بر دوچرخه و اسکوتر برقی در معابر شهری (مطالعه موردی: شهر رشت)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر حمل ونقل های کوچک مقیاس به عنوان وسایل جابه جایی نوظهور و یک راه حل مبتکرانه حمل ونقل شهری با هدف ارائه گزینه های سفر در مسافت های کوتاه به کار گرفته می شود. از این رو درکلانشهر رشت با توجه به عدم توزیع فضایی مطلوب کاربری های خدماتی و ساختار ارگانیک کم عرض معابر شهری و افزایش تعداد خودرو های شخصی و نبود سیستم حمل ونقل عمومی متنوع باعث شده است تا مشکلاتی از قبیل افزایش ترافیک خودرویی و محیط زیستی، علی الخصوص در محدوده مرکزی شهر برای شهروندان ایجاد شود. هدف این پژوهش شامل استفاده از روش تحلیل نقشه های شناختی برای شناخت بهتر الگوهای حرکتی و با استفاده از روش چیدمان فضا، تدابیر و تغییرات ممکن و تحلیل وضعیت ساختار فضایی معابر محدوده انتخابی شهر رشت به منظور امکان سنجی استفاده از حمل ونقل پاک مورد بررسی و شناسایی قرار بگیرد و از طرفی پاسخ به سؤال پژوهش یعنی ارتباط میان یافته های منتج از نقشه های شناختی و چیدمان فضا در خصوص تحلیل وضعیت به کارگیری حمل ونقل پاک است. پژوهش حاضر از جهت روش، توصیفی - اکتشافی، از لحاظ ماهیت داده ها ترکیبی(کیفی-کمی) و به لحاظ زمان مقطعی است، روش تحقیق این پژوهش شامل دو فاز است، در ابتدا با استفاده از تکنیک نقشه های شناختی، مؤلفه های خوانایی (راه، لبه، گره، نشانه) توسط 70 نفر از شهروندان و گردشگران تکمیل شد. در بخش دوم با استفاده از تکنیک چیدمان فضا در نرم افزار UCL depth map 10 مؤلفه های مدنظر از تحلیل های خطوط محوری (axial) شامل مؤلفه (اتصال، هم پیوندی، عمق، انتخاب، کنترل، خوانایی) و تحلیل (segment) شامل مؤلفه (زاویه) خروجی گرفته شد. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که معابر چندگانه ای به مرکزیت میدان اجتماعی شهرداری می توانند مسیرهایی باشند که حمل ونقل پاک در آن ها به کار گرفته شود.
تنظیم گری در بیمه بر اساس منافع عمومی با تأکید بر تنظیم گری از حیث ورشکستگی شرکت های بیمه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات حقوق عمومی دوره ۵۵ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
1057 - 1079
حوزههای تخصصی:
تنظیم گری در بیمه به سبب نقش پر رنگ منافع عمومی از اهمیت بسزایی برخوردار است. از جمله موضوعاتی که در حوزه بیمه، نیازی جدی به تنظیم گری احساس می شود، ورشکستگی شرکت های بیمه است. علت این موضوع آن است که ورشکستگی شرکت های بیمه می تواند تبعات سنگینی از لحاظ اجتماعی و اقتصادی به دنبال داشته باشد و موجب تضییع منافع عمومی شود. در نوشتار حاضر با استفاده از شیوه کتابخانه ای مفهوم و منطق تنظیم گری گرد آوری شده و در ادامه به روش توصیفی- تحلیلی با بهره گیری از تحلیل های حقوق عمومی به بحث و بررسی در خصوص اهداف تنظیم گری در بیمه پرداخته شده است. هدف پژوهش، تبیین ابزار های تنظیمی در خصوص ورشکستگی شرکت های بیمه در راستای تأمین منافع عمومی است. یافته پژوهش حاکی از آن است که گزارش دهی مالی و حسابداری و محدودیت سرمایه گذاری شرکت های بیمه از ابزار های تنظیمی پیشینی اند که جنبه پیشگیرانه دارند و به طور مشخص در ارتباط با توانگری مالی شرکت های بیمه هستند. تضمین دولت برای ایفای تعهدات مالی بیمه گر ورشکسته نیز دیگر ابزار تنظیمی است که ناظر بر مرحله بعد از ورشکستگی است. آنچه در مواد 44 و 52 قانون تأسیس بیمه مرکزی ایران ذکر شده است، از ابزار های تنظیم گری اخیر الذکر است.
مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر ناگویی هیجانی زنان مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش ناگویی هیجانی زنان مبتلا به این اختلال انجام شد. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون–پس آزمون و گروه کنترل بود. نمونه ای ۴۵ نفره از زنان مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر که به کلینیک روان شناسی آرامیس شهرری مراجعه کرده بودند، به صورت هدفمند انتخاب و به طور تصادفی در سه گروه طرحواره درمانی، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و کنترل تقسیم شدند. گروه های آزمایشی طی ۸ جلسه ۹۰ دقیقه ای تحت مداخله قرار گرفتند. برای سنجش ناگویی هیجانی از پرسشنامه تورنتو استفاده شد و داده ها با تحلیل کوواریانس بررسی گردید. نتایج نشان داد هر دو رویکرد درمانی به طور معناداری ناگویی هیجانی را کاهش داده اند (p<0.05)، اما طرحواره درمانی اثربخشی بیشتری در بهبود مؤلفه های تشخیص و توصیف احساسات و کاهش تفکر عینی نشان داد. این یافته ها مؤید نقش مؤثر هر دو رویکرد در بهبود تنظیم هیجانی در مبتلایان به اضطراب فراگیر است و بر ضرورت توجه به ابعاد هیجانی در درمان های روان شناختی تأکید دارد. توصیه می شود انتخاب رویکرد درمانی با در نظر گرفتن ویژگی های فردی مراجع صورت گیرد.
Heideggerian Space and Time in Ted Hughes’s and Allen Ginsberg’s Poems(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The purpose of the present study is to explore the two concepts of time and space in postmodern lyric poetry of the two poets of the 1950s through the lens of the Heideggerian existential theory of time and space, which regards time as a horizon for understanding Being and distinguishes three different types of space: (1) world-space, (2) regions , and (3) Dasein's spatiality. To fulfill this objective, some selected poems of the two poets, including Allen Ginsberg and Ted Hughes, were analyzed temporally and spatially. The findings suggested that the two poets tend to treat time and space existentially and reject eternality. It was revealed that they are existential poets whose existence is manifested in their quest for identity within the immediate world or the global world as well as their concerns for their homeland and ideals. In their poems, time and space are intermingled with Being and reflect each individual’s relationship with the world. The result of the analysis of poems showed that their poetry is not just the language of imagination and perception, but also the language of existence. The world is regarded as an existential space-time continuum and being-in-the-world is the fundamental ontological situation for Dasein. Accordingly, the world, like poetry, is a disclosure of things in nearness or distance, which matters to human beings
نقدی بر میراث ناملموس به عنوان یک مسئله شهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ساختار و کارکرد شهری سال ۱۲ بهار ۱۴۰۴ شماره ۴۲
191 - 220
حوزههای تخصصی:
چرخش فرهنگی در گفتمان مطالعات شهری در سالهای اخیر، و توجه به حفظ تنوع فرهنگی در ساختار شهرها، مفهوم میراث فرهنگی ناملموس را به عنوان یک مسئله جدی در شهرهای جهان مطرح کرده است. مطابق تعریف کنوانسیون سال 2003 یونسکو، میراث فرهنگی ناملموس شامل دانش و مهارت ها، بازنمایی ها و اقداماتی که جوامع، گروه ها و افراد به عنوان بخشی از میراث فرهنگی خود می شناسند. این مسئله شامل سنت های موروثی، فعالیت ها و اعمال اجتماعی، آیین ها، دانش و اعمال کلی مربوط به طبیعت و جهان اطراف است که ارتباط تنگاتنگی با احساس هویت و تعلق، تنوع فرهنگی، حافظه، دانش فرهنگی، سبک زندگی در ساختار شهر دارد. مباحث نظری کمتری درباره مسئله میراث ناملموس شهری مطرح گردیده است. در این مقاله بحث در مورد آنچه را که میراث مشهود و ملموس می نامیم کنار می گذاریم، به منبع و منشأ آن می پردازیم، یعنی میراث ناملموس. مسئله اصلی این مقاله تلاشی نظری و مفهومی است برای رسیدن به تعریفی بسط یافته تر از ویژگی های ذاتی میراث ناملموس و توسعه آن به عنوان یک زبان فهم که به ابعاد متفاوت تری از شناخت و درک مسئله شهری اشاره دارد. علاوه بر این با تاسی از آرای گادامر درباره ابعاد فهم، که با سه مفهوم زبان و زبانمندی، زمان و سنت، و مکانمندی و محلیت مرتبط است، به ابعاد فهم میراث ناملموس در منظر شهری پرداخته شده است. با توجه به پتانسیل تطبیق پذیری و خود بازسازی میراث ناملموس، همچنین ظرفیت همراهی با جریان های معاصر و مدرن زندگی شهری، و ارتباط با فرهنگ عامه و زندگی روزمره، می توان آن را به عنوان یک "تجربه زمینه ای" بسط یافته، "منشور اتیک اجتماعی" و سامان فرهنگی یک جامعه دانست. از اینرو خوانش "مسئله میراث ناملموس جدید"، برای "نظم اجتماعی جدید" در شهرها، مسئله ای حیاتی به شمار می آید.