فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۶۱ تا ۱٬۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
تحلیل رابطه انسان و خدا در دین زرتشتی بر اساس رویکرد پدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۳۸)
133 - 156
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در حوزه تحقیقات دینی، تبیین ماهیت و کیفیت رابطه انسان و خداست، به ویژه که در بسیاری از ادیان، سعادت نهایی انسان در گرو برقراری ارتباط صحیح با خداوند دانسته می شود. در این زمینه، آیین زرتشتی با رویکرد خاصی که به خدا، نظم عالم، جایگاه هستی شناختی انسان و اخلاقیات دارد، دیدگاه پیچیده ای در این خصوص دارد و به جوانب مختلفی درباره رابطه انسان و خدا پرداخته است. این پژوهش با هدف بررسی و تحلیل رابطه بین انسان و اهوره مزدا و با تأکید بر متون اوستایی و پهلوی در صدد پاسخگویی به چیستی و چگونگی این رابطه است. از این جنبه، پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و با مطالعه کتابخانه ای سامان یافته است. با توجه به یافته های پژوهش، می توان گفت که در آموزه های زرتشتی، مهم ترین نوع رابطه بین انسان و خدا، رابطه وجودشناختی و تکوینی محسوب می شود. در بستر چنین رابطه ای است که انسان باید نسبت معرفتی خود با خدا را قوام بخشد و در چارچوب دیانت زرتشتی، پرستش خداوند و زیستن بر طبق قواعد راستین دین را سرلوحه زندگی خود قرار دهد تا بتواند آن گونه نسبتی را با خداوند برقرار کند که هم مؤید اَشه/aŝa (نظم راستین و اهورایی عالم) هم سبب زوال اهریمن و هم موجب سعادت اخروی فرد مؤمن باشد. بنابراین، می توان گفت که در آموزه های آیین زرتشتی آن گونه که در متون اوستایی و پهلوی ظهور و بروز یافته است، رابطه تشریعی و سعادت شناختی/ فرجام شناختی انسان با خدا، در ذیل رابطه وجودشناختی/ تکوینی معنا پیدا می کند.
رابطه حقیقت و آزادی و تفکر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نامه مفید ۱۳۸۴ شماره ۵۰
حوزههای تخصصی:
مارتین هایدگر در کتاب درباره حقیقت اظهار می دارد که «ذات حقیقت آزادی است». این مقاله در صدد تفسیر این عبارت و روشن ساختن تفسیر عمیق تری است که هایدگر از معنا و مفهوم حقیقت و نسبت آن را آزادی آدمی ارایه می دهد. در این بحث آزادی نه در معنا و مفهومی سیاسی یا اجتماعی بلکه در گفتمانی وجودی (اگزیستانسیل) و هستی شناختی (اولتولوژیک) به کار رفته است.
معرفتشناسی و اجتهاد
پیوند صدق و توجیه در دیدگاه مبناگرایانه فومرتن
حوزههای تخصصی:
چکیده
ریچارد فومرتن در مقاله مبناگرایی کلاسیک(1) نظریه توجیه خود را با تکیه بر مفهوم آشنایی مستقیم طرح میکند. نظریه توجیه فومرتن پیوند نزدیکی با نظریه صدقِ او دارد. او در نظریه صدق از واقعگرایی و در نظریه توجیه از نوعی مبناگرایی درونگرایانه جانبداری میکند. در این نوشتار، نخست به بررسی پیوند نظریه توجیه فومرتن با مفهوم صدق و جایگاه نظریه توجیه او در نزاع برونگرایی - درونگرایی خواهیم پرداخت و سپس ترجمه مذکور را ارائه خواهیم کرد
مبانی فلسفی منطق شهودی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منطق شهودی، به عنوان منطقی فلسفی و غیر کلاسیک، بیش از همه بر فلسفه شهودگرایی براوئر (Brouwer) و نظریات فلسفی او در مورد ریاضیات و منطق بنا شده است. این نظریات، رویکردی کاملاً متفاوت را با رویکرد کلاسیک به منطق و ریاضیات عرضه می دارد. شهودگرایی براوئری، منطق را مقدم بر ریاضیات نمی شمرد و آن را نتیجه ای برساخته از روندهای ساخت هویات و براهین ریاضی می داند. در مقاله حاضر، به تبیین مبانی نظری منطق شهودی پرداخته خواهد شد. این نظریات شامل انتقادهای براوئر به ریاضیات و منطق کلاسیک و رویکرد خاص خود او به ریاضیات و منطق است.
فلسفه برای کودکان(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
موضوع مورد تحقیق در این مقاله، «فلسفه برای کودکان» است. این عنوان که با کوتاه نوشت «فبک» یا p4c، نشان داده می شود، برنامه ای آموزشی است، که هدفش پرورش قدرت تفکر و استدلال در کودکان است و روش خود را بر اساس پژوهش گروهی (حلقة کندوکاو، نشستن حوزوی) پایه گذاری کرده، و درصدد تربیت انسان هایی متفکر، آگاه، هدفمند، باشعور و خداجوست. اصطلاح فلسفه در این کاربرد، نه به معنای عقاید و آرای فلسفی، بلکه اشاره کننده به جنبة دیگر فلسفه، یعنی مهارت فلسفه ورزی است. ما پیش از ورود به بحث، «فلسفه برای کودکان» را تعریف، و در ادامه، اهداف و فواید آن را بررسی کرده ایم، و سپس به بیان ضرورت اجرای طرح پرداخته ایم. ازآنجاکه در قرآن کریم امر به تفکر شده و در اسلام تفکر عبادت به شمار می رود، نهایتاً نتیجه گرفتیم که این برنامه با اهداف و روح کلی حاکم بر آموزش و پرورش اسلامی هماهنگ است و می تواند جزئی از نظام آموزشی و تربیتی اسلامی به شمار آید.
موانع روش شناختی توسعه علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات ۱۳۸۳ شماره ۳۴
حوزههای تخصصی:
مساله توسعه علوم انسانی، مسالة چندتباری و چندعاملی است. از این رو تأکید بر برخی علل و موانع را نباید به معنای نفی دیگر عوامل دانست. در میان موانع مختلف رشد دانشهای انسانی به تحلیل موانع روششناختی بسنده میکنیم و آن را معطوف به جریان رشد علوم انسانی در جامعة معاصر خود مورد تحقیق قرار میدهیم. در آمیختن مشکل و مساله، تحویلینگری، اخذ مساله نما به جای مساله، اخذ نظریه به جای فرضیه، در آمیختن مرز علوم، حصرگرایی روششناختی و فقدان الگوی پژوهشی برای تحلیل مسایل چندتباری هفت مانع عمده در راه رشد و توسعه علوم انسانی است. هر یک از این موانع، خود معلول عواملیاند و دارای آثار زیانبار، اما آن چه در این مقاله مورد تأکید است اشاره به شیوههای عبور از این هفتخان وادی علم است که به صورت قواعد راهبردی ارایه میشود.
علی شریعتی و پوزیتیویسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشته ضمن معرفی اجمالی پوزیتیویسم، آرای شریعتی پیرامون مؤلفه های فکری پوزیتیویست ها را شرح می دهیم؛ در بخش اول اشتراکات فکری شریعتی و پوزیتیویسم بررسی می شود که شامل روش علم، آفاقیت علوم طبیعی، دقت و اعتبار علوم طبیعی و اتکای به آن، به کاربردن روش علوم طبیعی در علوم انسانی، و تفکیک بین مرحلة شناخت و ارزیابی است. در بخش دوم اختلافات فکری شریعتی و پوزیتیویسم شرح داده می شود که شامل تأثیر فرهنگ در علم، نقد تقوای علمی و «علم برای علم»، تأثیر فرد و جامعه در علم (انفسی گری)، تفاوت علوم طبیعی و علوم انسانی در دقت و اعتبار، نقد ساینتیسم، نیاز به فلسفه و متافیزیک (رد تجربه گرایی)، و نیاز علم به شناخت واقعی انسان است. درنهایت در سنجش ارتباط شریعتی و پوزیتیویسم، روشن خواهد شد که نگاه شریعتی به علم نه کاملاً پوزیتیویستی است و نه فارغ از این اندیشه است.
مفهوم اگزیستانسیالیستی خویشتن در نمایشنامه هملت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
- حوزههای تخصصی ادبیات انواع ادبی ادبیات روایی و داستانی گونه های معاصر نمایشنامه و تعزیه
- حوزههای تخصصی ادبیات ادبیات جهان نویسندگان و نمایشنامه نویسان
- حوزههای تخصصی ادبیات ادبیات جهان نقد و بررسی آثار
درونمایه اصلی نمایشنامه هملت، اثر شکسپی، پدر کشی، انتقام، یا ازدواج با محارم نیست. اگر آن را تردید و تعلل روشنفکرانه بدانیم، می توان گفت که این اثر مضمونی اگزیستانسیالیستی دارد. از این نظر درونمایه اصلی آن دغدغه اگریستانسیالیستی است: دغدغه بودن (چرا و چگونه من هستم)، دغدغه مرگ (به نظر افلاطون فلسفیدن یعنی چگونه مردن را فراگرفتن، و به نظر تولستوی یعنی مرگ اندیشی)، دغدغه اینجا و اکنون (چرا در این مکان و زمان به دنیا آمدن و نه در احتمالات دیگر)، دغدغه آزادی (انسان آزادی انتخاب دارد و این دغدغه آفرین است). تمامی این دغدغه ها در کن اگزیستانسیالیسم که تقدم وجود بر گوهر است پیدا می شوند. در واقع ایده «خویش» که اگزیستانسیالیستی است از این گرفته شده که انسان گوهری ثابت ندارد و باید از طریق بی شمار انتخاب خود خویش را خلق کند.
جایگاه متافیزیک در فلسفه تحلیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرگونه تلاشی در جهت تعیین ویژگی های اصلی یک مکتب فلسفی که باعث وحدت فکری اعضاء آن بشود، کاری بسیار سخت و دشوار است. فلسفه تحلیلی نیز، به عنوان یکی از مکاتب مهم قرن بیستم، که در آن شاخه های مختلفی همچون رئالیسم منطقی، پوزیتیویسم منطقی و فلسفه زبان متعارف به فعالیت مشغول اند، از این قاعده مستثنی نیست. نگارنده کوشیده است در این مقاله با یافتن ویژگی اصلی و متمایزکننده فلسفه تحلیلی، وحدت فلسفه تحلیلی و تمایلات متافیزیکی موجود در آن را به تصویر بکشد. به نظر می رسد هیچ یک از مکاتب مهم فلسفی به اندازه فیلسوفان تحلیلی بر سر این عقیده با هم متفق القول نیستند که « زبان گمراه کننده است». بنابراین ادعا این است که ما می توانیم جایگاه متافیزیک در فلسفه تحلیلی را از طریق ملاحظه نحوه برخورد فیلسوفان تحلیلی با گمراه کنندگی زبان مشخص کنیم.
بررسى تحلیلى اصل علیت
حوزههای تخصصی:
چکیده
نظریه وحدت شخصى وجود ـ به عنوان رأى اخیر ملاصدرا در ساحت وجودشناختى ـ بر بسیارى از مباحث فلسفه متعارف تأثیر بنیادین داشته است. این دیدگاه که طبق آن وجود حقیقى مختص به وجود حق تعالى است و ممکنات صرفاً ظهور، نمود، شأن و وصف آن به شمار مىروند، نافى یکى از مهمترین مبادى حکمت، یعنى اصل تحقّق کثرت به حساب مىآید. ملاصدرا که در دیدگاه تشکیک وجود، تحقّق کثرت در عین وحدت را پذیرفته بود، بر تفسیر بسیارى از اصول فلسفى از جمله اصل علیت توانمند بود. با تغییر نظریه وجودشناختى وى و پذیرش دیدگاه وحدت شخصى وجود، امکان تبیین اصل علیت معهود فلسفى وجود نداشت و ملاصدرا ناچار شد در تبیین رابطه وجود حق با ظهورات و نمودهاى آن به طرح نظریه تجلّى که مولود عرفان اسلامى است، بپردازد. طبق این نظریه، وجود حق به واسطه وجود منبسط که به نحو تفصیلى دربرگیرنده همه ممکنات است، در مجالى و مظاهر مختلفى نمایان شده است.
ملاصدرا با تغییر دیدگاه وجودشناختى، اصل علیت را به نظریه تجلّى بازگرداند. این نظریه را مىتوان رویکردى عرفانى به اصل علیت تلقى کرد.