مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
فرضیه
منبع:
قبسات ۱۳۸۳ شماره ۳۴
حوزه های تخصصی:
مساله توسعه علوم انسانی، مسالة چندتباری و چندعاملی است. از این رو تأکید بر برخی علل و موانع را نباید به معنای نفی دیگر عوامل دانست. در میان موانع مختلف رشد دانشهای انسانی به تحلیل موانع روششناختی بسنده میکنیم و آن را معطوف به جریان رشد علوم انسانی در جامعة معاصر خود مورد تحقیق قرار میدهیم. در آمیختن مشکل و مساله، تحویلینگری، اخذ مساله نما به جای مساله، اخذ نظریه به جای فرضیه، در آمیختن مرز علوم، حصرگرایی روششناختی و فقدان الگوی پژوهشی برای تحلیل مسایل چندتباری هفت مانع عمده در راه رشد و توسعه علوم انسانی است. هر یک از این موانع، خود معلول عواملیاند و دارای آثار زیانبار، اما آن چه در این مقاله مورد تأکید است اشاره به شیوههای عبور از این هفتخان وادی علم است که به صورت قواعد راهبردی ارایه میشود.
نگاهى اجمالى بر، عدم شکلگیرى نظام ارزشى جدید در مکه صدر اسلام(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مساله تحقیق، مساله اصلی تحقیق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گسترش تحصیلات تکمیلی و توجه به تولید علم در سالیان اخیر، اگرچه به افزایش کمی تحقیقات در کشور منجر شده است، اما کیفیت پا به پای کمیت رشد نکرده است. زیرا در بسیاری از تحقیقات انجام شده و همچنین پایاننامههای تحصیلی، مشکلات و نواقص اساسی از حیث پایبندی و رعایت اصول و قواعد روش تحقیق به ویژه از جنبه نظری به وضوح قابل مشاهده است. یافتههای این تحقیق براساس مطالعه و بررسی تعداد قابل توجهی از منابع و مآخذ روششناختی مربوط به رشتههای مختلف علومانسانی نشان میدهد که ریشه اصلی مشکلات مزبور، از ابهام و آشفتگی معنایی و مصداقی در مفاهیم نظری و اساسی مندرج در منابع و مآخذ روششناختی ناشی میشود. زیرا فرایند یادگیری روش تحقیق با اتکای به منابع به صورت مطلوب، دقیق و ساختمند انجام نمیگیرد و به تبع آن دانشجویان و محققان توانایی لازم را برای انجام امر تحقیق کسب میکنند و نتیجه این امر به ظهور نواقص و معایب اساسی در تحقیقات منجر میشود.
مرورى بر ویژگى هاى فرضیه و نقش آن در مطالعات تجربى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فرضیه به عنوان پاسخ موقّت به سؤالات تحقیق، برآورد حدسىِ روابط بین متغیّرهاى آن، وهدایتکننده منظّم و استوار فرایند پژوهش، یکى از سازه هاى مهمّ معرفتى در هر پژوهش علمى بهشمار مى رود؛ ابزار نیرومندى است که با هدف دستیابى به نتایج اطمینان بخش، ابداع شده است.فرضیه با الهام از تفکرى تئوریک، و برپایه شناخت مقدّماتى پدیده مورد مطالعه (مرحله اکتشاف)،بیانگر استنباطى مستدل درباره اوصاف، حالات، و رفتارهاى پدیده مورد مطالعه است. به استثناىمطالعات توصیفى و اکتشافى، تقریبا همه مطالعات با فرضیه یا مجموعه اى از فرضیات به هم پیوستهآغاز مى شوند و استمرار مىیابند. این نوشتار درپى آن است تا پس از بررسى ابعاد مفهومىِ«فرضیه»، با رویکردى روش شناختى، به بحث درباره گونه ها، ویژگى ها، و کارکردهاى آن در فرایندمطالعه علمى بپردازد و دیدگاه هاى مختلف در این خصوص را تحلیل نماید.
دشواره ی کاربست فرضیه در پ ژوهش های تاریخی
حوزه های تخصصی:
پژوهش تاریخی، با بهره گیری از اسناد معتبر صورت می گیرد، اما حضور نداشتن در صحنه ی واقعه، باعث می گردد پژوهشگر نتواند به طور زنده، داده های مورد نیاز را جمع آورد. همین امر، سبب می شود پژوهش تاریخی دچار ضعف شود؛ زیرا محقق ناچار می شود گسست میان مدارک به دست آمده را با حدس و تفسیر پر کند. پرسش اساسی آن است که علم تاریخ، چگونه می تواند با فرضیه همنشین شود؟ فرضیه ای که از اساس، موجب جهت دار شدن شیوه ی خوانش متون تاریخی می گردد و تاریخ واقعی یک رویداد را به قرائتی خاص از یک رخداد بدل می کند؟ وضع مسئله انگیز آن است که علم تاریخ از جنبه ی یک انتظام دانشورزانه، بدون تعامل با دیگر شاخه های علوم انسانی، گیرایی کافی ندارد؛ زیرا به زنجیره ای بی پایان از رویدادهای تلنبار شده بدل می گردد. وانگهی، کمک گیری متقابل آکادمیک نیز سبب می گردد اصل واقعه ی تاریخی شناسایی نشود. فرضیه سازی، تیغ دو دم علم تاریخ است، هم ناجی است هم نافی.
روش شناسی بنیادین و روش شناسی کاربردی در علوم اجتماعی؛ با تأکید بر رویکرد رئالیسم و نومینالیسم(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
«روش شناسی بنیادین» و «روش شناسی کاربردی» دو روش شناسی متفاوت، اما در ارتباط با یکدیگرند. در این نوشته، ضمن پرداختن به حدود این دو نوع روش شناسی، نمونه ای از ارتباط این دو حوزه با یکدیگر را در حوزه نومینالیسم بررسی می کنیم. پس از بررسی تاثیر نومینالیسم در روش شناسی بنیادین، تأثیرهای آن در روش های استقراء، فرضیه- استنتاجی و مصاحبه، که مربوط به روش های کاربردی است، ارائه می شود. وجه مشترک این روش ها این است که آنها در مسیر رسیدن به علم، کلّی را منکر می شوند. سازوکار این انکار در هر روش متفاوت است؛ معیار تحقیق پذیری و پسینی دانستن علم در استقراء، انکار شرط ضرورت در مقدّمه شرطیه روش فرضیه- استنتاجی، و در نهایت، پناه بردن به نظریه آزمایی در روش پوپر و برساختن کلّی در فرایند -گرایش خاصی از- مصاحبه، نومینالیسم را به حوزة روش کاربردی کشانده است.
تحلیلی بر میزان اثربخشی معرفت و مهارت منطقی در توسعه ی نظریه پردازی و تولید علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به رغم تأکید منطق دانان مسلمان بر نقش ابزاری اصول و قواعد منطقی در سایر علوم اکتسابی و در تمامی حوزه های اندیشه ی بشری، تاکنون تلاش درخور توجهی برای تثبیت این جایگاه و عملی کردن آن صورت نگرفته است. ازاین رو نگارنده در این نوشتار، بر آن است تا میزان اثربخشی این معرفت و مهارت را در فرآیند نظریه پردازی در تمامی مراحل آن، از تکوین و تدوین نظریه گرفته تا اثبات و دفاع از آن و نیز استنتاج فرضیه های جدید از نظریات قبلی، مورد تحلیل قرار دهد. با توجه به این که نظریه پردازی در علوم مختلف با شیوه های گوناگونی چون مفهوم سازی و کشف ارتباط مفاهیم، تبیین علی، تبیین بدیهی، استنتاج استقرایی و استنباط برهانی و نیز سبک مدل شناسی صورت می پذیرد، در این مقاله این سبک های مختلف به تفکیک، مورد بحث قرار گرفته و در هر مرحله، نقش و کارایی مهارت منطقی نشان داده شده است. همچنین ارتباط دو رویکرد و برنامه ی جدیدغرب با عناوین «تفکرانتقادی» و «فلسفه برای کودکان» و تأثیر آن دو بر پرورش تفکر منطقی، نظریه پردازی و تولید علم، مورد تحلیل قرارگرفته است.
از مهم ترین نتایج این پژوهش، لزوم توجه به آموزش نظری و عملی فنون منطقی، اعم از منطق صوری، منطق جدید و نیز تقویت جایگاه تفکر انتقادی در نظام آموزشی کشور است. این امر می تواند به تسهیل و تسریع در فرآیندنظریه پردازی و تولید علم در شاخه های مختلف علوم، اعم از علوم انسانی و علوم تجربی، منجر گردد. البته درست است که برخی از نظریه پردازان به دلیل برخورداری از منطق فطری، در مراحل مختلف، فرآیند کار خود را به طور ذاتی و غیر اکتسابی، بر اصول و قواعد عقلی و منطقی منطبق می سازند، قطعاً هم اینان نیز با کسب مهارت در فنون تخصصی منطق، طی طریق را برای خود، آسان تر خواهند نمود.
جایگاه فرضیه در پژوهش های ادبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فرضیه سازی یکی از مراحل مهم تحقیق خوانده شده است؛ ولی به نظر می رسد در مطالعات ادبی نقش چندانی در فرایند تحقیق ندارد. در مقالة حاضر، با بررسی جایگاه و مفهوم فرضیه، به این سؤال ها پاسخ داده شده است: مشکل فرضیه پردازی در مطالعات ادبی چیست؟ چه رابطه ای میان نظریة ادبی و فرضیه برقرار است؟ در چه شرایطی می توان نوعی از فرضیه را برای این مطالعات تصور کرد؟ به نظر می رسد عینی نبودن مسائل ادبی از مهم ترین عوامل ناکارآمدی فرضیه در این مطالعات است. همچنین، تفاوتی روش شناختی میان مفهوم نظریة ادبی و نظریه در روش های تجربی موجب شده تا فرضیه های ادبی فاقد ویژگی هایی همچون آزمون پذیری باشد. به عبارت دیگر، ابتنای پژوهش و نظریة ادبی بر خوانش متن، فرضیه پردازی را کاری بی فایده و گاه ناممکن کرده است. تکیه بر خوانش موجب می شود تا مطالعات ادبی با دوری از عینیت درپی یافته هایی ذهنی باشند که رد و پذیرش فرضیه را ناممکن می سازند. کارآمدی فرضیه در مطالعات تجربی ادبیات می تواند مؤید این ویژگی مهم باشد. در پایان نیز پیشنهادی برای معرفی فرضیه هایی منطبق بر ویژگی های روش شناختی مطالعات ادبی داده شده است.
بازنگری در تعریف نظریه با رویکرد کتاب شناختی
منبع:
مطالعات دانش شناسی سال پنجم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۰
75 - 93
حوزه های تخصصی:
برای نظریه تعاریف گوناگونی در متون ارائه شده است که با رویکرد کتاب شناختی و تحلیل محتوا قابل دسترسی هستند. این گوناگونی در کلیدواژه هایی که در تعاریف وجود دارند قابل مشاهده است. در این مقاله تعاریف موجود از نظریه در متون استخراج شد و با استفاده از روش تحلیل محتوای آن تعاریف، واژگان اصلی و مترادف و بسامد هر کدام محاسبه شد. تحلیل محتوای 125 تعریف منجر به شناسایی 9 واژه ی اصلی و 67 واژه ی مترادف شد. واژگان اصلی یافت شده در این تحلیل محتوا عبارتند از: مفهوم، تبیین، رابطه، پدیده، مجموعه، فرضیه، نظام مند، پیش بینی، و روش. در نهایت، با رویکرد کتاب شناختی تعریف بازنگری شده ای از نظریه ارائه شد که نمایانگر مفهوم آن و واژگان اصلی دربرگیرنده ی این مفهوم در متون است. به طور کلی در تعریفی که در این پژوهش از نظریه ارائه شده است به رویکرد کتابشناختی و تجربی گرایانه توجه شده است و به وجوه توصیف، تبیین، پیش بینی و کنترل به صورت فرایندی و در یک حالت سطح بندی در تعریف نظریه با استفاده از واژگان کلیدی توجه شده است.
کاربرد استنتاج بهترین تبیین در تفسیر قانون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفسیر، روش علم حقوق است و خود زیرشاخه هایی دارد. هر یک از این خرده روش ها دارای مبانی ای هستند و از ابزار و فنونی استفاده می کنند که با مبانی مذکور سازگاری داشته باشد. یکی از این خرده روش ها در علم حقوق، روش تفسیر نظام مند است. مبنای اصلی این روش تفسیری، تفسیر بخشی از متن بر اساس سایر بخش ها است، به نحوی که انسجام و یکپارچگی متن حفظ شود. یکی از فکرافزارهایی که در این روش به کار می رود، استنتاج بهترین تبیین است. این شیوه استدلالی از سه مرحله گذر می کند: ابتدا قرائن و شواهد را مشاهده می کند؛ سپس جهت توضیح و تبیین آن قرائن، حدس ها و فرضیه هایی ارائه می دهد و در نهایت از میان این فرضیات رقیب، بهترین فرضیه را انتخاب می کند. منظور از بهترین فرضیه، فرضیه ای است که توان توضیح بیشترین قرائن را داشته باشد و از پیچیدگی کم تری برخوردار بوده و با نظام حقوقی نیز سازگار باشد. این روش استدلالی، علی رغم ناشناخته بودن نامش، در علم حقوق بسیار مورد استفاده قرار می گیرد. پژوهش حاضر می کوشد این شیوه استدلالی را به لحاظ منطقی توضیح دهد و جایگاه آن را در علم حقوق تحلیل نماید و با ارائه مثال هایی عینی، نحوه کاربرد آن را روشن تر کند.
کارایی فرضیه در ادبیا ت پژوهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
1 - 16
حوزه های تخصصی:
دانش ناگزیر از پژوهش است؛ پژوهشی سخته و پرورده که دغدغه رفع مشکلات و حلّ مجهولات را داشته باشد و به استانده های علمی نگری و علمی نگاری پایبند بوده باشد. ادبیات نیز آن گاه که نه به مثابه «متن بودگیِ خلّاقانه»، که همچون ابژه ای قابل شناسایی بدان نگریسته می شود، شایسته آن است که از جوانب متفاوت و به شیوه های مختلف به شکل علمی واکاوی شود (:ادبیات پژوهی). پژوهش ادبی اصیل نیز چونان هر پژوهش اصیلی در دیگر شاخه های دانش، نیازمند «فرضیه» است. فرضیه، انگاره ای در برابر مسئله پژوهش و پاسخی ارتجالی و ابتدایی بدان است. از موارد اهمیت فرضیه، تشخیص درستِ پیشینه پژوهش، تبیین نقشه پژوهش و تعیین روش پژوهش تا رسیدن به سنجیده ترین پاسخ را می توان برشمرد. به دلیل آنکه پژوهش های ادبی، عمدتاً پژوهش های توصیفی اند، کیفیّت فرضیه نیز در این پژوهش ها منطق خاص خود را دارد. این جستار با تکیه بر مطالعه کتابخانه ای و به گونه توصیفی - تحلیلی در پی تبیین این مسئله است که آیا فرضیه سازی در ادبیات پژوهی کارایی دارد و اگر چنین است، به دلیل تفاوت ماهوی ادبیات با دانش های دیگر، فرضیه در ادبیات پژوهی باید چگونه باشد. پاسخ یابی برای این مسائل، ازجمله با نقد تئوری «فرضیه فرایندنگر» در مطالعات ادبی همراه بوده است. کلید واژه ها: پژوهش ادبی، روش تحقیق، نظریه، فرضیه
«فرضیه» در «مذهب اقتصادی اسلام»با تأکید بر دیدگاه شهید صدر در کتاب «اقتصادنا»
حوزه های تخصصی:
فرضیه، حدسی درباره روابط بین متغیرهاست که اگر به درجه اعتبار برسد، تبدیل به نظریه می شود. ضرورت، جایگاه، ویژگی ها و انواع فرضیه ، محل بحث اندیشمندان است. در مکتب اقتصادی اسلام که شهید صدر از آن به مذهب تعبیر می کند و برنامه کلی سعادت اقتصادی را در خود دارد نیز ضرورت فرضیه، ویژگی ها و انواع آن نیاز به بررسی دارد. این تحقیق، به روش توصیفی- تحلیلی به بررسی نقش فرضیه در کشف مذهب اقتصادی با تکیه بر دیدگاه های شهید صدر می پردازد. یافته های تحقیق نشان می دهد که طرح فرضیه در فقه جایگاه اساسی دارد و قابل چشم پوشی نیست. در مذهب اقتصادی اسلام نیز فرضیه ضرورت دارد. بر اساس دیدگاه شهید صدر، در کشف مستقیم، فرضیه طی پنج مرحله تجمیع، تفکیک، ترجیح، تدوین و ترکیب احکام شرعی به دست می آید. در کشف معکوس، فرضیه از مفاهیم اسلامی به دست می آید. این فرضیات، گزاره هایی باثبات، کلی، راهبردی و غیرانفعالی در برابر رفتار افراد است که از سنخ ساختارهایی چون نظریه توزیع و تولید، راهبردهایی چون تنوع مالکیت، و اهدافی چون عدالت اجتماعی (اقتصادی) است.
معنای «علم اجتماعی اسلامی» از چشم انداز مرتضی مطهری(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، تلاش شده در میان تلقّی ها و تفسیرهای متفاوتی که علم اجتماعی اسلامی وجود دارد، معنای علم اجتماعی اسلامی از چشم انداز مرتضی مطهری، کشف و مشخّص شود. در این راستا، معنا و مفهوم علم اجتماعی اسلامی از زوایه نگاه مطهری، شرح داده شده است، به طوری که در یک برداشت، او چهار تعبیر از مفهوم علوم اسلامی، مبتنی بر معیارهای موضوع و غایت و نظریه پرداز، ارائه کرده است؛ و در برداشتی دیگر، می نویسد اسلام با علم اجتماعی، دو نوع پیوند دارد: یکی پیوند مستقیم، از آن جهت که اسلام، یک سلسله معارف نظری و احکام عملی درباره جهان اجتماعی دارد، دیگری پیوند غیرمستقیم از طریق توصیه های اخلاقی همچون امانت، عفت، عدالت، احسان و ایثار. برداشت دیگر او، در این عبارت نهفته است که می نویسد اسلام، یک مکتب جامعه شناختی نیست؛ چون در کتاب آسمانی اسلام، هیچ مطلب اجتماعی در لفافه اصطلاحات رایج جامعه شناختی و با زبان معمول آن و در چارچوب تقسیم بندی های مرسوم، بیان نشده است، امّا در عین حال، «مسائل زیاد»ی از علم اجتماعی، به طور کامل، قابل استنباط و استخراج از قرآن کریم است.
طریق کمال از نظر گاه نجم الدین رازی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات قرآنی (فدک سبزواران) سال اول زمستان ۱۳۸۹ شماره ۴
23 - 36
حوزه های تخصصی:
وجه بارز اندیشه صوفیان، اعتقاد به تکامل است؛ هرچند زمینه این نظریه در دستگاه های مختلف فلسفی و عرفانی وجود دارد، لیکن نوع تبیین آن فرق می کند. در قلمرو اسلام با پیدایش اخوان الصفا که مشربشان آمیزه ای از اندیشه های ارسطویی و نوافلاطونی بود، گامی تازه در فرضیه تکامل برداشته شد. صوفیه که اساس تفکر خود را در خصوص آفرینش بر تعالیم اسلام استوار کرده است، چنین فرضیه هایی را با عقاید اسلامی به گونه ای که متهم به کفر نشود، در هم آمیخت. نمونه بارز این اندیشه ها را در سخنان مولوی می بینیم: از جمادی مردم و نامه شدم و ز نما مردم ز حیوان سر زدم نجم رازی نیز نفس انسانی را بالقوه مستعد آیندگی می داند و راه رسیدن به آن را به جز ابزار اصلی(شور و شوق و عشق) که تنها با سلوک در جاده شریعت و طریقت و حقیقت دست می دهد، می داند.
نقش فرضیه در علم دکارتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
117 - 134
حوزه های تخصصی:
به نظر می رسد در علم دکارتی که با شالوده ای عقلی و وجودی در پی تصرف و تسخیر عالم است مجالی برای فرضیه نباشد زیرا آن چه در پیشگاه عقل پدیدار می شود کاملا روشن است و جایی برای فرض باقی نمی گذارد. این از جهتی درست است و از جهتی نادرست؛ توضیح اینکه درخت دانش دکارتی سه بخش دارد: ریشه یعنی مابعدالطبیعه، تنه یعنی طبیعیات و سرشاخه ها شامل طب و مکانیک و اخلاق است، که در دو بخش نخست، جایی برای فرضیه نیست و تنها با عقل سروکار داریم. نقش اصلی فرضیه در فراهم کردن امکان باروری و میوه دهی درخت دانش در سرشاخه های سه گانه است. علم دکارتی در مقام تجربه که مقام به بارنشستن و میوه دادن است نیاز مبرمی به فرضیه دارد و در همین جاست که به گفته دکارت «ما را مالک و ارباب طبیعت می کند». فرضیه در مقام حلقه ی اتصال میان تجربه و عقل، نقشی چنان بدیع دارد که علم دکارتی بی آن، از مرتبه عقل به مرتبه حس و خیال و تجربه نمی رسد و گذار از «فلسفه ی نظری» مدرسیان به «فلسفه ی عملی» مدنظر دکارت فراهم نمی آید.