فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۴۲۱ تا ۱٬۴۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
113 - 135
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک به معنای «تفسیر کردن» و «تاویل کردن» است ودانش آن در تاریخ پرفراز ونشیب خود با اختلافات و تعارضات فراوانی مواجه بوده ، آراء نظریه پردازان در چیستی شناسی هرمنوتیک و قلمرو آن تفاوت گسترده ای داشته است. یکی از پرمناقشه ترین مباحث در هرمنوتیک که باعث ایجاد یک چرخش بنیادی در مباحث هرمنوتیکی شده دیدگاه هستی شناسانه ای بود که نسبت به «فهم» به وجود آمد. قائلان به این دیدگاه- هایدگر وگادامر- راه وصول به حقیقت را، همچون دوره های قبل از خود، از طریق، ارائه روش نمی دانستند و هرمنوتیک فلسفی قائل به ذهنی گرایی در فهم بود. پیش از آن، هرمنوتیستهایی مانند شلایرماخر ودیلتای در پی یافتن روشی برای فهم بودند و فهم صحیح را رسیدن به نظر مولف وعینی می دانستند، هرچند دیدگاه هستی شناسی به فهم گفتمان غالب هرمنوتیک درقرن بیستم گردید، اما منتقدانی را نیز درپی داشت. امیلیو بتی و اریک هیرش با نگاهی انتقادی و روشی نسبت به فهم، از اصل عینیت گرایی در فهم متون دفاع می کردند. این رویکرد روش شناسی را، هرمنوتیک روشگرا و رویکرد هستی شناسی به هرمنوتیک را هرمنوتیک فلسفی می دانند. پرسش اصلی این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر داده های کتابخانه ای است، آن است که عینی گرایی در هرمنوتیک روشگرا-به ویژه هیرش-چگونه تبیین می شود ودارای چه شاخصه ها ومولفه هایی است؟و هدف از آن رهایی از نسبی گرایی معرفتی است.
احساس و ادراک در روان شناسی و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا: ماهیت، فرایند و گستره(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
67 - 93
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی «احساس و ادراک در روان شناسی و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا» است. بدین مظور ابتدا با مراجعه به منابع روان شناختی معتبر مانند آثار بروس گلداشتاین، جیمز کالات، اتکینسون و هیلگارد آخرین دیدگاه ها درباره احساس و ادراک استخراج گردید؛ سپس به کتاب های دست اول ملاصدرا نظیر اسفار، مفاتیح الغیب و شواهد الربوبیه به ویژه مباحث مربوط به قوای حسی و نحوه ادراک مراجعه گردید و دیدگاه ایشان در این زمینه گردآوری شد. یافته ها به روش توصیفی- تحلیلی با همدیگر مقایسه گردید و نتایج ذیل به دست آمد: 1- از نگاه عمده روان شناسان، ماهیت احساس و ادراک امری مادی و از جنس موادی مغزی نخاعی و نهایتاً فعالیت آن است. 2- ادراک طی هفت مرحله رخ می دهد که از مواجهه انسان با محرک بیرونی آغاز شده، به تجربه هشیار در ارتباط با محرک خارجی و اتخاذ رفتار مناسب در ارتباط با آن پایان می یابد. 3- گستره ادراک به مدرکات حسی محدود می گردد و برای انسان ادراکی از سنخ دیگر رخ نمی دهد یا دست کم با تردید مواجه است. 4-از نظر ملاصدرا احساس و ادراک صرفاً برای نفس اتفاق می افتد که جوهری مجرد است و امر ادراک شده یا صورت ذهنی امری مجرد و فعل و تولید نفس است که نفس آن را هماهنگ با تغییر بدنی می سازد. 5- ادراک حسی طی پنج مرحله رخ می دهد که از مواجهه با شیء خارجی آغاز می شود و به ساخت صورت مجرد هماهنگ با آن توسط نفس و تفسیر و تحلیل آن خاتمه می یابد. 6– ادراک در انسان به ادراک حسی محدود نیست و علاوه بر آن از ادراک شهودی، نقلی، وحیانی و عقلی نیز برخودار است؛ بلکه ادراک های شهودی و عقلی پایه دیگر ادراکات حتی ادراک های حسی هستند.
The Temple of Athena and the Return of the Salmon: Orientations toward Nature and Meaning in Salishan/Sahaptin/Wakashan (Northwest American Indigenous) and Heideggerian Philosophy.
منبع:
The Iranian Yearbook of Phenomenology, Volume ۱, Issue ۱, ۲۰۲۲
195 - 217
حوزههای تخصصی:
In Origin of the Work of Art, Heidegger presents an evocative claim about the way the Temple to Athena on the Acropolis, opens a world rich with meaning and resonant with significance that orients the Athenian people within reality thus allowing their relations to others and to nature to appear as meaningful and ultimately nourishing. In other words, the Temple, like all great works of art, opens a world that is also a home. This article reviews the import of Heidegger’s reflection on monumental art, but we quickly turn to the principle objection to Heidegger’s thought, which is that the entire venture by which an artistic, religious, or poetic event organizes a world for “a people” is fundamentally illegitimate because of the way it binds individuals to an identity that outgroups the “foreigners” that do not belong to this identity and thus marginalizes them. This objection is a central motivating force for liberalism, and since World War II, and particularly since the fall of the Soviet Union, has been almost hegemonic in many strands of philosophical thought and the globalized culture more widely. Thus, we see that the objection against Heidegger is primarily ethical and political and concerns not only his philosophy but the central and inter-related phenomenological ideas of the horizon, Lebenswelt, and the world—and thus the very relation of phenomenology itself—to contemporary ethical-political thinking. But because the objections are so strongly rooted in motivations, our phenomenological inquiry into the ‘world’ will have to be supplemented by recourse to hermeneutics.
بازخوانی نظریه حجیت فهم سلف بر پایه تحلیل مفهومی و مصداقی آن در آیه صدم سوره توبه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
75 - 92
حوزههای تخصصی:
حجیت فهم سلف اساسی ترین مبنای فکری سلفیه است. آنان بر این باورند که فهم سلف به دلیل عواملی مثل سلامت نفس در دریافت نصوص، قرابت با پیامبر، نزدیک بودن به زمان نزول قرآن، اسلم، اعلم و احکم از خلف است. سلفیان برای توجیه دیدگاه خود به آیات مختلفی استدلال کرده اند. آیه صدم سوره توبه از ادله مهم آنان بر این مدعاست. آنان با تمسک به عموم این آیه و برقراری ارتباط میان تبعیت و فهم در پی اثبات حجیت فهم سلف بر آمده اند. هرچند سلفی که بر تبعیت علمی و عملی خود بر آموزه های پیامبر پایبند مانده است دارای فضیلت است، ادعای تبعیت مطلق از آنان بدون دلیل است. استدلال به آیه صدم سوره توبه نیز با اشکالات فراوانی همچون خلط معنای عمل با فهم، عمومیت نداشتن آیه، عدم تلازم میان رضایت و حجیت فهم، مطلق نبودن معنای تبعیت و روایات دلالت کننده بر فضیلت خلف بر سلف روبه روست. در این مقاله سعی شده است علاوه بر تبیین مدعای سلفیان به بررسی و نقد ادله آنان پرداخته شود.
تحلیل و نقد نظریه سهروردی در علم النفس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دراین مقاله سعی شده است عل م ال نفس سهروردی تحلیل و نقد گردد. سهروردی در تبیین رابطه بین نفس و بدن، تلاش های بسیار خوبی داشته است ایشان نظریه علم حضوری را برای اولین بار مطرح نموده ودرمورد ماهیت نفس از این مبنای خود سود برده است ،وی در این مسیر به درستی حرکت نمود و راه خود را از مشاء که بدن را فرع برنفس دانسته و بین آن دو تباین قائل بودند جدا کرد . اما در نظ ام ن وری ایشان، این ثنویت همچنان باقی است ؛ اگرچ ه از شدت آن کاس ته شد، به همین دلیل ایشان به روح بخاری ، قائل شد تا آن دو را از طریق روح بخاری به هم پیوند دهد. به حس ب ای ن دوگ انگی ، نف س متمایز از بدن است ؛ جوهری مجرد و نورانی که نفس است و جوهری مادی و ظلمانی ک ه هم ان ب دن است . امر روشن اینکه : اگرچه شیخ اشراق از آن تباین نفس و بدن در فلسفه مشائی فاصله گرفت ه و همه صفات و احکام بدن را تجلیات و افاضات نف س و ص فات آن برش مرد، ام ا توفیق تبیین فلسفی آن را پیدا نکرد. شماره ی مقاله: ۷
کانت و مسئلۀ «امکان/صدفه» در ساحت خرد نظری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
53 - 70
حوزههای تخصصی:
برای نظام های متافیزیکی هر نوع امر تصادفی تهدیدی به شمار می آید که می تواند کلیت و ضرورت نظام را تهدید کند و ازهمین رو، فیلسوفان ناچارند درباره آن موضع گیرند. این مواضع غالباً ذیل بررسی نسبتِ «امکان/صدفه» و «ضرورت» بیان می شود. در فلسفه کانت، اصطلاح die Zufälligkeit بارِ این مفهوم را به دوش می کشد. بررسی کاربردها و دلالت های این مفهوم در ساحت موردبحث حاضر، یعنی ساحت نظری، می تواند به تبیین موضع کانت درباره مسئله دشوارِ تهدید آن برای نظام دانش یاری رساند. اجمالاً بررسی حاضر نشان خواهد داد که کانت در مواضع مختلفی و با دلالت های متفاوت، ولی مرتبطی از این مفهوم استفاده کرده است: گاهی ذیل مقولات جهت، جایی ذیل مقولات نسبت، گاهی در ارتباط با امر آروینی و مشروط و گاهی در تحلیل امری که به آینده تعلق دارد. پژوهش حاضر پس از بررسی جامع، آنها را ذیل دو معنای اصلیِ «امکان خاص» و «صدفه مندی» چکیده می کند. این مقاله ضمن جست وجوی معانی و دلالت های مفهومِ die Zufälligkeit در سنجش خرد ناب ، به بررسی نحوه مواجهه کانت با جایگاهِ امر تصادفی در نظام ضروریِ دانش می پردازد. نتیجه اجمالاً این است که کانت تنش را حل نمی کند؛ زیرا از سویی، وی این مفهوم را به نفع طرفِ ضرورت نادیده می گیرد و مدعی می شود که نظام به مثابه گونه ای دانشِ ناب مستلزم آن است که این مفهوم را در نظام استعلایی اش راه ندهد و از سوی دیگر، وی شأنی برای آن مفهوم در نظر می گیرد تا بتواند چگونگی پیش رَوی خرد در سلسله قیاس های دیالکتیکی را توضیح دهد. به این ترتیب، کانت تنش تعیین کننده میان امر تصادفی و امر ضروری را تنها منحل کرده است و نه حل. سرانجام، این نوشتار بر آن است که نحوه مواجهه انحلالی کانت با نسبت امکان/صدفه و ضرورت ریشه در این دارد که وی معنای دیالکتیک را به دیالکتیکِ منطقی استعلایی تقلیل داده است و فرارَوی از آن مستلزم الگوهای دیگری خارج از امکانات فلسفه کانت، یعنی احتمالاً فلسفه هگل است.
تدارک رویکردی نو به فلسفه تعلیم و تربیت: اقتضاء تحولات فناورانه عصر حاضر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
27 - 39
حوزههای تخصصی:
فلاسفه تعلیم و تربیت امروزه با این پرسش اساسی مواجه اند که چگونه می توان از یک نظام فلسفه تعلیم و تربیت کارآمد سخن گفت و چگونه می توان آن را از وضعیت بی عملی رخوت آمیزی که اکنون بدان گرفتار است نجات داد، تا این نظام بتواند نقش موثرتر و کارآمدتری در هدایت نظام تربیتی چنانکه از آن انتظار می رود، ایفا نماید. یکی از معضلاتی که باید در این ارتباط بدان اشاره نمود، کم توجهی فلاسفه تعلیم و تربیت به تحولاتی است که در عصر حاضر و در عرصه فلسفه ورزی و همچنین در عرصه فناوری در حال پدیدآیی است. این یک واقعیت است که امروزه فلسفه ورزی بدون توجه به ملاحظات فناورانه آن و همچنین پرداختن به فناوری بدون توجه به ابعاد فلسفی آن (چنانکه در رویکرد سنتی به فلسفه ورزی حاکم است)، منسوخ شده است. دیگر نه می توان به تفلسف منتزع از واقعیات فناورانه پرداخت و نه به پژوهش های فناورانه و بدون تامل پیرامون ملاحظات فلسفی آن. این مقاله در پی بررسی چرایی ضرورت اتخاذ رویکرد نوین در فلسفه ورزی تربیتی است که غفلت از آن موجبات بی عملی فلسفه تعلیم و تربیت و دور ماندن از نقش آفرینی های واقعی و اصیلی است که از فلسفه و فلاسفه تعلیم و تربیت در عصر حاضر انتظار می رود
اهمّیت لامسه در فلسفۀ متقدّم هردر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
119 - 138
حوزههای تخصصی:
هدفِ این مقاله کاوش درباره اهمیتِ کانونیِ لامسه در فلسفه اولیه یوهان گوتفریت هردر، فیلسوفِ آلمانیِ سده هجدهمِ میلادی است. با این قصد، در طولِ متن، وجوهی از تأمّلاتِ هستی شناسانه و معرفت شناسانه فلسفه دورانِ جوانیِ او بررسی می شود. با این حال، راهبرِ راستینِ این پژوهش نقشی است که لامسه در آموزه استتیک هردر ایفا می کند، آموزه ای که پیوستگی اساسی و جدایی ناپذیر با تمامِ حوزه های نظرورزیِ او دارد. در این متن کوشش آن است که طرحی کلّی از موضعِ هردرِ جوان دربابِ بدن مندی و لامسه ارائه شود، به طورِ خاص در نسبت با هستی شناسی و استتیک در سنتِ عقل گراییِ آلمانی و نیز در نسبت با فلسفه پیشانقدیِ کانت. در روندِ مقاله آشکار می شود که نزدِ هردر، لامسه بنیادی ترین ابزارِ نفسِ آدمی برای حصولِ تجربه استتیکی است، تجربه ای که همانا عبارت است از ادراکِ کمال، یعنی درکِ این همانیِ خود و جهان -یا به عبارتی، اندیشه و هستی- برمبنایِ مفهومِ نیرو.
اندیشۀ سیاسی ماکیاولی و تأثیر آن در تکوین پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
189 - 212
حوزههای تخصصی:
ماکیاولی با کشف واقعیت مؤثر و سپس، ایجاد نسبت میان واقعیت مؤثر با مفاهیمی چون مناسبات انسانی، ملت و نجات میهن، موفق می شود تفسیری جدید از اخلاق، فضیلت و نسبت آن با واقعیت زندگی ارائه دهد و تصور سنتی از اخلاق را در نسبت با زندگی دگرگون سازد. او با قراردادنِ مناسبات انسانی و مصلحت عمومی در اکتشاف قانون اخلاقی، زمینه را برای تصور هگل از اخلاق انضمامی و دین قومی فراهم آورد. هگل باتوجه به این تصور ماکیاولی است که ایده اصلی پدیدارشناسی روح را که همان ایجاد رابطه دیالکتیکی میان دوگانه آسمان و زمین است به دست آورد. براین اساس، تناقض اخلاق با طبیعت و میل انسانی از میان می برد و به واسطه پروراندن اخلاق از ریشه های خواست، میل و طبیعت انسانی، اخلاق را در کلی به نام روح قومی و عرفی قابلِ درک معرفی کند. همچنین باتوجه به امکانی که واقعیت مؤثر ماکیاولی در اختیار هگل قرار می دهد، او موفق می شود نسبتی میان ایدئالیسم و رئالیسم برقرار کند و استخراج ایدئالیسم از درون رئالیسم را توضیح دهد. نگارندگان در این مجال می کوشند که با ارائه تفسیری نو از شهریار مدرنِ ماکیاولی و نشان دادن امکانات فلسفی بزرگی که این اثر در اختیار فلاسفه بعد از خود، خصوصاً هگل، قرار می دهد، نسبتی میان منطق شهریار ماکیاولی و تکوین منطق پدیدارشناسی روح برقرار کنند.
نگاهی نو به شروط وحدت در تناقض قضایا میان منطق دانان مسلمان با تطبیق بر فلسفه متأخر ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
193-216
حوزههای تخصصی:
اصل تناقض در سه حوزه معرفت شناسی، فلسفه و منطق از اهمیت بی بدیلی برخوردار است، و بررسی شرایط تحقق آن، به منظور شناخت موارد جریان آن ضروری است. از جمله شرایط تناقض، وحدت هایی است که در دو گزاره متناقض باید حفظ شود. در تفصیل شرایط و تعداد شروط وحدت همواره میان منطق دانان اختلاف بوده است. نظر مشهور، اشتراط هشت وحدت در تناقض است، ولی همواره اندیشمندانی سعی در تصحیح این نظر داشته اند، به این صورت که یا شروطی بر آن افزوده و یا شرایط مشهور را به موارد کمتری تقلیل داده اند. تحقیق حاضر با روش تحلیل مفهومی، گزاره ای و سیستمی، به بررسی شروط مذکور در کتب منطقی پرداخته و نتیجه می گیرد که همه این شرایط به دو شرط «وحدت موضوع» و «وحدت محمول» تنزّل می یابد. در بخش دوم، با توجه به فلسفه متأخّر ویتگنشتاین، اثبات می شود که در وحدت های تناقض، شرط دیگری لازم است که در هیچ یک از کتب پیشینیان ذکر نشده و از سوی دیگر مصداق هیچ یک از شروط پیش گفته نیست، و آن عبارت است از «وحدت زبان».
مروری بر اصول و مقوّمات نظریه ی «برنامه ی قوی» دیوید بلور و برخی منتقدان وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیوید بلور از سردمداران اصلی مکتب ادینبورا با طرح ریزی اصول چهارگانه ای به تنقیح نظریه ی برنامه ی قوی پرداخت. این اصول چهارگانه شامل اصل علیّت، اصل تقارن، اصل بی طرفی و اصل بازتابی است. بنا بر اصل علیّت، جامعه شناسی می بایست روندی علّی طی کند زیرا تنها در این صورت، منجر به ایجاد باور و یا موقعیتی از معرفت میشود و هم چنین انواع علل جدای از امور اجتماعی در ایجاد باورها وجود خواهند داشت. بنابر اصل تقارن و بی طرفی جامعه شناسی نسبت به دوگانگی ها بی طرف بوده و می بایست انواع یکسانی از علل را مورد تبیین قرار دهد. و نکته ی قابل توجه در اصل بازتابی این است که الگوهای تبیین جامعه شناسی معرفت باید برای خود جامعه شناسی قابل اجرا باشد. دو اصل مهم در برنامه ی قوی، اصل تقارن و بعد اصل علیّت است که بستر بحث و بررسی را در میان مدافعان و منتقدان برنامه ی قوی گسترده است.
واکاوی معنای تعلیم و تعالی آدمی در نظام فکری سقراط-افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
52 - 67
حوزههای تخصصی:
بررسی مسئله تعلیم وتربیت نزد سقراط-افلاطون و سوفیست ها به معنای بررسی نگرش ایشان نسبت به رشد انسان در هستی و چگونگی حرکت آدمی در مسیر نیک بختی خویش است. در دوران کلاسیک یونان، سوفیست ها بیان کردند که تلاش برای کشف قواعد هستی امری بیهوده است. از نظر ایشان انسان تربیت یافته و نیک بخت با یادگیری مهارت های انضمامی نظیر سخنوری و کاربست این مهارت ها در زندگی اجتماعی شکل می گیرد. در برابر این شیوه تربیتی، سقراط معتقد بود که معنای حقیقی تربیت نمی تواند منحصر در این نوعِ از آموزه ها باشد بلکه انسان باید نسبت به خودِ نیک بختی معرفت پیدا کند. آدمی تا زمانی که معرفتی حقیقی نسبت به معنای نیک بختی نداشته باشد هرگز نمی تواند جایگاه خواسته ها و امیال خود و مهارت هایی نظیر سخنوری را در جهت نیل به نیک بختی راستین دریابد. سقراط با بیان ایده خیر به عنوان منشأ و غایت نیک بختی و با طرح تمثیل غار نشان می دهد که هستی شامل واقعیات ذومراتب است. او ضمن نقد تعریف و کاربست سوفیست از سخنوری، شاگردان او را فاقد معرفت دانسته و رشد حقیقی را در دیالکتیک می باید. دیالکتیکِ سقراط بیانگر ضرورت طی کردن مراتب واقعیت همراه با پرسش از حقیقت جایگاه هر امری توسط انسان است. در همین راستا او به گفت وگو با مردمان جامعه خویش می پرداخت. در این نظام تربیتی، مربی فردی است که با واقعیت عالم آشنا بوده و با ایجاد پرسش، مرتبه فهم متربی و تناقضات دانسته های وی را به او نشان می دهد. بدین ترتیب او را نسبت به جهل خود، آگاه کرده و بستر حرکتی مشترک را برای یافتن حقایق ایجاد می کند.
سلامتی، بیماری و درمان در مکتب فکری ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
476 - 489
حوزههای تخصصی:
تبیین سلامتی و بیماری از مسائل مهم فلسفی است. سلامتی و بیماری در مکاتب فلسفی به عنوان کیف نفسانی معرفی شده است که به اجسام تعلق نمی گیرد و فقط در موجودات صاحب نفس به وجود می آید؛ اما در تعریف سلامتی و بیماری توجه بر بدن و عملکرد آن بوده است. علم پزشکی نیز برای تأمین سلامتی و رفع بیماری، عمدتاً در پی آرام بخشی بدن است. معضلات علم پزشکی نظیر درمان ناپذیری بعضی بیماری ها، بیماری های صعب العلاج و طولانی شدن پروسه درمان در بعضی بیماری های به ظاهر شناخته شده این ظن را میآفریند که تبیین سلامتی و بیماری نیازمند تغییر باشد. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و کتابخانه ای به واخوانی حقیقت سلامتی و بیماری در فلسفه های مبتنی بر أصالت وجود خصوصاً حکمت متعالیه پرداخت. نتیجه این بود که متناسب با گزینش حکمت متعالیه به جای فلسفه سینوی، سلامتی و بیماری نیز نحوه ای از وجود یا تجلیی از موجودات تبیین گردد. در فلسفه متعالیه هر موجود ظهوری از حق تعالی است که خود دارای ظهورات نفس و بدن است. نفس نسبت به بدن دارای اولویت و جامعیت بوده و برقراری سلامتی نفس و بدن، ایجاد بیماری و درمان آن تحت تدبیر نفس است. بنابراین در تبیین سلامتی و بیماری باید از امور مربوط به نفس استفاده کرد. بر این اساس درمان را نیز می توان منوط به تعالی بخشی نفس دانست و استفاده از دارو را معدّ تعالی بخشی نفس خواند.
Criticism of Classical Divine Command Ethics: A comparative study between Wainwright's objections and the objections of Muslim rationalist theologians(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This article first explains the classical version of the Divine command ethics in both Christian and Islamic traditions, and then by pointing out its coherency, at least in appearance, with Divine sovereignty and absolute power, it tries to show why this idea is not accepted by a significant number of the Christian and Muslim theologians. William Wainwright answers this question by using Ralph Cudworth’s objections to Divine command ethics. In total, he considers seven objections and criticisms as the main reasons for Christian theologians’ turning away from the theory. By presenting these seven objections, which are mainly taken from Ralph Cudworth’s book, we try to find similar examples in the Islamic tradition and compare them with Wainwrights’ arguments. Some of these objections can be seen in both Christian and Islamic traditions of moral rationalism. But some of them, despite the similarity in content, have different formulations. Also, some objections are specific to Christian or Islamic theology. Last but not least, there are intra-religious objections based on revelations in Islam and Christianity against the theory of Divine command, which is not the subject of my discussion in this article.
تحلیلی بر کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع مقاله حاضر بررسی و تحلیل چگونگی کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی است. بنابراین مقاله هدف خود را نه در نقد نظریه پارادایمی کوهن بلکه در نقد چگونگی کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی جستجو می کند. برای رسیدن به این هدف سعی شده است تا با استفاده از روش اسنادی و بهره گیری از منابع و پژوهش های معتبر، چند موضوع مورد بررسی قرار گیرد: اول؛ بیان طرحی کلی از نظریه انقلاب علمی تامس کوهن و جایگاه مفهوم پارادایم در این نظریه برای مقایسه آن با کاربردش در جامعه شناسی، دوم؛ بررسی مفهومی واژه پارادایم و شباهت ها و تفاوت های آن با سایر واژه های مصطلح در علوم اجتماعی، سوم؛ مشخص نمودن بعضی کاربردهای صورت گرفته از مفهوم پارادایم در جامعه شناسی و نقد آنها. مطابق یافته های پژوهش می توان گفت نه خود مفهوم پارادایم، بلکه دو ویژگی که کوهن برای آن قائل است، یعنی نسبی گرایی معرفتی و قیاس ناپذیری پارادایم ها با موضوع جامعه شناسی یعنی، تعیّن اجتماعی معرفت، دارای سنخیت هستند. به عبارتی از نظرگاه جامعه شناسی معرفت مفهوم پارادایم از حیث خصلت های نسبی گرایی و قیاس ناپذیری با جامعه شناسی دارای سنخیت است، اما از حیث ویژگی تحول پارادایمی، که مبتنی بر انقلاب علمی است، سنخیتی با جامعه شناسی ندارد و کاربرد آن نه تنها با مشکل روبرو است، بلکه به واسطه ایجاد ذهنیت پارادایم یافته به محدود شدن بینش انتقادی محققان جامعه شناسی منجر می گردد. بنابراین از دید پژوهش حاضر بهتر است در علومی مانند جامعه شناسی به جای مفهوم پارادایم از مفاهیم رایج این علوم استفاده نمود، مفاهیمی مانند «گفتمان».
جایگاه برهان در منطق بر اساس ابتناء آن بر علیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جایگاه برهان در منطق بر اساس ابتناء آن بر علیت چکیده تعریف برهان یعنی "قیاس مؤتلف یقینی" بیانگر این امر مهم است که راز رفعت و عظمت این صناعت در دانش منطق را باید از سویی در رابطه غرض آن با غرض تدوین منطق و از سوی دیگر در راز صدق وصول به غرض صناعت برهان در صورت رعایت قوانین مندرج در آن جستجو کرد. در این نوشتار با روش تحلیلی-استدلالی این نتیجه به دست می آید که اولاً دانش "منطق" با غرض تجمیع قواعد عاصم ذهن از خطا در تفکر تدوین شد و صناعت "برهان" با غرض تجمیع قواعد روش کسب علم ممتنع الخطأ در این دانش جای گرفت، و ثانیاً از آنجا که کسب "یقین" در گرو دو اصل "تفکر بر مدار واقع" و "استعمال عنصر ضرورت در تفکر" است و قانون علیت تنها قانون تأمین کننده این دو اصل است، بلندمرتبگی "برهان" به ابتناء آن بر قانون "علیت" باز می گردد.
سعادت و نسبت آن با معنای زندگی از منظر فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای فلسفه دین سال ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۳)
223 - 250
حوزههای تخصصی:
پرسش اصلی این مقاله آن است که با نظر به مسأله معنای زندگی در فلسفه معاصر، چه نظریه ای در این باب از فلسفه فارابی(معلم ثانی) قابل استخراج و صورت بندی است و نظریه او ذیل کدام یک از نظریه های مطرح گنجانده می شود. در این نوشتار با نظر به پیوند بنیادین میان آموزه های خداباور(الهیاتی) و سعادت اندیش فارابی(مبتنی بر شناخت نفس و روح نامیرای انسان)، معناگرایی فراطبیعت گرایانه فرض گرفته شده است. فارابی به عنوان یک فیلسوف خداباور و معتقد به روح نامیرا با پیروی از اندیشه فلاسفه یونان، نظامی را طراحی می کند که بر اساس آن زندگی دنیوی انسان با نظر به هدف عالی که همان رسیدن به سعادت و نیک بختی است، معنادار می شود.زمانی که فراطبیعت گرایی فارابی به نحو مستقل از نظریات مشابه مورد ارزیابی قرار می گیرد، می توان نظریه ای مبتنی بر کشف (در برابر جعل) معنای واحد در زندگی، (در برابر کثرت گرایی)، که عینیت (در برابر ذهن گرایی) را در عمل (و نه در اندیشه و باور) به شکل کلی (نه به صورت جزئی) از نظام فلسفی و فکری فارابی استخراج نمود. بر این مبنا رسیدن به سعادت حقیقی که بر پایه معرفت و حکمت الهی و کسب فضایل علمی و عملی استوار است، به زندگی انسان معنا می بخشد و غایت قصوای او است. از منظر فارابی انسان در زندگی به سعادتی که همان معنای زندگی او است، جز در ربط با خدا دست پیدا نمی کند.
تحلیل فلسفی تمایزهای حقایق وجودی و ماهوی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۵۲
33 - 60
حوزههای تخصصی:
مطابق با اصالت وجود، متن واقع، وجود است. پس واقعیت داشتن همه حقایق به وجود است. حقایق موجود به وجود، در یک تقسیم، به حقایق وجودی و حقایق ماهوی تقسیم شده اند. از آنجا که این تقسیم، فلسفی است، باید ریشه در واقع داشته باشد. در میان کلمات حکما تفاوت هایی برای نحوه تحقق این دو بخش بیان شده است. از جمله اینکه ماهیت حد وجود است یا تعین وجود است و...؛ لذا در این مقاله با توجه به اهمیت این تقسیم در فلسفه، صدق این ملاک ها و براهینی که منجر به بیان این تفاوت ها شده است، بررسی شده است. روش جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای و از طریق فیش برداری بوده و نگارش و ویرایش مطالب به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است. نتیجه ای که در این مقاله با بررسی این براهین به دست می آید، این است که هیچ یک از این ملاک ها نمی توانند بیانگر یک معیار جامع و مانع برای بیان تفاوت صحیح و دقیق بین این دو قسم باشند؛ چراکه یا معیارها صحیح و مطابق با واقع نیستند یا اگر هم صحیح باشند، نمی توانند مثبت تفاوتی نفس الامری میان این دو نوع از واقعیت باشند. به عبارت دیگر ملاک های مطرح شده هم با اشکال بر دلیل و هم با اشکال نقضی مواجه اند؛ لذا هیچ یک نمی توانند یک ملاک فلسفی دقیق قلمداد شوند.
تحلیل و بررسی رابطه ایمان و اراده، با تأکید بر آرای پلنتینگا و ویلیام جیمز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۵۰)
27 - 52
حوزههای تخصصی:
این نوشتار، تلاشی است برای نشان دادن این نکته که قرینه گراییِ مبتنی بر عقل گرایی حداکثری، در طول تاریخ فلسفه چه در حوزه معرفت شناسی و چه در حوزه اخلاق باور، سازوکار حقیقی شکل گیری ایمان به خدا را، به شکل مبالغه آمیزی تحت تأثیر قرار داده و در سایه نوعی جزم اندیشی، نقش عوامل دیگری مانند عواطف، امیال و به خصوص اراده را که در چارچوب فهم عرفی به شکل گیری ایمان در خداباوران منجر می شود، نادیده گرفته است. در میان متفکران معاصر، ویلیام جیمز و پلنتینگا تلاش کرده اند این رویکرد جزم گرایانه را تعدیل کرده و آن دسته از جنبه های عملی شکل گیری ایمان را که همواره از نظر دور مانده اند، احیا کنند. مهم ترین نقطه اشتراک در نظریه پردازی این دو، توجه به جنبه های عملی ایمان در چارچوب فهم عرفی و تأکید بر نقش مهم اراده در کنار عقل در شکل گیری ایمان است. به این ترتیب می توان نشان داد که آرای ویلیام جیمز و پلنتینگا مکمل یکدیگر در زمینه نحوه شکل گیری سازوکار ایمان به خداوند است.
مبانی و ادله نفی صفات در کلام امامیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۵۰)
73 - 98
حوزههای تخصصی:
آموزه نفی صفات به صراحت در روایات اهل بیت(ع) آمده و در مدارس کلامی امامیه مورد پذیرش اکثر متکلمان امامیه بوده است. با وجود این، امروزه براساس مبانی فلسفی، و به خصوص حکمت متعالیه مورد نقد و انکار قرار می گیرد. در تحقیق حاضر، مبانی و ادله آموزه نفی صفات از متون کلامی امامیه در مدارس گوناگون کلامی شناسایی و استخراج و نشان داده شده است که این آموزه دارای مبانی عقلی و کلامی خاص خود است. این مبانی و ادله به طور خلاصه عبارت اند از: آموزه توحید ذاتی با سه تقریر نفی تعدد، نفی ترکیب، و نفی شبیه، اتحاد وصف و صفت، امتناع توصیف ذات، امتناع محدودیت، مخلوقیت صفت و موصوف و آموزه خلقت. در کنار آنچه گفته شد، تعداد زیادی از روایات ناظر بر نفی صفت هم پشتوانه نقلی این دیدگاه هستند.