فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۶۱ تا ۱٬۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۵۲
61 - 86
حوزههای تخصصی:
اولیات به عنوان پایه ای برای تمامی معارف نظری، هماره مورد توجه معرفت شناسان بوده و هستند. معیار صدق در این گونه قضایا اما کانون این توجه است. استاد مصباح با این ادعا که در این گزاره ها به حاکی، محکی و حکایت، اشراف حضوری داریم، صدق آنها را از طریق ارجاع به علم حضوری تضمین می کند. نظریه ارجاع اولیات به علم حضوری، مبتنی بر برخی مبانی است که بدون توجه به آنها، فهم آن دشوار و با مشکلاتی مواجه خواهد بود. از جمله این مبانی، چیستی عالم فرض و چگونگی آگاهی از آن است. این مقاله که از شیوه کتابخانه ای بهره مند است، ابتدا با روش توصیفی-تحلیلی به تبیین مسئله اصلی و پاسخ اجمالی علامه مصباح به آن پرداخته و پس از آن با روش تحلیلی، پاسخ علامه را تشریح نموده است و در این میان سعی دارد تأثیر چیستی فرض و چگونگی تحققش را در ارتباط با ساخت قضایای اولی و اعتبار آن روشن کند. نتیجه این تحقیق آن است که اولیات با همان تعریف مشهور، از سنخ قضایای حقیقیه اند و نفس الامر این قضایا و ظرف صدق شان، فروض ذهنی است نه عالم خارج و بدین جهت است که این قضایا از وجود هیچ مصداقی در خارج حکایت نمی کنند و حتی بدون یک مصداق محقق خارجی نیز صادق اند. در این قضایا بدون اینکه وجود مصداق خارجی موضوع پذیرفته شود، محمول بر مصداق مفروض موضوع بار می شود. به عبارت دیگر محکی این قضایا صرفاً ارتباطی است که میان فرض حکایت برای مفهوم موضوع و محمول می یابیم. از آنجا که ظرف فرض نیز عالم ذهن است و ارتباط فرض های ذهنی را در این گزاره ها بی واسطه می یابیم، این درک حضوری است؛ یعنی علاوه بر اشراف حضوری به حاکی که خود مفاهیم ذهنی اند، به محکی این گزاره ها و درنتیجه به تطبیق اولیات با محکی خود نیز اشراف حضوری داریم.
بررسی تطبیقی علم پیشین الهی در اندیشه ابن سینا و صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تبیین علم پیشین الهی از دشوار ترین مسائل فلسفه و کلام به شمار می آید و اندیشمندان مختلف به بررسی آن پرداخته اند تا از غموضات آن بکاهند. در این میان برخی علم پیشین الهی را ذاتی و برخی مغایر ذات دانسته اند. در میان قائلان به علم پیشین مغایر، برخی آن را متصل به ذات و برخی منفصل از ذات ترسیم کرده اند. ما در این مقاله ابتدا اجمالاً به نظریات مختلف ارائه شده در بحث علم الهی اشاره کرده و سپس علم پیشین مغایر متصل و علم پیشین ذاتی را مورد مداقه و بررسی قرار داده، ویژگی های هریک را منقّح ساخته ایم و در پایان با ذکر ادله و قرائنی محکم اثبات کرده ایم که ابن سینا و صدرالمتألهین به علم پیشین ذاتی و علم پیشین مغایر متصل معترف اند و در قبول این دو علم البته هر علم در جایگاه خود، هم داستان و همزبان هستند.
تحلیل انتقادی و تسهیل نامگذاری قضایای موجهه مرکبه در منطق سنتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
167-192
حوزههای تخصصی:
منطق ابزار اصلاح اندیشه و معیار سنجش فکر است و به اقتضای معیار بودن باید از وضوح و روشنی کافی برای اصلاح پیچیدگی و انحراف فکر برخوردار باشد، نامگذاری و تعیین اصطلاحات از مبادی تصوری هر علم بوده و بیش از بقیه مباحث به این وضوح نیازمند است. با این وجود گاه به دلایلی این ابزار در مقام تبیین و تفهیم قواعد و ساختار های منطقی به ابهام و اجمال گراییده است، تسمیه موجهات مرکبه از آن جمله است که به تبع نامگذاری موجهات بسیطه در مقام تعلیم منطق، گرفتار این اغلاق و ابهام شده است. در حالت طبیعی موجهات سنتی با بی رغبتی منطق آموزان مواجه است، استفاده از الفاظ غریب و شیوه نامگذاری مبهم در مقام آموزش، به بی میلی بیشتر در این حوزه دامن زده، اشتیاق منطق آموز را به ادامه بحث در موجهات کاهش داده و به انزوای بیشتر موجهات در حوزه های درسی منطق سنتی خواهد انجامید. بنابر این، مساله تحقیق این است که چه انتقادی بر شیوه منطق سنتی در نامگذاری موجهات مرکبه وارد است؟ چگونه می توان نامگذاری موجهات را تسهیل و از این رهگذر به آموزش موجهات در منطق سنتی کمک کرد؟ در این مقاله به روش تحلیلی به نقد و بررسی نامگذاری موجهات مرکیه پرداخته و با استفاده از اسامی همگون و مناسب در نامگذاری موجهات مرکب، شیوه ای آسان برای نامگذاری موجهات پیشنهاد کرده ایم.
تاملی در ساختار دوگانه شرطی در منطق ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابن سینا درباره شرطی ها بحث های مختلفی ارائه داده است. او در این بحث ها گاهی از شرطی مسور و گاهی از شرطی بدون سور بهره برده است. پرسش از چرایی این شیوه، مساله اصلی مقاله حاضر است. در این مسیر ابتدا نحوه ورود سور به بحث شرطیات توسط ابن سینا را بررسی می کنیم. سپس به پرسش چرایی بهره گیری از شرطی غیرمسور در کنار شرطی مسور توسط ابن سینا پرداخته ایم و پاسخ های ممکن را یک به یک بررسی و مناسب ترین را انتخاب کرده ایم. نشان داده ایم که در همه مباحثی که ابن سینا از شرطی غیر مسور بهره برده است، در حال تکرار آراء گذشتگان در باب شرطیات است. در حالی که مباحث شرطی مسور با نظر به مباحث مرتبط با حملی مسور شکل گرفته است. در مجموع به نظر می رسد که نسبت میان شرطی مسور و غیرمسور برای ابن سینا کاملا واضح نیست و این مطلب منشا ساختار دوگانه شرطی نزد ابن سینا و همچنین برخی از اختلافات پس از او درباره نظریه شرطیات بوده است.
خداباوری کلاسیک تعدیل یافته سویین برن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۰۴
125 - 150
حوزههای تخصصی:
سویین برن، فیلسوف معاصر دین، متفکری است که در برابر خداناباوران از وجود خداوند دفاع می کند. پرسش این پژوهش آن است که «سویین برن چه قرائتی از خداباوری را ترسیم می کند و آیا این تلقی از خداباوری تلقی مناسبی از خداوند است»؟ با توجه به بررسی مسئله شر و چالش برانگیزترین اوصاف خداوند از منظر و مرئای سویین برن می توان وی را به عنوان یک خداباور کلاسیک تعدیل یافته معرفی نمود؛ چراکه وی مهم ترین اوصاف پذیرفته شده در خداباوری کلاسیک را با تفسیری متفاوت تبیین می نماید. وی سرمدیت فرازمانی را انکار می کند؛ همچنین تغییرناپذیری حداکثری را انکار کرده، تغییرناپذیری حداقلی را پیشنهاد می دهد. در باب علم مطلق قرائتی تعدیل یافته تر از تلقی کلاسیک ارائه می دهد. به نظر می رسد شایسته است الهیات سویین برن را «الهیات کلاسیک تعدیل یافته» معرفی نمود. اگرچه با توجه به تحلیل وی از علم مطلق، در شیب لغزنده به سمت خداباوری گشوده قرار می گیرد، مواجهه وی با مسئله شر از رویکرد الهیات گشوده متفاوت است. طبق بررسی می توان گفت تلقی سویین برن از خداوند، دچار مشکلات متعددی است. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی خداباوری سویین برن می پردازد.
فلسفه تعلیم و تربیت برای آینده از دیدگاه توماس دو کُنَنک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
166 - 185
حوزههای تخصصی:
توماس دو کُنَنک، فیلسوف کانادایی معاصر است که تاکنون کتاب و رسالات بسیاری چاپ کرده و تحقیقات زیادی در زمینه فلسفه و آموزش انجام داده است. آنچه برای توماس دو کُنَنک اهمیت دارد حفظ کرامت انسانی در هر زمینه و جایگاهی است. به عقیده او آنچه اهمیت دارد، بیش از هرچیز حفظ ارزش انسان در هر حیطه ای از پزشکی و اقتصاد و سیاست تا تعلیم و تربیت است. فیلسوفان و ادیبان دیگری مانند ارسطو، افلاطون، هگل، دو سنت اگزوپری و شکسپیر از راهنمایان دو کننک در شکل گیری و انتشار عقاید فلسفی او هستند. او همچنین به تحقیق در درک فلسفه آموزش و تعلیم و تربیت به خصوص درباره کودکان و نوجوانان می پردازد. آنچه این فیلسوف به ما نشان می دهد این است که فلسفه آموزش تنها مربوط به حال حاضر و قرن بیست و یکم نیست بلکه از زمان های بسیار دور و از دوران یونان باستان تفکر و تفحص در این امر وجود داشته و ضروری بوده است؛ اما نباید از یاد برد که این امر همواره در تغییر بوده و محیط پیرامون آن بارها و بارها به چالش کشیده است. موارد متعدد و متفاوتی در فلسفه آموزش دخیل هستند. از جسم و بیولوژی انسان گرفته تا روح و عواطف وی. همچنین ابزارهای گوناگونی به جهت تعلیم هرچه بهتر علم وجود دارند مانند موسیقی و هنر و ادبیات. در این تحقیق سعی بر این است تا با شناخت عقاید این فیلسوف معاصر در باب فلسفه آموزش، به این امر پی ببریم که چگونه می توان آموزشی عمیق تر، تعلیم و تربیتی پایدارتر و مفیدتر برای نسل بشر ارائه کرد. آنچه در این مقاله مطرح می شود نما و آیینه ای از اندیشه های فیلسوف کانادایی، توماس دو کُنَنک، در باب فلسفه و نظام تعلیم و تربیت می باشد.
اراده باوری مستقیم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
139 - 161
حوزههای تخصصی:
اراده باوری مستقیم مدعی است که همه یا برخی از حالات مربوط به باورهای ما، یعنی شکل دهی، حفظ، توجیه و تعلیق داوری های ما، تحت کنترل ارادی مستقیم ما قرار دارد. پیروان این دیدگاه هر یک بر طبق مبانی فکری خود بر نقش مهم اراده تأکید نموده و به نوعی بر فاعلیت فرد از منظر معرفتی اصرار می ورزند. پژوهش حاضر ضمن تحلیل آرای برخی از معرفت شناسانی که قایل به اراده باوری مستقیم هستند درصدد پاسخ به این سؤال است که آیا باورها و داوری های ما تحت سیطره مستقیم اراده شکل می گیرد؟ ارزیابی اراده باوری مستقیم نشان می دهد که گرچه این رویکرد به خاطر نقش افراطی که برای اراده در شکل گیری همه انواع باورها، تأیید و تعلیق داوری متصور است، چندان موجّه نیست و همین امر باعث شده است که اراده باوری مستقیم، با قرائت عام و جهانی اش به صورت رویکردی قابل قبول برای اغلب معرفت شناسان مطرح نباشد، بااین همه با محدودکردن دایره شمولش، به دلیل سازگاری آن با تجارب شناختاری افراد، درمورد برخی از باورها قابل دفاع است. مقاله حاضر با پذیرش قرائتی با جهان شمولی کمتر، با بررسی آرای برخی اراده باوران مستقیم در عین نفی گستره افراطی اراده، بر نقش و جایگاه معقول آن در موضوع موردبحث تأکید می کند.
روایتی منسجم از ساختارشناسی مسائل عرفان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
27 - 68
حوزههای تخصصی:
شناخت اسمای الهی به عنوان حقایقی که خلیفه حق در ظهورند و تجلیات الهی که به واسطه آنها عالم آراسته شده و تعین یافته است، شناخت شریعت از آن روی که عرفان شهود مقید به شرع است، معرفت کمال وجود که مصداق آن ذات باری است و شناخت حقیقت وجود انسان که لازمه آن تبیین مفهوم انسان کامل و معرفت نسبت به حقیقت محمدیه است، معرفت کشف خیالی که واسطه تحصیل معرفت شهودی است، شناخت اسمای الهی به عنوان حقایقی که خلیفه حق در ظهورند و تجلیات الهی که به واسطه آنها عالم آراسته شده و تعین یافته است، شناخت شریعت از آن روی که عرفان شهود مقید به شرع است، معرفت کمال وجود که مصداق آن ذات باری است و شناخت حقیقت وجود انسان که لازمه آن تبیین مفهوم انسان کامل و معرفت نسبت به حقیقت محمدیه است، معرفت کشف خیالی که واسطه تحصیل معرفت شهودی است، همچنین شناخت علل و ادویه که موانع سلوک و راه های برطرف ساختن آنها در عرفان عملی را مورد توجه قرار می دهد. مسائل هفت گانه ای هستند که ابن عربی از آنها به عنوان مسائل عرفان نام برده است و در این مقاله به توضیح آنها پرداخته شده است. واژگان کلیدی: اسمای الهی، تجلیات الهی، وحدت وجود، انسان کامل، حقیقت محمدیه ، عالم مثال، کشف خیالی.
رابطه عاطفه و جزء عقلانی نفس ازنظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
169 - 197
حوزههای تخصصی:
جایگاه عواطف در اندیشه ارسطو اغلب با نظریه وی درباره ضعف اراده شناخته می شود؛ لیکن مطالعه آثار وی نشان می دهد که عواطف نقش گسترده تر و پیچیده ای در فعالیت های ذهنی دارند. ازنظر او بین عواطف و دیگر کارکردها و فعالیت های ذهنی رابطه عمیق و دوسویه ای وجود دارد؛ به این نحو که هم عواطف بر کارکردهای جزء عقلانی نفس تأثیرگذار است و هم کارکردهای جزء عقلانی بر عواطف و شدت و ضعف آن ها تأثیرگذار است. در این مقاله برای تبیین مدعای رابطه دوسویه عاطفه و جزء عقلانی بعد از بیان چیستی عاطفه و نحوه عملکرد آن در ذهن، از یک سو، به تأثیر عاطفه بر جزء عقلانی نفس خواهیم پرداخت و نقش آن را در اراده، قدرت تشخیص و داوری و ادراک حسی بررسی می کنیم. ازنظر ما، برخلاف تصور رایج، عواطف تنها تهدیدی خطرناک برای اخلاق و عقلانیت به شمار نمی آیند، بلکه آن ها می توانند در تقویت عقلانیت نیز نقش جدی بازی کنند. از سوی دیگر، برای فهم تأثیر جزء عقلانی بر عواطف، نقش برخی فعالیت های ذهنی در ایجاد لذت و درد و عواطفی چون دوستی، ترحم و نیز مقاومت در برابر نیروی انگیزشی عواطف را بررسی خواهیم کرد. همچنین توضیح خواهیم داد که کارکردهای ذهنی در ایجاد عواطف به یک میزان عمل نمی کنند، همچنین بین شدت و ضعف کارکردهای ذهنی و شدت و ضعف عواطف نسبت مستقیم برقرار است.
کرونا و پاسخ به رنج دیگری در پرتو تکلیف گرایی کانت و مسئولیت پذیری نزد لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
263 - 286
حوزههای تخصصی:
ویروس کرونا جوامع بشری را با آسیب های جسمی- روانی مواجه ساخته است. موضع اخلاقی اشخاص در مواجهه با رنج های مردم متفاوت است. کانت و لویناس پاسخ به ندای رنج دیدگان را فرصتی مغتنم برای فعل اخلاقی می دانند، اما با این وجود تفاوت هایی با یکدیگر دارند. از منظر کانت خواست آدمی به عنوان موجودی عاقل، عامل اخلاقی و منشأ قانون الزام آور است و حکم اخلاقی، مستقل از هر ارزش گذاری بیرونی و در مقابل نتیجه نگری قرار می گیرد. براساس تکلیف گرایی کانت، فعل اخلاقی صرفا عبارت است از ادای تکلیف و سایر انگیزه ها، محلی از اعراب ندارند. از منظر لویناس، اخلاق به چالش کشیده شدن خودانگیختگی سوژه در برابر ظهور چهره «دیگری» است. بنیان اخلاق، حاصل مواجهه با «دیگری» و ملازم با مسئولیتی بی کران است. شفقت آدمی به دیگران، ریشه در مسئولیت نامتناهی و نامتقارن او در قبال «دیگری» دارد. تکلیف گرایی اخلاقی کانت و مسئولیت پذیری نزد لویناس در مواجهه با رنج های ناشی از کرونا، لوازم و پیامدهایی را به دنبال دارد. اولی بدون راه دادن عوامل محبت گونه در انجام فعل، به خوشایندی و خرسندی مصیب دیده ها عنایت ندارد و تنها در حیطه انجام تکالیف محول شده، عمل می کند. اما کنش گر مسئولیت پذیر، فراتر از هرگونه رابطه دوستی، زدودن آلام کرونایی دیگران را جزو مسئولیت اخلاقی خویش می داند تا جایی که خود را ملزم به جانشینی و حتی تقاص در قبال «دیگری» می کند. اخلاق لویناسی به دلیل خروج از نگرش اومانیسمی و تمامیت خواهانه به دیگران و همچنین بهره بردن از اخلاقی بدن مند، التزام به مسئولیت و رجحان دیگران بر خود، در زدودن آلام رنج دیدگان کرونایی موفق تر به نظر می رسد.
خوانش بینامتنی دیالوگیسم باختین بر اساس دیالکتیک هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
362 - 388
حوزههای تخصصی:
با وجود این که اندیشه باختین و هگل در نظر اول ارتباط چندان روشنی با یکدیگر ندارند و به خصوص که باختین در اظهارنظرهای صریح خود منتقد هگل و روش دیالکتیکی اوست، اما می توان بر اساس اصول خود باختین خوانشی بینامتنی از متون باختین داشت و دیالوگیسم او را که در حکم چهارچوب اندیشه اوست بر اساس دیالکتیک هگل خوانش کرد. این خوانش بینامتنی از سه بخش تشکیل شده: در بخش نخست وضعیت های دیالکتیکی که عبارت اند از «وضعیت در – خود»، «وضعیت برای – خود» و «وضعیت در – خود و برای – خود»، در دیالوگیسم باختین شناسایی می شوند. بخش دوم به بازبینی دیالوگیسم باختین با کمک مفاهیم منطقی «کل، جزء و فرد» از فلسفه هگل، اختصاص داده شده است. در بخش سوم نیز ادعای باختین مبنی بر مونولوگی بودن دیالکتیک هگل بررسی و رد می شود. در نتیجه این خوانش بینامتنی از دیالوگیسم باختین هر چند گفت وگوی پنهان او با هگل آشکار می شود اما این گفت وگو هنوز به معنای تطابق صددرصدی اندیشه او با هگل نیست.
طرحی برای روش شناسی مطلوب در فلسفه اولی با تأکید بر آراء اندیشمندان معاصر ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر درصدد پاسخ به این مسئله است که فیلسوف در پاسخ به مسائل فلسفی باید از چه روش و منابع معرفتی استفاده کند و در به کارگیری چه منابع و روش هایی محدودیت دارد. پیش فرض مقاله در پاسخ این است که میان غایت، موضوع و روش فلسفه رابطه مستقیم وجود دارد، و تعیین روش و منابع معرفتی مورد استفاده در فلسفه تابعی از غایت و موضوع فلسفه است. با ملاحظه موضوع و مسائل مطرح در فلسفه، آشکار می گردد که بحث از مشترکات میان موضوعات علوم یا واقعیت های گوناگون غایت اصلی فلسفه اولی است. سپس با در نظر گرفتن دو مرحله اساسی در روش شناسی علوم، یعنی اولاً طرح مسئله و فرضیه پردازی و ثانیاً سنجش و اکتشاف نظریه، به این نتیجه می رسیم که در مرحله طرح مسئله فلسفی، شهودهای خاص و همگانی (حسی- وجدانی)، نقل و تجربه (به عنوان زمینه ساز)، در کنار تحلیل های عقلی نقش دارند؛ اما در ناحیه سنجش و اکتشاف نظریات، باید قائل به تفصیل شد: اگر بر همگانی بودن اثبات پذیری مسائل فلسفی تأکید داشته باشیم، نسبت به عوارض وجود، صرفاً تحلیل های عقلی و نسبت به مبادی وجود و تقسیمات وجود (ناظر به موضوعات علوم) تحلیل های عقلی در کنار شهود، تجربه و استقراء به کار گرفته می شود؛ و اگر ارجاع معرفتی به نحو تفصیلی مد نظر نباشد، در هر سه مورد می توان در کنار تحلیل عقلی و تجربه، نقل قطعی را نیز به کار گرفت.
مقایسه مبادی رویکرد اثبات گرایی و رویکرد اندیشه اسلامی و تأثیر آن در تولید علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۰۴
25 - 54
حوزههای تخصصی:
امروزه نظام های علمی در دانشگاه های مختلف دنیا عمدتاً بر پایه مکاتب مادی استوار است. در بین این پارادایم ها، اثبات گرایی (Positivism) در دو قرن اخیر عملاً جایگاه تأثیرگذارتری داشته است. هدف از پژوهش حاضر مقایسه مبادی هستی شناختی، معرفت شناختی و روش شناختی پارادایم اثبات گرایی و مکتب علمی اسلامی و تأثیرات این مبادی بر فرایند تولید علم است. چالش اصلی این است که آیا علوم انسانی جاری، نیازمند برخی اصلاحات یا، فراتر، نیازمند تحولی بنیادین متناسب با مبادی فلسفی آن می باشد. روش پژوهش حاضر به لحاظ جمع آوری اطلاعات، کتابخانه ای و به لحاظ داوری، عقلی و فلسفی است. نتایج نشان داد درمجموع مبادی فلسفی اثبات گرایی، تفاوت های جدی با مبادی مکتب علمی اسلامی دارد. نتیجه تفاوت در مبادی و نگاه اندیشه اسلامی به پدیده ها، دستیابی به یک دستگاه واره علمی با اهداف و غایات مختلف است؛ لذا به نظر می رسد روش تهذیب و تکمیل علوم کارساز نبوده، علوم انسانی نیازمند تحول بنیادین -مانند تأسیس مکتب علمی اسلامی- می باشد.
بررسی تطبیقی تئوری دلالت و اثبات ذات فردی در آراء کریپکی و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اثبات ذات فردی برای اشیا، مسأله ای هستی شناختی است که ریشه در آرای فلاسفه یونان دارد. ذات گرایی ارسطویی؛ اوصافی ضروری را برای اشیا ثابت می کند که ذات شیء وابسته به آن ها بوده و با تغییر آن ها ذات شیء از بین می رود. کریپکی با ارائه نظریه علّی دلالت، اسم خاص را دالّ ثابت می داند. دالّ ثابت بودن اسم خاص بدین معناست که مدلول اسامی خاص در تمامی جهان های ممکن ثابت است؛ یعنی در هر مدلول، امری وجود دارد که در تمامی حالات و فروض ثابت می ماند و این به معنای اثبات ذات فردی برای اشیاست. مقاله حاضر، با روش تحلیلی - تطبیقی و با هدف مقایسه آرای کریپکی و علامه طباطبایی، سعی در تبیین مفهوم ذات گرایی در دو سنت فلسفه تحلیلی و فلسفه اسلامی دارد. ذات فردی از منظر علامه طباطبایی در سنت فلسفه اسلامی و با گذر از ماهیت گرایی به اصالت وجود معنا می یابد. نظرات علامه طباطبایی و کریپکی علی رغم شباهتی که در اثبات ذات فردی برای اشیا دارند، به دلیل تعلق داشتن به سنت های فلسفی متفاوت، تفاوت های بنیادین و پارادیمیک با یکدیگر دارند.
نقشه مفهومی علم گرایی و برخی مفاهیم مرتبط با آن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
127 - 157
حوزههای تخصصی:
علم جدید نقش منحصر بفرد و غیر قابل انکاری در شکل گیری تمدن جدید دارد. موفقیت این حوزه معرفتی بشر در حل مسائل معرفتی دامنه موضوعات خود و دستاوردهای عملی آن در بهبود وضع زندگی بشر، به تدریج، منجر به شکل گیری آموزه ای گردید که به دنبال تعمیم مرزهای علم به سایر حوزه های معرفت یا زیست انسانی است. اصطلاحاً به این آموزه «علم گرایی» می گویند. هدف این مقاله به دست دادن تصویری روشن از مدعای علم گرایی، انواع مختلف آن و نسبت آن با سایر مفاهیم مرتبط می باشد. بدین منظور، در ابتدا تاریخچه تکوین این ایده مرور شده و پس از آن انواع مختلف آن بیان شده است؛ بحث از انواع علم گرایی با تعیین وجه جامع آن پایان یافته است. در گام بعدی، مفاهیم اصلی مرتبط با این آموزه فهرست شده و وجه مشترک میان سه مفهوم اصلی مرتبط با علم گرایی بیان شده است و نهایتاً مقاله با نسبت سنجی دو آموزه علم گرایی و طبیعی گرایی به پایان رسیده است.
رویکرد فلسفی غزالی پیرامون ادراک و نظریه تأویل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
137 - 156
حوزههای تخصصی:
ابوحامد محمد غزالی از جمله اندیشمندان مسلمانی است که تاویل در نصوص دینی را مورد پذیرش قرار داده و در توجیه آن نظریه تاویل را مطرح نموده است. او برای اثبات نظریه خویش به موضوع هستی شناختی مراتب وجود و در ادامه به موضوع معرفت شناختی مراتب ادراک و تفاوت فهم در آدمی متوسل شده است. تفکرات غزالی با عبور از هستی و معرفت به حیطه زبان و معنا وارد شده و گستره پژوهش در ادراک آدمی را در عصر خود غنا بخشیده است. غزالی در این نظریه پدیده های هستی را مربوط به مرتبه ای مخصوص به خود دانسته و فهم مفاهیم نصوص دینی را مبتنی بر واکاوی جایگاه این مفاهیم در مرتبه ای از هستی قرار داده و تلاش نموده است تا تاویلی روشمند با رویکرد هستی شناسانه، معرفت شناسانه، معناشناسانه و زبان شناسانه در تطابق با عقل و دین فراهم سازد. در این مقاله رویکرد فلسفی غزالی در زمینه ادراک مورد پژوهش قرار گرفته و تحلیل او از قوای نفس به عنوان خاستگاه ادراک در آدمی معرفی شده است. همچنین به کارگیری رویکرد فلسفی او در نحوه ادراک برای توجیه نظریه تأویل نصوص دینی نشان داده شده است. بنابراین می توان ادعا کرد که غزالی به عنوان متفکری عقل گرا از پژوهش های فلسفی برای اثبات نظریه خود بهره جسته است.
رابطه انسان و اهوره مزدا در شکل گیری اخلاق دینی براساس نظریه کارکردگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
371 - 388
حوزههای تخصصی:
در همه ادیان شخصیتی محوری و اسطوره ای وجود دارد. مطابق با نظریه کارکردگرایی، اسطوره رابطه ای با جامعه برقرار می کند که در ابعاد مختلف زندگی افراد جامعه تأثیرگذار است. اخلاق دینی، عبادات، آیین ها و سنت های فرهنگی و اجتماعی براساس وجود او شکل می گیرد و رابطه ای متقابل بین اسطوره و انسان برقرار می شود. این پژوهش با هدف بررسی و تحلیل اسطوره اهوره مزدا و نقش او در شکل گیری اخلاق دینی زرتشتی و تحلیل رابطه بین انسان و اهوره مزدا براساس نظریه کارکردگرایی انجام گرفته است. اهمیت مطالعه و پژوهش در خصوص اسطوره اهوره مزدا و رابطه آن با انسان براساس نظریه کارکردگرایی این است که اسطوره اهوره مزدا در زندگی دینی، اجتماعی و فردی زرتشتیان کارکردی هویت ساز دارد. طبق جهان بینی زرتشتی و همکاری انسان با اهوره مزدا سه نوع رابطه وجودشناختی، معرفت شناختی و فرجام شناختی بین انسان و اهوره مزدا شکل می گیرد. پرسش این است که کارکرد و نقش اسطوره اهوره مزدا در زندگی اجتماعی، دینی و فردی زرتشتیان چیست و نظریه کارکردگرایی چگونه می تواند این نقش را بررسی و تبیین کند؟ این مقاله با استفاده از روش توصیفی_تحلیلی و بر پایه منابع کتابخانه ای و نوع تاریخی به بررسی و تحلیل رابطه انسان و اهورامزدا براساس نظریه کارکردگرایی پرداخته است. برخی یافته های پژوهش بیانگر این است که اسطوره ها نمی توانند به آیین ها تبدیل شوند و سبب شکل گیری اخلاق دینی، هویت اجتماعی و فردی و سنت ها در جامعه شوند.
بازشناسی عرصه دیگر وجود در معماری درونگرای ایرانی با تأکید بر پدیدار آیینه در فلسفه سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
306 - 324
حوزههای تخصصی:
توجه بیش از حد به قدرت لایزال استدلال و بی توجهی به فضاهای نهفته ذهنی، بحران های ناشی از گسست بین انسان معاصر و محیط مصنوع را ایجاد نموده است. براین اساس بازشناسی ریشه های پیوستگی ذهن و عین در عرصه های معماری گذشته اهمیت می یابد. این پژوهش با هدف شناخت عرصه عرفانی در معماری درونگرای ایرانی به مکاشفه عرصه دیگری در فراسوی آیینه وجود می پردازد. بدین منظور مبانی نظری پژوهش به صورت خاص بر جایگاه پدیدار آیینه در فلسفه سهروردی و نقش آن در معماری درونگرای ایرانی تأکید دارد. پرسش اصلی پژوهش به چگونگی پدیدارشدن ماهیت فضا در معماری می پردازد. روش کیفی این پژوهش شناخت شناسی مبتنی بر دیدگاه فلسفی تفسیرگرایانه بوده که با بهره گیری از راهبرد استدلال منطقی در پی شناخت واقعیت درونی فضا - مکان است. نتایج این پژوهش بیان می کند که انکشاف وجه دیگر چیزها و بازشناسی عرصه فراسوی آیینه با گذار از شیوه های نگاه درون و برون در عرصه های معماری درونگرای ایران میسر می شود. در این گذار «رویارویی ذهن و عین»، منجر به «دگرگونی معنوی و درونی فرد» شده و به «عرصه دیگری به نام دنیای عرفان» موجودیت می بخشد. براین اساس سلسله مراتب حضور در فضای معماری درونگرا با فلسفه سهروردی انطباق یافته و فرد با گذار از هفت مرحله؛ محنت جدایی از برون، وصال به درون، بیداری، حیرت، فنا و غوطه وری در عمق هزارتو، بازگشت و انکشاف یک پدیدار آیینه، به عرصه دیگر وجود هدایت می شود. در نهایتِ این مسیر، عرصه عرفان در فضاهای درونی معماری پدیدار خواهد شد.
The Promise of Passional Reason(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
In some contexts, philosophical debate can be rancorous even when the volume is kept low. In other contexts, certain stripes of “evangelical apologetics” can be equally adversarial and inimical in tone. In the name of preserving a professional, if not an irenic spirit, some unspoken ground rules have been adopted for interreligious dialogue. First is the demand to avoid all appearance of circular reasoning, which is to say avoid making any rhetorical moves that depend upon metaphysical presuppositions about the reality of God. Second, it is understood that (supposedly) unimportant theologically-laden details are to be left off until the (supposedly) prior task of establishing God’s reality is achieved. Such ground rules put philosophical theologians at a distinct disadvantage in interreligious dialogue as they sideline the very voices that have the highest stake in the conversation. William Wainwright offers the concept of “passional reason” as a way to counter the ground rules. Wainwright has shown that charges of circularity and subjectivism fail in the cases of such thinkers as Jonathan Edwards, John Henry Newman, and William James. Read in one way, Wainwright’s work may be taken as a strategic defense that prevents antagonists from excluding religious voices from philosophical conversation. I argue that there is an even more fruitful way to read Wainwright. Simply put, Wainwright’s recapture and rehabilitation of “passional reason” for philosophy of religion simultaneously opens the door for more constructive approaches to interreligious dialogue than an agonistic-styled philosophical debate can allow.
تبیین دیدگاه های عمده درباره معنای زندگی از نظر تدئوس متز و ارزیابی آنها و ارائه نظریه ای جدید درباره زندگی معنادار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پاسخ به پرسش از معنای زندگی دغدغه بسیاری فیلسوفان و اندیشمندان بوده است. برخی همچون نیچه، شوپنهاور و سارتر معنایی برای زندگی قائل نبوده اند. ولی بسیاری دیگر سعی کرده اند به این پرسش پاسخهای متفاوتی بدهند و با استدلال نشان دهند دیدگاه آنها می تواند بهتر معنای زندگی را تبیین کند. در این مقاله در نظر است ابتدا، دیدگاههای عمده ای که در این زمینه مطرح شده است (همچون خدامحوری، روح محوری، طبیعت گرایی، ذهن گرایی و عینی گرایی) به همراه پشتوانه های استدلالی شان و همچنین نقدهایشان از دیدگاههای رقیب نشان داده شود. سپس با ارزیابی نقاط قوت و ضعف این دیدگاهها، نشان داده شود که یک نظریه فراگیر برای معنای زندگی چه ویژگی هایی را باید داشته باشد. در نهایت دیدگاه جامع و جدید نویسنده ارائه خواهد شد و دلایل ترجیح این دیدگاه بر دیدگاههای رقیب نشان داده خواهد شد.